تا کی در انتظار گذاری به زاریــــــــــم***باز آی بعد این همه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز***جان ســوز بود شرح سیاه روزگاریم
شهریار
تا کی در انتظار گذاری به زاریــــــــــم***باز آی بعد این همه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز***جان ســوز بود شرح سیاه روزگاریم
شهریار
مصیقل شد آیینهسان سینهام
دو عالم مصور در آیینهام
زبان سوده شد زین سخن، خامه را
ورق شد سیه زین رقم، نامه را
جامی
حذف شود لطفا ...
از آن زمانه به ما ايستادگى آموخت
كه تا ز پاى نيفتيم تا كه پا و سريست
يكى نظر به گل افكند و ديگرى به گياه
ز خوب و زشت چه منظور هر كه را نظريست
اعتصامی
تو دادی دگر باره این آبروی
کشیدی به جولانگه گفت و گوی
که این مال و جاه ارچه جانپرورست،
کمال سخن از همه بهترست
جامی
تو را پرواز بس زودست و دشوار
ز نوكاران كه خواهد كار بسيار
بياموزندت اين جرأت مه و سال
همت نيرو فزايد هم پر و بال
اعتصامی
لباس بقا بر تنش چاک کرد
ز ظلمات ظلمش جهان پاک کرد
وز آن پس به تایید عز و جلال
سراپرده زد بر بلاد شمال
جامی
لرزه بر جانم فتاد از چشم سحر آمیز او
وزنگاه گرم و لبخــــند فریـــب انگیــز او
.
وادی عشق از گل شادی تهی باشد ولی
خار محنت روید از صحرای محنت خیز او
رهی معیری
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
ابو سعید ابوالخیر
ابلهى كردم كه گفتم اى خداى
گر توانى اين گره را بر گشاى
آن گره را چون نيارستى گشود
اين گره بگشودنت ديگر چه بود
اعتصامی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)