تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 30 از 47 اولاول ... 2026272829303132333440 ... آخرآخر
نمايش نتايج 291 به 300 از 468

نام تاپيک: اشعار شاعران معاصر ایران

  1. #291
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    کس ندیدم که چنین عشوه کند با یارش
    جان فدای قدم و نرگس مردم دارش
    دل غریب است بسی در پی آن یار فتاد
    او نداند که دلم گشته بسی بیمارش
    چو هزار آید و آواز بر آرد به بهار
    بلبل آن به که شود برده و خدمتکارش
    و انکه دارد گذری بر سر منصور به ناز
    مرده را زنده کند از قدم و رفتارش

    منصور گروسی


  2. این کاربر از geojo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #292
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    شیهه ای، بـانگ درایی، ردّپایی، ای دریغ
    ناله ای حتی ز باد هرزه گردی بر نخاست


    جاده می پیچد به خود کز دشت گردی بر نخاست
    گردی از راه عبور رهنوردی بر نخاست

    شیهه ای، بانگ درایی، ردّپایی، ای دریغ
    ناله ای حتی ز باد هرزه گردی بر نخاست

    با صدای گریه ای گاهی سکوت شب شکست
    گلخروشی ورنه از حلقوم مردی بر نخاست

    خلوت ما را چراغ لاله ای روشن نکرد
    وز دل آتش به جانی آه سردی بر نخاست

    مُردم از بی همزبانی ها کزین نامردمان
    از پی همدردی ما اهل دردی بر نخاست

    بی غباری ها گواه خاکساری های ماست
    سایه سان بر خاک افتادیم و گردی بر نخاست


    محمدعلی مجاهدی (پروانه)

    با تشکر مهران...

  4. این کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #293
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض


    ای ابـر، ابـــر خـفته در آغـــوش آســمان

    بشـكن ســكوت و مثـنوی تازه ای بخوان

    شــعری بخــوان به وزن خروشــان رودها

    ســـــرشار از تخیــــل سّـــیال بی امــان

    شـعری كه در عـروق هــوا منتشر شود

    شعری شــهاب گونه، شـكافنده، ناگهان

    لبـــریز از شـــكوه تصــــــاویر دلپذیــــــر

    جــاری به ژرفنای زمین، سـطر سطر آن

    آغــــاز كــن مكــــالمه ای وحشــیانه را

    بیـــــــــزارم از طبــیعـــت آرام واژگـــان

    در جست و جوی كـشف زبانی تپنده ام

    هم ریشـه با زبان تو، همذات آســـمان

    آن ســان كه كودكان تخیـــل روان شوند

    دنبــال بــادبــادك شــــــعرم دوان دوان

    ای كاش ایــن غـزل، غزل آخــرین شود

    بـــاران فـــرود آید و بــرخـــیزم ازمیــان


    قربان ولیئی


    با تشکر مهران...

  6. 2 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #294
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض

    رودخانه/صدا/حرکت

    1
    رودخانه ای که صدا ندارد
    خانه ای ست که رود ندارد
    اگر سال ها از یک خیابان به خانه می روی
    از خیابان به خانه نرو
    از خیابان برو
    خانه ی نو.

    2
    رودخانه ای که صدا دارد
    رودی ست که خانه ندارد
    اگر خانه ای نداری به خیابان بروی
    رود را به خیابان ببر
    با رودخانه برو
    خانه نو.

    3
    رودخانه ای که صدا ندارد
    رودخانه ای که خانه ندارد
    شاعر است
    اگر خیابانی نداری قدم بزنی
    شعری بگو تا در آن زندگی کنی.


    مجید کوهکن


  8. این کاربر از b@ran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #295
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    رهایم کن تنها با همین خیال خام ، کنار رؤیای بودنت .
    می خواهم به حال خودم باشم .
    با خیالت ، همیشه خنده هست ، بوسه هست ، شادی هست ؛
    انگار همه چیز بوی خوشبختی بدهد .

    دلخوشی هایم کوچک و دلم قانع است .
    از روزی که خیالت اینجاست ، آینه را هم پاک نکردم ؛
    مبادا چشم در چشم حقیقت شوم .
    اصلاً حقیقت باشد سهم تو ، خیال خام برای من .
    فقط رهایم کن .




    (گیلدا ایازی)




  10. 2 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #296
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض

    سیبی پر از سبد


    سیبی پر از سبد برای تو خواهم آورد
    و شالی از کلمات بنفش و خواب آور
    تا سرما را از تو دور کند

    در خواب های تو دست خواهم برد
    و چیزهایی را در حافظه،اتاق خواب، آشپرخانه
    و در کمد لباس های تو جابه جا خواهم کرد
    تا همه چیز برای تو گیچ کننده و جذاب جلوه کند

    این حرف ها ادعای عبث نیست عزیزم!
    همین که دنبال چیزهای گمشده همه جا را می گردی
    همین که لیوان قرص به دست داری
    و دنبال یک حبه آب می گردی
    نشانه سرایت ویروس این کلمات است

    من از دیوانگی حرف نمی زنم
    از بیماری، رنج، علائم افسردگی
    من حتی از عشق حرف نمی زنم
    تنها از اندکی سرخوشی حرف می زنم
    که از خود دریغ داشته ایم
    از اندکی شادمانی
    که از جابه جا کردن بی دلیل اشیا پدید می آید
    و از کلماتی سبک
    که ما را از اعتیاد جاذبه خاک
    خلاص کند.
    همین


    حافظ موسوی

  12. این کاربر از b@ran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #297
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    «عاشقـی را دریـاب»


    مـن به آرامـیِ یـک شـب پـَره

    شایـد به سَبکبـالـی یـک خاطـره ، بایـد بِـرَوَم

    نامـۀ رفتـنِ مـن را روزی، بـاد خواهـد آورد

    بعـد از آن رفتـنِ مـن

    بـاز خورشیـد طلـوع خواهـد کـرد

    یـاس گـل خواهـد داد

    عیـد خواهـد آمـد

    خواهـرم بعـدِ سـه روز، بـاز خواهـد خندیـد

    و فرامــوش کنـد کوچـه ، قـدم هـای مـرا

    خـاطـر خستـۀ ایـام ، دگـر یـادِ مـرا خواهـد بـُرد

    و چـه بسیـار پـس از آن کـه دِگـر

    شمـع هـا فـوت شونـد، کیـک ها خـورده شونـد

    جـایِ خالـیِ مـرا، آینـه خواهـد فهمیـد

    کفـشِ آویختـه ام ، حجـمِ خالـیِ قـدم هـای مـرا

    و تـو هـم ،

    بعـدِ دو بـار آمـدن چـلچـله هـا

    پیـرهنِ آبـیِ گلـدار به تـن خواهـی کـرد

    و نسیـم، رَدِ پایـم زکـفِ کوچـه ایـام ، بـه در

    خواهـد بُـرد

    عکـسِ مـن، جـایِ خـودش را به گـلی، منظـره ای،

    خواهـد داد

    بـاز تقویـم وَرَق خواهـد خـورد

    رودِ دنیـا ، جریـان خواهـد داشـت

    مـن به ایـن جـاریِ دنیـا که نمی اندیشـم

    و نمی اندیشـم ، که پـس از رفتـنِ مـن

    تـو به آن چشـمِ پـر از پرسـشِ ایـن راز ، چه می خواهـی گفـت؟


    که تـو هم می دانـی

    بعـد از ایـن رفتـنِ مـن

    جریـان دارد رود

    سرخـیِ داغِ شقایـق در دشـت

    شـوقِ پـروازِ پرستـو در بـاغ

    ردِ یـک خاطـره در باورِ قـاب

    و دلـت می شکنـد

    از غـمِ حسـرتِ نادیـدنِ مـن

    قطـره اشـکی چِکَـد از گونـۀ عشـق

    مهربانـم امـروز

    قبـل از آنـی که رسـد

    پیکِ ناخوانـدۀ بـاد

    قـدر این مانـده نفـس را تـو بـدان

    عاشقـی را دریـاب

    "کیوان شاهبداغی"

  14. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #298
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    به مــن نگــــاه کن ای آشناترین لبخند
    وچشمهای خودت را، به من بزن پیوند

    تو از هزاره ی چندم رسیده ای که مرا
    تباه کرده ای و تا همیشه ها، در بند ؟!

    همان نگـــاه که خـواب مرا، مشـوش کرد
    و چشمهای قشنگت، درست مثل همند

    ترانه هــای دلــم، از غــم تـــو، سرشارند
    چگونه می شود از دستهای تو، دل کند ؟!

    بیا، شبیه همیشه، نه...نه...که عاشقتر
    مرا دچار خـــودت کن، شــکــــوهمند بلند

    دوباره زخم و اینبار هـرچه کـاری تر
    بزن و بعد گذر کن و فاتــحانه بخند !

    /

    به حــــرمت تو و این چشــمهای بـارانـی
    به عشق، واژه ی پردرد و ماجرا، سوگند

    که از تـــو، آه، محــــال اســت دست بـردارم
    و در طراوت تو، غرق می شوم، هر چند...!

    سید اکبر سلیمانی

    با تشکر مهران...

  16. 4 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #299
    کاربر فعال انجمن ادبیات M0RTEZA_R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    توی
    پست ها
    1,413

    پيش فرض انسان نمی مانم

    میخواهم از زمین بروم ، گم شوم ، همین
    حتی برای حادثه هیزم شوم همین

    شیطان شوم، دروغ بگویم ، دوباره با
    ابلیس درد غرق تفاهم شوم همین

    اول کلاغ بعد مترسک وَ بعد هم
    در دست های مزرعه گندم شوم همین

    کابوس مسخ عاطفه را حفظ میکنم
    محکوم زیر موج تلاطم شوم ،همین

    با بغض خیس پنجره قهرم، وَ بهتر است
    هرچه سریع تر بروم، گم شوم همین



    محمد کاظم محمدی(سروش)

  18. 2 کاربر از M0RTEZA_R بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #300
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض



    ندارم چشــم مـن، تــابِ نـگاه صحنـه سازيـها

    مـنِ يكـرنگ بيـزارم، از اين نيـــرنگ بازيـها

    زرنـگی، نارفيقــا! نيـست اين، چـون باز شـد دستـت

    رفيقـان را زپا افكنـدن و گـردن فرازيـها

    تو چـون كركس، به مشتـي استـخوان دلبستـگي داري

    بنـازم همـتِ والاي بـاز و بي نيازيـها

    به ميـداني كه مي بنـدد پاي شهســواران را

    تـو طفـل هرزه پـو، بايـد كنـي اين تركتـازيـها

    تـو ظاهرسـاز و مـن حقـگو، نـدارد غيـر از اين حاصـل

    مـن و از كـس بريدنـها، تو و ناكـس نوازيـها



    "رحیم معینی کرمانشاهی"
    Last edited by V E S T A; 01-10-2013 at 20:33. دليل: حذف لینک فعال از شعر

  20. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •