چه اشکی می ریخیت ایتاچی !!! واقعا صحنه پر احساسی بود ... مخصوصا صحبت های پدرش . به ایتاچی گفت راه تو از راه اوچیها جداست ولی من به تو افتخار میکنم.
اون قسمتی ایتاچی و ساسکه هم زیبا بود.
همونطور که گفتم دانزو - توبی و ایتاچی با همدیگه در قتل عام اوچیها دست داشتن. ایتاچی هم فکر میکرده که توبی همون ماداراست.