ما مريدان روی سوی قبله چون آريم چون
روی سوی خانه خمار دارد پير ما
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
ما مريدان روی سوی قبله چون آريم چون
روی سوی خانه خمار دارد پير ما
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
آه ، وقتي كه تو ، لبخند نگاهت را
مي تاباني
بال مژگان بلندت را
مي خواباني
آه وقتي كه تو چشمانت ،
آن جام لبالب از جاندارو را
سوي اين تشنه ی جان سوخته ، مي گرداني
موج موسيقيِ عشق
از دلم مي گذرد
دريای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
حافظ ز ديده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
آسمان لك افتاده است
پشت پنجره مي نشينيم رويا مي چينيم
و لك لك ها بر طاق بلند روياهامان لانه مي گذارند
پاورچين، پاورچين از پشت پلك هايم مي گذري
تمام سايه هاي جهان را دور مي زني
يك چشمه در حوالي اين خاك تشنه نيست
جاريست اين حقيقت تلخ و زلال نيست
آدم دچار غفلت مطلق گراييست
يعني هواي آينه در اعتدال نيست
عمريست بر مدار خطر ميرود زمين
ديگر ظهور حضرت حق را مجال نيست
شمشير جلوه گاه تمام قبيله هاست
وقتي كه در سرشت بشر جز جدال نيست
امروز پهلوان مصافيم و روز حشر
در بارگاه خوف كسي را مجال نيست
مرغيم ودر هواي پريدن نشسته ايم
خاكستر است چاره پرواز... بال نيست
اينگونه كآفتاب حقيقت نهان شده ست
اي سايه هاي سرد شما را زوال نيست
با اين شكسته بالي ودرماندگي چرا
دنيا در انتظار ظهور و وصال نيست
تنها به یک نگاه ، آری به یک نگاه
آماج شوق و شور ، اینگونه آشکار
در جان و در دلم فواره میزند .
در شب ساحلي شكاك
شب تعقيب
پنجره ها را
باد
برگ مي زد
بوي گل مي آيد
هوم
بوي گل مي آيد شايد گلداني
از هجوم من
در پنجره اي
ايمن مانده است
باني اين هوس ناميمون كيست ؟
تو به دستان خدا نزديکی!
من کجا و تو کجا؟
تو گل ياس گلستان بهار
من غم سرد شبستان خزان
تو صدای تپش عشق طلوع
من پر از خستگی شوق غروب
تو شميم نفس رويش باغ
من سکوت تب شنهای کوير
من غروبم
تو طلوع!
من خزانم
تو بهار!
من کويرم
تو بر اين تشنگی دشت ببار..
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)