در دل بعضی از پدران
من غم نان دارم و تو مشکلات خوردنش...من به فکر کسب روزی تو به فکر بردنش
روز و شب در زیر بار زندگی زایش زمن... گردش و تفریح از تو سلب آسایش زمن
خوردن و نوشیدن از تو حرص خوردن مال من .من پی یک لقمه نان تو در پی اموال من
کلّه ام از فکر کردن طاس شد همچون کدو... تو ولی هرروز فکر دادن حالت به مو
پختن و شستن ، تر و خشک تو مال مادرت... فکر تو اما زپل راندن به هرجوری خرت
مشکلات زندگی ، بیدار خوابی ها زمن.... تو ولی در خوابمشغول صفا با نسترن
امروفرمایش زتواجرای فرمایش زمن....از خرید کفش تا لب تاپ و کیف و پیرهن
پول تو جیبی برای رفتن پارتی زمن..... زحمت رقصیدن از تو با سحر یا یاسمن
پشّه گر نیشت زند گردد کلاس ودرس ول....من ولی مشغول کارم با تب بالای چل
خرج تحصیلت زمن از تو همه ساله رَدی/نه به درست شوق داری نه به یک کار یـَدی
خندۀ «جاوید» اما تلخ باشد ای پسر..... آن زمانی که پسرجانت شود مثل پدر
گرچه مایل نیستم حتی رود خاری به پات.... لیک از این دانه حاصل خار می باشد برات