تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 30 از 33 اولاول ... 202627282930313233 آخرآخر
نمايش نتايج 291 به 300 از 326

نام تاپيک: ==> فقط داستان بازیها <==

  1. #291
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    اولین نکته مهم در ساخت هر بازى بدون شک داستان و مسیر حرکتى آن در طول بازى است و این قسمت از اولین فاکتورهاى انتخاب یک بازى خوب و به یاد ماندنى در ذهن بازیکن مى باشد و در این میان دیده شده است که هرچه داستان به واقعیت و دنیاى ما نزدیکى بیشترى داشته باشد محبوبیت آن افزایش مى یابد و باز هم اگر چاشنى کمى تخیل و آینده نگرى در آن گنجانده شود این معجون داستانى جذابیت دوچندانى به دست خواهد آورد. اما داستان یک بازى جایى به اوج خود میرسد که چاشنى تخیلات جای خود را به افسانه ها و قهرمانان ملل جهان می دهند و بازیکن آن دیدارى که قرن ها یک ملت براى به حقیقت پیوستن افسانه هاى خود داشته اند را پیش روى آنان قرار می دهد. به انجام رساندن این امر با تمام زیبایى هایش بسیار سخت و دشوار است زیرا تیم نویسنده باید تحقیقات فراوانى را بر روى عقاید و افسانه هاى آن قوم انجام دهد و کمترین دخل و تصرفى در اصل موضوع صورت نپذیرد. حال تیم داستان نویسى سونى به سوى یونان رفت و با تحقیقات چند ساله بر روى عقاید و داستان هاى مردم این سرزمین توانست بازى بزرگ و تاریخى God of War را به تمام بازیکن ها و حتى دوستداران تاریخ جهان عرضه کند. در اینجا براى شما خط داستانى بازى از قبل تا انتها بیان می شود که این نوشته ها یک سند تاریخى نیز به شمار می رود و ریشه در عقاید مردمان یونان باستان دارد.

    «ابتدا و منشا خدایان»
    آشفتگى ، بى نظمى و نابودى شگفت انگیزى تمام جهان را احاطه کرده بود و جریان آبى بى پایان بوسیله خداى اقیانوس رها شده بود که بخشى از قلمرو خدایى به نام یورینوم (Eurynome) را در بر می گرفت. یورینوم خداى همه چیز بود و تمام موارد را بدون اشکال اجرا می کرد. او با بهم آمیختن یک مار بزرگ و قوى و باد شمال ، خداى عشق ، اروس (Eros) که به عنوان اولین تولد خدایان نامیده مى شد را به وجود آورد.
    یورینوم با رقص موج هاى اقیانوس آسمان را از زمین جدا ساخت و جهانى واقعى بر روى زمین وسیع بنا کرد و موجوداتى عجیب و غریب مانند حورى ها ، موجوداتى درنده و حتى درستکار و به همان میزان موجوداتى حیوانى و هیولاهایى بزرگ در آن قرار داد. او در ادامه آفرینشش مادر زمین ، خداى آسمان اورانوس (Uranus) تجسمى از آسمان و ملکوت (بهشت) ، جهنم ، خداى تاریکى و ناحیه اى وحشتناک در زیر زمین به نام گایا (Gaia) را آفرید.
    با به هم آمیختن و پیوند گایا و اورانوس ، خداى خورشید متولد شد و همچنین نژادى از غول هاى ترسناک و مخوف و بسیار مکار و حیله گر به نام کرونوس (Kronus) به وجود آمد. گایا و اورانوس به کرونوس هشدار دادند: که اى پلیدى ، روزى یکى از فرزندانت بر قدرت تو غلبه خواهد کرد. کرونوس با شنیدن این جمله فرزندانش را بلعید تا از وقوع این اتفاق جلوگیرى کند. این عمل باعث خشم و عصبانیت بسیار گایا شد و هنگامى که جوان ترین فرزند کرونوس به نام زئوس (Zeus) متولد شد و بعد از آن کرونوس همسر خود با نام رها (Rhea) را نیز بلعید گایا سنگى را در قنداق پیچید و به جاى فرزندش به کرونوس داد تا ببلعد. این کار گایا براى کرونوس بسیار رضایت بخش بود که فرزندش را خود او قربانى می کند اما خبر نداشت که به جای فرزندش سنگى را بلعیده است. این عمل گایا را قادر ساخت تا زئوس را از چنگ پدرش در آورده و به او جان ببخشد.
    زئوس بزرگ شد و به سرعت به مبارزه با کرونوس ستمگر پرداخت. کرونوس نمی دانست مبارز جدید پسر خودش است. زئوس براى شکست پدرش به کمک خواهر و برادر هایش احتیاج داشت و در حیله اى متیس (Metis) که اولین همسر زئوس بود دارویى تهوع زا در غذاى کرونوس ریخت و این کار باعث شد پنج فرزند قبلى او به نام هاى هستیا (Hestia) و دمتر (Demeter) و هرا (Hera) و هیدز (Hades) و پوزیدون (Poseidon) از دهان او خارج شوند. آنها با کمک یکدیگر و هدایت زئوس موفق به شکست دادن پدر خود شدند و او را به بیابان روح هاى شکست خورده و سرگردان تبعید کردند.
    زئوس بعد از پیروزى بر پدر خود بر برادران و خواهرانش نیز مسلط شد و جهان را بر اساس میل خود به قسمت هاى کوچکى تقسیم کرد. او خود را خداى خدایان نامید و مکانى بزرگ و زیبا برای خود و خدایان مورد علاقه اش در کوهى با نام المپ (Olympus) در تسال (یونان) بنا کرد و باقى خدایان در زیر کوه قرار گرفتند.
    زئوس خود را خداى آسمان و تمام پدیده هاى آن مانند ابر و طوفان قرار داد و هستیا را خداى آتشدان گمارد و به برادر خود پوزیدون فرمانروایى دریاها را اعطا کرد. دمتر خداى بارورى شد و هرا خواهرش خداى ازدواج و زایمان قرار گرفت و هیدز برادر دیگرش خداى مردگان شد. بعد از گذشت مدتى زئوس با خواهر خود هرا ازدواج کرد که حاصل آن تولد دو بچه دوقلو و بسیار شبیه یکى دختر و دیگرى پسر بود. آتنا (Athena) نام دخترش قرار گرفت و خداى علم و زیبایى شد و پسرش آرس (Ares) نام گرفت و خداى جنگ نامیده شد.

    «رقابت آتنا و پوزیدون»
    زمان ها می گذشت و در یونان پادشاهى با نام ککروپس (Cecrops) شهرى بنا ساخت که پیشبینى می شد به شهرى بسیار موفق و مشهور تبدیل شود و همین امر باعث شد تا بسیارى از خدایان به این فکر افتادند تا حاکم آن شوند و بین آنها درگیرى ها آغاز شد. در انتها آتنا دختر زئوس و عموى وى پوزیدون در این کشمکش باقى ماندند و برای حل این مسئله قرار گذاشتند تا هر یک هدیه اى به شهر بدهند و هدیه هر کس با ارزش تر و بزرگتر بود حاکم شهر شود. پوزیدون که خداى دریاها بود رودخانه اى را در شهر ایجاد کرد و قول یک ناو بسیار بزرگ داد و آتنا درخت زیتونى کاشت و گفت هرکس که بخواهد می تواند از آن برای ایجاد آتش ، خوردن و مصارف دیگر استفاده کند. با این هدیه آتنا توانست در رقابت پیروز شود و شهر به افتخار او آتن (Athen) نامیده شد.

    «معبد پندورا (Pandora
    سه خداى اصلى: زئوس ، هیدز و پوزیدون به نزد معمارى به نام پاتوس وردس سوم (Pathos Verdes III) که فردى وفادار و معمار خدایان بود رفتند و به او گفتند معبدى را در گرد خانه جعبه پندورا بسازد که قدرت کافى برای کشتن یک خدا را داشته باشد. این معبد بزرگ ساخته شد و همراه جعبه پندورا بر پشت کرونوس که در بیابان روح هاى سرگردان تبعید بود قرار گرفت و به او دستور داده شد معبد زنجیر شده بر پشت خود را تا لحضه مرگ به دوش بکشد. وردس معمار معبد نیز در زمان ساخت معبد یکى از پسرانش را از دست داد و پسر دیگرش نیز دیوانه شد و به صحراى گمراهى گریخت. او که با از دست دادن پسرانش اعتقاد خود به خدایان را از دست داده بود ابتدا همسر خود را در بستر با فرو کردن چاقویى در سینه اش کشت و سپس خود او نیز خودکشى کرد و در نامه بجا مانده از وى مشخص شد که او در ساخت معبد به خدایان خیانت کرده است.
    اولین فردى که سعى در دستیابى به جعبه پندورا را داشت یک سرباز ناشناس یونانى بود که درون معبد توسط دام هاى گذاشته شده کشته شد و خدایان او را نفرین کردند تا ابد به دروازه معبد بنگرد و آن را بر روى کسانى که فکر میکنند آنقدر شجاع و دلیر هستند تا از دام هاى معبد عبور کنند و به جعبه پندورا دست یابند باز کند. از آن زمان به بعد افراد بسیارى سعى در دست یافتن به جعبه پندورا داشتند ولى هیچ کدام موفق به این عمل نشدند و جسد آنها از درون معبد جمع و در آتش سوزانده میشدند و روح آنها تا ابد بعنوان دشمنان درون معبد به مبارزه با افرادى که وارد آن مى شدند می پرداختند و به آنها بدن سوزان گفته می شد.


    «اصالت کراتوس»
    بیشتر مردم از اصلیت کراتوس چیزى نمی دانند و بر خلاف فکر مردم نسبت به وى، او عضو اسپارتان (Spartan) نیز نمى باشد. او بصورت نامشروع از مادرى به نام شاند (shunned) و پدرى که هویت او را هنوز نمی داند متولد شده است. مادر کراتوس همواره از بازگو کردن نام پدرش خوددارى مى کرد و چون کراتوس فرزندى نامشروع و حرام زاده بود مردم شایعات بسیارى در مورد پدرش و فرار او مى گفتند و این باعث شده بود کراتوس گستاخ و بى پروا شود. مادر کراتوس با دیدن این وضعیت ، زندگى خود و فرزندش را در خطر می دید و به همین دلیل به روستاى اسپارتا مهاجرت کردند. در دوران اقامت در روستا مادر کراتوس دومین فرزند خود را نیز به دنیا آورد. کراتوس و برادرش اختلاف سنى کمى با یکدیگر داشتند و در دوران کودکى و نوجوانى اعضاى جدا ناشدنى از یکدیگر بودند تا زمانى که کراتوس به عضویت ارتش در آمد و همه چیز تغییر کرد. آنهایى که از لحاظ جسمى و روحى قوى بودند به ارتش پیوستند و افراد ضعیف تر به کوه هاى خارج از اسپارتا فرستاده شدند تا از خود محافظت کنند. بدبختانه برادر کراتوس از دسته دوم بود و به کوه ها فرستاده شد و طى زمان کوتاهى در آنجا جان باخت و به عالم مردگان رفت. وى با مردنش حس انتقام جویى شدیدى در دنیاى مردگان نسبت به برادش کراتوس پیدا کرد و همواره در فکر کشیدن نقشه اى براى از بین بردن برادرش بود اما کارى از وى ساخته نبود.
    کراتوس به فرماندهى ارتش رسید. لشکر او را در ابتدا پنجاه سرباز تشکیل می دادند اما طولى نکشید که لشکر وى به بیش از هزاران نظامى ورزیده رسید. جنگیدن برای افتخار اسپارتان روش وحشیانه اى بود براى کشتار مردمان بى دفاع ، و او ظالمانه در مسیر خود همه جا را به خاک و خون مى کشید.

    «جنگ با سپاه باربارین (Barbarian) آدم هاى وحشى»
    کراتوس شکست ناپذیر بود و در تمام جنگ ها پیروز و با کشت و کشتار فراوان شهر ها را فتح می کرد تا اینکه بزرگترین نبرد کراتوس درگرفت. از سمت شرق گروه عظیمى از نظامیان باربارین به اسپارتا و تمام یونان حمله ور شدند و سپاه کراتوس به منظور مقابله با آنان راهى میدان نبرد شد. کراتوس مانند همیشه در انتظار یک پیروزى ساده بود اما اشتباه می کرد. با تمام نظم سپاه اسپارتان آنها قادر به مقابله با گروه وحشى و بى رحم باربارین نبودند. باربارها اسپارتا را تصرف کردند و مردم آن را به طرز وحشیانه اى قتل عام کردند.
    کراتوس و سردسته باربارین با یکدیگر مواجه شدند و مبارزه سختى بین آنها درگرفت و پس از دقایقى مبارزه نفس گیر و سخت کراتوس تسلیم شد و رهبر باربارین پتکش را بالا برد تا سر کراتوس را هدف قرار دهد ، در این زمان کراتوس به ناچار آرس (خداى جنگ) را صدا زد و از او کمک خواست. آرس هدیه اى مخصوص به کراتوس داد )شمشیر .(Chaos این شمشیر در آتش کوره هیدز ساخته شده بود و کراتوس به منظور نشانه بندگى خداى جنگ ، شمشیر را با زنجیرى به دست خود وصل کرد. کراتوس در اولین آزمایش اسلحه جدید خود سر رهبر باربارین را از تن جدا ساخت و جنگ خاتمه یافت. از آن پس کراتوس و افرادش به خدمت آرس درآمدند و تمام کسانى را که بر ضد خداى جنگ بودند بى رحمانه از بین می بردند.

    «روح اسپارتا»
    قدرت طلبى بزرگ ترین اشتباه کراتوس بود. او و افرادش به روستاى کوچکى که معبد اهدایى به آتنا در آن قرار داشت حمله کردند و هنگامى که کراتوس به ورودى معبد رسید پیشگوى روستا او را از ورود به معبد باز داشت و گفت اگر وارد معبد شود بهاى گزافى خواهد پرداخت. کراتوس بدون توجه به اخطار پیشگو ، او را به گوشه اى انداخت ، درب معبد را شکست و با ورود به آن شروع به کشتار روستاییان پناه گرفته در معبد کرد تا اینکه فریاد آخرین قربانى او را از خون ریزى باز داشت و وقتى به خود آمد که جسد همسر و دخترش را در جلوى خود می دید او آنها را کشته بود و در این هنگام آرس ظاهر شد و خطاب به او گفت در حال تبدیل شدن به یک جنگجوى بزرگ است. با مرگ همسر و دخترش کراتوس به مظهرى از مرگ تبدیل شد. او از فرط ندامت و پشیمانى اجساد خانواده اش را آتش زد و از معبد خارج شد ، در بیرون از معبد با پیشگو مواجه شد و به کراتوس گفت تو براى همیشه خاکستر همسر و دختر خود را بر روى پوستت به دنبال خواهى داشت و از آن به بعد کراتوس ظاهرى همانند روح یافت و خاکستر بر روى پوستش نشست تا همگان بدانند او چه کارى کرده است. بدین ترتیب افسانه روح اسپارتا متولد شد.
    به دلیل نیرنگى که آرس برای کشتن همسر و دخترش به کراتوس زده بود او اینک یک هدف در زندگى داشت و آن گرفتن انتقام و کشتن خداى جنگ بود.

    «حمله به آتن»
    با گذشت ده ها سال ، کراتوس با شیطان درون خود می جنگید و امیدوار بود تا با تغییرات روحى و فیزیکى اش ، آتنا و دیگر خدایان جنایات او را فراموش کرده و فرصتى دوباره به او بخشند. کراتوس سفرى در پیش داشت و در دریاى اژه (Aegean Sea) با گروهى از سربازان و مارهاى بزرگى مانند هیدرا (Hydra) (این مار نه سر در افسانه یونان باستان توسط هرکول کشته می شود) مواجه شد. پوزیدون با دادن تکنیکى قوى به نام خشم پوزیدون به کراتوس کمک کرد و پس از کشتن هیدرا و پیدا کردن کاپیتان کشتى کلید کابین وى را یافت و کاپیتان را به درون گلوى هیدرا پرتاب کرد. پس از غلبه بر هیدرا ، زئوس آتنا را صدا زد و به او اعلام داشت که برادرش آرس در شرف حمله به آتن مى باشد و از آنجایى که خدایان نمى توانستند به شخصه دراین کار مداخله کنند به فکر افتادند تا از کراتوس استفاده نمایند.
    کراتوس وارد کابین کشتى شد و کابوس کشتن خانواده اش او را لحظه اى رها نمى ساخت. حتى شراب و زن هاى بسیار نیز نمى توانست این خاطره هولناک را از ذهن او پاک سازد. کراتوس به مقابل مجسمه آتنا که درون کشتى بود آمد و از او درخواست کمک کرد و آتنا در جواب وى گفت اگر از نابودى شهر آتن توسط آرس جلوگیرى کند خدایان از گناه هاى گذشته او چشم پوشى مى کنند.
    پس از رسیدن به آتن کراتوس از کشتى پیدا شد و در راه رسیدن به شهر با هیولا هاى ارتش آرس مواجه شد و آنها را از بین برد. وى در راه ورود به شهر آتن آرس را می دید که همراه با بندگانش به تخریب شهر مشغولند. کراتوس به دروازه شهر رسید و با پیشگوى آتن مواجه شد ، اما تا بخواهد با او صحبتى داشته باشد ، پیشگو توسط هارپى (Harpi) ها (جانورانى که تن و رخسار زن و بال و چنگال مرغ داشتند) دزدیده شد و کراتوس به دنبال پیدا کردن پیشگو رفت. در مسیر ، زئوس به او قدرت استفاده از بزرگترین صاعقه خدایان را اعطا کرد تا در راه رسیدن به هدفش او را یارى دهد.
    کراتوس در راه پیدا کردن پیشگو با پیرمردى روبرو شد که گودالى حفر مى کرد و پیرمرد چیزهاى بسیارى درباره کراتوس میدانست , این امر برایش بسیار عجیب بود ولى وقت بسیار کمى براى پیدا کردن پیشگو و پرسیدن مطالب از وى داشت چون آرس به سرعت در حال پیشروى و خراب کردن آتن بود به همین علت راه خود را ادامه داد و پیشگو را در محل هارپى ها پیدا کرد. او پس از غلبه بر تعداد زیادى از هارپى ها پیشگو را نجات داد.
    پیشگو به کراتوس توضیح داد که تنها راهى که می تواند یک خدا را از پاى درآورد دستیابى به جعبه پندوراست. حال کراتوس مى بایست از بیابان روح هاى سرگردان عبور کند و بعد از پیدا کردن کرونوس وارد معبد شده و با موفقیت جعبه پندورا را خارج سازد کارى که تاکنون هیچ کس موفق به انجام آن نشده بود.

    «جعبه پندورا»
    کراتوس با انگیزه کشتن آرس از آتن خارج شد و به بیابان روح هاى سرگردان رسید. او مى بایست سه سایرن(Siren) (نوعى حورى در یونان باستان) را پیدا مى کرد و پس از کشتن آنها ، روح آنان راه ورود به قلعه اى را باز سازد تا کراتوس بتواند کرونوس را بیابد. بعد از این مهم کراتوس وارد قلعه شد و با دمیدن درون شیپورى کرونوس را که به سختى راه میرفت صدا کرد. سپس کراتوس از طنابى که بر روى صورت کرونوس بود بالا رفت و سه روز طول کشید تا به بالاى پشت کرونوس یعنى به درب معبد پندورا برسد.
    او در جلوى درب معبد با زامبى (Zombie) که مامور سوزاندن اجساد مردگان داخل معبد بود برخورد کرد و زامبى کراتوس را از ورود به داخل معبد منصرف می کرد و تشویق به برگشتن داشت ولى کراتوس بدون توجه به حرف هاى او وارد معبد شد. در داخل معبد دو خدا براى رسیدن کراتوس به هدفش به وى هدایایى دادند. میدن (Maiden) خداى شکار ، سلاحى را به کراتوس داد که اسم خود بر آن بود و هیدز (خداى مردگان) قدرت استفاده از روح موجودات مرده را براى کمک در مبارزات به او اهدا کرد.
    کراتوس براى رسیدن به بالاى معبد باید از سه مبارزه با اطلس (Atlas) و پوزیدون و هیدز سربلند بیرون مى آمد. بعد از پیروزى در این مبارزات او راه ورود خود را به کوه زئوس پیدا کرد و با نابودى دشمنان بسیار و فرار از دام هاى درون معبد به جعبه پندورا دست یافت.
    آتنا به کراتوس تبریک گفت زیرا تا کنون هیچ کس موفق به انجام این کار نشده بود ، در همان لحظه آرس از یافتن جعبه پندورا توسط کراتوس باخبر شد و ستون شکسته اى را به سمت وى پرتاب کرد و ستون در قلب کراتوس جاى گرفت و او مرد ، سپس هارپى ها جعبه پندورا را به پیش آرس بردند.

    «فرار از هیدز»
    کراتوس خود را در جهان مردگان و بر روى رودخانه استیکس (رودخانه اى که هفت بار به دور جهان مردگان مى گردد) می دید. او از پایین عالم مردگان راهى را به بالاترین قسمت قلمرو هیدز پیدا کرد و وقتى به آنجا رسید مشاهده کرد طنابى از سنگى بزرگ آویزان است و کراتوس بدون معطلى از آن بالا رفت و در بالاى طناب خود را در عالم زندگان یافت. پیرمردى که قبلا او را در حفر کردن گودال دیده بود در اصل با کندن قبرى او را از جهان مردگان نجات داده است. پیرمرد گفت: اى کراتوس تو ریشه اى از خدایان در خود دارى ، و سپس پیرمرد ناپدید شد. (در افسانه ها احتمال می رود آن پیرمرد زئوس بوده است که در قالب پیرمردى ظاهر شده)
    کراتوس به آتن رسید و مشاهده کرد آرس شهر را فتح کرده و همه جا را ویران ساخته. کراتوس پیشگو را که در میان خرابه هاى معبد به سر می برد پیدا کرد و پیشگو به او گفت شهر فتح شده و حال زمان انتقام است.

    «نبرد نهایى»
    کراتوس ، آرس را در حالیکه با غرور به آتنا براى غلبه و فتح آتن نگاه می کرد مشاهده کرد و جعبه پندورا با زنجیرى در دست آرس آویزان بود. آرس کراتوس را دید و از زنده ماندن او تعجب کرد اما او را خطرى براى خود نمی دید و مورد تمسخرش قرار داد. کراتوس با استفاده از صاعقه اى زنجیر جعبه پندورا را از دست آرس جدا ساخت و جعبه به زمین افتاد و کراتوس آن را باز کرد.
    حال کراتوس قدرت خدایان را به دست آورده بود و هم اندازه آرس شد (حدود 20 تا 23 متر) و براى نبردى سنگین آماده شد. آرس به او یادآورى کرد که تمام مهارت هاى جنگجویى را از او آموخته و اوست که کراتوس را جنگجویى بزرگ ساخته اما کراتوس تنها به فکر نابود کردن آرس بود که ناگهان شش پاى عنکبوت مانند از پشت آرس به او حمله ور شد و مبارزه اى سخت میان آن دو در گرفت در این جنگ کراتوس با قدرت انتقام جویى خود پیروز میدان شد و آرس در انتهاى مبارزه با حیله گرى خود ناگاه کراتوس را به عالم خیال پرتاب کرد. در حال سقوط ، کراتوس به یاد حرف هاى آرس افتاد که به او گفته بود: راه هاى زیادى براى شکست دادن یک مرد وجود دارد اما موثرترین راه شکست روح او می باشد. ناگهان کراتوس همسر و دختر خود را درون معبد دید که توسط موجوداتى همشکل خود کراتوس مورد حمله قرار گرفته اند و کراتوس تصمیم گرفت تا از آنها محافظت کند و مى دانست آرس میخواهد روح او را شکست دهد. کراتوس موفق به نابودى تمام اهریمنان هم شکل خود شد و رو به آرس گفت من خانواده خود را نجات دادم اما آرس شمشیر هاى اهدایى خود به کراتوس را بازپس گرفت و به وسیله آنها خانواده اش را کشت تا هزینه اى باشد برای کراتوس در برابر قدرتى که بدست آورده بود و باید مى پرداخت.
    کراتوس ناراحت و شکسته از عالم خیال به آتن و صحنه مبارزه بازگشت و در حالیکه آرس خود را برای کشتن او آماده می کرد کراتوس آخرین هدیه خود را از خدایان دریافت کرد و آن شمشیر خدایان بود. با به دست آوردن شمشیر خدایان توسط کراتوس ، آرس وحشت زده شد و او را به اتحاد دعوت کرد و به او گفت که در سخت ترین شرایط به کمک آمده و او را از مرگ رهایى بخشیده و یک جنگجوى بزرگ ساخته است. کراتوس به او پاسخ داد که در کارش موفق بوده ، و شمشیر را در سینه آرس فرو کرد. با مرگ آرس جوهر وجود خدایى وى با انفجارى مهیب آزاد شد.

    «پایان افسانه»
    آتن نجات یافت و بازسازى شد اما کابوس هاى کراتوس همچنان ادامه داشت. او از آتنا درخواست کرد کابوس هایش را از بین ببرد اما آتنا در پاسخ گفت: تنها گناهان گذشته او فراموش مى شود و قولى براى از بین بردن کابوس هایش به او نداده است. کراتوس با شنیدن این جمله و براى رهایى از کابوس هایش خود را از بالاى صخره اى به دریا پرتاب کرد به این امید که مرگ آرام بخش او باشد.
    اما خدایان قصد دیگرى داشتند آنها کراتوس را که در حال غرق شدن بود از آب بیرون کشیدند و به بالاى صخره بازگرداندند. مجسمه آتنا به کراتوس گفت: شخصى که چنین کار بزرگى را برای خدایان انجام دهد نمى تواند بمیرد و با توجه به مرگ آرس او خداى جنگ خواهد شد. آتنا دروازه اى را به سمت کوه المپ و تخت آرس بازکرد و به کراتوس گفت وارد شود و با ورودش به کوه المپ آتنا شمشیر Chaos را دوباره به او هدیه کرد. کراتوس بر تخت خداى جنگ نشست و تمام جنگ هاى اعصار تاریخ را در ذهن خود مشاهده کرد او خداى جنگ جدید بود و از این پس هر مردى که وارد جنگى می شد او را مشاهده می کرد.
    کراتوس با شکست آرس و گرفتن انتقام خانواده اش راضى نشده بود او همواره در پى فکر گمشده کودکى خود بود که آزارش میداد او پدرش را نمی شناخت. هنگامى که مادر کراتوس در بستر مرگ بود از او خواست تا نام پدرش را بگوید اما مادرش به موجودى دیو مانند تبدیل شد و به سمت کراتوس حمله ور شد , کراتوس با وجود دوست داشتن مادرش ضربه اى به او وارد ساخت و به گوشه اى پرتابش کرد. آخرین کلمه اى که مادرش پیش از مرگ به زبان آورد این بود: زئوس.
    زئوس پدر کراتوس بود. او فرزند یک خدا بوده است و آرس و آتنا برادر و خواهر وى بودند. شعله هاى خشم و انتقام دوباره در کراتوس برانگیخته شد و این بار مى خواست انتقام خود و مادرش را از زئوس بگیرد. (در عقاید مردم یونان باستان زئوس را براى ترک کردن خانواده اش مقصر نمی دانستند زیرا همسر او که مادر کراتوس بود موجودى حسود و نادرست بود و مى توانست موجب مشکلات بسیارى براى زئوس شود همانند همسران آپولو (Apollo) (خداى آفتاب و زیبایى و شعر و موسیقى) و آرتمیس (Artemis) (الهه ماه و شکار) و یا هرکول (Hercules).

    «سرنوشت»
    با دست یافتن کراتوس به جعبه پندورا ، کرونوس برای هزاران سال دیگر در بیابان روح هاى سرگردان تبعید بود و معبد بر پشت وى خاموش و در آرامش و سکوتى ابدى قرار گرفت. افسانه معبد پندورا قرن هاى متمادى زبان به زبان چرخید و اخیرا معبد جعبه پندورا را در کنار استخوان بزرگى از کرونوس یافته اند و با کشفیات صورت گرفته ، مشخص شده رازها و تله هاى بسیارى در آن وجود دارد و بر اساس یک افسانه قدیمى به زودى قهرمان جدیدى از آن بر خواهد خواس


    اينم داستان كامل تري از خداي جنگ برا يS.Y.K

  2. 3 کاربر از امير110 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #292
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    از امير110

    شروع:اکشن، کش مکش،درگیری،هیجان!!!! اگر همه این کلمات را با هم در یک بازی می خواهید باید یک بار دیگر سری به دنیای Devil may cry بزنید و این بار ، این دنیا را از دریچه ای تازه ببینید... شماره چهارم بازی دویل می کرای برخلاف صحبتهای اولیه که فقط برای ps3 می خواست بیاید برای دو کنسول Xbox360 و ps3 هم اکنون اکران شده است و در اول فروردین87 قرار است این بازی برای PC نیز ریلیز می شود تا همه این بازی جالب را تجربه کنند، چون تفاوت آنچنانی مطمئنا بین نسخه های پی سی و xbox360 بازی نیست این نقد برای تمام کنسول ها(xbox360،pc،ps3) است و بعد از انتشار بازی برای پی سی سیمز47 این بازی را بار دیگر نقد نخواهیم کرد و فقط با ویرایش سیستم مورد نیاز را به آخر آن اضافه می کنیم.
    مقدمه:بازیهای اکشن فانتزی هیچ موقع طرفداران آنچنانی را برای خود دست و پا نکرده اند، ولی بازی که امروز برای شما مورد نقد قرار می دهیم بازی است که یکی از جذابترین و بهترین بازی های اکشن فانتزی است که تا به امروز درست شده است،شما در بازی هیجانی بالاتر از حد ممکن را بدست خواهید آورد و باز می توان گفت یک دویل می کرای عالی دیگر را می توانید تجربه کنید تا لذت بازی کردن آن را تا ساعت ها در ذهن خود داشته باشید و لذت ببرید.
    پیش زمینه داستانی:وقتی صحبت از داستان بازی می کنیم باید این را مد نظر داشته باشیم که این بازی داستانی خاص و یا تعجب بر انگیز را برای شما زنده نخواهد کرد و داستان بازی جزء داستانهای متوسط دنیای بازیها دسته بندی می شود ولی داستان بازی باز برای خود خصوصیات متمایز کننده ای دارد که لذت بازی را چندین برابر می کند،کات سنسها(دموی های وسط بازی) در این بازی بسیار زیاد هستند که باعث درک هر چه بیشتر داستان بازی می شود.برخلاف صحبتهای که قبل از عرضه بازی می شد این بار نیز شما می توانید کنترل دانته شخصیت محبوب سری قبل را داشته باشید با همان کلت و همان شمشیر همیشگی و حتی قوی تر از قبل اما شخصیت اصلی تر بازی که زمان بیشتری از بازی توسط او تصرف شده است و حتی با دانته نیز درگیریهایی را در طول بازی خواهد داشت شخصیت جدید به نام"نرو" است که کارایی هایی جدیدی را به بازی اضافه کرده است.
    داستان بازی:بازی از نقطه ای شروع می شود که "نرو" برای ملاقات گروه "Order of the Sword" وارد کلیسای مخصوص این گروه شده است .این گروه فعالیت خود را در رابطه با مبارزه با شیاطین دنبال می کنند و آنها می خواهند با برنامه ریزیهای منظم دنیا را از شیاطین پاک کنند،وقتی او وارد می شه صدای آخرین کلمات Kyrie به گوش می رسد، و بعد از به عنوان هدیه به Kyrie یک گردنبند می دهد، بعد از کمی نشستن و صحبت در مورد چگونگی مبارزه با شیاطین،وقتی که نرو واقعا از موعظه های کشیشیان خسته شده بود قصد ترک کلیسا را داشت که ناگهان،سوزش عجیبی در دست راست او به وجود آمد و علامت خطری به نرو داد که شخصی در حال آمدن به اینجاست و اینجا در خطر است. ناگهان در همین لحظه،شکارچی شیاطین "دانته" وارد کار و زار می شود و سریعا Sanctus را که رهبر گروه "Order of the Sword" را به قتل می رساند،و بعد مشغول حذف و نابود کردن محافظین و دیگر اعضای گروه "Order of the Sword" می شود.در همین حین "نرو" وارد جنگ می شود و با "دانته" به مبارزه می پردازد.در طول مبارزه دانته شکست می خورد و مجبور به فرار می شود.بعد از این نرو افرادی را می کشد که اصلا شبیه انسان نیستند.یک حمله شیطانی بسیار قوی در شهر رخ می دهد و همه شهر را به ویرانی می کشاند و حالا "نرو" باید این خراب کاری را درست کند.(نکته: در این قسمت داستان کوتاهی از بازی، باز گو شده است و شما باید به کشف داستان اصلی و بقیه ماجرا بپردازید.)
    گیم پلی:""در حقیقت،شما یکی از بهترین گیم پلی ها را بین تمام بازیها انتخاب کرده اید که به شما کمک خواهد کرد که چگونه خود را با آن سازگار کنید"".اکشنهای تیر اندازی، قولهای هولناک و وحشتناک، جنگهای زیبا ، دموهای احساسی که همه اینها برای شما الهام بخش یک بازی عالی هستند و به شما فشار می آورند تا بازی را ادامه بدهید، و ادامه دادن بازی توسط شما یک پاداش بسیار بزرگ برای خودتان دارد زیرا هر قسمت که می گذرد مهارتهای شما بالاتر رفته و لذت بازی نیز برای شما بیش از پیش خواهد بود.یکی از هیجان انگیز ترین و جالبترین قسمتهای بازی ،قسمت گیم پلی بازی است که می توان گفت بازی روی دست این قسمت می چرخد ، گیم پلی بازی بسیار روان ، بسیار بسیار هیجان انگیز و بسیار سریع درست شده است.
    شما این بار نیز در بازی مانند سری قبل با همان حالت گیم پلی رو به رو هستید بعلاوه اینکه در این قسمت کمبتهای بیشتری نیز در بازی اضافه شده است و باعث شده اند از شخصیتهای اول بازی حرکات زیباتری را ببینید.شما وقتی کنترل نرو را در دست دارید می توانید حالت جدید از گیم پلی را تجربه کنید ، بیشتر ادعای نرو در جنگها به همان دست شیطانی خود است که می تواند با آن کارهای گوناگونی را انجام بدهد،دست سوخته او انرژی بسیار زیادی دارد و می توانید دشمنان را از دور بکشید، و همچنین کمبوهای مختلف او که بعد از کسب امتیاز مناسب می توانید آنها را بیشتر کنید و مناسبترین آنها را برای خود انتخاب کنید تا در در گیری با دشمنان با مشکل رو به رو نباشید تا گوشه ای از شگفتی های نهفته بازی را درک کنید.مکانیک این کمبوها بسیار آسان هستند و شما در موقع مورد نظر می توانید کمبوی خاص خود را فعال و کمبو های غیر نیاز را غیر فعال بکنید. گیم پلی دفاعی بازی نیز زیاد تغییر نکرده ولی شاید بتوان گفت کمی بهتر از حالتی باشد که در سری قبلی بازی دیده بودیم .در طول بازی و در طول نبرد شما به طور باور نکردنی می توانید با حرکاتی که از نرو می بیند هیجان خود را ارضاء کنید و این بسیار عالی است که گیم پلی به این خوبی را در پیش داشته باشیم تا بتوانیم بالاترین هیجان ممکنه را از یک بازی ببینیم.روی زمین لیز بخریم، به راحتی بپریم، با سرعت با شمشیر کار کنیم، با تفنگ به سمت دشمنان شلیک کنیم، با دست پر انرژی دشمنان را به آتش بکشیم و این والاترین هیجان ممکن است. آرایش های حمله ای شما می تواند توسط خود شما انتخاب شود ولی در مقابل هم می توانید این آرایش ها را به دست کامپیوتر بسپارید تا به صورت اتوماتیک و توسط هوش مصنوعی بازی این آرایشها را به شما بدهد.آرایشهای حمله ای بازی بسیار زیاد و قابل آپگرید و زیاد شدن هستند.
    شروع:اکشن، کش مکش،درگیری،هیجان!!!! اگر همه این کلمات را با هم در یک بازی می خواهید باید یک بار دیگر سری به دنیای Devil may cry بزنید و این بار ، این دنیا را از دریچه ای تازه ببینید... شماره چهارم بازی دویل می کرای برخلاف صحبتهای اولیه که فقط برای ps3 می خواست بیاید برای دو کنسول Xbox360 و ps3 هم اکنون اکران شده است و در اول فروردین87 قرار است این بازی برای PC نیز ریلیز می شود تا همه این بازی جالب را تجربه کنند، چون تفاوت آنچنانی مطمئنا بین نسخه های پی سی و xbox360 بازی نیست این نقد برای تمام کنسول ها(xbox360،pc،ps3) است و بعد از انتشار بازی برای پی سی سیمز47 این بازی را بار دیگر نقد نخواهیم کرد و فقط با ویرایش سیستم مورد نیاز را به آخر آن اضافه می کنیم.
    مقدمه:بازیهای اکشن فانتزی هیچ موقع طرفداران آنچنانی را برای خود دست و پا نکرده اند، ولی بازی که امروز برای شما مورد نقد قرار می دهیم بازی است که یکی از جذابترین و بهترین بازی های اکشن فانتزی است که تا به امروز درست شده است،شما در بازی هیجانی بالاتر از حد ممکن را بدست خواهید آورد و باز می توان گفت یک دویل می کرای عالی دیگر را می توانید تجربه کنید تا لذت بازی کردن آن را تا ساعت ها در ذهن خود داشته باشید و لذت ببرید.
    پیش زمینه داستانی:وقتی صحبت از داستان بازی می کنیم باید این را مد نظر داشته باشیم که این بازی داستانی خاص و یا تعجب بر انگیز را برای شما زنده نخواهد کرد و داستان بازی جزء داستانهای متوسط دنیای بازیها دسته بندی می شود ولی داستان بازی باز برای خود خصوصیات متمایز کننده ای دارد که لذت بازی را چندین برابر می کند،کات سنسها(دموی های وسط بازی) در این بازی بسیار زیاد هستند که باعث درک هر چه بیشتر داستان بازی می شود.برخلاف صحبتهای که قبل از عرضه بازی می شد این بار نیز شما می توانید کنترل دانته شخصیت محبوب سری قبل را داشته باشید با همان کلت و همان شمشیر همیشگی و حتی قوی تر از قبل اما شخصیت اصلی تر بازی که زمان بیشتری از بازی توسط او تصرف شده است و حتی با دانته نیز درگیریهایی را در طول بازی خواهد داشت شخصیت جدید به نام"نرو" است که کارایی هایی جدیدی را به بازی اضافه کرده است.
    داستان بازی:بازی از نقطه ای شروع می شود که "نرو" برای ملاقات گروه "Order of the Sword" وارد کلیسای مخصوص این گروه شده است .این گروه فعالیت خود را در رابطه با مبارزه با شیاطین دنبال می کنند و آنها می خواهند با برنامه ریزیهای منظم دنیا را از شیاطین پاک کنند،وقتی او وارد می شه صدای آخرین کلمات Kyrie به گوش می رسد، و بعد از به عنوان هدیه به Kyrie یک گردنبند می دهد، بعد از کمی نشستن و صحبت در مورد چگونگی مبارزه با شیاطین،وقتی که نرو واقعا از موعظه های کشیشیان خسته شده بود قصد ترک کلیسا را داشت که ناگهان،سوزش عجیبی در دست راست او به وجود آمد و علامت خطری به نرو داد که شخصی در حال آمدن به اینجاست و اینجا در خطر است. ناگهان در همین لحظه،شکارچی شیاطین "دانته" وارد کار و زار می شود و سریعا Sanctus را که رهبر گروه "Order of the Sword" را به قتل می رساند،و بعد مشغول حذف و نابود کردن محافظین و دیگر اعضای گروه "Order of the Sword" می شود.در همین حین "نرو" وارد جنگ می شود و با "دانته" به مبارزه می پردازد.در طول مبارزه دانته شکست می خورد و مجبور به فرار می شود.بعد از این نرو افرادی را می کشد که اصلا شبیه انسان نیستند.یک حمله شیطانی بسیار قوی در شهر رخ می دهد و همه شهر را به ویرانی می کشاند و حالا "نرو" باید این خراب کاری را درست کند.(نکته: در این قسمت داستان کوتاهی از بازی، باز گو شده است و شما باید به کشف داستان اصلی و بقیه ماجرا بپردازید.)
    گیم پلی:""در حقیقت،شما یکی از بهترین گیم پلی ها را بین تمام بازیها انتخاب کرده اید که به شما کمک خواهد کرد که چگونه خود را با آن سازگار کنید"".اکشنهای تیر اندازی، قولهای هولناک و وحشتناک، جنگهای زیبا ، دموهای احساسی که همه اینها برای شما الهام بخش یک بازی عالی هستند و به شما فشار می آورند تا بازی را ادامه بدهید، و ادامه دادن بازی توسط شما یک پاداش بسیار بزرگ برای خودتان دارد زیرا هر قسمت که می گذرد مهارتهای شما بالاتر رفته و لذت بازی نیز برای شما بیش از پیش خواهد بود.یکی از هیجان انگیز ترین و جالبترین قسمتهای بازی ،قسمت گیم پلی بازی است که می توان گفت بازی روی دست این قسمت می چرخد ، گیم پلی بازی بسیار روان ، بسیار بسیار هیجان انگیز و بسیار سریع درست شده است.
    شما این بار نیز در بازی مانند سری قبل با همان حالت گیم پلی رو به رو هستید بعلاوه اینکه در این قسمت کمبتهای بیشتری نیز در بازی اضافه شده است و باعث شده اند از شخصیتهای اول بازی حرکات زیباتری را ببینید.شما وقتی کنترل نرو را در دست دارید می توانید حالت جدید از گیم پلی را تجربه کنید ، بیشتر ادعای نرو در جنگها به همان دست شیطانی خود است که می تواند با آن کارهای گوناگونی را انجام بدهد،دست سوخته او انرژی بسیار زیادی دارد و می توانید دشمنان را از دور بکشید، و همچنین کمبوهای مختلف او که بعد از کسب امتیاز مناسب می توانید آنها را بیشتر کنید و مناسبترین آنها را برای خود انتخاب کنید تا در در گیری با دشمنان با مشکل رو به رو نباشید تا گوشه ای از شگفتی های نهفته بازی را درک کنید.مکانیک این کمبوها بسیار آسان هستند و شما در موقع مورد نظر می توانید کمبوی خاص خود را فعال و کمبو های غیر نیاز را غیر فعال بکنید. گیم پلی دفاعی بازی نیز زیاد تغییر نکرده ولی شاید بتوان گفت کمی بهتر از حالتی باشد که در سری قبلی بازی دیده بودیم .در طول بازی و در طول نبرد شما به طور باور نکردنی می توانید با حرکاتی که از نرو می بیند هیجان خود را ارضاء کنید و این بسیار عالی است که گیم پلی به این خوبی را در پیش داشته باشیم تا بتوانیم بالاترین هیجان ممکنه را از یک بازی ببینیم.روی زمین لیز بخریم، به راحتی بپریم، با سرعت با شمشیر کار کنیم، با تفنگ به سمت دشمنان شلیک کنیم، با دست پر انرژی دشمنان را به آتش بکشیم و این والاترین هیجان ممکن است. آرایش های حمله ای شما می تواند توسط خود شما انتخاب شود ولی در مقابل هم می توانید این آرایش ها را به دست کامپیوتر بسپارید تا به صورت اتوماتیک و توسط هوش مصنوعی بازی این آرایشها را به شما بدهد.آرایشهای حمله ای بازی بسیار زیاد و قابل آپگرید و زیاد شدن هستند.
    در این سری بازی حرکات فریبنده نیز به بازی اضافه شده است شما می توانید دشمنان را به سمت هم هل بدهید تا همدیگر را بزنند، در موقع زدن شمشیر به شما، بپرید تا شمشیر دشمن به بدن دشمن پشتی شما بخورد و همچنین کارهای دیگر که خود باید در بازی به کشف آنها بپردازید.سبک جنگی نرو و دانته خوب طراحی شده است و تفاوتهایی را در سبک شمشیر زنی و در گیری های این دو در بازی خواهید دید.وقتی در بازی پیش می روید و پیشرفت می کنید می توانید تفنگ و شمشیرهای بیشتری را مانند سری قبل داشته باشید و در وقت خود از این وسایل استفاده کنید تا حالتهای گوناگون گیم پلی بازی را بیش از پیش درک کنید.هر چه بیشتر با دشمنان بجنگید قدرت شمشیر شما بالاتر و بالاتر می رود و این حالتی است که در گوشه تصویر برای شما نمایان می شود ، شما در زمان نبرد هر چه می جنگید یک تولبار در بقل صفحه در حال پر شدن است و بعد از هر پر شدن نوشته بالای آن تغییر می کند و این باعث می شود که هر چه قدر بیشتر بجنگید و دست بر دار نباشید قدرت شمشیر شما بالاتر نیز برود.همچنین هر چه بیشتر در بازی پیشرفت می کنید کمبوهای شما نیز ارتقاء پیدا خواهند کرد و بهتر و بهتر از قبل خواهند شد.که البته باید این کمبوها را خریداری کنید(جلوتر به بررسی چگونگی این مورد می پردازیم)البته ارتقاء تنفگ ها و همچنین بالا رفتن مهارتهای شما در بازی از جذابیتهای بازی کم نخواهد کرد،زیرا هر چه در بازی شما جلوتر و جلوتر می روید متوجه خواهید شد که دشمنان شما نیز قوی تر و زیرکتر از قبل کار خود را دنبال خواهند کرد پس جذابیت همیشه با شما خواهد بود.
    در بازی هنوز ازدحام بیش از حد دشمنان در هنگام نبرد حفظ شده است و شما وقتی با گروه زیادی از دشمنان یک تنه می جنگید لذت بالایی را خواهید برد،وقتی کنترل نرو در دست می گیرید تنوع بازی به بالاترین حد خود می رسد و شما در کنترل نرو لذت فراوانی را خواهید برد،در اینجا شما تنوع حرکات بسیار زیادی برای انجام دادن دارید و این تنوعها باعث افزایش جذابیت موجود در بای می شود و شما وقتی در حال اجرای بازی هستید یک تفریح بسیار عالی را انجام می دهید،تفریحی کاملا لذت بخش.
    بعلاوه عمل خیره کننده دیگری که در وسط اکشنهای بازی وجود دارد این است که در وسط بازی معماهایی را قرار داده است تا بازی از حالت یک نواختی و بکش بکش محض خارج شود،معماهای موجود در بازی سخت نیستند ولی برای حل آنها بلاخره باید مقداری زمان را صرف آنها بکنید و این خود یک مقدار از آن فضاهای تکراری و بکش بکش های پشت سر هم را فاصله ای می اندازد که در نوع خود به نظر جالب می رسد. معماها بعضی اوقات فشار دادن چند سویچ، یا استفاده از چند وسیله و یا کامل کردن چیزی و یا پیدا کردن شیئی در بازی می تواند باشد.این نوع معماها بیشتر برای این گذاشته شده اند تا یک برشی در بازی ایجاد کنند و آرامشی نسبی را در وجود شما تزریق کنند تا با وارد شدن ابلیسهای احمق بازی شما با آرامش بیشتری به جنگ در برابر آنها مشغول شوید.
    شخصیت های قابل بازی:مطمئنا این جمله شما رو متعجب نخواهد کرد که دانته می تواند بالاترین فرد این بازی باشد ولی در این سری بازی دانته قهرمان اصلی بازی نیست و انگار دنیا تغییر کرده است و قهرمان واقعی کسی دیگری در بازی شده است، ولی زیاد نگران نباشید، چون شما در این بازی کنترل دانته را نیز بر عهده دارید ، و او برای شما سلاحها و تفنگهای عالی را می آورد و این می تواند برای طرفداران سری دویل می کرای بسیار خوشحال کننده باشد ولی اکثر بازی حول و هوش حرکتهای باعظمت و پرشکوه نرو می گذرد و شما باید او را به کنترل خود در بیاورید.
    نرو یک شخصیت بسیار عالی است،و لایق تحول نمودن حالت اکشنی بازی است، او یک نگاه ترس آور را برای شما زنده می کند ولی در بعضی قسمتهای بازی این نگاه ترسناک به نگاه یک عاشق تبدیل می شود که تقاضای صمیمانه عشق به محبوبش Kyrie را دارد.
    او به وضوح با همان لباسی که دانته پوشیده است را در بازی خواهید دید.همین نکته یه خورده مایوس کننده است که سازندگان بازی کاوشهای بیشتری برای درست کردن جزئیات بیشتر و بهتر را در بازی انجام نداده است.شما هرگز نمی خواهید قهرمانیهای نرو را دنبال کنید بطوریکه نرو تقلای زیادی برای فهمیدن واقعیتهای گروه مذهبی مورد نظر خود "The Order of the Sword" می کند ولی مطمئنا این مسائل در بازی برای شما اهمیت چندانی نخواهد داشت و شما بیشتر به فکر اکشنهای سرسخت بازی هستید.
    در میانه بازی شما کنترل دانته را در دست می گیرد و اینجاست که شک عظیم به بازی وارد می شود و گیم پلی تغییر می کند و تمام عادتهای گیم پلی شما که تا به حال با نرو داشته ایم ناگهان نقش بر آب می شود و اینجاست که باید مثل تازه کارها به تمرین فنهای مختلف و کارایی های پنهان دانته بپردازیم.در حقیقت سبک نبردهای بازی به یکباره تغییر می کند و چهارچوب کار شکل تازه ای به خود می گیرد،شما اکنون تعدادی کمبوی جدید دارید ، یک وسیله جدید برای پرشهای بلندتر و دیگر خبری از آن دست شیطانی نیست و باید با تاکتیها و فنهای جدیدی مقابل حریفان خود بروید ولی در این موقع از بازی افرادی که نسخه قبلی بازی را تجربه کرده اند تجربیات قدیم بسیار به کار آنها می آید و راحتر می توانند کنترل دانته را در دست بگیرند و او را مانند شیری درنده به پیش ببرند و دشمنان را مانند آهویی ضعیف زیر چنگکهای دانته له کنند... وقتی کنترل دانته را بدست می گیریدمی توانید از پنج حالت مختلف نبرد استفاده کنید و از وسایل جدید که برای دانته درست شده است لذت ببرید و بخشی از جذابیتهای بازی را کشف کنید ...در کل 20 مرحله بازی ، کپکام 7 قسمت را به دانته می دهد و 11 قسمت را سهم نروی تازه وارد کرده است.
    ماموریتها: در بازی علاوه بر ماموریتهای اصلی که روند داستانی بازی را تشکیل می دهد و بیشتر حول و هوش کشتن قولهای بازی است ،با تعدادی ماموریتهای پنهان و متفرقه نیز رو به رو خواهید شد که به جذابیت هر چه بیشتر بازی کمک شایانی خواهد کرد،این ماموریتها اکثر متفاوت بوده و در هر مورد باید کاری متفاوت را انجام بدهید.بعضی از این ماموریتها باید در زمانی خاص صورت بگیرد و به پایان برسد تا امتیاز لازم آن به شما داده شود ولی در بیشتر موارد ماموریتها درگیری به موجودی قوی و عجیب و یا حل یک معمایی نه چندان پیچیده است. یک حالت بسیار جالبی که در این نوع ماموریتها وجود دارد این است که حتما مهم نیست که شما ماموریتها را در زمان خاص به پایان برسانید اگر شما نتوانستید این نوع ماموریتها را به پایان برسانید می توانید بعدا به حل و انجام این نوع ماموریتها بپردازید و در کل مانند پازلی است که می توانید هر موقع که دوست داشته باشید این قسمت از آن را بچینید و کامل کنید. شاید شما حتما نیاز نداشته باشید که این نوع ماموریتهای مخفی را بروید چون به روند اصلی داستان ربطی ندارد ولی انجام دادن این نوع ماموریتها باعث این می شود تا پاداش های بیشتری را بگیرید و کمبوهای مخفی ، آیتمها و تفنگهای مخفی را آزاد کنید...شاید بعضی موارد این ماموریتها سخت باشد ولی بعد از رد کردن ماموریت با پاداشی که می گیرد حتما خوشحال خواهید شد.
    هوش مصنوعی:احتمالا شما دویل می کرای 3 را بخاطر خواهید آورد. یک بازی که به طور غیر منصفانه ای سخت ساخته شده بود.این بازی نیز همان سختی را دارد که در شماره 3 آن دیده بودیم و حتی می توان گفت به مراتب نیز سخت تر خواهد بود.شما می توانید در ابتدا ،بازی را با دو درجه سختی بازی کنید( و اگر واقعا می خواهید بازی گریه شما رو در بیاورد می توانید درجه سختی های بعدی را نیز بعد از تمام کردن بازی آزاد کنید)آیا شما که تازه می خواهید این بازی رو شروع کنید می توانید از این بازی لذتی ببرید که یک حرفه ای دیول می کرای باز می برد ؟
    نه، اگر برای اولین بارقصد دارید که این سری بازی رو انجام دهید مطمئنا دویل می کرای 4 برای شروع گذینه مناسبی نخواهد بود و مطمئن باشید این بازی مانند قدم زدن در پارک برای شما نخواهد بود، اگر قصد لذت بردن دارید باید سری های قبلی رو تجربه کنید و با تجربه تر به این میدان سخت پا بگذارید به هر حال این بازی نیست که همه بتوانند ازش عبور کنند ولی به هیچ عنوان چیز بدی هم نیست!!!!!
    سختی بازی به هوش مصنوعی بی رحمانه ای برمی گردد که سازندگان به دشمنان داده اند ، دشمنان شما را محاصره کرده، از پشت و جلو به شما هجوم می آورند و وسایل قوی نیز دارند که خون زیادی را از شما خواهد برد.قولها که در بازی واقعا هولناک و سخت هستند و واقعا نفس شما را در نبردها خواهند گرفت... و ضرباتی را وارد خواهند کرد که خون زیادی از شما را خواهد گرفت. در این بازی جایی برای اشتباه شما وجود ندارد ،اگر شما از حرکات پشت سر هم و پرشهای پی در پی خوشتان نمی آید،واقعا نمی توانید این بازی را با جان سالم به پایان برسانید...چون چیزی که جلوی شما را می گیرد من نیستم!!!بلکه قولهای بسیار قوی بازی هستند که نمی گذارند شما جم بخورید و شما را به زودی به سوی Game Over شدن خواهند برد.
    دوربین بازی:دوربین بازی نسبتا خوب است ولی در بعضی موارد که از یک قسمت به قسمت دیگر در حال جهش هستید واقعا شما را اذیت می کند و حالت مزهکی را به بازی می دهد،همچنین در بعضی موارد که جهش های سریع و پشت سر هم را انجام می دهید دوربین انگار گیج شده و زاویه ای بدی را از خود نشان می دهد،این مورد از بازی باعث می شود که گیم پلی عالی بازی که در طول بازی شاهد آن هستیم و از آن لذت می بریم زیر سوال رود ولی دوربین بازی در کل حالت خوبی دارد و نسبت به نسخه های قبلی پیشرفت خوبی را از خود به نمایش گذاشته است.
    Red orbs :درست مانند نسخه های قبلی بازی باز هم بعد از کشتن دشمنان ماده ای به نام Red orbs را بدست می آورید که به صورت خلاصه می توان گفت این ماده های قرمز امتیازهای بازی هستند که بعد از کشتن هر شیطان بازی در زمین پخش می شوند و شما باید آنها را جمع آوری کنید این ماده بسته به قدرت دشمنان بیشتر به شما داده می شود مثلا اگر شما یک قول سر سخت بازی را بکشید به شما Red orbs بیشتری داده می شود بعد از جمع آوری این ماده شما می توانید با استفاده از آن به ارتقاء کمبوهای بازی و خرید وسایل و تفنگهای جدید در بازی بپردازید تا راحتر بتوانید از پس دشمنانی که هر مرحله سر سخت تر و قوی تر از قبل می شوند بر آیید.
    محیطهای بازی:اگر یادتان باشد سری قبل بازی در یک محیط تقریبا ثابت در گشت و گذر بود ،همین مسئله باعث شده بود که بسیاری از افرادی که به سراغ بازی می رفتند زیاد از این مسئله رضایت کافی نداشته باشند ولی این بار در این سری از بازیها با محیط های متفاوت تری و وسیعتری رو به رو هستیم که واقعا بازی را به بازیهای نسل جدید نزدیک و نزدیکتر کرده است، محیطهای بازی در عین اینکه به جزئیات واقعا بیش از پیش توجه کرده است سعی کرده است که در هر قسمت اجزای متفاوتی از محیطهای بازی را برای شما به تصویر بکشد،شما در بعضی موارد در محیط های باز و در مناطق پوشیده جنگلی هستید و باید در این مناطق به نبرد با موجودات بپردازید، یا در هوای برفی، یا در درون شهر که در آنجا می توانید ماشینهای واژگون شده و در و داغان را ببینید.در بازی سنتهای قبلی مثلا وارد شدن به محیطهای مانند کلیسا و جنگ با شیاطین نیز فراموش نشده است. در هر محیطی که وارد می شوید شیطانکهای خاص خود را دارد و آن نیز به محیط بازی بستگی دارد مثلا در محیطهای یخی که سرما وجود دارد دشمنان به صورت یخ زده هستند و در محیطهای گرم تر به صورت آتشین به نزد شما می آیند.محیطهای بازی در زمانی که شما در میانه بازی کنترل دانته را در بر می گیرد متفاوت نیست بلکه باید همان مناطق گذشته که با نرو طی کرده بودید را دوباره از سر به جستجو بپردازید.شاید مناطق قابل دسترس شما زیاد نباشد ولی سازندگان بازی با گذاشتن دورنمایی عالی از محیط باعث این شده اند تا محیط بیش از پیش بزرگتر به نظر برسد و البته باید این نکته را هم بگوییم با اینکه محیط دورنمای عالی دارد ولی حتی از جزئیات و معماری عالی آنها نیز کم نشده است و انگار تمام محیط با دقت خوبی درست شده است. محیط بازی اینقدر پویا ساخته شده است که بازم با اینکه بارها و بارها این محیط رو می بینید ولی باز هم انگار از این محیط نمی توانید سیر بشوید و باز هم جا برای دیدن و پرسه زدن در محیط ها وجود دارد،و در بعضی موارد آرزو می کنید که این مناظر زیبا را بیش از پیش نگاه کنید تا شاید خاطره شیرین این مناظر همیشه در ذهن شما باقی بماند، ولی این محیط ظاهرا بزرگ به صورت عجیبی کاملا شما را محدود می کند و شما باید سیر خطی را طی کنید و این یک ضد حال بزرگ برای شماست ،شما دوست دارید در این دنیای زیبا بگردید ولی امکان ندارد و فقط باید به محیطهای محدود اطراف خود بسنده کنید و از ماجراجوییهای بزرگی که در سر دارید بگذرید.
    قولهای بازی(Boss):تمام محیط ، تمام دشمنان بازی، شما را به یک راه ختم می کنند... مانند جاده ای که شما دارید روی آن راه می روید شاید اطراف خود را نگاه کنید و محیط بزرگی را ببینید ولی همه رو همه شما را به یک سمت راهنمایی می کنند و شما راهی به جز رفتن به آن سمت ندارید محلی که در آن یک قول بسیار قوی و در بعضی موارد بسیار بزرگ منتظر شماست تا سخترین زمانهای بازی را برای شما تداعی کند.یک مسئله ای که کاملا مشخص است این موضوع است که قول های بازی واقعا تماشایی و تر و تازه هستند و کمتر قولهای هولناک و پر اقتداری مانند اینها را در بازیهای مشابه دیده بودید.قولهای بازی مرحله به مرحله قوی تر و وحشی تر از قبل خواهند بود شاید اولین قولها را بتوانید به راحتی فیتیله پیچ کنید ولی قولهای بزرگتری هستند که فکر نکنم به این راحتیها از پس آنها بر بیایید!!! اگر به یاد قولهای سری قبل بازی افتاده است سخت در اشتباهید قولهای شماره 4 بازی به مراتب قوی تر ، بزرگتر،وحشتناک تر از قولهای سری قبلی هستند واقعا وقتی شما خود را جلوی آنها می بینید احساس ضعف می کنید و درک می کنید که کار ساده ای در برابر این قول ندارید شما باید در طول این جاده قبل از اینکه به ته آن برسید چنان روی مهارتهای خود کار کنید و نقاط ضعف خود را پوشش بدهید تا به مشکلی در انتهای جاده برای شما پیش نیاید.از یک وزغ قول آسا تا مجسمه ای بزرگ و حیرت انگیز همه و همه طراحی های خوب سازندگان بازی را در این قسمت نشان می دهد و یک سر گرمی سخت را در پیش شما می گذارد تا با نقشه های استراتجیک خود تفریح یک اکشن فانتزی تمام عیار را حس کنید.وقتی که کنترل دانته را در دست می گیرید باز هم با همان قولهای قبلی رو به رو خواهید شد و در کل ممکن است با یک قول چندین بار در مکانهای مختلف به مبارزه بپردازید.در میانه بازی می توانید به جمع آوری خونهایی بپردازید که باعث افزایش سلامتی شما می شود که بهترین راه مصرف آنها در هنگام مبارزه با قولها است البته این مسئله هم است در درجه سختیهای بالاتر علاوه بر اینکه قولها قویتر و وحشی تر شده و ضربات قوی تری نیز وارد می کنند شما کمتر این خون را نیز دارید پس کارتان واقعا سخت است و درجه سختی های بالاتر واقعا افراد حرفه ای را می طلبد.هنوز هم به طور واقعا شگفت انگیز و وحشتناکی باز مسئله عجیبی را از سازنده بازی کپکام می بینیم که باید در بعضی موارد نزدیک به 3 بار با این قولهای سر سخت در هر مرحله بجنگید!!!!! درست خواندید سه بار با یک قول شاید این جنگها جالب هستند ولی تفریحی که درونش بیش از حد ""افراط"" داشته باشد واقعا حوصله سر بر می شود و واقعا سه بار کشتن یک قول کامل افراط گرایانه است.
    گرافیک:بدون اینکه بخواهیم در نظر بگیریم که شما در کدام پلتفورم این بازی را تجربه می کنید،این بازی در یک کلام "دیدنی" است،هر دو شخیصت اصلی بازی "نرو" و "دانته" کاملا روان و پر ظرافت درست شده است و در حرکات آنها شما می توانید اعمالشان را به خوبی درک کنید و هیچ گونه حرکت نابه جا در دویدن و یا راه رفتن آنها دیده نمی شود، وقتی شخصیت شما آسیب بیشتری می بیند در کمال ناباوری می بینید که در راه رفتن مشکل پیدا می کند و کج و گیج به راه خود ادامه می دهد.حرکتهای هر دو شخصیت بسیار عالی است و لباس و موهای آنها به صورت کاملا طبیعی تکان می خورد و وقتی آنها پرش می کنند کاملا پالتوهای بلند آنها جابجا شده و موهای آنها بالا و پایین می رود.محیطهای بازی هم همون طور که در قسمت محیط بازی گفته شد واقعا زیبا طراحی شده است و جزئیات در آن موج می زند. سیستم نورپردازی بازی در سطح معقولی قرار دارد و سایه های به وجود آمده هم جالب است ولی انگار همه چیز در بازی سایه ندارد و این هم یک اشکال بزرگ در نورپردازی بازی !!!با اینکه زحمت زیادی در این بخش از بازی برای ارتقاء نسبت به قبل کشیده شده است ولی باز هم مشکلات کاملا پیش پا افتاده ای در این قسمت می بینید که نمی توان به سادگی از آنها گذشت.در برخی قسمت های بازی شما در قسمتهای برفی هستید و مشکل بعدی گرافیک بازی را درک خواهید کرد!!! وقتی که شخصیت اول بازی پا در برفها می گذارد هیچ رد پایی از او به جا نمی ماند!!! و با این همه پیشرفتی که در بازیهای نسل جدید می بینیم این یک مشکل ساده برای این بازی نیست .البته در همین قسمت سرما نیز چیزهای جالبی می بینیم مثلا نفسهای دهن دشمنان و یا شخصیت بازی به صورت بخاری از دهن خارج می شود که در نوع خود عالی کار شده است؛بیشتر وسایلی که در بازی می بینید قابل تخریب هستند و این فیزیک خوب بازی را می رساند و همچنین در قسمتهای جنگلی می توانید گرافیک گیاهان عالی را ببینید(البته نه به طبیعی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] !!!). شما در طول بازی و در مراحل مختلف در وقتهای مختلفی مراحل را پیش می روید و بازی در شب ، روز ، غروب آفتاب نیز پیگیری می شود .در کل گرافیک بازی را می توان گرافیک خوبی دانست گرافیکی در حد خوب ولی نه در حد عالی !!!
    صداگذاری:واقعا یکی از بهترین قسمتهای بازی که واقعا باید گفت"شاهکار صداگذاری " است را این بازی دارد،صدای راه رفتن روی هر سطحی خاص خود است، صدای پرش در ارتفاعات مختلف ، صدا ی برخورد شمشیر با سطوح مختلف همه و همه به زیبایی هر چه تمام تر طرح ریزی شده اند. صدای دیالوگها کاملا عالی است و با قیافه شخصیتها کاملا هم خوانی دارد و هیچ مشکلی در این زمینه دیده نمی شود. صدای شخصیتها در قسمتهای بسته و یا باز با همان ارتعاشی که در واقعیت از آن سراغ دارید به گوش می رسد ولی اوج صداگذاری بازی موقعی خود را نمایان می سازد که شما موسیقی های عالی و کم نظیر بازی را در موقع نبردها گوش کنید ، موسیقی خشن تند و سریع که کاملا به نبردهای خونینین بازی هیجان چندین برابر می بخشد.طرح صداها کاملا عالی است و باعث افزایش احساسات شما در بازی می شود به طوری که هر چه بیش تر در بازی حرکت کنید احساسات شما بیش از پیش اوج می گیرد و باعث می شود که احساسات شما هر چه بیشتر در بازی جلوگر شود و بیشتر به جوش بیاید و لذت بیشتری از بازی ببرید.صدای دیالوگها کاملا زیرکانه انتخاب شده است و صدای شخصیت جدید یعنی نرو به قدری خوب صداپردازی شده است که به راحتی در دل شما می نشیند و به یکی از شخیتهای محبوب بازیهای کامپیوتری تبدیل می شود.در کل صدا گذاری بازی یکی از بهترین قسمتهای بازی است و باعث شده است تا باز هم با همان صداگذاری عالی که در نسخه های پیشین بود رو به رو شوید.
    نتیجه گیرِی:بازی دویل می کرای به هیچ عنوان اجازه استراحت به قلب شما را در طول بازی نخواهد داد، وجود راه های مختلف برای کشتن دشمنان و هیجان بسیار زیادی که در بازی وجود دارد شما را به این راه می کشاند که بازی دویل می کرای 4 را بازی کنید هر چند که بازی از نظر سختی جزوء بازیهای سخت دسته بندی شود ولی این بازی نیست که به همین راحتی از کنار آن بتوان عبور کرد و مطمئنا این نوع اکشن و این نوع هیجان در هیچ بازی مشابه دیگری موجود نیست ... بازی دویل می کرای4 می تواند لحظات هیجان انگیزی را برای شما زنده کند پس اگر کنسول دارید سریعتر بازی را تهیه و اگر پی سی دارید منتظر بمانید.

  4. 2 کاربر از امير110 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #293
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    داستان بازي خداي جنگ 2

    كراتوس ارس را كشت وخداي جنگ شد اما تمام خدايان او را با حقيرت نگاه مي كردند . اما كراتوس بدون توجه به انها با لشكرش به شهر ها حمله مي كرد و خود از جايگاهش در كوه المپ به نظاره مي نشست . پس از چند روز كراتوس به شهر رودوس رسيد كه در اين هنگام اتنا از او خواست به اين جنگ پايان دهد اما او با خودخواهي گفت من به كسي نياز ندارم و رهسپار شهر مي شود شروع به تخريب انجا مي كند اما آتنا كه عصباني از او بود در هيبت يك مرغ به شهر مي ايد كراتوس را به اندازه اوليه بر مي گرداند و مجسمه شهر را زنده ومجبور به مقابله با كراتوس مي كند . كراتوس با قدرتي كه خدايان باور نمي كردند مجسمه را در چند مبارزه شكست داد اما در مبارزه اخر زئوس با فرستادن شمشير بليد آ ف المپيوس (شمشيري كه ز.وس با ان كرورنوس را كشته بود ) او در ظاهر به كراتوس كمك كرده اما باطن چيز ديگري است . كراتوس تمام قدرت هايش را در شمشير مي گذارد تا انرا به حداكثر قدرت برساند اما بعد از كشتن مجسمه ، مجسمه روي او ودر برابر لشكريانش سقوط مي كند در اينهنگام زئوس ظاهر مي شود و به كراتوس فرصت ديگري مي دهد اما كراتوس قبول نمي كند و زئوس اورا مي كشد در نتيجه او براي دومين بار به دنياي مردگان سقوط مي كند اما در اين لحظه از مادر زمين براي او كمك مي آيد و به او مي گويد اگر مي خواهد سرنوشتش را تغيير دهد بايد به دنبال سه خواهر سر نوشت باشد كراتوس شكست ناپذير در نبردي خونين به رادئوس بر مي گردد و در آنجا به اخرين سربازش مي گويد كه به اسپارت برگردد و لشكر جديدي بسازد تا او از زئوس انتقام بگيرد . پس از رفتن سرباز كراتوس سوار اسب بال دارش (پگاسوس) تا به المپيوس برود اما اسب سرباز مي زند اما گايا به او مي گويد هنوز قدرت ندارد و اول بايد پيش سه خواهر برود .و به او پيشنهاد كرد به اول به پيش تايتان تايفون خداي سابق طوفان برود كراتوس به آنجا مي رود ولي پگاسوس در چنگ تايفون اسير مي شود و او مجبور به پيدا كردن ابزار جديدي براي نجات اسبش مي شود در كراتوس در هنگام جست و جو به خداي پيشين آتش بر مي خورد كه چون آتش را در اختيار مردم قرار داده زئوس به او عذاب ابدي داده است كراتوس او را آزاد مي كند وبا كمك اسلحه جديدش او را از عذاب نجات مي دهد كراتوس نيروي خشم را بدست مي اورد وراهي جزيره آفرينش مي شود كراتوس سالم مي رسد اما پگاسوس جانش را از دست مي دهد در اين هنگام گايا دليل همكاري خود و بقيه تايتان ها با كراتوس را به او مي گويد : پدر زئوس كرونوس تايتان بود او تمام برادران زئوس را كشت و اورا به جزيره افرينش نزد گايا تبعيد كرد و زئوس بخاطر گناه يك تايتان با بقيه نيز در افتاد .

    كراتوس براي رسيدن به جزيره بايد سه قسمت انرا بوسيله توسنهاي زمان به هم وصل مي كرد كراتوس در راه با نگهبان اسبها بر خورد مي كند ازاو كليد را مي خواهد اما نگهبان نمي دهد در نتيجه كراتوس با او درگير ميشود نگهبان با نيزه خود مبارزه خوبي به نمايش مي گذارد اما مغلوب خشم كراتوس مي شود كراتوس وارد تالار مي شود نيروي كرونوس را بدست مي اورد كراتوس به وسيله نيرو هيولاها را كشت وسه جزيره را به هم وصل كرد كه نتيجه معبد بسيار بزرگي شد او در آنجا يك مدوسا را كشت تا از سرش به عنوان اسلحه استفاده كند در ميان راه بود كه از يك آرگونات شنيد رهبر گروهشان جيسون دستكش گولدن فليس را بدست اورده كراتوس اورا مي كشد بعد از نبردي سخت با سگ سه سر (سربروس)دستكش را به دست مي آورد . كراتوس در ادامه راه با پرسئوس افسانه اي اولين قاتل مدوسا و رقيب كراتوس در رسيدن به سه خواهر مي رسد كه رقيب خود را كه كلاه نا مرئي كننده نيز دارد به جمع قربانيان قبلي مي فرستد . راه رسيدن به خواهران سرنوشت سخت تر و سخت تر مي شود .

    تقديم به s.y.k

  6. 2 کاربر از امير110 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #294
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    خدای جنگ 1



    نگاهی نزدیک به افسانه‌ها و داستانهای یونان باستان در بازی God of War
    اولین نکته مهم در ساخت هر بازی بدون شک داستان و مسیر حرکتی آن در طول بازی است و این قسمت از اولین فاکتورهای انتخاب یک بازی خوب و به یاد ماندنی در ذهن بازیکن می‌باشد و در این میان دیده شده‌است که هرچه داستان به واقعیت و دنیای ما نزدیکی بیشتری داشته باشد محبوبیت آن افزایش می‌یابد و باز هم اگر چاشنی کمی تخیل و آینده نگری در آن گنجانده شود این معجون داستانی جذابیت دوچندانی به دست خواهد آورد. اما داستان یک بازی جایی به اوج خود میرسد که چاشنی تخیلات جای خود را به افسانه‌ها و قهرمانان ملل جهان می‌دهند و بازیکن آن دیداری که قرن‌ها یک ملت برای به حقیقت پیوستن افسانه‌های خود داشته‌اند را پیش روی آنان قرار می‌دهد. به انجام رساندن این امر با تمام زیبایی‌هایش بسیار سخت و دشوار است زیرا تیم نویسنده باید تحقیقات فراوانی را بر روی عقاید و افسانه‌های آن قوم انجام دهد و کمترین دخل و تصرفی در اصل موضوع صورت نپذیرد. حال تیم داستان نویسی سونی به سوی یونان رفت و با تحقیقات چند ساله بر روی عقاید و داستان‌های مردم این سرزمین توانست بازی بزرگ و تاریخی God of War را به تمام بازیکن‌ها و حتی دوستداران تاریخ جهان عرضه کند. در اینجا برای شما خط داستانی بازی از قبل تا انتها بیان می‌شود که این نوشته‌ها یک سند تاریخی نیز به شمار می‌رود و ریشه در عقاید مردمان یونان باستان دارد.

    تاریخچه بازی
    ] ابتدا و منشا خدایانگاهی نزدیک به افسانه‌ها و داستانهای یونان باستان در بازی God of War
    اولین نکته مهم در ساخت هر بازی بدون شک داستان و مسیر حرکتی آن در طول بازی است و این قسمت از اولین فاکتورهای انتخاب یک بازی خوب و به یاد ماندنی در ذهن بازیکن می‌باشد و در این میان دیده شده‌است که هرچه داستان به واقعیت و دنیای ما نزدیکی بیشتری داشته باشد محبوبیت آن افزایش می‌یابد و باز هم اگر چاشنی کمی تخیل و آینده نگری در آن گنجانده شود این معجون داستانی جذابیت دوچندانی به دست خواهد آورد. اما داستان یک بازی جایی به اوج خود میرسد که چاشنی تخیلات جای خود را به افسانه‌ها و قهرمانان ملل جهان می‌دهند و بازیکن آن دیداری که قرن‌ها یک ملت برای به حقیقت پیوستن افسانه‌های خود داشته‌اند را پیش روی آنان قرار می‌دهد. به انجام رساندن این امر با تمام زیبایی‌هایش بسیار سخت و دشوار است زیرا تیم نویسنده باید تحقیقات فراوانی را بر روی عقاید و افسانه‌های آن قوم انجام دهد و کمترین دخل و تصرفی در اصل موضوع صورت نپذیرد. حال تیم داستان نویسی سونی به سوی یونان رفت و با تحقیقات چند ساله بر روی عقاید و داستان‌های مردم این سرزمین توانست بازی بزرگ و تاریخی God of War را به تمام بازیکن‌ها و حتی دوستداران تاریخ جهان عرضه کند. در اینجا برای شما خط داستانی بازی از قبل تا انتها بیان می‌شود که این نوشته‌ها یک سند تاریخی نیز به شمار می‌رود و ریشه در عقاید مردمان یونان باستان دارد.

    تاریخچه بازی

    ابتدا و منشا خدایان
    آشفتگی ، بی نظمی و نابودی شگفت انگیزی تمام جهان را احاطه کرده بود و جریان آبی بی پایان بوسیله خدای اقیانوس رها شده بود که بخشی از قلمرو خدایی به نام یورینوم (Eurynome) را در بر می‌گرفت. یورینوم خدای همه چیز بود و تمام موارد را بدون اشکال اجرا می‌کرد. او با بهم آمیختن یک مار بزرگ و قوی و باد شمال ، خدای عشق ، اروس (Eros) که به عنوان اولین تولد خدایان نامیده می‌شد را به وجود آورد.
    یورینوم با رقص موج‌های اقیانوس آسمان را از زمین جدا ساخت و جهانی واقعی بر روی زمین وسیع بنا کرد و موجوداتی عجیب و غریب مانند حوری‌ها ، موجوداتی درنده و حتی درستکار و به همان میزان موجوداتی حیوانی و هیولاهایی بزرگ در آن قرار داد. او در ادامه آفرینشش مادر زمین ، خدای آسمان اورانوس (Uranus) تجسمی از آسمان و ملکوت (بهشت) ، جهنم ، خدای تاریکی و ناحیه‌ای وحشتناک در زیر زمین به نام گایا (Gaia) را آفرید.
    با به هم آمیختن و پیوند گایا و اورانوس ، خدای خورشید متولد شد و همچنین نژادی از غول‌های ترسناک و مخوف و بسیار مکار و حیله گر به نام کرونوس (Kronus) به وجود آمد. گایا و اورانوس به کرونوس هشدار دادند: که‌ای پلیدی ، روزی یکی از فرزندانت بر قدرت تو غلبه خواهد کرد. کرونوس با شنیدن این جمله فرزندانش را بلعید تا از وقوع این اتفاق جلوگیری کند. این عمل باعث خشم و عصبانیت بسیار گایا شد و هنگامی که جوان ترین فرزند کرونوس به نام زئوس (Zeus) متولد شد و بعد از آن کرونوس همسر خود با نام رها (Rhea) را نیز بلعید گایا سنگی را در قنداق پیچید و به جای فرزندش به کرونوس داد تا ببلعد. این کار گایا برای کرونوس بسیار رضایت بخش بود که فرزندش را خود او قربانی می‌کند اما خبر نداشت که به جای فرزندش سنگی را بلعیده‌است. این عمل گایا را قادر ساخت تا زئوس را از چنگ پدرش در آورده و به او جان ببخشد.
    زئوس بزرگ شد و به سرعت به مبارزه با کرونوس ستمگر پرداخت. کرونوس نمی‌دانست مبارز جدید پسر خودش است. زئوس برای شکست پدرش به کمک خواهر و برادر‌هایش احتیاج داشت و در حیله‌ای متیس (Metis) که اولین همسر زئوس بود دارویی تهوع زا در غذای کرونوس ریخت و این کار باعث شد پنج فرزند قبلی او به نام‌های هستیا (Hestia) و دمتر (Demeter) و هرا (Hera) و هیدز (Hades) و پوزیدون (Poseidon) از دهان او خارج شوند. آنها با کمک یکدیگر و هدایت زئوس موفق به شکست دادن پدر خود شدند و او را به بیابان روح‌های شکست خورده و سرگردان تبعید کردند.
    زئوس بعد از پیروزی بر پدر خود بر برادران و خواهرانش نیز مسلط شد و جهان را بر اساس میل خود به قسمت‌های کوچکی تقسیم کرد. او خود را خدای خدایان نامید و مکانی بزرگ و زیبا برای خود و خدایان مورد علاقه اش در کوهی با نام المپ (Olympus) در تسال (یونان) بنا کرد و باقی خدایان در زیر کوه قرار گرفتند.
    زئوس خود را خدای آسمان و تمام پدیده‌های آن مانند ابر و طوفان قرار داد و هستیا را خدای آتشدان گمارد و به برادر خود پوزیدون فرمانروایی دریاها را اعطا کرد. دمتر خدای باروری شد و هرا خواهرش خدای ازدواج و زایمان قرار گرفت و هیدز برادر دیگرش خدای مردگان شد. بعد از گذشت مدتی زئوس با خواهر خود هرا ازدواج کرد که حاصل آن تولد دو بچه دوقلو و بسیار شبیه یکی دختر و دیگری پسر بود. آتنا (Athena) نام دخترش قرار گرفت و خدای علم و زیبایی شد و پسرش آرس (Ares) نام گرفت و خدای جنگ نامیده شد.

    رقابت آتنا و پوزئیدون
    زمان‌ها می‌گذشت و در یونان پادشاهی با نام ککروپس (Cecrops) شهری بنا ساخت که پیشبینی می‌شد به شهری بسیار موفق و مشهور تبدیل شود و همین امر باعث شد تا بسیاری از خدایان به این فکر افتادند تا حاکم آن شوند و بین آنها درگیری‌ها آغاز شد. در انتها آتنا دختر زئوس و عموی وی پوزیدون در این کشمکش باقی ماندند و برای حل این مسئله قرار گذاشتند تا هر یک هدیه‌ای به شهر بدهند و هدیه هر کس با ارزش تر و بزرگتر بود حاکم شهر شود. پوزیدون که خدای دریاها بود رودخانه‌ای را در شهر ایجاد کرد و قول یک ناو بسیار بزرگ داد و آتنا درخت زیتونی کاشت و گفت هرکس که بخواهد می‌تواند از آن برای ایجاد آتش ، خوردن و مصارف دیگر استفاده کند. با این هدیه آتنا توانست در رقابت پیروز شود و شهر به افتخار او آتن (Athen) نامیده شد.

    معبد پندورا (Pandora)
    سه خدای اصلی: زئوس ، هیدز و پوزیدون به نزد معماری به نام پاتوس وردس سوم (Pathos Verdes III) که فردی وفادار و معمار خدایان بود رفتند و به او گفتند معبدی را در گرد خانه جعبه پندورا بسازد که قدرت کافی برای کشتن یک خدا را داشته باشد. این معبد بزرگ ساخته شد و همراه جعبه پندورا بر پشت کرونوس که در بیابان روح‌های سرگردان تبعید بود قرار گرفت و به او دستور داده شد معبد زنجیر شده بر پشت خود را تا لحضه مرگ به دوش بکشد. وردس معمار معبد نیز در زمان ساخت معبد یکی از پسرانش را از دست داد و پسر دیگرش نیز دیوانه شد و به صحرای گمراهی گریخت. او که با از دست دادن پسرانش اعتقاد خود به خدایان را از دست داده بود ابتدا همسر خود را در بستر با فرو کردن چاقویی در سینه اش کشت و سپس خود او نیز خودکشی کرد و در نامه بجا مانده از وی مشخص شد که او در ساخت معبد به خدایان خیانت کرده‌است.
    اولین فردی که سعی در دستیابی به جعبه پندورا را داشت یک سرباز ناشناس یونانی بود که درون معبد توسط دام‌های گذاشته شده کشته شد و خدایان او را نفرین کردند تا ابد به دروازه معبد بنگرد و آن را بر روی کسانی که فکر میکنند آنقدر شجاع و دلیر هستند تا از دام‌های معبد عبور کنند و به جعبه پندورا دست یابند باز کند. از آن زمان به بعد افراد بسیاری سعی در دست یافتن به جعبه پندورا داشتند ولی هیچ کدام موفق به این عمل نشدند و جسد آنها از درون معبد جمع و در آتش سوزانده میشدند و روح آنها تا ابد بعنوان دشمنان درون معبد به مبارزه با افرادی که وارد آن می‌شدند می‌پرداختند و به آنها بدن سوزان گفته می‌شد.

    اصالت کراتوس
    بیشتر مردم از اصلیت کراتوس چیزی نمی‌دانند و بر خلاف فکر مردم نسبت به وی، او عضو اسپارتان (Spartan) نیز نمی‌باشد. او بصورت نامشروع از مادری به نام شاند (shunned) و پدری که هویت او را هنوز نمی‌داند متولد شده‌است. مادر کراتوس همواره از بازگو کردن نام پدرش خودداری می‌کرد و چون کراتوس فرزندی نامشروع و حرام زاده بود مردم شایعات بسیاری در مورد پدرش و فرار او می‌گفتند و این باعث شده بود کراتوس گستاخ و بی پروا شود. مادر کراتوس با دیدن این وضعیت ، زندگی خود و فرزندش را در خطر می‌دید و به همین دلیل به روستای اسپارتا مهاجرت کردند. در دوران اقامت در روستا مادر کراتوس دومین فرزند خود را نیز به دنیا آورد. کراتوس و برادرش اختلاف سنی کمی با یکدیگر داشتند و در دوران کودکی و نوجوانی اعضای جدا ناشدنی از یکدیگر بودند تا زمانی که کراتوس به عضویت ارتش در آمد و همه چیز تغییر کرد. آنهایی که از لحاظ جسمی و روحی قوی بودند به ارتش پیوستند و افراد ضعیف تر به کوه‌های خارج از اسپارتا فرستاده شدند تا از خود محافظت کنند. بدبختانه برادر کراتوس از دسته دوم بود و به کوه‌ها فرستاده شد و طی زمان کوتاهی در آنجا جان باخت و به عالم مردگان رفت. وی با مردنش حس انتقام جویی شدیدی در دنیای مردگان نسبت به برادش کراتوس پیدا کرد و همواره در فکر کشیدن نقشه‌ای برای از بین بردن برادرش بود اما کاری از وی ساخته نبود.
    کراتوس به فرماندهی ارتش رسید. لشکر او را در ابتدا پنجاه سرباز تشکیل می‌دادند اما طولی نکشید که لشکر وی به بیش از هزاران نظامی ورزیده رسید. جنگیدن برای افتخار اسپارتان روش وحشیانه‌ای بود برای کشتار مردمان بی دفاع ، و او ظالمانه در مسیر خود همه جا را به خاک و خون می‌کشید.

    ] جنگ با سپاه بارباری(Barbarian) آدم‌های وحشی
    کراتوس شکست ناپذیر بود و در تمام جنگ‌ها پیروز و با کشت و کشتار فراوان شهر‌ها را فتح می‌کرد تا اینکه بزرگترین نبرد کراتوس درگرفت. از سمت شرق گروه عظیمی از نظامیان باربارین به اسپارتا و تمام یونان حمله ور شدند و سپاه کراتوس به منظور مقابله با آنان راهی میدان نبرد شد. کراتوس مانند همیشه در انتظار یک پیروزی ساده بود اما اشتباه می‌کرد. با تمام نظم سپاه اسپارتان آنها قادر به مقابله با گروه وحشی و بی رحم باربارین نبودند. باربارها اسپارتا را تصرف کردند و مردم آن را به طرز وحشیانه‌ای قتل عام کردند.
    کراتوس و سردسته باربارین با یکدیگر مواجه شدند و مبارزه سختی بین آنها درگرفت و پس از دقایقی مبارزه نفس گیر و سخت کراتوس تسلیم شد و رهبر باربارین پتکش را بالا برد تا سر کراتوس را هدف قرار دهد ، در این زمان کراتوس به ناچار آرس (خدای جنگ) را صدا زد و از او کمک خواست. آرس هدیه‌ای مخصوص به کراتوس داد)شمشیر.(Chaos این شمشیر در آتش کوره هیدز ساخته شده بود و کراتوس به منظور نشانه بندگی خدای جنگ ، شمشیر را با زنجیری به دست خود وصل کرد. کراتوس در اولین آزمایش اسلحه جدید خود سر رهبر باربارین را از تن جدا ساخت و جنگ خاتمه یافت. از آن پس کراتوس و افرادش به خدمت آرس درآمدند و تمام کسانی را که بر ضد خدای جنگ بودند بی رحمانه از بین می‌بردند.

    روح اسپارتا
    قدرت طلبی بزرگ ترین اشتباه کراتوس بود. او و افرادش به روستای کوچکی که معبد اهدایی به آتنا در آن قرار داشت حمله کردند و هنگامی که کراتوس به ورودی معبد رسید پیشگوی روستا او را از ورود به معبد باز داشت و گفت اگر وارد معبد شود بهای گزافی خواهد پرداخت. کراتوس بدون توجه به اخطار پیشگو ، او را به گوشه‌ای انداخت ، درب معبد را شکست و با ورود به آن شروع به کشتار روستاییان پناه گرفته در معبد کرد تا اینکه فریاد آخرین قربانی او را از خون ریزی باز داشت و وقتی به خود آمد که جسد همسر و دخترش را در جلوی خود می‌دید او آنها را کشته بود و در این هنگام آرس ظاهر شد و خطاب به او گفت در حال تبدیل شدن به یک جنگجوی بزرگ است. با مرگ همسر و دخترش کراتوس به مظهری از مرگ تبدیل شد. او از فرط ندامت و پشیمانی اجساد خانواده اش را آتش زد و از معبد خارج شد ، در بیرون از معبد با پیشگو مواجه شد و به کراتوس گفت تو برای همیشه خاکستر همسر و دختر خود را بر روی پوستت به دنبال خواهی داشت و از آن به بعد کراتوس ظاهری همانند روح یافت و خاکستر بر روی پوستش نشست تا همگان بدانند او چه کاری کرده‌است. بدین ترتیب افسانه روح اسپارتا متولد شد.
    به دلیل نیرنگی که آرس برای کشتن همسر و دخترش به کراتوس زده بود او اینک یک هدف در زندگی داشت و آن گرفتن انتقام و کشتن خدای جنگ بود.

    حمله به آتن
    با گذشت ده‌ها سال، کراتوس با شیطان درون خود می‌جنگید و امیدوار بود تا با تغییرات روحی و فیزیکی اش ، آتنا و دیگر خدایان جنایات او را فراموش کرده و فرصتی دوباره به او بخشند. کراتوس سفری در پیش داشت و در دریای اژه (Aegean Sea) با گروهی از سربازان و مارهای بزرگی مانند هیدرا (Hydra) (این مار نه سر در افسانه یونان باستان توسط هرکول کشته می‌شود) مواجه شد. پوزیدون با دادن تکنیکی قوی به نام خشم پوزیدون به کراتوس کمک کرد و پس از کشتن هیدرا و پیدا کردن کاپیتان کشتی کلید کابین وی را یافت و کاپیتان را به درون گلوی هیدرا پرتاب کرد. پس از غلبه بر هیدرا ، زئوس آتنا را صدا زد و به او اعلام داشت که برادرش آرس در شرف حمله به آتن می‌باشد و از آنجایی که خدایان نمی‌توانستند به شخصه دراین کار مداخله کنند به فکر افتادند تا از کراتوس استفاده نمایند.
    کراتوس وارد کابین کشتی شد و کابوس کشتن خانواده اش او را لحظه‌ای رها نمی‌ساخت. حتی شراب و زن‌های بسیار نیز نمی‌توانست این خاطره هولناک را از ذهن او پاک سازد. کراتوس به مقابل مجسمه آتنا که درون کشتی بود آمد و از او درخواست کمک کرد و آتنا در جواب وی گفت اگر از نابودی شهر آتن توسط آرس جلوگیری کند خدایان از گناه‌های گذشته او چشم پوشی می‌کنند.
    پس از رسیدن به آتن کراتوس از کشتی پیدا شد و در راه رسیدن به شهر با هیولا‌های ارتش آرس مواجه شد و آنها را از بین برد. وی در راه ورود به شهر آتن آرس را می‌دید که همراه با بندگانش به تخریب شهر مشغولند. کراتوس به دروازه شهر رسید و با پیشگوی آتن مواجه شد ، اما تا بخواهد با او صحبتی داشته باشد ، پیشگو توسط هارپی (Harpi)‌ها (جانورانی که تن و رخسار زن و بال و چنگال مرغ داشتند) دزدیده شد و کراتوس به دنبال پیدا کردن پیشگو رفت. در مسیر ، زئوس به او قدرت استفاده از بزرگترین صاعقه خدایان را اعطا کرد تا در راه رسیدن به هدفش او را یاری دهد.
    کراتوس در راه پیدا کردن پیشگو با پیرمردی روبرو شد که گودالی حفر می‌کرد و پیرمرد چیزهای بسیاری درباره کراتوس میدانست , این امر برایش بسیار عجیب بود ولی وقت بسیار کمی برای پیدا کردن پیشگو و پرسیدن مطالب از وی داشت چون آرس به سرعت در حال پیشروی و خراب کردن آتن بود به همین علت راه خود را ادامه داد و پیشگو را در محل هارپی‌ها پیدا کرد. او پس از غلبه بر تعداد زیادی از هارپی‌ها پیشگو را نجات داد.
    پیشگو به کراتوس توضیح داد که تنها راهی که می‌تواند یک خدا را از پای درآورد دستیابی به جعبه پندوراست. حال کراتوس می‌بایست از بیابان روح‌های سرگردان عبور کند و بعد از پیدا کردن کرونوس وارد معبد شده و با موفقیت جعبه پندورا را خارج سازد کاری که تاکنون هیچ کس موفق به انجام آن نشده بود.

    جعبه پندورا
    کراتوس با انگیزه کشتن آرس از آتن خارج شد و به بیابان روح‌های سرگردان رسید. او می‌بایست سه سایرن(Siren) (نوعی حوری در یونان باستان) را پیدا می‌کرد و پس از کشتن آنها ، روح آنان راه ورود به قلعه‌ای را باز سازد تا کراتوس بتواند کرونوس را بیابد. بعد از این مهم کراتوس وارد قلعه شد و با دمیدن درون شیپوری کرونوس را که به سختی راه میرفت صدا کرد. سپس کراتوس از طنابی که بر روی صورت کرونوس بود بالا رفت و سه روز طول کشید تا به بالای پشت کرونوس یعنی به درب معبد پندورا برسد.
    او در جلوی درب معبد با زامبی (Zombie) که مامور سوزاندن اجساد مردگان داخل معبد بود برخورد کرد و زامبی کراتوس را از ورود به داخل معبد منصرف می‌کرد و تشویق به برگشتن داشت ولی کراتوس بدون توجه به حرف‌های او وارد معبد شد. در داخل معبد دو خدا برای رسیدن کراتوس به هدفش به وی هدایایی دادند. میدن (Maiden) خدای شکار ، سلاحی را به کراتوس داد که اسم خود بر آن بود و هیدز (خدای مردگان) قدرت استفاده از روح موجودات مرده را برای کمک در مبارزات به او اهدا کرد.
    کراتوس برای رسیدن به بالای معبد باید از سه مبارزه با اطلس (Atlas) و پوزیدون و هیدز سربلند بیرون می‌آمد. بعد از پیروزی در این مبارزات او راه ورود خود را به کوه زئوس پیدا کرد و با نابودی دشمنان بسیار و فرار از دام‌های درون معبد به جعبه پندورا دست یافت.
    آتنا به کراتوس تبریک گفت زیرا تا کنون هیچ کس موفق به انجام این کار نشده بود ، در همان لحظه آرس از یافتن جعبه پندورا توسط کراتوس باخبر شد و ستون شکسته‌ای را به سمت وی پرتاب کرد و ستون در قلب کراتوس جای گرفت و او مرد ، سپس هارپی‌ها جعبه پندورا را به پیش آرس بردند.

    فرار از هیدز
    کراتوس خود را در جهان مردگان و بر روی رودخانه استیکس (رودخانه‌ای که هفت بار به دور جهان مردگان می‌گردد) می‌دید. او از پایین عالم مردگان راهی را به بالاترین قسمت قلمرو هیدز پیدا کرد و وقتی به آنجا رسید مشاهده کرد طنابی از سنگی بزرگ آویزان است و کراتوس بدون معطلی از آن بالا رفت و در بالای طناب خود را در عالم زندگان یافت. پیرمردی که قبلا او را در حفر کردن گودال دیده بود در اصل با کندن قبری او را از جهان مردگان نجات داده‌است. پیرمرد گفت: ای کراتوس تو ریشه‌ای از خدایان در خود داری ، و سپس پیرمرد ناپدید شد. (در افسانه‌ها احتمال می‌رود آن پیرمرد زئوس بوده‌است که در قالب پیرمردی ظاهر شده)
    کراتوس به آتن رسید و مشاهده کرد آرس شهر را فتح کرده و همه جا را ویران ساخته. کراتوس پیشگو را که در میان خرابه‌های معبد به سر می‌برد پیدا کرد و پیشگو به او گفت شهر فتح شده و حال زمان انتقام است.

    نبرد نهایی
    کراتوس ، آرس را در حالیکه با غرور به آتنا برای غلبه و فتح آتن نگاه می‌کرد مشاهده کرد و جعبه پندورا با زنجیری در دست آرس آویزان بود. آرس کراتوس را دید و از زنده ماندن او تعجب کرد اما او را خطری برای خود نمی‌دید و مورد تمسخرش قرار داد. کراتوس با استفاده از صاعقه‌ای زنجیر جعبه پندورا را از دست آرس جدا ساخت و جعبه به زمین افتاد و کراتوس آن را باز کرد.
    حال کراتوس قدرت خدایان را به دست آورده بود و هم اندازه آرس شد (حدود ۲۰ تا ۲۳ متر) و برای نبردی سنگین آماده شد. آرس به او یادآوری کرد که تمام مهارت‌های جنگجویی را از او آموخته و اوست که کراتوس را جنگجویی بزرگ ساخته اما کراتوس تنها به فکر نابود کردن آرس بود که ناگهان شش پای عنکبوت مانند از پشت آرس به او حمله ور شد و مبارزه‌ای سخت میان آن دو در گرفت در این جنگ کراتوس با قدرت انتقام جویی خود پیروز میدان شد و آرس در انتهای مبارزه با حیله گری خود ناگاه کراتوس را به عالم خیال پرتاب کرد. در حال سقوط ، کراتوس به یاد حرف‌های آرس افتاد که به او گفته بود: راه‌های زیادی برای شکست دادن یک مرد وجود دارد اما موثرترین راه شکست روح او می‌باشد. ناگهان کراتوس همسر و دختر خود را درون معبد دید که توسط موجوداتی همشکل خود کراتوس مورد حمله قرار گرفته‌اند و کراتوس تصمیم گرفت تا از آنها محافظت کند و می‌دانست آرس میخواهد روح او را شکست دهد. کراتوس موفق به نابودی تمام اهریمنان هم شکل خود شد و رو به آرس گفت من خانواده خود را نجات دادم اما آرس شمشیر‌های اهدایی خود به کراتوس را بازپس گرفت و به وسیله آنها خانواده اش را کشت تا هزینه‌ای باشد برای کراتوس در برابر قدرتی که بدست آورده بود و باید می‌پرداخت.
    کراتوس ناراحت و شکسته از عالم خیال به آتن و صحنه مبارزه بازگشت و در حالیکه آرس خود را برای کشتن او آماده می‌کرد کراتوس آخرین هدیه خود را از خدایان دریافت کرد و آن شمشیر خدایان بود. با به دست آوردن شمشیر خدایان توسط کراتوس ، آرس وحشت زده شد و او را به اتحاد دعوت کرد و به او گفت که در سخت ترین شرایط به کمک آمده و او را از مرگ رهایی بخشیده و یک جنگجوی بزرگ ساخته‌است. کراتوس به او پاسخ داد که در کارش موفق بوده ، و شمشیر را در سینه آرس فرو کرد. با مرگ آرس جوهر وجود خدایی وی با انفجاری مهیب آزاد شد.

    پایان افسانه
    آتن نجات یافت و بازسازی شد اما کابوس‌های کراتوس همچنان ادامه داشت. او از آتنا درخواست کرد کابوس‌هایش را از بین ببرد اما آتنا در پاسخ گفت: تنها گناهان گذشته او فراموش می‌شود و قولی برای از بین بردن کابوس‌هایش به او نداده‌است. کراتوس با شنیدن این جمله و برای رهایی از کابوس‌هایش خود را از بالای صخره‌ای به دریا پرتاب کرد به این امید که مرگ آرام بخش او باشد.
    اما خدایان قصد دیگری داشتند آنها کراتوس را که در حال غرق شدن بود از آب بیرون کشیدند و به بالای صخره بازگرداندند. مجسمه آتنا به کراتوس گفت: شخصی که چنین کار بزرگی را برای خدایان انجام دهد نمی‌تواند بمیرد و با توجه به مرگ آرس او خدای جنگ خواهد شد. آتنا دروازه‌ای را به سمت کوه المپ و تخت آرس بازکرد و به کراتوس گفت وارد شود و با ورودش به کوه المپ آتنا شمشیر Chaos را دوباره به او هدیه کرد. کراتوس بر تخت خدای جنگ نشست و تمام جنگ‌های اعصار تاریخ را در ذهن خود مشاهده کرد او خدای جنگ جدید بود و از این پس هر مردی که وارد جنگی می‌شد او را مشاهده می‌کرد.
    کراتوس با شکست آرس و گرفتن انتقام خانواده اش راضی نشده بود او همواره در پی فکر گمشده کودکی خود بود که آزارش میداد او پدرش را نمی‌شناخت. هنگامی که مادر کراتوس در بستر مرگ بود از او خواست تا نام پدرش را بگوید اما مادرش به موجودی دیو مانند تبدیل شد و به سمت کراتوس حمله ور شد , کراتوس با وجود دوست داشتن مادرش ضربه‌ای به او وارد ساخت و به گوشه‌ای پرتابش کرد. آخرین کلمه‌ای که مادرش پیش از مرگ به زبان آورد این بود: زئوس.
    زئوس پدر کراتوس بود. او فرزند یک خدا بوده‌است و آرس و آتنا برادر و خواهر وی بودند. شعله‌های خشم و انتقام دوباره در کراتوس برانگیخته شد و این بار می‌خواست انتقام خود و مادرش را از زئوس بگیرد. (در عقاید مردم یونان باستان زئوس را برای ترک کردن خانواده اش مقصر نمی‌دانستند زیرا همسر او که مادر کراتوس بود موجودی حسود و نادرست بود و می‌توانست موجب مشکلات بسیاری برای زئوس شود همانند همسران آپولو (Apollo) (خدای آفتاب و زیبایی و شعر و موسیقی) و آرتمیس (Artemis) (الهه ماه و شکار) و یا هرکول (Hercules).

    سرنوشت
    با دست یافتن کراتوس به جعبه پندورا ، کرونوس برای هزاران سال دیگر در بیابان روح‌های سرگردان تبعید بود و معبد بر پشت وی خاموش و در آرامش و سکوتی ابدی قرار گرفت. افسانه معبد پندورا قرن‌های متمادی زبان به زبان چرخید و اخیرا معبد جعبه پندورا را در کنار استخوان بزرگی از کرونوس یافته‌اند و با کشفیات صورت گرفته ، مشخص شده رازها و تله‌های بسیاری در آن وجود دارد و بر اساس یک افسانه قدیمی به زودی قهرمان جدیدی از آن بر خواهد خواست.

  8. 2 کاربر از امير110 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #295
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    همه چيز در مورد سايلنت هيل4

    دنیای بازی سازی همواره در حال پیشرفت و تکاپو در راستای ساخت بازی هایی فراتر از یک سرگرمی است و به جرات می توان گفت شاهکاری همچون مجموعه بازی های سایلنت هیل (Silent Hill) از معدود بازی های بسیار قدرتمند در چند دهه اخیر است. سایلنت هیل از همان نسخه اول سعی در ایجاد نوعی جدید از سبک و داستان پردازی در بازی ها داشت و شیوه جدید و گسترده داستان نویسی و خلق بازی های رمان گونه به همراه بهره گیری از موتور گرافیکی مناسب در کنار موسیقی فوق العاده اش گیم پلی بسیار جذابی را در سبک ترس و وحشت بنا ساخت و شماره های موفقی را در صنعت بازی سازی ارائه داد، به حدی که فیلم سایلنت هیل نیز در سال 2006 اکران شد و قدرت شخصیت پردازی و داستان نویسی خالقانش را به رخ کشید. در این مقاله قصد داریم به تحلیل و بازگشایی نسخه چهارم بازی بپردازیم و در کنار آن به نسخه های پیشین بازی هم اشاره هایی خواهیم داشت.






    در ابتدا مقدمه کوتاهی از آیین شکل گرفته در سایلنت هیل 4 را بیان می کنم تا در ادامه با آشناییت مختصر بتوانید عمیق تر مطالب را دنبال کنید و داستان را برای شما باز خواهم کرد. در سایلنت هیل 4 آیین شیطانی والتر سولیوان برای رسیدن به اعمال خود 21 قربانی نیاز دارد که توسط آنها می تواند تشریفات به وقوع پیوستن اعمال شیطانی خود را بنا سازد. 10 قربانی ابتدا توسط جسم و روح واقعی والتر کشته می شوند و وقتی به نیمه می رسد والتر با قربانی کردن جسم خود یازدهمین قربانی را فدا میکند و روحی شیطانی و ابدی می یابد و به دنبال ادامه مقتولان تا پایان یافتن 21 قربانی لازمه آیینش می پردازد. حال با دانستن کوتاهی از آیین سایلنت هیل 4 با شخصیت پردازی و حال و هوای این شماره و اندکی نسخه های قبلی آشنا می شویم و به مرور به کشف اسرار بازی خواهیم پرداخت.



    «شخصیت های اصلی»



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    شخصیت اصلی داستان هنری بیست ساله است با ظاهری آرام و خجالتی و درون گرا که از شاخصه های یک فرد خلاق است. نشانه هایی از این خلاقیت ها را می توانیم در عکس های گرفته شده توسط او که به دیوار منزلش خودنمایی می کند ببینیم. او قادر به دیدن زیبایی های طبیعی اشیا در ورای ظاهر سطحی آنهاست.
    هنری با فضای سایلنت هیل غریبه نیست او در اوقات فراغت و تعطیلات خود از سایلنت هیل دیدن کرده و این را به راحتی می توانیم از روی عکس های گرفته شده فانوس دریایی قدیمی که به زیرکی به داستان سایلنت هیل 1 اشاره می کند ببینیم. عکس پسری سوار بر دوچرخه در زیر فانوس به قسمت پایانی داستان سایلنت هیل اشاره دارد و حتی این محل در سایلنت هیل 2 نیز مشاهده می شد اما به نظر می رسد تا کنون به آنجا نرفته است! (که ممکن است دلیلی بر تئوری هایی باشد که بیان خواهد شد) تمام عکس ها نشانه ای از شماره های پیشین و خط داستانی آنها دارد. هنری در یکی از مراحل در مورد عکس فانوس دریایی می گوید شایعه ای وجود دارد که یک UFO بر بالای فانوس دریایی مشاهده شده است، که اشاره ای زیرکانه دارد بر پایان UFO در شماره های قبلی! هنری علاقه به اتومبیل دارد این موضوع را می توانیم از روی مجله اتومبیلی که بر روی میز او وجود دارد مشاهده کنیم. او کلکسیونی از کتاب دارد اما با گذشت دو سال حتی یکی از آنها را مطالعه نکرده است. در اتاق وی یک دستگاه ویدیو و رادیو به همراه یک تلویزیون که یک مبل راحتی به سمت آن قرار دارد دیده می شود. بنا به این محیط با شخصیتی مواجه هستیم که تنها راه ارتباط او با دنیای خارج وسایل اطراف اوست که واقعیات و ضروریات زندگی او را به جریان زمان تشبیه می کند. گرچه دختری با نام ایلین در همسایگی او زندگی می کند اما ارتباط و رفت و آمدی بین آنها نیست و تنها با ایما و اشاره ادای احترام می کنند این عمل با بقیه همسایگان هنری هم همین گونه است.

    پنجره پشتی (نمایی از پنجره هیچکاکی) که توسط آن زندگی دیگران را تماشا می کند تنها تسلی او بر زندگی کسالت بار و تنهایی اش است. عکسی از دوست دختر و یا مونثی که با او رابطه عاطفی داشته باشد در اتاقش یافت نمی شود او در مقابل جنس مقابل اصولا خجالتی است و می توانیم این رفتار را در کنار سینتیا و یا ایلین از او مشاهده کنیم. تفاوتی بین گذشته و حال در سایلنت هیل وجود دارد که در شناخت هنری از گذشته خانه ای که در آن زندگی می کند به چشم می خورد. گرچه دو سال است که در این خانه زندگی می کند اما اطلاع چندانی از اتاق های خانه و اینکه نیرو های شیطانی و والتر بر آن مسلط هستند (و حتی مستاجر قبلی آن جوزف) ندارد. صحبت های وی در ابتدا مشخص می کند که تابحال اسیر نیرو های شیطانی نبوده است و گیر افتادن وی اهداف خاص تازه ای را در بر می گیرد. در این دو سال تنها در حمام و اتاق لباسشویی خانه تغییری ایجاد نشده و جالب اینجاست که در تمام طول بازی آیین دینی و نیروهای شیطانی و دروازه ورود به دنیا های دیگر از آنها راه می یابند.

    پس از اینکه هنری متوجه می شود قادر نیست از خانه خود خارج شود دنیای خود را دیوانه خطاب می کند و بجای جستجو برای عامل این مشکل در این پنج روز همه را یک خیال و رویا می پندارد. متاسفانه شخصیت هنری در مقایسه با شخصیت های گذشته داستان های سایلنت هیل مانند: جیمز ساندرلند یا هیتر میسون یک بعدی است. بر خلاف شخصیت پردازی پر رنگی، در مورد غم و اندوه جیمز در سایلنت هیل 2 و یا حس انتقام جویی و رک گویی یک نوجوان مانند هیتر در سایلنت هیل 3 اجازه شناسایی شخصیت آنها را به ما می داد اما در مورد هنری صادق نیست.




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ایلین ساکن آپارتمان 303، دختری حدودا 20 ساله است او شناخت کاملی از هنری ندارد و هنگامی که هنری به این ساختمان آمد او در اینجا ساکن بود. شخصیت او در خجالتی بودن درست مخالف هنری است این امر در زمانی که هنری از روزنه دیوار علاقه او را برای رفتن به مهمانی مشاهده می کند مشخص می شود. ایلین در گذشته ارتباطی با یک مرد داشته است که حال از بین رفته البته شخصیت زنانه و ---- برون گرایی مانند حرکات ظریف و زنانه سینتیا ندارد این را به راحتی می توان از طرز صحبت کردن و لباس پوشیدنش مشاهده کرد. این به معنی شلختگی و عدم بصیرت وی به دنیای بیرون نیست، او برای هر مکانی آگاهانه می اندیشد مثلا پوشیدن لباس ارغوانی برای مهمانی بسیار جذاب است و دید آگاهانه وی نسبت به دنیای اطرافش را می توان از روی اولین کسی که به غیبت هنری پی برد و فرانک ساندرلند (مسئول آپارتمان) را ترغیب به جستجوی هنری داشت مشاهده کرد. او به عروسک علاقمند است. عروسک صورتی خرگوش با نام رابی نماد سایلنت هیل 3 نشان می دهد او نیز با فضای سایلنت هیل بخصوص تفریح گاه کنار ساحل آشناست. شخصیت او در داستان به گونه ای است که خود را در مورد موقعیت ساختمان و افراد آن مسئول می داند و احساس وظیفه می کند و در طول داستان دچار پریشانی و نیاز به حمایت دائمی دارد.

    او به آرامی توسط نیروهای شیطانی والتر در حال قربانی شدن برای تکمیل تشریفات آیین مورد نظر والتر می باشد. ایلین در بازی هرگاه احساس ترس می کند هنری در موقعیتی برتر برای حمایت از او حاضر است این مسئله در بیمارستان هنگامی که او را تشویق به فرار می کند کاملا مشخص است. ولی هنری به سمت سرنوشتی که او را به دریافت کننده دانش آخرین مقتول هدایت می کند در حرکت است. ایلین شخصیتی است که مشکلی با تلقین گذشته تراژدیک والتر ندارد و به همراه هنری تنها کسانی هستند که با او همدردی می کنند. چیزی که در یادداشت ها نشان می دهد و به ذهن هنری و دیگر همسایگان نیز خطور نمی کرد این بود که وقتی والتر در کودکی به اتاق 302 بازگشته بود آنها به وجود او اهمیتی ندادند و با وی بد رفتاری کردند این یکی از دلایل کشتار والتر سولیوان می باشد شاید به این دلیل ایلین را نکشته بود که با وی بدرفتاری نکرده است و همچنین به وجود هنری برای تکمیل آیین خود نیاز داشته است. ایلین در بچگی یکی از عروسک های خود را به والتر قبل از اینکه دوباره ناپدید شود داده بود.

    احتمالا ایلین بچگی خود را در ارتفاعات جنوب اشفیلد گذرانده است و والتر را هنگامی که از طرف پرورشگاه به آنجا آورده بودند مشاهده کرده و عروسکی را که بعدا والتر به شما می دهد را آنجا به او داده است.




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    نام او اولین بار در یادداشت هایی که بوسیله جیمز ساندرلند در آپارتمان نهر آبی رنگ پیدا شده بود دیده می شود. والتر گذشته ای غم انگیز دارد. بچه ای که در طول بازی با زدن به درب اتاق 302 مادرش را صدا می زند، تلقی از دوران کودکی و بی گناهی این شخصیت می باشد. همانطور که روح جوزف (ساکن قبلی اتاق) در زمان گذشته می گوید آرزوی او برای بازگشتن به دوران کودکی او را مجزا کرده و بچگی او را وابسته به این دنیا کرده بود. حس قوی والتر به اتاق 302 که آن را به عنوان مادر خود تصور می کند در زمانی که جسم فانی خود را رها کرده و روحش شکل گرفت، او را از ماهیت و ذاتش جدا کرده و به سرعت دچار سردرگمی شد. این امر به درخواست و میل باطنی خود او برای زنده کردن مادر و اتاق 302 و احتمالا بی گناهی شخصیت خود که اکنون به قاتل تبدیل شده است صورت گرفت. عجیب این است که هنوز والتر از نظر روان تصمیم در به دست آوردن جسم انسانی خود که بطور طعنه آمیزی نشان می دهد او انسان نیست دارد و این جسم به وسیله روح مخرب و کشنده اش همانند هنری که در اتاقش با زنجیر در قلمرو شیطان اسیر است بسته شده است.

    لوکیشن ها و مکان هایی که هنری به آن ها قدم می گذارد از جمله اتاق 302، متروی جنوب اشفیلد، جنگل، پرورشگاه، زندان آبی، ساختمان، بیمارستان جروم و آپارتمان ها همگی آن چیزی است که در ذهن و ضمیر ناخود آگاه وجود والتر در کودکی نقش بسته است. والتر در کودکی در بیمارستان جروم بوده است بعد از آن به پرورشگاه فرستاده شد و احتمالا می بایست به زندان رفته باشد، اگر خوانده های او درباره کتاب مقدس ناکافی باشد. (آیین سایلنت هیل بچه ها را از پرورشگاه برده و از آنها سو استفاده کرده است) وقتی او از داهلیا (دست نشانده مذهبی و دشمن در سایلنت هیل 1) شنید که او مادری واقعی داشته و اتاق 302 را کشف کرد به طور مخفیانه به عنوان یک کودک از طریق زیرگذر جنوب شهر اشفیلد به اشفیلد راه پیدا کرد. ساختمان ها و شلوغی شهر باعث ترس و وحشت والتر می شود به همین دلیل می باشد که مکان های تاریک و مردم غریبه و شلوغی و نورها باعث وحشت یک کودک می شود. نهایت در عین سرگردانی که او سعی می کرد وارد اتاق 302 شود تا غم و کمبود بی مادری اش را تسکین دهد یکی از همسایگان (ریچارد برین کری) او را از آپارتمان بیرون انداخت. تمام موارد ذکر شده از خاطرات کودکی والتر در مورد وحشتناک بودن محیط برای یک بچه نشات می گیرد و حتی این وحشت به خیالات او هم رسیده بود. نمونه ای از آن را می توان آشپزخانه موجود در زیر زمین زندان دانست که توسط هیچ کدام از بچه های زندانی دیده نشده است و تنها توهمی از آن دارند (دست خط های ناخوانای کودکان بر روی دیوار سلول ها نشانه ترس آنها از محیط می باشد) بنا بر این تفسیر مکان های فوق در مسیر بازی ممکن است واقعی نباشند به عنوان مثال بارز ترین این مکان ها زیر زمین و آشپزخانه است که نمادی کابوس مانند دارند! نمونه کامل این فرضیه درب مربوط به اتاق ژنراتور است که نسبت به قد و اندازه هنری بسیار بزرگ می باشد که برای بچه ای مانند والتر بسیار بزرگ و وحشت آور است و یا فضای جلوی آپارتمان 302 در دنیای کابوس بسیار تمیز و پاک و معصوم باقی مانده است که نشان دهنده تصویر زیبایی است که در ذهن والتر از این مکان نقش بسته است این مکان از سوی وی بسیار زیبا و صمیمی است که او را به مادرش پیوند می زند. حتی این فرضیه هم نقش می بندد که بخش های ترسناک با جزئیات کامل نشان داده نشده است، آپارتمان مثالی از موانع روحی و کمبود حافظه والتر درباره محیط وحشت آور خود است.

    در بعضی سکانس ها بازی ابهاماتی جذاب به وجود می آورد که نمونه ای از آن کندن پوست مایک بعد از به قتل رسیدنش است. شواهدی در آپارتمان پیدا می شود که نشان می داد پوست او کنده شده است اما اینگونه نیست. او توسط ریچارد برین تری به قتل می رسد و در نوار ضبط شده تمام مکالمات در زمان قتل به ثبت رسیده که نشان می دهد لباس هایش را از تنش بیرون آوردند و صدای ناله های او که هنوز جان دارد شنیده می شود و جسمی که به عنوان پوست در نوار به آن اشاره می شود گربه ای است که لباس های مایک را به دور آن می پیچد و در یخچال قرار می دهد. وقتی در نوار اشاره می شود من پوست را برای خود نگه می دارم اشاره به لباسی است که کاغذ پاره در آن قرار دارد و به دور گربه پیچیده شده است. در انتهای نوار می شنویم که ریچارد بر سر والتر جوان که سر زده وارد شده و صحنه را می بیند فریاد می زند که والتر نیز با صدا های شنیده شده فکر کرده بود آنها پوست مایک را کنده و خون گربه مرده که همه جا را فرا گرفته بود این قضیه را تشدید می کرد.

    در یادداشت ها می خوانیم که والتر در 18 ماهی که نامش اعلام نشده به جرم قتل وحشیانه بیلی لوکان و خواهرش میریام دستگیر شده و در تاریخ 22 به وسیله قاشق سوپ خوری که در گلوی خود فرو کرده خودکشی می کند و توسط ماموران جسد او پیدا می شود. خانه والتر در کنار رودخانه ای زیبا قرار داشته و یکی از همکلاسی های قدیمی او به یک روزنامه نگار گفته بوده است: به ظاهر والتر نمی آمد که مرتکب قتل بچه ها بشود. این قسمت از نامه مقداری با انگیزه والتر برای تکمیل 21 مورد تشریفات آیین مورد نظر در تضاد است. در آن نامه آمده است: وقتی والتر را دستگیر کردند یک سری وسایل عجیب و غریب همراه او بوده است و مدام فریاد می زده: او مرا می خواهد بکشد، منو فراموش کن، من آن کار را انجام دادم ولی من نبودم! که احتمالا این جملات به جلادی با سر هرمی شکل که به دنبال جیمز در سایلنت هیل 2 بود گفته می شده که مشخصا به قرمزی آن در نامه اشاره شده مانند جیمز که به ادی گفت: تو دوست آن چیز قرمز هستی؟ ما از سایلنت هیل 2 متوجه می شویم که شهر شکلی از برزخ هم ردیف جهنم دارد. نیرو های روح تاریکی از افراد گناهکار که به شهر کشیده شده اند تغذیه می کنند. (این افراد ممکن است به شهر مسافرت کرده باشند یا پس از مرگ برای مجازات به شهر آورده شده اند) احتمالا شهر به این دلیل با موجودات شیطانی و بد قیافه احاطه شده که بشر را با حوادث طبیعی دچار درد و رنج کنند و احتمال واقع بینانه تر این است که آنها با تغذیه از انسان ها و مقتولین قدرت به دست آورده و به شکل جسم در می آمدند. چرا والتر در سایلنت هیل 4 بچه های لوکان را مقتولین هفتم و هشتم می داند؟ در ابتدا آیین مقدسی در مکان مخفی پشت اتاق 302 اجرا می کند و وقتی با نیروی تغذیه از مقتولین خود بر جسم فانی خود تسلط میابد خود را می کشد.

    اگر چه موجودی با سر هرمی شکل تنها به دنبال افراد گناهکار می باشد احتمالا حوادث سایلنت هیل 2 به موضوع عقاید آیین سایلنت هیل نزدیکی کامل پیدا نکرده و تنها مداخله ای غیر قابل پیشبینی از آن می دهد. والتر در مورد این موجود چه فکری می کرده است؟ او می بایست به دلیل جنایاتی که انجام داده به یک قاتل شیطانی تبدیل شده باشد (جدا از جنبه های روحانی شهر) مثالی دیگر از رفتار گناه کارانه بشر می باشد. این اعتقاد وجود دارد که ملاک سایلنت هیل 1 و 3 یک نیروی حرکت دهنده در ورای شواهد حملات قوی روحی سایلنت هیل 2 نیست. شیطان به عنوان یک نوشته در سایلنت هیل 4 به ما می گوید والتر سولیوان که تحت تاثیر عقاید شیطانی به عنوان یک کودک در پرورشگاه قرار گرفته است اساسا یک بیمار روانی شدید می باشد که عقیده دارد تشریفات مورد نظر، او را به هدف خود که دیدار مجدد مادرش است می رساند.

    عقیده مخالف دیگری وجود دارد که می گوید شهر سایلنت هیل 2 دارای نیرویی مستقل از شماره 1 و 3 می باشد که نهایتا نشان می دهد که مشکلات روحی و گناهکاری شخصیت های داستان وابسته به واقعیت باشد. مورد قابل توجه در این فرضیه در سایلنت هیل 3 وینسنت می باشد. صحبت های او با هیتر در انتهای بازی: از نظر تو آنها شبیه هیولا هستند؟ نشان دهنده شواهدی است که وینسنت نیز با کابوسی مانند شرایط هیتر مواجه بوده. قدرت ساموئل سعی در آزاد کردن وینسنت بصورت تبعیض آمیز نیست. کشیش سایلنت هیل بدون توجه به وقایع دید مخصوص به خود را دارد و احتمالا هیولا ها عضوی از آیین او می باشند. از نظر کلودیا همه چیز شبیه بهشت است. ما در هر بازی الگوی متفاوتی را مشاهده می کنیم همچنین وقتی که والتر سولیوان جوان، با نیرنگ کاری می کند که والتر کودک فکر کند او زنده کننده مادرش می باشد. شیطان با دروغ و ارائه خیالی از راستی و درستی از مقتول های خود برای بهتر پیاده کردن نقشه اش سود می برد. برای والتر و کلودیا زنده شدن هدف شیطانی می باشد و احتمالا بدین دلیل تولد دوباره در انتهای سایلنت هیل 2 منطقی ترین نتیجه به نظر می رسد. در این قسمت جیمز که فریب خورده سعی در زنده کردن همسر مرده خود مری می کند، اگر چه این کار غیر منطقی می باشد چرا که توسط شیطان و وسایل غیر طبیعی که در تمام طول بازی در حال جنگیدن با آنها بوده است. این انتخاب خوبی نیست که توقع اتفاقات خوشایند توسط چیز بدی را داشته باشیم! چه چیزی باعث شد که جیمز فکر کند او می تواند این کار را عملی کند در حالی که هیچ کس نتوانسته بود آن را به انجام برساند. در تولد دوباره شاهد پیروزی شیطان سایلنت هیل می باشیم (چرا خداوند دخالت نمی کند؟) که این امر درست نیست و اگر اتفاق بیافتد با پیروزی شیطان داستان پایان می پذیرد. شکست آن به این دلیل است که هنوز یکی از گروگان ها (قربانی) که اطلاعاتی درباره آموزش های آیین دارد باید آن را بطور موفقیت آمیزی اجرا کند. او کلودیا و تقریبا والتر می تواند باشد.

    شیطان در سایلنت هیل با دروغ گفتن به قربانی های خود قصد داشت گناهان آن ها را در ذهنشان زنده کند که این کار را با قرار دادن آزمایش هایی بر سر راه آن ها انجام می داد. احتمالا در مورد جیمز ظهور مری به عنوان رقاص کلوپ آسمان شب و آشکار شدن تمایلات جنسی او یک دام روحی می باشد زیرا قبلا با هم ارتباطی نداشتند و این بار دیگر نشان می دهد شیطان مانند دیگر قربانی های خود با مهارت آن ها را به کار هایی که خود می خواهد وا می داشت.

    موثق ترین تئوری در مورد سایلنت هیل 4 می گوید والتر توسط والتیل در سایلنت هیل 3 متصرف بوده است این کار توسط آیین شیطانی زمانی که والتر در پرورشگاه بوده است صورت گرفته در حالی که فکر می کرده این کار مربوط به آیینی مقدس است. رئیس فرقه والتیل جیمی استون ملقب به شیطان قرمز می باشد. بله درست حدس زدید یکبار دیگر جملاتی آشنا : او می خواهد مرا بکشد، می خواهد مرا مجازات کند، هیولا!، شیطان قرمز منو ببخش، من آن کار را انجام دادم ولی من نبودم! این جملات اشاره می کند به اینکه والتر توسط والتیل قبل از تصویب آیین و تشریفات زندانی شده و پشیمان است. اگر چه او خود را برای به دست آوردن یازدهمین قربانی کشته است احتمالا برای یک لحظه کوتاه در اولین نشانه های اتمام زندگی اش روح واقعی والتر ترسیده و این تفسیر ذکر شده را تایید می کند او کنترل بر اعمال خود نداشته و این ها همه کار های والتیل بوده است، هیولا که به والتیل اطلاق می شود و همچنین شیطان قرمز که بر والتر تسلط داشت.




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مستاجر قبلی اتاق 302 روزنامه نگاری محقق که قربانی پانزدهم والتر شد. شریبر در زبان آلمانی به معنی نویسنده می باشد. بنابراین نام خانوادگی او اتفاقی شریبر نمی باشد. در شروع بازی هنگامی که هنری از خواب بلند می شود مثل اینکه ما داریم از چشمان جوزف نگاه می کنیم به جملات او هنگام مواجه با اشیا توجه کنید: این تلویزیون بزرگ از کجا آمده؟ فکر کنم دستگاه ضبطی داشتم، عجیب است، دست نوشته های قرمز رنگ من نیست و همچنین تصویری که از هنری در اتاق نشیمن قرار دارد نشان می دهد که او آن شخص را نمی شناسد! البته در یکی از برگه های دفترچه خاطرات جوزف در دوم آگوست مشخص می شود تمام اتفاقات رخ داده در رویای هنری ملاحظات مشاهده ای می باشند که در یادداشت های جوزف نوشته شده است و شما به ندرت آنها را وضع می کنید. در یکی از صحنه ها وقتی ایلین تحت تسلط والتر واقع شده هنری نیز تحت تاثیر روح و تجربیات جوزف مستاجر قبلی قرار می گیرد. صدای جیغی که در ابتدای بازی در اتاق شنیده می شود احتمالا صدای جوزف می باشد که توسط والتر به قتل می رسد. با جلو رفتن در طول داستان که چگونه رویا پایان می یابد (مقتول ها از دیوار وارد شده و شما تعادل خود را از دست می دهید) نشان می دهد جوزف چگونه کشته شده است. احتمالا او از ترس مرده است نه توسط والتر (او می بایست پس از اینکه مدت زیادی در آپارتمان خود حبس شده در موقعیتی ضعیف از لحاظ روحی قرار گرفته باشد اگر چه شرایط برای هنری و جوزف یکسان بوده اما تنها هنری توانایی خروج از آپارتمان را میابد. چیزی که درخور توجه است این است که در یکی از یادداشت های مربوط به کلید گم شده گالوین او توضیح داده بود هر روز از سردرد رنج می برد. در طول بازی هنری مواقعی این احساس را مخصوصا با پایان 21 تشریفات درک می کند که نشان می دهد شخصیت های داستان به آرامی تحت طلسم والتر قرار گرفته و خود را قربانی می کنند این مسئله در حالت ایلین در انتهای بازی نیز دیده می شود و جوزف نیز چنین حالتی داشته است.



    «آیین سایلنت هیل...»



    تشریفات فرضیه مقدس:

    فرضیه والتر سه نشانه اصلی برای نزول مادر داشته است. والتر تشریفات آیین خود را ده سال پیش در اتاق مخفی که پشت اتاق 302 می باشد مهیا کرده است که شامل محلولی سفید بود. (احتمالا همان چیزی که توسط ارنست در سایلنت هیل 2 استفاده می شد) در مورد والتر با کشتن خود به وسیله آن (یازدهمین مقتول) او می توانست کار خود را به پایان برساند. پس از آنکه هنری اتاق را کشف می کند اثراتی از آن که شامل محلول سفید، فنجان سیاه و خون ده مقتول اولیه که در یخچال است را مشاهده می کند. والتر قلب ده مقتول خود را از درون سینه بیرون کشیده است اما در مورد 9 مورد دیگر بدین گونه نبوده است. او با این کار و عدم اجرای جزئیات قبلی قصد گمراه کردن پلیس را داشته زیرا آنها فکر می کردند این کاری تقلیدی از او می باشد و ادامه قتل ها بعد از مرگ او کار شخص دیگری است. بعد از آن والتر به نشانه دوم برای تکمیل آیین نیاز دارد. چهار مقتول بعدی دارای شخصیت همانند اجتناب ناپذیری هستند. (افسردگی، تاریکی، ترس) ترس مشخصا جوزف شریبر می باشد که وقتی نتوانست از اتاق 302 خارج شود به آن دچار شد.



    نزول مادر مقدس:

    پس از قتل این چهار مقتول بدن فانی والتر در اتاق مخفی متعفن شده بود در حالی که او اکنون به موجودی ابدی که نسبت به قلمرو طبیعی دارای روحی آسیب ناپذیر بود تبدیل شده بود. او دنیایی شیطانی برای خود بنا کرده بود و در نهایت آخرین مقتول خود را برای تکمیل آیین پیدا کرد. مقتولی که در بازی با آن مواجه می شویم سینتیا شانسی برای فرار نداشت تنها شانس هنری این بود که آخرین مقتول بود و زمان بیشتری برای پیدا کردن راه گریز داشت، در حالی که ایلین به عنوان آخرین مقتول قبل از هنری تحت تاثیر والتر قرار گرفته بود. سومین نشانه مورد نظر چهار مقتول ذکر شده می باشند که به طرز وحشیانه ای قربانی شدند. روح بیمار والتر باعث شده بود او فکر کند اتاق 302 که در آن به دنیا آمده بود مادرش می باشد و او قصد داشت اتاق را نیز مانند بدن فانی خود از بند رها کند تا آن را از فساد و انحراف بشریت آزاد سازد. در حقیقت والتر با این کار مادر خود را که در کودکی او را رها کرده بود زنده نمی کرد بلکه با این کار شیطان اعظم سایلنت هیل را فرا می خواند و به سوی جهان هدایت می کرد. بعد از تکمیل نیمی از تشریفات (مرگ خود والتر به عنوان یازدهمین قربانی) او دارای روح آسیب ناپذیری برای اتمام کار شد.

    در مواردی مقتولان دارای کفر خاصی نسبت به اصول مذهبی بودند. سینتیا دارای رفتاری شهوانی بود که دچار وسوسه مردان می شد و به گون ای فاحشه وار رفتار می کرد. او در مسیر راه والتر در دوران کودکی وی قرار گرفته بود و از نظر والتر کوچک تمام دختران به این شکل می باشند. جاسپر به عنوان مبدا شناخته می شود زیرا او از لحاظ روحی تحت تاثیر مادر سنگی (ریشه اصلی مکتب سایلنت هیل) می باشد و در نزدیکی پرورشگاهی که والتر در آن بزرگ شده قرار داشت. او دارای دانش زیادی درباره کتاب فوق بود و به احتمال زیاد خود او هم یکی از کودکان پرورشگاه بوده است اگر چه در جاهایی از بازی او را به عنوان توریست معرفی می کند. آندره نگهبان پرورشگاه و زندان آبی بود و در مدت خدمتش از کودکان زندانی سو استفاده می کرده است. یادداشت های درون زندان ها نشان می دهد او از برج دیدبانی خود مراقب بچه ها بوده است (شبهی که از بالای زندان در بازی می گذرد و ما صدای پایش را می شنویم) به خاطر داشته باشید فضای موجود بازسازی تخیلات والتر می باشد که هنری در آن قدم نهاده و مکان ها و اتفاقات دیده شده ریشه در خاطرات والتر دارد.

    ریچارد یکی از اعضای آپارتمان بود که والتر کوچک را که برای دیدن مادرش به آنجا آمده بود از آپارتمان بیرون انداخت او انسانی سبک مغز است و در یکی از یادداشت ها درباره او می خوانیم: انسانی پر سر و صدا که دائم فریاد می زند و خشمگین است. در مورد ایلین، والتر اعتقاد داشت او تجسمی از مادرش می باشد (همچنین خون او) حتی ایلین در انتهای داستان سعی در رفتاری مادرانه با والتر داشت و با او صحبت و همدلی می کرد تا آیین را متوقف سازد. اما هنری دریافت کننده دانش از جوزف می باشد و بر خلاف سرنوشت جوزف هنری سعی در فرار دارد کاری که جوزف موفق به انجام آن نشد.




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    1. Jimmy Stonکشیش والتیل، مردی میان سال و سفید پوست با لقب شیطان قرمز. او توسط اسلحه ای که در طبقه اول پرورشگاه قرار داشت با شلیک گلوله در پشت سرش توسط والتر کشته شد و قلبش از بدنش خارج گردید (یکی از ده قلب). او فرقه والتیل را بنا نهاد و به عنوان کشیش اصلی سعی در ارتباط بین فرقه مادر مقدس و فرقه زنان مقدس از آیین سایلنت هیل را داشت. روش فرقه والتیل پرستش والتیل به عنوان جلاد بود. لقب جیمی به این دلیل شیطان قرمز سر هرمی بود چون همواره کلاهی مثلثی بر سر داشت.

    2. Bobby Randolph دانش آموز 18 ساله سیاه پوستی که مجذوب داستان عجیب و غریب سایلنت هیل شد و آن را با دوستان خود جاسپر و سین در میان گذاشت. مرگ او بر اثر خفگی تشخیص داده شد و جسدش در حالی که قلبش از بدن خارج شده بود در نزدیکی رودخانه مدرسه پیدا شد. او عاشق ترس و وحشت بود و در روزی که به قتل رسید به دو دوست خود گفته بود به دنبال جستجوی شیطان می رود.

    3. Sein Martin دانش آموز 18 ساله سفید پوستی که یکی از آن سه دوست مدرسه ای با علایق یکسان بود. او که به پدیده های ماورا طبیعه علاقه داشت در یک مکان و به یک شکل مانند دوستش قربانی شد هر دوی آنها به دنبال شخصی که آن را مادر مقدس شیطان می نامیدند می گشتند و همین حس کنجکاوی بود که آن ها را به دام مرگ کشید.

    4. Steve Gerland مدیر مسئول فروشگاه حیوانات اهلی جرلند که در دنیای آپارتمان ها صحنه جنایت را البته بدون وجود بدن او مشاهده می کنیم (نشانه ای از نزاع و کشمکش به همراه مقادیر زیادی خون در کف آپارتمان). او توسط مردم بسیار زود عصبانی می شد ولی با حیوانات رابطه خوبی داشت. او توسط والتر و به وسیله یک مسلسل دستی به قتل رسید در حالی که سینه اش برای درآوردن قلبش شکافته شده بود. آشنایی والتر با او به 26 سال قبل بر می گردد که والتر به مغازه وی رفته بود و یک قفس را از روی پیشخوان به زمین انداخت و موجب زخمی شدن بچه گربه ای شد.

    5. Rick Albert مدیر مغازه وسایل ورزشی، مردی میان سال و سفید پوست نجیب و مهربان و البته قوی که توسط یکی از چوب های گلف که سرگرمی مورد علاقه وی نیز محسوب می شد به قتل رسید. قلب وی را نیز درآورده بودند.

    6. George Rostinکشیش میان سال سفید پوست فرقه والتیل از آیین سایلنت هیل که به عنوان وزیر دست راست جیمی استون کار می کرد. جسد او در حالی که توسط میله ای آهنی به قتل رسیده و قلبش خارج شده در زیر زمین پرورشگاه پیدا شد. او مربی و معلم والتر در بچگی بوده است و با موفقیت راه و روش انجام 21 تشریفات را در ضمیر ناخودآگاه والتر جای داده بود ولی نتوانست کنترل شاگرد خود را در دست بگیرد و والتر برخلاف دستورات معلم خود به اجرای آیین پرداخت و در نهایت جورج قربانی آیین خود شد.

    7. Billy Locaine نوجوانی سفید پوست که در مدرسه ابتدایی پسرانه تحصیل می کرد و ارتباط نزدیکی با خواهرش میریام داشت. او توسط تبر به قتل رسید. در روز جنایت او به همراه خواهرش برای بازی به بیرون رفته بودند (در همان روز نقاشان در حال رنگ آمیزی سقف خانه آن ها بودند) که طوفانی شدید شهر را فرا گرفت و پدر آن ها برای بازگرداندنشان به بیرون رفت اما با جسد بیلی در میان بوته ها مواجه شد.

    8. Miriam Locane میریام نیز مانند برادرش در دوره ابتدایی تحصیل می کرد. روز حادثه در حالی که پدرش جسد برادر او را پیدا کرد مادرش با وحشت و ناله از خانه بیرون آمد و به دنبال وی گشت اما با جسد میریام که به طور وحشیانه ای اعضایی از بدن او جدا شده بود مواجه شد. (جسد میریام در وضعیتی بسیار بدتر از برادرش قرار داشت که نشان می دهد والتر این کار را از روی نفرت و حسادت انجام داده است و حاکی از آن است که به شدت از اینکه دارای خواهری برای تسلی و آرامش خود نبوده است رنج می برده یا اینکه او از کل زن ها نفرت داشته است که این ریشه در دوران کودکی او که مادرش ترکش کرده بود دارد.)

    9. William Gregory مالک مسن و سالخورده مغازه ساعت فروشی در اشفیلد که توسط پیچ کشتی از لوازم کارش به قتل رسید. شانزده سال پیش مرد میان سالی با لباس مشکی ساعت عجیبی را برای تعمیر نزد او آورد که بعد از آن دچار بیماری شدیدی شد که مشخصا به معمای سایلنت هیل 4 و اتاق معکوس مربوط می شود.

    10. Eric Walsh متصدی مشروب فروشی اشفیلد در حالی که گلوله ای به صورتش اصابت کرده بود در اتاق نشیمن پیدایش کردند قلب او نیز مانند 9 مقتول قبلی از بدن خارج شده بود. پس از اینکه او از یک مشتری شنید صاحب مغازه حیوانات اهلی را کشنده اند زودتر مغازه اش را بست و در روز تولدش به خانه رفت اما به جای خانواده اش والتر انتظار او را می کشید. (او همان مقتولی است که در دنیای ساختمان ها با او مواجه می شویم در حالی که شمشیری با دسته مثلثی شکل در بدن او فرو رفته و کیک دست نخورده باقی مانده).

    11. Walter Sulivan در سلول زندان با فرو کردن قاشقی در گلویش خودکشی کرد (البته فرضیات دیگری نیز درباره او وجود دارد). او به کمک ده قلب در آورده شده و کتاب مقدس به همراه محلول سفید توانست تشریفات مورد نیاز را فراهم کرده و از زندان بدن فانی خود بگذرد. (گفته شده جسد در سلول پیدا و دفن شده است اما احتمالا جسد توسط فرد نامشخصی که تولد دوباره والتر است پس از دفن درآورده شده است.)

    12. Peter Walls محصل نوجوانی که معتاد به مواد مخدر بود. انسانی ترسو و بزدل که شیوه مرگش بازگو نشد. جسد او را در اتاق هتل جنوب اشفیلد پیدا کردند. شایعه است که در روز حادثه درحال خرید مواد مخدر از خیابان جنوب اشفیلد از شخصی با نام توبی آرچبولت کشیش بوده است و بعد از نردبان مربوط به هتل بالا رفته و دیگر دیده نشده است.

    13. Sharon Blake زن خانه دار میان سالی که اعضای خانواده اش عضو فرقه سایلنت هیل بودند. جسد وی در بیشه ای داخل سایلنت هیل یافت شد و نشانه مرگ او تاریکی بود. شارون از تقلبی بودن کلیسای سایلنت هیل مطلع بود و به همین علت خانواده اش اسیر شده بودند ولی او برای دیدن خانواده اش به کلیسا نمی رفت اما پس از آنکه مقاله جوزف شریبر را درباره سواستفاده از کودکان در پرورشگاه می خواند برای آگاهی از وضع پسر خود و خانواده اش به بیشه می رود اما ... .

    14. Toby Archlot کشیش میان سال و سیاه پوست فرقه مادر مقدس که فردی قمارباز و دارای انحرافات جنسی بود. نشانه مرگش افسردگی است و او را از بالای صخره ای بلند در مکزیک به پایین انداخته بودند. فرقه والتیل که با مرگ دو کشیش خود قدرت خودش را از دست داده بود و او شرایط را مهیا می دید تا به صورت غیر قانونی خود را در راس فرقه مادر مقدس قرار دهد. او حتی پرورشگاه را دوباره بازگشایی کرده بود و به خاطر مشارکت در امور شهری بعنوان عضو انجمن شهر نیز برگزیده شده بود.

    15. Joseph Schreiber ژورنالیست میان سالی که با لقب J نیز شناخته می شد. نشانه مرگش ناامیدی ذکر می شود او در حال تحقیق درباره فرقه ای بدنام که شایعاتی در مورد آن رواج یافته بود که صدای مادری را که کودکش توسط پیروان فرقه دزده شده بود شنید و برای آگاهی مردم چندین صفحه از مقاله خود را در مجله کنکورد به این موضوع اختصاص داد.

    16. Cynthia Velasquez زن سفید پوستی که با ضربات متعدد چاقو در متروی اشفیلد به قتل رسید و نشانه مرگش وسوسه است. او در دیدارش با هنری به او گفت که وی در رویای شخصی اش جای دارد (چه رویای وحشتناکی!)

    17. Jasper Gein جسد سوخته او در اتاق اصلاح پرورشگاه با نشانه منبع پیدا شد. از رادیوی هنری بخش مربوط به اخبار ویژه شنیده می شود: در جنگل نزدیک به سایلنت هیل جسد مردی سی ساله در صبح امروز پیدا شد و پلیس مورد را جنایی تشخیص داده و در حال تحقیق است.

    18. Andrew Desalvo مرد میان سالی که نگهبان پرورشگاه و احتمالا زندان نیز بوده است و به دست والتر غرق شد. نشانه مرگ وی بی توجهی است.

    19. Richard Braintree همسایه هنری در آپارتمان 207 که در اثر برق گرفتگی بر روی صندلی کشته شد.

    20. Eileen Galvin او تا نزدیکی مرگ توسط والتر پیش می رود و تنها به کمک والتر کودک و دخالت هنری می توان از مرگ او جلوگیری کرد. او که در اتاق 303 ساکن است نشانه قتلش مهر مادری است.

    21. Henry Townsend نشانه قتل او دانشی است که می بایست دریافت کننده آن باشد.


    «تئوری ها و فرضیه های سایلنت هیل»



    تئوری دو موجود با سر هرمی شکل که در سایلنت هیل 2 مشاهده شدند:
    در قسمت های پایانی سایلنت هیل 2 جیمز با این موجودات مواجه می شود که یاد آور اولین مقتول سایلنت هیل 4 یعنی جیمی استون با کلاهی مثلثی بر سر و لقب شیطان قرمز است و همچنین مرد و وزیر دست راستش جورج که ششمین مقتول است. در حقیقت این دو موجود نمادی از دو مقتول والتر که دارای نقش محوری در فرقه سایلنت هیل بودند می باشند.

    چرا بدن والتر در حالی که داخل سلول مرده بود در سایلنت هیل 4 پیدا می شود؟
    نامه ای که در سایلنت هیل 2 یافت می شود یادآور این است که والتر را پس از خودکشی در قبرستان دفن کردند اما در سایلنت هیل 4 تابوت خالی او در حالی که درون آن عدد 11121 نوشته شده بود دیده می شود. در اینجا سوال پیش آمده این است که چرا جسد او در اتاق مخفی پشت اتاق 302 یافت می شود؟ توضیحاتی بر این سوال موجود است: می دانیم که والتر با کشتن خود فرضیه مقدس را به اتمام رساند و خود را با مواردی که در آیین ذکر شده بود دوباره زنده کرد و هنری جسد او را در اتاق مخفی می بیند. این مرگ پایان زندگی والتر نبوده بلکه شروع شخصیت جدیدی که دارای شکل انسانی است. پس جسدی که پلیس پیدا کرده متعلق به چه کسی است؟ فرضیات موجود:
    1. او والتر نبوده است بلکه فردی دیوانه بوده که به اشتباه توسط پلیس به خاطر جنایات والتر بازداشت شده است. این بخش از نامه (من بودم ولی من نبودم) این فرضیه را پر رنگ می کند.
    2. پس از مردن و زنده شدن دوباره، والتر خود را به پلیس معرفی می کند و با ایجاد خودکشی مصنوعی پلیس را فریب می دهد که دیگر قتلی توسط او انجام نخواهد شد و به این صورت دیگر کسی مزاحم جنایات بعدی او نخواهد شد.
    3. والتر در زندان با خودکشی روح خود را از جسم فانی رها می سازد و پلیس جسد فانی او را می یابد و هفت سال بعد تقریبا زمانی که جوزف شریبر در حال نقل مکان به آپارتمان 302 است والتر بدن خود را از گور بیرون آورده و به اتاق مخفی انتقال می دهد. این فرضیه منطقی ترین حالت ممکن را ارائه می دهد که نشان می دهد والتر قادر است بین دنیای خود و دنیای واقعیت عبور کند و این یکی از بهترین فرضیات نیز برای موجوداتی است که از دیوار و از دنیایی دیگر وارد اتاق 302 می شوند.





    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    کاراکتر اصلی در حقیقت اتاق می باشد که تنها جای ذخیر بازی نیز هست. این اتاق نقطه تلاقی کودکی والتر است. او این اتاق را به عنوان مادر خود می شناسد چون مادر واقعی او در کودکی رهایش کرده است. به نظر می رسد والتر در تمام طول زندگی تحت تاثیر این ضربه روحی قرار داشته و شستشوی مغزی فرقه والتیل وابستگی شدیدی به اتاق را برای او ایجاد کرده است، این مسئله با توجه به بچگی نمادین والتر دیده می شود که با جمله: مادر بزار بیام داخل، در بیرون اتاق به چشم می خورد. از نظر والتر مادر او (اتاق) به درخواست هایش جواب نمی دهد و همین مسئله او را رنج می دهد.


    بالبی روانشناسی است که تحت عنوان محرومیت مادری نظریه ای دارد: هنگامی که یک کودک در سنین زیر پنج سال از مادرش جدا می شود بر رفتار های اجتماعی او اثر گذاشته و در بزرگسالی دچار بزهکاری و رفتارهای نادرست می شود. این عقیده نیز وجود دارد که والتر تحت تعلیمات فرقه والتیل دچار رفتارهای خشن افراطی شده است. شکل گرفتن این بحران روحی تحت عنوان اختلالات روانی ناشناسی از کمبود محبت نیز شناخته می شود اما در مورد والتر به نظر می رسد او از دور بودن مادرش در طی دوران رشد که فرد به راحتی تحت تاثیر محیط قرار می گیرد رنج برده است. بالبی این افراد را فاقد باطن و وجدان می داند. آنها به دلیل نداشتن روابط اجتماعی مناسب یا خیلی کم، بدون توجه به دیگران و حتی میل باطنی خود اعمالی را انجام می دهند که به وضوح نشان دهنده شرایط والتر می باشد.


    با دقت به اتاق 302 مشاهده می شود والتر در حقیقت قصد ورود به زندانی دیگر مانند زندانی آبی را دارد. هنری و جوزف به طور کنایه آمیزی زندانی هایی هستند که قصد خروج از زندان را دارند در حالی که والتر قصد ورود به آن را دارد. هنری و جوزف در موقعیت زندان آن هم در جایی که می بایست محل آرامش و آزادی برای آن ها داشته باشد قرار گرفته اند. مفهوم آزادی برای آن ها معنایی دقیقا متضاد ایجاد کرده است. این در حقیقت انعکاسی از زندگی فرد گرای هنری می باشد که در حال قربانی کردن خودش است. این حقیقت با توجه به رابطه او با ایلین قبل از وقوع این حوادث و همچنین عکس های روی دیوار اتاق که در آن اثری از یک انسان دیده نمی شد مشخص می شود. ضعف در روابط اجتماعی او می تواند ریشه در دوران کودکی وی و عدم ابراز علاقه والدین به او داشته باشد. امروزه دلایل زیادی درباره زندگی فرد گرای بچه ها وجود دارد که چیزی متفاوت با گذشته مثلا پنجاه سال پیش است. این دلایل به پیشرفت های تکنولوژی به خصوص وسایل ارتباط جمعی دانش عمومی و افزایش قاتلین کم سن و سال وابسته است. البته اتاق در سایلنت هیل 4 هنوز شکل جدیدی از مشکلات روحی را نشان نمی دهد ولی به این جملات توجه کنید: بچه ها بهتر است در منزل باشند. مردم در خانه احساس امنیت بیشتری می کنند. می بایست به دنبال راه چاره ای برای این معضل اجتماعی بود.


    والتر به طور کل از محبت تمام اعضای خانواده محروم بوده در عین حال که از این مشکل روحی رنج می برد در پرورشگاه نیز مورد سواستفاده قرار می گرفت. به همین دلیل او به دنبال محبت به شکل انسانی و روحی نبود و می خواست این کار را از منبع خارجی به دست آورد (از هر راه ممکن). اتاق نزدیک ترین چیز به گذشته او بود به همین دلیل او خود را وابسته به آن می دید از سوی دیگر هنری که اگر فرض را بر رشد او در خانواده ای صمیمی و پایدار در نظر بگیریم و محبت بیش از اندازه او را از نظر روابط اجتماعی با مشکل مواجه کرده باشد، ولی به چنین منبع روحی نه تنها نیاز ندارد بلکه از آن گریزان است. در حقیقت فکر باز و قلم قدرتمند نویسنده داستان حد را فراتر از کلیشه می داند و داستانی با دو انسان که دارای مشکلی یکسان هستند و از نوع تربیت خود رنج می برند بنا می سازد.



    اسلحه ها در سایلنت هیل 4:

    همانطور که لوکیشن ها تماما از ضمیر والتر سرچشمه می گیرد، وسایل و اسلحه های داخل بازی نیز آلات قتاله والتر هستند از جمله: تفنگ، تبر، چوب گلف و ... .




    «موجودات سایلنت هیل 4»


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این موجود در حقیقت بیلی و خواهرش میریام هستند! بیلی و خواهرش در سنین نوجوانی به قتل رسیده اند ولی در دنیای والتر آن ها را به شکل طفل هایی نابینا مشاهده می کنیم که وقتی هنری را دنبال می کنند او را دریافت کننده دانش می نامند. آن ها تنها مقتول های والتر می باشند که به صورت روح ظاهر نمی شوند دلیل آن هم معصومیت کودکانه آن ها و عدم انتقالشان به جهان دیگر است در عوض والتر برای یکی کردن آن ها رختی بر آنان پوشنده تا از دید خودش به شکل هیولا ظاهر شوند. اگر چه آن ها تنها مقتولانی هستند که توسط والتر از لحاظ روحی تحت تاثیر قرار نگرفته اند ولی ما می توانیم در عوض شاهد انحراف بشریت به وسیله والتر و آیین او باشیم.


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این موجودات ریشه در خاطرات والتر هنگام حضور در مغازه حیوانات اهلی جرلند و قرار گرفتن در میان تعداد زیادی قفس حیوانات دارد که برای او بسیار ترسناک بوده است و همچنین هنگامی که جرلند والتر را از مغازه بیرون کرد سگ او والتر را ترساند.


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این موجودات در طبقه اول مترو و جایی که بدن پیچیده شده به دیوار چسبیده و همچنین در زندان دیده می شوند. به نظر می رسد نمادی از تولد (بند ناف) والتر که خود را موجودی تنها در دنیایی ترسناک می دیده باشد. حداقل از دید والتر او بچه ای را می دیده که از مادرش جدا شده و منبع تغذیه ای جز بند ناف ندارد. این فرضیه توضیح می دهد که چرا در انتهای بازی وقتی از بند ناف استفاده می شود و در بدن هیولا فرو می رود والتر و دنیای او را دچار ضعف و سستی می کند زیرا با این کار باعث می شویم او به دنیای واقعی که از آن متنفر است متصل شود.


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اگر به دقت توجه کنید یکی از فاکتور های وحشتناک بشر که همان مشکلات روحی می باشد در سایلنت هیل دیده می شود. این مشکلات را می توان ناشی از وظیفه نشناسی والدین، طلاق آن ها، تهاجمات روحی و روانی و ناهنجاری های محیطی به عنوان مکمل در نظر گرفت. در سایلنت هیل ما با شهری مواجه می شویم که تنها با یک فضای مه گرفته با قاتلانی پنهان در گوشه و کنار تشکیل نشده بلکه نقابی مرموز وجود دارد که سعی در مخفی کردن گذشته کابوس مانند شهر دارد. جالب ترین تضاد از موقعیت جغرافیایی شهر حاصل می شود. تولیدات شهر متوقف شده و انسان های وابسته به تکنولوژی ناگهان با جنگی وحشیانه بین غریزه و خوی وحشیانه حیوانات جایگزین شده اند. در اطراف جیمز، هیتر و هنری ما شاهد ماشین هایی از کار افتاده هستیم. خیابان ها به سمت مرگ هدایت می شوند. تلفن ها خراب شده و تلویزیون ها چیزی نشان نمی دهند. مامورین امنیتی خائن شده اند. بیمارستان ها درمان نمی کنند. مدرسه ها درس نمی دهند. مغازه ها فروش نمی کنند و یکی از شهر های زیبای امریکا تبدیل به شهری ترسناک شده است و در کل تمام نشانه های زندگی از بین رفته اند. ریشه اصلی این تفاوت ها قانون طبیعت می باشد: تولد، زندگی، مرگ و تولد دوباره.


    انجمن سایلنت هیل از بین رفته است. تباهی و فساد نشانه تولدی دوباره می باشد که یکی از نشانه های وجود روح پلید و پیرامون آن است. یکی از نشانه های مبارزه طبیعت صحنه شروع سایلنت هیل 2 می باشد. جیمز در حال نظاره چشم انداز وسیعی که با مه پوشیده شده می باشد فضای طبیعی از نوک درختان قابل مشاهده است. کوچه های باریک و پیچ در پیچ و فضای شهر در کنار ماشین های خالی. با پیشروی جیمز در جنگل علایمی از وجود انسان دیده می شود. درختان قطع شده و زنجیر ها نشان می دهد چگونه طبیعت توسط نوع بشر تخریب شده است. در شهر نشانه هایی از قصاص و انتقام طبیعت از بشر دیده می شود. دریاچه مردم شهر را قربانی کرده و آتش همه شهر را ویران ساخته و مواد مخدر طبیعی آرزو های انسان ها را با حیله در بند کرده است. این ها نشانه هایی از فرضیه ای است که انسان را در سایلنت هیل شیطان خطاب کرده که فضای مرده این شهر ناشی از خراب کاری انسان ها می باشد و هیولا ها از ضمیر ناخود آگاه انسان ها به وجود آمده اند.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    سناریوی بازی از کتابی به نام Coin Locker Babies الهام گرفته شده است. در مسیر مترو مسیر هایی با نام خیابان پادشاه (King Street) و خیابان کروننبرگ (Cronenberg Street) وجود دارد که اشاره به Stephen King رمان نویس و David Cronenberg کارگردان فیلم هایی مانند The Fly و Vidwodrome و نویسنده رمان منطقه مرگ The Dead Zone می باشد که داستان بازی از آن ها الهام گرفته است. در ضمن این بازی از فیلم سلول (The Cell) با بازی جنیفر لوپز نیز تاثیر پذیرفته است.


    هنری در توالت چیزی را می بیند که وقتی می خواهیم آن را برداریم می گوید شجاعت این کار را ندارد که اشاره به جیمز در سایلنت هیل 2 و اتفاقی که در توالت آپارتمان نهر آبی رنگ برایش افتاد دارد. آگهی رادیو که می گوید: مکانی خاص برای گذراندن وقت با معشوقه اشاره به مری و جیمز دارد. هیولای چرخان مترادف با فرقه آلسا در سایلنت هیل 1 می باشد جایی که او بیشتر وقت خود را پس از نجات از تصادف بر روی صندلی چرخ دار می گذراند.

    مصنوعاتی که در اتاق مخفی پشت اتاق 302 دیده می شود همان چیز هایی است که برای دیدن پایان تولد دوباره در سایلنت هیل 2 و همچنین تولد یک آرزو برای ماریا نیاز بود. عروسک خرگوش در اتاق ایلین هم مربوط به پارک سایلنت هیل 3 می باشد. تصویری که در اتاق هنری بر روی دیوار دیده می شود محل اصلی ملاقات های فرقه سایلنت هیل می باشد که هری در سایلنت هیل 1 دیده بود .


    منبع اين بازي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] است.

  10. #296
    آخر فروم باز R.P.G's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Filternet
    پست ها
    2,422

    پيش فرض

    ممنون امیر جان.
    حالا شد.از همون اول هم میومدی یه سرچ میکردی و یه مشورت کوچولو می کردی و همینجا میزاشتی مطالب رو.
    بازم ممنون.

  11. #297
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    داستان کلی بازی و شخصیت ها :(دقت:کسانی که می خواهند داستان بازی را ندانند و خودشان با انجام بازی متوجه آن شوند این قسمت را نخوانند!!!)

    سیر کلی داستان نبرد بین خوبی و بدی و اورمزد و اهریمن است.شاهزاده در ابتدای بازی در طوفانی از شن نشان داده می شود که ظاهرا به دنبال بار ها و کاروان طلا و جواهراتش می گردد.اما در همین میان با دختری به نام الیکا برخورد می کند که تحت تعقیب چند محافظ و شمشیر زن است و تصمیم به دفاع و کمک به وی را می گیرد و این گونه وارد داستان این نبرد می گردد.الیکا شاهزاده آن منطقه است و یکی از معدود محافظان باقی مانده برای محافظت از درخت زندگی.پدر وی پادشاه آن سرزمین با مرگ همسرش و وضع آشفته اطرافش رو به اهریمن می آورد و از وی کمک می خواهد و با بریدن درخت زندگی اهریمن را که توسط اورمزد در این درخت طلسم شده بود آزاد می کند.(که در انتهای داستان مشخص می گردد که الیکا نیز قبلا یک بار کشته شده است و پدرش برای زنده کردن وی به اهریمن کمک کرده)اما به دلیل قدرتی که معبدی که درخت در آنجا محافظت می شد اهریمن به طور کامل نتوانست خود را آزاد کند و به طور تدریجی شروع به افزایش قدرت و تسخیر سرزمین ها کرد.حال در این شرایط شاهزاده تصمیم به کمک به الیکا را می گیرد تا سرزمین های تسخیر و تاریک شده را شفا و پاک سازی کند.سرانجام شاهزاده و الیکا به کمک قدرت های اورمزد موفق به پاک سازی مناطق تسخیر شده می شوند.الیکا به امید ان که با این پاک سازی روح پدرش نیز از چنگ اهریمن آزاد خواهد شد به معبد باز می گردد تا اهریمن را به طور کامل مجددا در درخت زندگی طلسم کند اما پدرش مانع وی می شود و شاهزاده و الیکا چاره ای جز مبارزه با وی را ندارند.سرانجام بعد از مبارزه با پادشاه و فرار از دست تاریکی های اهریمن شاهزاده و الیکا موفق به طلسم کردن اهریمن می شوند.اما این طلسم به قیمت جان الیکا تمام می شود.شاهزاده که نتوانست مرگ الیکا را تحمل کند به سراغ درخت های زندگی می رود و همه آن ها را قطع می کند تا الیکا زنده شود و بار دیگر اهریمن آزاد می شود اما این بار به طور کامل و معبد را نابود می سازد....(ادامه داستان در نسخه بعدی)


    تصویر بالا مربوط به آخرین قسمت بازی است که مربوط به قطع درختان زندگی و زنده کردن الیکا می شود

    شاهزاده:فردی شوخ طبع و شجاع و طلا دوست! که برای امرار معاش و زندگی بازرگانی می کند و گاهی دست به غارت مقبره ها می زند.(طبق گفته خود شاهزاده در این نسخه....ممکن است حقیقت چیز دیگری باشد).وی پدر و مادرش را در جنگ از دست داده و زیر نظر عمویش بزرگ شده است.وی در یکی سفر های خود یکی از بار های خود را گم کرده و دست سرنوشت وی را با الیکا آشنا می کند.شاهزاده در ابتدا اعتقاد زیادی به اهریمن و اورمزد نداشت و تنها معتقد بود که انسان خود سرنوشتش را نوشته و رقم می زند و مرگ پایان کار برای آدمی است که همین اعتقاد باعث شد که در انتهای این نسخه برای زنده کردن دوباره الیکا که قبلا نیز توسط پدرش به این روش زنده شده بود درخت های زندگی را که خود دوباره ترمیم کرده بود قطع کند.شاهزاده بر خلاف شخصیت آسوده و شوخ طبعش در بسیاری از شرایط برای اطرافیانش ابراز نگرانی و ناراحتی می کند و سعی در کمک به آن ها دارد و البته خشونتی هم در شخصیت وی وجود دارد که کمتر بروز داده می شود.شاهزاده در ابندا تنها از قاعده عقلی پیروی می کرد و کاری به احساسات نداشت اما با آشنایی با الیکا ارزش احساسات را فهمید و در انتها هم بر خلاف آنچه عقلش حکم میکرد از روی احساسات برای زنده کردن الیکا اهریمن را آزاد کرد.

    الیکا:دختری ساده و مهربان که از کودکی در کنار درخت زندگی و در همان معبد بزرگ شده است و از دنیای بیرون خود تنها خیالات و تصوراتش را دارد.وی بسیار به فکر دیگران است و به همین خاطر تا آخرین نفس برای پاک سازی سرزمین ها تلاض می کرد.وی دارای قدرت های جادویی خاصی است که از هورمزد و از طریق مرگ الیکا به الیکا رسیده است.وی قبلا در معبد به علت ریزش آن سقوط کرده و کشته شده اما پدرش که این غم را در کنار غم مرگ مادر الیکا نمی توانست تحمل کند دخترش را زنده می کند.
    الیکا در طی بازی به شاهزاده به وسیله قدرت های هورمزد بسیار کمک می کند و جانش را نجات می دهد.

    پادشاه پدر الیکا:وی در ابتدا از پیروان اورمزد بود اما با مرگ همسرش دچار آشفتگی می شود و مشکلات بعدی را برای شاهزاده و الیکا رغم می زند..



    اورمزد:خدای خوبی ها و نیکی ها که در سرزمین الیکا مورد پرستش است.وی اهریمن را در درخت زندگی طلسم کرده و پیروانش از آن مرافبت می کنند.

    اهریمن:که در اتنهای بازی به صورت یک Dragon طاهر می شود.وی در درخت زندگی طلسم بود تا این که یک بار توسط پدر الیکا و بار دیگر توسط شاهزاده آزاد می شود.

    Curropteds:
    4 فرمانده اهریمن که مامور تسخیر سرزمین های اطراف معبد هستند.
    Warrior:یکی از جنگجویان و رهبران پر افتخار که توسط اهریمن تسخیر می شود و یکی از 4 منطقه تسخیر شده به اسم City of Lights است...سرانجام بعد از شکست از شاهزاده جان وی و الیکا را در هنگام ریزش شهر نجات می دهد و با اتفخار می میرد.


    تصویر نبرد آخر با Warrior

    CanCubine:زن ساحره ای که به دنبال قدرت و فرمانروایی به اهریمن پیوسته و در طول بازی سعی در فریب دادن شاهزاده برای استفاده از قدرت هایش را دارد.وی مسئول تسخیر Royal Palace است.وی به دشت شاهزاده و الیکا کشته می شود.
    Alchemist:یکی دیگر از تسخیر شده ها که مالک قسمت دیگری از سرزمین های تسخیر شده به اسم Vale است و در قدیم در همین سرزمین زندگی می کرده اما در طی یافتن راهی برای جاودانگی روح خود را به اهریمن می دهد.وی به دست شاهزاده و الیکا کشته می شود.
    Hunter:وی در قدیم شاهزاده ای جنگجو بوده که برای رسیدن به قدرت برای کشتن مردان جنگجوی دیگر توسط اهریمن تسخیر می شود.وی معتقد بوده که بیشتر مردان شمشیر زن حیواناتی درنده هستند و باید شکار شوند. وی در Ruined Citadel سکونت دارد.وی در انتها بعد از شکست از شاهزاده روحش آزاد می شود و به آرامش می رسد.


    امکانات بازی
    :
    در این نسخه نیز همانند نسخه های قبلی شاهزاده جدید شما امکاناتی از قبیل راه رفتن از روی دیوار و .... را دارد(البته شیوه مبارزه و شمشیر زنی اش متفاوت است).از امکانات اولیه بازی می توان به کمک گرفتن از یک همراه در بازی به نام الیکا اشاره کرد.وی شما را نه تنها در نبردها بلکه در پریدن از روی موانع و .... یاری می کند که همه این کار ها به کمک قدرت هورمزد است که به وی رسیده است.الیکا قدرت پرواز دارد و می تواند در پریدن از روی صخره ها و ... به شما کمک کند و ارتفاع پرش شما را زیاد کند.همچنین در این نسخه کمبود ماسه های زمان را در صورت اتفاده از صخره و ... احساس نخواهید گرد زیرا الیکا با قدرت پبرواش شما را نجات می دهد و به اولین سکو که ایستاده بودید می برد.وی همچنین در حل معما ها نیز با مشورت کردن و ایده دادن به شما کمک می کند.در نبرد می توانید تکنیک های زیادی را به کمک وی اجرا کنید و حمله هایی با damage بالا به دمشن بدهید.البته نبرد ها در این نسخه به صورت تن به تن شده و سرعت شما در از پا در آوردن دشمن تا حدودی کمتر می شود اما راخت ترین راه برای نابود کردن دشمن استفاده از قدرت ها و تکنیک ها برای پرت کردن دشمن از سکوی مبارزه به پایین است(بیشتر صحنه های مبارزه این شرایط را دارند)
    شما در بازی با استفاده از قدرت الیکا حدود 20 منطقه را پاک سازی می کنید (24 با محل سکونت corrupted ها) و در هر بار پاک سازی Light Seed هایی دریافت یا در منطقه آزاد می کنید که به الیکا قدرت می بخشد تا بتواند از قدرت های اورمزد استفاده کند.کمترین تعداد اولیه برای باز کردن اولین قدرت 60 عدد Lightseed و بیشترین تعداد 540 تا در باز کردن 4 امین و آخرین قدرت است.پس بهتر است بعد از پاک سازی هر منطقه به دنبال Light Seed های آزاد شده باشید.همچنین با پاکسازی کامل یک منطقه می توانید فرمانده Corrupted آن منطقه را نیز شکار و از پا در آورید که با این کار نیز Light Seed دریافت می کنید.(25 عدد)


    تصویر بالا تصویری از معبد قبل از تسخیر و آلودگی است


    قدرت های اورمزد:
    که 4 قدرت می باشد و هرکدام در حقیقت در طلسم کردن اهریمن کاربرد داشته اند.هرکدام از این قدرت ها 4 محل را برای پاک سازی برای شما آزاد می کنند.هر کدوم از این قدرت ها تنها زمانی که بر روی سکو های مخصوص آن ها در بازی بایستید کاربرد خواهد داشت.این قدرت ها را می توانید به کمک الیکا استفاده کنید.
    Step of Ormazd:که به شما امکان پرش های بلند را می دهد.
    Hand of Ormazd:که به شما امکان پرواز موفق و پرش را می دهد.
    Wings of Ormazd:امکان پرواز
    Breath of Ormazd{امکان دویدن با سرعت زیاد

    از امکانات دیگر بازی نقشه بازی می باشد.شما می توانید به وسیله نقشه بازی مکانی که می خواهید به آنجا روید را مشخصی کنید و در صورتی که قبلا آن جا پاک سازه شده باشد به کمک قدرت الیکا می توانید به انجا منتقل شوید و درغیر این صورت با مشخص کردن آن منطقه و به کمک نوری که الیکا برای هدایت شما پخش می کند به آنجا روید.
    در مورد بازگشت به هریک از مناطق هم نگران نباشید زیرا بازی OpenWorld می باشد و شما می توانید هر چندبار که بخواهید به هر کدام از مناطق می خواهید بروید.
    از امکانات بارز بازی های شاهزاده ایرانی پرش بر روی دیوار و حرکات آکروباتیک است و این ها چیزی هایی هستند که در این نسخه به کمال رسیده اند و شما را مجذوب خود خواهند کرد.یکی از مهمترین تغییرات در پرش ها این است پرض ها بر روی دیوار ها بسیار نرم و راحت شده و به هر شکلی که بخواهید می توانید از دیوار ها بالا بروید !!! امکاناتی مثل سر خوردن و راه رفتن روی سقف و ... هم برای روان تر شدن حرکات و پرش ها به بازی اضافه شده است که ترکیب آن ها با ستفاده از قدرت های هورمزد بازی را بسیار سرگرم کننده و مهیج می کند.
    سلاح های شاهزاده یکی شمشیر جدید اش است و دیگری Gauntlet که پنجه هایی بسیار تثز هستند که در نبرد و یا صخره نوردی و پایین امدن از ارتفاعات بدون صدمه کمک بسیار می کند.در انتها از امکانات ریز بازی امکان صحبت با الیکا می باشد که به این طریق شما با وی و داستان بازی و یا حل بعضی معما ها آشنا می گردید.

    ٌٌٍExtras:که شامل امکانات اضافه بازی است که دو بخش Art Gallery و Skin Manager را دارا است که در بخش دوم شما می توانید به طور مثال از Skin شخصیت Jade با اتمام بازی استفاده کنید.(اصلاح شده.قبلا نوشته بودم skin که آزاد میشه برای prince هست اما قسمت extras رو اون موقع سطحی نگاه کرده بودم و فکر کردم skin که نوشته prince مربوط به نسخه قدیمی هست و تازه آزاد شده و دیگه دنبالش نرفته بودم و الان که دوباره چک کردم دیدم skin که آزاد شده مربوط به Jade شخصیت بازی beyond Good and Evil هست)

    موسیقی و صداگذازی بازی:
    موسیقی بازی در همان سبک نسخه های قبلی است و موسیقی صفحه اصلی بازی مربوط به نسخه the Two Thrones می باشد.صدای شخصیت ها مطابق با شخصیت و قیافه هایشان است.اما نکته مهم در صدای بازی صحبت کردن الیکا به فراسی است.هنگام کمک خواستن از وی و استفاده از قدرت اورمزد الیکا فارسی صحبت می کند(که البته صدا گذار فارسی الیکا احتملا ایرانی نبوده است!)

    گرافیک بازی:
    گرافیک شخصیت های اصلی بازی بازیکن را به یاد یکی از شاهکار های قبلی ubisoft یعنی XIII می اندازد.گرافیک بازی بسیار بهبود یافته و بر خلاف نسخه های warrior within و the two Thrones کاملا قابل قبول است و ترکیب رنگ های جادوها و محیط شما را مجذوب خود خواهد کرد.

    به طور خلاصه:
    GamePlay این بازی بسیار زیبا است و شما را به سمت خود خواهد کشید و داستان بازی نیز همان روند Action/Adventure/Romance را طی می کند و برای بازیکن هایی که به دنبال بازی با داستان خوب هستند توصیه میگردد !این نسخه از بازی را می توان یکی از جذاب ترین های سری شاهزاده ایرانی دانست و برای نسخه های بعدی امید فراوانی داشت...

    راهنمای کوتاه بازی:
    کشتن 4 فرمانروا (Corrupteds)
    Warrior:تا قبل از نبرد نهایی با وی باید تنها وی را از صحنه نبرد به پایین پرت کنید.در انتها باید وی را به طرف 3 خرابه واقع در گوشه های صحنه نبرد ببرید تا کشته شود.
    Cancubine:از قدرت های وی غیب و ظاهر شدن است و از سکو به پایین پرت نمی شود.در نبرد نهایی که وی الیکا را نا پدید می کند برای شناسیایی الیکای واقعی باید خودتان را به پایین پرت کنید تا الیکا واقعی طاهر شود و به کمک شما بیاید.
    معما ها:
    معمای چرخ دنده ها:فلش قرمز 2 چرخش و فلش آبی 1 چرخش
    معمای باز کردن راه آب:در ابتدا آخرین مسیری که به مقصد می رسد راهش را درست کنید و بقیه را نسبت به آن تنظیم کنید.









    حتما همگی با سری بازی های محبوب شاهزاده ایرانی آشنا هستید که تحولی عظیم در بازی ها و سبک بازی های اکشن به وجود آورد.شرکت سازنده بازی بعد از ساخت نسخه Frozen Throne احتمال شاهزاده ایرانی چدیدی رو رد کرده بود و شروع به ساخت بازی Assassin's Creed کرد تا بتوناد طرفداران بازی شاهزاداه ایرانی به سمت بازی دیگر براند.اما سر انجام تصمیم گرفت تا بالاخره نسخه دیگری از بازی شاهزاده ایرانی رو بسازد اما با شکلی کاملا متفاوت !.زمان بازی کاملا با سری قبل متفاوت است وسری داستان ماسه های زمان پرونده اش کاملا بسته شده است.

    داستان بازی به نبرد معروف نیروی های خوبی و بدی باز می گردد و سری به نبرد بین اهورامزدا و اهریمن می زند.درخت زندگی که حیات بخش جهان است تحت خطر نیرو های تاریکی است و اکنون نوبت شاهزاده ایرانی است که به این موضوع رسیدگی کند !وی باید سرزمین های تاریکی را بپیماید و سرزمین های تاریک شده را پاک سازی و شفا دهد !(Healing...)تا روشنایی به آن جا باز گردد.اما وی در این کار تنها نیست.شخصیتی جدید در کنار وی قرار دارد که با شخصیت های قبلی حامی شاهزاده مثل Farah و Kaileena کاملا متفاوت است و توانایی زیاد وی به او امکان کمک به شاهزاده در همه حال را می دهد.نام وی Elika به معنی شکوفه و شکوفایی است و وی از تعداد معدود نگهبانان باقی مانده از درحث زندگی است که با شاهزاده همراه می گردد و به وی در حل معماها و نبرد ها و انجام فنون و حرکات کمک می کند و در کل در همه جا یار وی خواهد بود.نمونه این همکاری در Trailer بازی مشاهده می شود که با انجام جادو و حرکات ترکیبی با شاهزاده به نبرد با یک Hunter می پردازد.البته در طی بازی لازم به نگران بودن برای جان وی نیست زیرا وی طبق گفته سازنده بازی در طی بازی صدمه نمی بیند و کشته نمی شود...

    دشمنان شما انسان نیستند بلکه موجوداتی اهریمنی هستند که نبرد با آن ها برای جدابیت همانند گذشته نیست.در سری های قبلی شاهزاده ایرانی بازیکن در یک زمان با چند دشمن می جنگید.اما در این نسخه برای زیبایی کار نبرد ها به صورت نک به نک صورت می گیرد و شما در مواجه با هر یک از دشمنان ترس این را خواهید داشت که به دست وی کشته شوید ! زیرا او نیز امکانات شما را در نبرد نک به نک دارد مثل پرتاب شما و استفاده از حرکات مخختلف و ... در کل این سیستم نبرد برای جدابیت کار طراحی شده تا نبرد شکلی واقعی و جدی تر به خود بگیرد و ترس کافی را در بازیکن اجرا کند.در کل سعی شده است که نبرد های تک به تک زیبایی در بازی خلق شود و طبق گفته تهیه کننده بازی Ben Mattes این نبرد ها الهام گرفته از نبرد های Finfal Fantasy Adevnt Children خواهد بود...

    نقشه بازی بسیار وسیع است و به مناطق مختلفی تقسیم شده است که هر کدام دشمنان و محیط و شرایط خود را دارند.بازیکن حق انتخاب دارد که به کدام منطقه رود و کجا را پاک سازی کند.فضای بازی طوری طراحی شده که بازیکن به طور آزاد در آن به انجام بازی بپردازد و به شهر ها و مناطق گوناگون رود اما خط داستانی و ماموریت ها ثابت اند. نقشه بازی در کل به دو قسمت تاریکی ها و روشنی ها تقسیم شده است که قسمت نورانی قسمت شفا دهی و عمر دهی است و قسمت تاریکی اقامت گاه شکارچیان.

    همانطور که می دانید بازی شاهزاده ایرانی مبنایش بر حرکات نمایشی و پرش از دیوار و تله وحل معماها بوده است.این مبنا در سری جدید نیز به شیوه نوین برجا است.اکثر محیط های نبرد محیط های طبیعی مثل صخره ها و دره ها و ... می باشد که در آن جا شاهزاده به انجام حرکات خود می پردازد.از امکانات جدید بازی دستکش جدید شاهزاده است که به وی امکان انجام حرکات جدید را می دهد و به وی فرصتی دوباره در شرایط مرگبار را می دهد...
    در کل این بازی تا آنجا که امکان داشته سعی شده است که با بازی هایی مقل God of War فاصله بگیرد و مثل گذشته سبک نوینی را ارائه دهد. این بازی برای PC,Xbox360,PS3,DS در حال ساخت است و در پاییز ماه امسال عرضه می گردد... نوشته شده توسط امير110

  12. #298
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    To The Darkness
    پست ها
    921

    پيش فرض

    امیر جان دستت درد نکنه
    عالی عالی
    مخصوصا god of war که گذاشتی
    بازم ممنونم

  13. #299
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    God of War II [نقدبازی , ]




    نام کامل بازی:God of War II : The End Begins
    شرکت سازنده:SCEA
    تاریخ پخش:اسفند 1385
    سبک:Action/Adventure
    کنسول های بازی : PS2/PSP
    رده سنی:جوان (Mature)
    تعداد بازیکن:تک نفره
    نویسنده:amigames

    سایت شرکت سازنده: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    سایت رسمی بازی:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    مقدمه:

    حتما همه شما با بازی محبوب و منتخب کنسول های Sony یعنی God of War اشنا هستید.بازی ای که نشان داد هنوز هم PS2 می تونه جایگاه برتری نسبت به سایر کنسول ها داشته باشه و تونست قدرت این کنسول رو بار دیگر برای همگان به نمایش بگذاره.این بازی دارد 8 قسمت مرحله مختلف میشه که هرکدوم قسمت های مخصوص خودشون رو دارند.حال به بررسی این بازی می پردازم تا بیشتر با نسخه جدید این بازی که همه طرقداران این بازی منتظر بودند آشنا بشیم !


    داستان کامل God of War
    در نسخه قبل کراتوس جوان ترین فرمانده یونان در جنگ با Barbarian ها شکست خورد و از خدای جنگ آرس کمک گرفت تا این نبرد را پیروز شود و جانش در امان بماند و به ازای این کمک تا آخر عمر خادم خدای جنگ شود.اما این خدمت بهای سنگینی برای او داشت.خدای جنگ وی را به انجام کار های بسیار وشحتناک وا داشت تا ان جا که خون جلوی چشمان جنگجوی جوان کراتوس را گرفته بود و او نا دانسته به یک معبد حمله کرد و همسر و فرزند خود را در آن جا کشت.از همان لحظه به بعد فهمید که آرس دشمن اصلی اوست و چه بلایی سر وی آورده است و تصمیم به انتقام گرفت.در این راه خدایان مخصوصا Athena به وی کمک زیادی کردند زیرا هر دو هدف مشترک یعنی کشتن آرس را داشتند زیرا آرس به خدایان نیز خیانت کرده بود و جنگی را آغاز کرده بود که خدایان خواهان آن نبودند.سر انجام هم وی به کمک Pandora Box به نبرد با کراتوس می رود و حتی با مرگ خود نیز دست از این تعقیب بر نمی دارد و از جهنم باز می گردد و سر انجام آرس خدای جنگ را شکست می دهد.حال او منتظر بود تا خدایان به قولی که داده بودند یعنی رهایی او از کابوس هایی که بخاطر جنایاتش برای خدمت به آرس داشت عمل کنند اما خدایان چنینی نکردند اما در عوض کراتوس را خدای جنگ جدیدی نامیدند.
    کراتوس با این که خدای جنگ شده بود اما بخاطر این که گناهانش بخشیده نشده بودند و کابوس هایش او را رها نکره بودند تصمیم به گرفتن انتقام از خدایان گرفت.اما Athena سعی در منصرف کردن او از انتقام گرفت ولی کراتوس قبول نکرد و آتنا به ناچار به مبارزه با او پرداخت و Colossus را به مبارزه با او فرستاد اما زئوس به ظاهر به وی در کشتن colossus کمک نمود و سپس به وسیله شمشیری که برای کمک به کراتوس برایش فرستاده بود قدرت خدای جنگ بودن را از او گرفت و به وی حمله کرد (شمشیری که نبرد بین خداین و titan ها را پایان داده بود که همان Blades of Olympus نام داشت) و به خیال خود کراتوس را کشت.اما کراتوس جان سالم به در برد و با امیدی جدید که Gaia به او داده بود راهی جزیره ای شد که در آن جا خواهران زمان حضور داشتند تا بلکه بتواند سرنوشت را عوض و به زمانی که زئوس قصد کشتن او را داشت برگردد و به وسیله شمشیری که قدرت خدای جنگ در آن نهفته است زئوس را شکست دهد. Gaia دلیل کمک به کراتوس را جلوگیری از خشونت های زئوس می داند.زیرا پدر زئوس یک titan بود و تمامی فرزندانش تا تک تک می خورد اما مادر زئوس وی را از این سر نوشت نجات داد و زئوس تصمیم به انتقام گرفت ولی اتش انتقامش همه را فرا گرفت.(پدر زئوس همان kronos است که در نسخه اول بازی کوهی که در آن Pandora's Box بود حمل می کرد ).زئوس در این راه با قهرمان های زیادی مثل Theseus و ... مبارزه می کند و سر انجام به کمک Atlas به معبد زمان می رسد.اما خواهران زمان از کمک به او خودداری می کنند و کراتوس مجبور به کشتن ان ها برای استفاده از قدرت زمان می شود.کراتوس بعد از نابودی خواهران زمان , به وسیله آینه های زمان به گذشته برگشته تا زئوس را شکست دهد.او بعد از نبردی سخت با زئوس با فریب موفق به شکست او می شود اما با از جان گذشتگی Athena , زئوس جان سالم به در می برد و فرار می کند و Athena به جای وی کشته می شود.Athena در لحظه مرگش به کراتوس گفت که دلیل قربانی کردن خودش نجات خود کراتوس بوده است و او نمی خواست که کاری که زئوس کر یعنی انتقام گرفتن از پدر کراتوس نیز انجام دهد.کراتوس که می دانست وی فرزند زئوس است حال امید بیشتری برای نابود کردن خدایان دارد به زمان جنگ بین خدایان و titan ها بر می گردد و به آن ها در این نبرد یاری می کند.(ادامه داستان در نسخه سوم بازی ! )



    شخصیت ها:

    Kratos:کراتوس فرمانده جوانی که شخصیت اصلی این بازی است و توانست با کشتن Ares خدای جنگ شود اما به خاطر کینه های قدیمی که از خدایان در دل داشت مقام خود را نیز به خطر انداخت تا انتقام زندگی از دست رفته اش را از پدر واقعی اش یعنی زئوس بگیرد.

    Zeus:خدای خدایان و فرمانروای یونان که بر آسمان ها حکومت می کرد.قدرت اصلی وی صاعقه و رعد و برق است و هدفش گرفتن انتقام از تمامی titan ها بخاطر کینه ای که از پدر titan خود یعنی cronos داشت.او به هدفش می رسد اما سرنوشت بار دیگر در حال تکرار است ولی در این تکرار او جایگاه پدرش را دارد و کراتوس جایگاه او را.

    Athena:خدای عقل و دانش که به کراتوس در رسیدن به قدرت خدای جنگی بسیار کمک کرد.وی بعد از این که از هدف کراتوس آگاه شد سعی در متوقف کردن او از تضمیمش گرفت اما کراتوس به او توجهی نکرد و کینه و نفرت سراسر وجودش را فرا گرفته بود.وی در طول بازی برای هشدار دادن به کراتوس ظاهر می شود و سر انجام هم جان خود را برای نجات زئوس فدا می کند.

    Barbarian King:رهبر قوم وحشی ها که عامل تمامی داستان بود.وی در نبردی که با سپاه یونان و کراتوس داشت او را شکست داد و بخاطر وی بود که کراتوس خادمی خدای جنگ را قبول کرده بود.اما او بعد از آن اتفاق جان سالم به در برده بود و به دنبال سرنوشتی تازه بود.سلاح وی Hammer of Barbarian است و سوار بر اسبش به دنبال سرنوش تازه اش می گردد.

    Atlas:یک Titan که زمین را بر روی دوشش حمل می کند.وی پسر Poseidon فرمانروای دریا ها است و بخاطر قدرت بی اندازه اش شهرت دارد اما به دستور زئوس محکوم شده است که تا ابد جهان را بر روی دوشش حمل کند.

    Gaia:شخصیتی که از نسخه اول تا کنون به عنوان راوی داستان بود و به کراتوس در نبردش کمک می کند تا جنگ بین titan ها و خدایان به نفع titan ها تمام شود.

    Lahkesis:از خواهران زمان که قدرت کنترل زمان را دارند و به دروغ کراتوس را به انجام ماموریت هایی برای رسیدن به قدرت کنترل زمان وا داشت.

    Atropos:یکی دیگر از خواهران زمان که نقشه برای ناوبد کردن کراتوس کشیده بود.وی معتقد بود که قدرت آینه های زمان باید به دست فردی غیر عادی و جاودانه برسد.

    Cerberus:سگ سه سری که ماموریت کشتن کراتوس را دارد و مکان اصلی وی در جهنم است.

    Cyclops:هیولای یک چشم که از سربازان خدایان است.

    Sirens:از سربازان خدایان

    Minotaur:از سربازان خدایان

    Scylla:هیولای هزار دستی که در معبد ققنوس سعی در کشتن کراتوس دارد.

    Euryale:خواهر هیولا Medusa که در نسخه اول به دست کراتوس کشته شد که به دنبال کشتن کراتوس است.

    Clotho:هیولای نگهبان آینه زمان.

    Colossus:مجسمه ای از برنز که ساخته دست آهنگر آسمان است.او در طی بازی به فرمان Athena زنده می شود تا در مقابل کراتوس ایستاده و او را نابود کند.

    Theseus:از قهرمانان یونان و خادم زئوس که توسط کراتوس شکست می خورد.

    Perseus:از قهرمانان یونان که قدرت غیب شدن را دارا می باشد و خادم خدایان که توسط کراتوس شکست می خورد.




    امکانات بازی:

    بازیکن شما همانند نسخه قبل دارای امکان استفاده از اسلحه و جادو است.اما پرش های وی بهتر و قوی تر شده اند و همچنین شما می توانید از چند سلاح مختلف استفاده کنید.

    Blades of Athena:سلاحی که از اتنا در نسخه اول گرفته اید و دارای 5 مرحله پیشرفت است.
    Hammer of Barbarian:چکشی که در طول بازی با کشتن رهبر Barbarian ها به دست می اورید (همان فردی که در زمان نبرد کراتوس با Barbarian ها فرمانده Barbarian ها بود.او نیز با استفاده از جادو همانند کراتوس جان سالم به در برده بود )این اسلحه قابلیت آوردن روح را هم دارد و تا 3 مرحله پیشرفت می کند.
    Spear of Destiny:نیزه ای که در ابتدا در دست یک سرباز دشمن بود و به وسیله آن شما در غار یکی از Titan ها افتادید.سر انجام هم با کشته شدن سرباز و فرود آمدن پرنده وی نیزه به دست شما می رسد.
    Blades of Olympus:شمشیری که ساخته دست زئوس است و قدرت بسیاری دارد.

    نکته:پیشرفت ها هر کدام قدرت های سلاح ها را بیشتر می کند و امکانات جادویی آن ها را نیز افزایش می دهد...

    شما به وسیله سلاح هاینان می توانید فنون های مختلف را روی دشمنان انجام دهید و ان ها را به راحتی شکست دهید.


    جادو ها:
    Typhon's Bane:تیر کمانی جادویی که قابلیت هایی مثل ایجاد طوفن را هم دارد.
    Cronos Rage:ساعقه ای که می تواند دشمنان اطراف را پشت سر هم برای چند ثانیه مورد حمله قرار دهد.Head of Euryale:کله هیولا EurYale که قادر به سنگ کردن دشمنان است.
    Atlas Quake:قدرتی که از titan ای به اسم Atlas گرفته اید و قابلیت ایجاد زمین لرزه را دارد.
    Poseidon Rage:جادیی که در ابتدا بازی داشتید و می توانید با گرفتن Urn ها آن را با Cronos Rage )عوض کنید و از آن استفاده کنید.
    تمام جادو ها تا 3 مرحله پیشرفت دارند.

    یار شما امکان پرواز را نیز دارد:
    1.به وسیله استفاده از پرنده ها در بازی که در زمن مناسب ظاهر می شوند.
    2.با استفاده از بال هایی که در اواسط بازی به دست می آورید و بیش تر برای فرود آمدن مناسب هستند تا پرواز.

    همچنین بازیکن شما قابلیت بازگرداندن تمام جادوهایی که به او زده می شود را به وسیله Golden Fleece دارد که آن را در اواسط بازی به دست می آورید.

    مهم ترین قدرت بازیکن شما در این نسخه کنترل زمان است که به وسیله آن می توانید زمان را آهسته کنید.البته تنها وقتی قابل استفاده است که مجسمه های زمان که نور سبزی دارند در محل بازی حضور داشته باشند.

    از جمله قدرت های دیگر شما هم Titan Rage است که به وسیله آن قدرت شما چندین برابر می شود.

    کراتوس می تواند به وسیله شمشیرش از دیوار هم بالا برود.البته تنها از دیوار هایی که شرایط لازم برای این کار را داشته باشند.

    یار شما می تواند به وسیله میله های معینی به کمک شمشیرش تاب بخورد و از یک نقطه به نقطه دیگر بپرد.

    از قابلیت های تکراری که در نسخه اول هم بود می توان به شنا کردن و دفاع کردن و ... اشاره کرد.



    گرافیک بازی:
    گرافیک بازی تقریبا شیه به نسخه اول است تنها با کمی تفاوت که البته شرکت سازنده قطعا در نسخه سوم که برای PS3 است گرافیکی بسیار بالاتر را برای بازی به ارمغان می آورد.
    تمامی جزئیات چهره شخصیت ها به خوبی طراحی شده است و نور پردازی ها همان طور که در عکس می بینید بسیار زیبا است.سایه اجسام در بازی و ... همگی به خوبی طراحی شده اند.اما باز می توان از تکراری بودن گرافیک هر دو نسخه انتقاد کرد و دلیل آن هم می توان استقبال از گرافیک نسخه اول دانست و شاید سازندگان قصد بد تر کردن گرافیک را نداشتند (همانند اشتباهی که سازندگان بازی شاهزاده ایرانی در گرافیک بازی برای نسخه های بعدی مرتکب شده اند)
    صداگذاری:
    صدای شخصیت ها همان صدا های قبلی است و برای شخصیت های جدید از صدای افراد خوبی استفاده شده است.بطور مثال برای شخصیت های قدیمی مثل راوی داستان از صدای Linda Hurt برنده جایزه اسکار و یا برای صدای شخصیت جدید Atlas از صدای Micheal Duncan نامزد جایزه اسکار استفاده شده است.البته حتی در این بازی از صدا های معروف برای شخصیت های فرعی استفاده شده است.بطور مثال شخصیت مترجم اول بازی با صدای Robin Atkin Downes بوده است که این همان صدای Prince در نسخه Prince of Persia Warrior Within است ! موسیقی های بازی هم همان سبک نسخه اول را دارد و حتی از موسیقی های نسخه اول هم در بازی شنیده می شود.موسیقی همانند نسخه قبل مطابق با شرایط با خود هیجان و ترس را به همراه دارد و بازیکن را مشتاق به انجام هر چه بیشتر بازی کند.

    نقاط ضعف:
    در این نسخه نقاط ضعف زیادی نمی توان یافت و تقریبا سازندگان بازی خوب کار کرده اند اما بزرگ ترین نقظه ضعف بازی که شاید شما نیز به ان توجه کرده اید تقلید از داستان های دیگر برای ساخت داستان این بازی است.داستان کلی بازی که برگرفته از افسانه های یونان است و این نسخه به وضوح بازیکن را یاد بازی Prince of Persia می اندازد.شباهت های این 2 بازی:
    نبرد برای تغییر سرنوشت
    سفر به جزیره ای برای برگشت به گذشته
    شباهت سلاح Dark Prince و Kratos
    آهسته کردن زمان
    داشتن Upgrade های Mana و Health
    و ...
    همچنین گرافیک تا حدودی تکراری و خشونت زیاد را نیز در این بازی می توان از نقاط ضعفش مطرح کرد.

    نقاط قوت:
    امکانات زیاد برای بازیکن داشتن معماها در بازی از امتیازان مهم این نسخه است.دشمنان و هیولاهای اصلی بازی هم نسبت به نسخه قبل بیشتر و بهتر شده اند و هیجان بازی را بالاتر می برند.همچنین همانند نسخه قبل این بازی با گذاشتن جوایزی در پایان بازیکن را وا می دارد تا بازی را دوباره در حالت های مختلف انجام دهد.جوایزیی مثل زره خدایان و ...اما این بار جوایز بیشتر و راه به دست اوردن آن ها سخت تر است.به طور مثال بازیکن شما باید در طول بازی با کشتن مخصوص Cyclops ها 20 عدد Eyes of Cyclops به دست آورد تا جایزه مربوط به ان را که گرفتن تجهیزات قبلی بازیکن شما است , به دست آورد.

    (بقیه جوایز هم مربوط به انجام بازی در حالت های مختلف و یا انجام Challnge of The Titans می شود)
    همچنین این بار Urn هایی در بازی قرار داده شده اند که با انجام دوباره بازی در حالت تکراری می توان از ان ها استفاده کرد و قدرت های مخصوصی گرفت مثل اظافه کردن قدرت سنگ کردن به شمشیر بازیکن و ...

    در کل این بازی یکی از بهترین ها در سبک خود است و همانند نسخه قبل توانسته است هیجان داخل بازی را حفظ نماید.

    اين هم همه چيز از خداي جنگ براي S.Y.K

  14. #300
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    من يه سوال دارم كي دوره ازمايشي عضويتم تمام ميشه بابا جون به لب شدم انقدر صبر كردم تا نامه هايم توسط مديران تاييد شوند

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •