روز را خورشید می سازد ، روزگارش را ماهما فقط تماشاگر گذر زمان هستیمپس چه زیباست در این گذران عمرزیبا ببینیم ، زیبا فکر کنیم و زیباتر زندگی کنیمشاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتیماما حال که بر آن دعوت شده ایم بگذار زیبا برقصیم
روز را خورشید می سازد ، روزگارش را ماهما فقط تماشاگر گذر زمان هستیمپس چه زیباست در این گذران عمرزیبا ببینیم ، زیبا فکر کنیم و زیباتر زندگی کنیمشاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتیماما حال که بر آن دعوت شده ایم بگذار زیبا برقصیم
خانه کوچکمان
درخت گردوی توی حیاطش
ماشین درب و داغانمان
ساعت سوییسی ام
حتی کت وشلوارم ( که آن همه دوستش دارم )
همه فدای آن گل سر لیمویی ات ...!
[ اما کیست که گل سر لیمویی داشته باشد؟ پیدایش نمیکنم ]
کجایی عزیزم ببینی که تنهام
کجایی عزیزم ببینی چه تاریک شبهام
نمیدونم واسمون چه خوابی دیده روزگار
تو رو قسم به اون خدا نزار بگذره بهار
عزیزم یه حدی داره لحظه های انتظار
تو رو قسم به اون خدا نزار بگذره بهار
در این زندان غم دیگر اسیرم
مبادا از غم تو من بمیرم
بیا پیشم تو ای یار قدیمی
بیا پیشم بمان تا من بمانم
فاصله را تو یادم دادی
وقتی با لبخند دور شدی از من
عکاس بهتر از ما فاصله را میفهمید
تو در عکس نیستی
فاصله یعنی تو
تو....
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد ** ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت ** کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
تو پاک باش و برون آی بیحجاب و مترس ** کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
اگر بر آن سری ای ماهرو!که روز مرا ** کنی سیاه، به زلفت قسم، نخواهد شد
گرم زنی چون قلم، بند بند، این سر من ** ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد
رقیب گفت: « بهار از تو سیر شد » هیهات! **به حرف مفت، کسی متهم نخواهد شد
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را ** وز مژه آب دادهام باغ نچیدهی تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم ** به که به دیده جا دهم تازه رسیدهی تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو ** رام به خود نمودهام باز رمیدهی تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن ** چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهی تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین ** پشت خمیده مرا، قد کشیدهی تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی ** چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهی تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر ** زان خم طره بنگرد صبح دمیدهی تو را
خسته طرهی تو را چاره نکرد لعل تو ** مهره نداد خاصیت، مار گزیدهی تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام ** شکر خدا که دوختم جیب دریدهی تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او ** تا نکشد به خون دل دامن دیدهی تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد** زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهی تو را
چگونه دوستش نداشته باشی ؟!
بذری باد ـ آورد
به ناگاه کشتزارت کرد
پنجره ی چشمای تو وقتی به چشمام وا میشه
نمی دونی توی وجودم چه غوغایی میشه
لحظه ای که تو با منی آتیش به جونم میزنی
گر میگیره جون و تنم وقتی که میگی با منی
نه میتونم بگم برو نه میتونم بگم بمون
آخه من اینجام رو زمین تو اوج اوجه آسمون
بیشتری از یه آرزو فراتر از یه خواستنی
عشق تو ، تو خون منه یه عشق نا گسستنی
وقتی که چشمام خیس شدن طهارت عشق و دیدم
زمزمه های قلبتو با گوشای دل شنیدم
یه سایه پا به پای من یه خوب و بد راضی شدی
با منه دیوونه ترین چه ساده هم بازی شدی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)