تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 7 اولاول 1234567 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 65

نام تاپيک: حميد مصدق

  1. #21
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    ارمغان شب
    زندگي چون جمله هايي بود بي
    پايان
    سربهاي داغ
    نقطه اي در انتهاي سطرهايي مختصر بودند
    قلبها با قلبها نا آشنايي داشت
    دستها با دستها
    بيگانه تر بودند
    در شب طولاني سنگين
    كورمالان گرچه ياران در سفر بودند
    سخت از هم بي خبر بودند
    از دورويي هاي بي پروا
    وز نگاه سرد گستاخانه بي شرم اين و آن
    آن و اين در ‌آتش عصيان و خشمي شعله ور بودند
    ني اميدي بود
    نه نويدي بود
    نه به
    سر شوري
    نه در دل اشتياقي بود
    و لبان رازداران
    در خطر بودند
    دلهره
    اندوه
    نشئه مرفين ذلت بار
    وفساد و شهوت تند جواني
    جلوه گر بودند
    در شبي اينگونه جانفرسا
    در شبي اين گونه ذلت بار
    مردم آزاده بيدار
    چشم بر راه سحر
    بودند

  2. #22
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض سيمين بهبهاني: مصدق اهداف انساني را با شعر مي‌‏آميخت

    حميد مصدق بي‌‏گمان يكي از شاعران محبوب و سرشناس در ميان مردم ايران مخصوصاً در ميان دانشجويان است.
    به گزارش خبرنگار سرويس فرهنگ و انديشه خبرگزاري كار ايران ايلنا، سيمين بهبهاني گفت: حميد مصدق سرودن شعر را از نوجواني شروع كرد و در زمان دانشجويي وقتي كه در دانشگاه حقوق تحصيل مي‌‏كرد, شعرش به مرحله پختگي رسيد، محبوبيت او از اين جهت است كه اهداف انساني را با شعر مي‌‏آميخت كه اين موضوع در شنونده دوگونه احساس ايجاد مي‌‏كرد.
    وي در ادامه با اشاره به اين كه احساس لطيف عاشقانه و تصور آرمان‌‏هايي كه در جامعه تأثير گذار بود در شعر او آميخته شده بود گفت: حميد مصدق در ميان مردم طرفداران بسياري داشت و مجموعه "آبي، خاكستري، سياه" او كه در زمان دانشجويي سروده شده بود درواقع درميان تمام قشرها بر سرزبان‌‏ها جاري بود
    اين شاعرمعاصردر باره اين مجموعه مشهور مصدق گفت: او در اين مجموعه عشق و آرزو‌‏هاي يك زوج عاشق را بيان مي‌‏كند و در عين حال از موضوعاتي صحبت مي‌‏كند كه به سبب فرا گير بودن آن هنوز چند مصراع آن در بين مردم رايج است.
    اين غزل سراي مطرح معاصر در ادامه به زبان خاص شعري مصدق اشاره كرد و گفت: زبان مصدق بسيار ساده‌‏روان است تا جايي كه هيچ واژه‌‏اي غير قابل فهم براي شنونده ندارد و با همين رواني, تلفيقي زيبا بين تصاوير و واژه هاي زيبا و لطيف ايجاد كرده است.
    بهبهاني ردباره احساس شاعرانه در شعر هاي مصدق گفت: زبان شعري او چند بعدي نيست ولي شعر مصدق از عمق جانش مي‌‏جوشد تا احساس به او فرمان نمي داد هيچ شعري را روي كاغذ نمي‌‏آورد.

  3. #23
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    من تمنا كردم
    كه تو با من باشي
    تو به من گفتي
    هرگز هرگز
    پاسخي سخت و درشت
    و مراغصه اين هرگز كشت

    حمید مصدق

  4. #24
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    تشویش

    وقتی از قتل قناری گفتی
    دل پر ریخته ام وحشت کرد
    وقتی آواز درختان تبر خورده باغ
    در فضا می پیچید
    از تو می پرسیدم
    به کجا باید رفت ؟
    غمم از وحشت پوسیدن نیست
    غم من غربت تنهایی هاست
    برگ بید است که با زمزمه جاری باد
    تن به وارستن از ورطه ستی می داد
    یک نفر دارد فریاد زنان می گوید
    در قفس طوطی مرد
    و زبان سرخش
    سر سبزش را بر باد سپرد
    من که روزی ریادم بی تشویش
    می توانست جهانی را آتش بزند
    در شب گیسوی تو
    گم شد از وحشت خویش

    ...

  5. #25
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    12

    چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟


    ای مهربانتر از من
    با من
    در دستهای تو
    ایا کدام رزمز بشارت نهفته بود ؟
    کز من دریغ کردی
    تنها تویی
    مثل پرنده های بهاری در آفتاب
    مثل زلال قطره بباران صبحدم
    مثل نسیم سرد سحر
    مثل سحر آب
    آواز مهربانی تو با من
    در کوچه باغهای محبت
    مثل شکوفه های سپید سیب
    ایثار سادگی است
    افسوس ایا چه کس تو را
    از مهربان شدن با من
    مایوس می کند؟

  6. #26
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    چون قايق شكسته ز توفانم
    ساحل مرا به خويش نمي خواند
    امواج مي خروشند
    امواج سهمگين
    آيا
    كدام موج
    اينك مرا چو طعمه به گرداب مي دهد ؟
    گرداب مي ربايدم از اوج موجها
    در كام خود گرفته مرا تاب مي دهد
    فرياد مي كشم
    آيا كدام دست
    برپاي اين نهنگ گران بند مي زند ؟
    ساحل مرا به وحشت گرداب ديده است
    لبخند مي زند

  7. #27
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض




    حمید مصدق
    دیدم در آن کویر درختی غریب را
    محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
    تنها نشسته ای،
    بی برگ و بار، زیر نفسهای آفتاب
    در التهاب،
    در انتظار قطره ی باران
    در آرزوی آب.
    ابری رسید،
    ــ چهره درخت از شعف شکفت.
    دلشاد گشت و گفت:
    «ای ابر، ای بشارت باران!
    «آیا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟!

    غرید تیره ابر،
    برقی جهید و چوب درخت کهن
    بسوخت!
    چون آن درخت سوخته ام در کویر عمر
    ای کاش،
    خاکستر وجود مرا با خویش
    می برد باد،
    باد بیابانگرد.
    ای داد،
    دیدم که گرد باد
    ــ حتی
    خاکستر وجود مرا،
    با خود نمی برد.

    .............................................

  8. این کاربر از saye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #28
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض مرمر بلند اندام

    بهار آمد و بشکفت غنچه ذهنش
    خدا کند ز کرم کاشکی نصیب منش
    هر آن کسی که ببند چنین فرشته فتد
    کجا فریب دهد صد هزار اهرمنش
    نهفته در لب او معجزات عیسایی
    به جسم مرده من روح می دمد سخنش
    لطیف هست چنان برگ گل رخ زیبایش
    لطیفتر بود از برگهای غنچه تنش
    کبود می شود آن مرمر بلند اندام
    اگر که بوسه زنم در خیال بر بدنش
    در این جهان به چه او را همی کنم تشبیه
    که در لطافت و خوبی برد به خویشتنش
    برای عاشق صادق وطن نخواهی یافت
    کجاست دلبر عاشق همان بود وطنش
    نیامدی که ببینی سرشک چشم حمید
    کنون بیا و ببین همچو شمع سوختنش

  10. #29
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو

    من مي شناختم او را

    نام تو را هميشه بر لب داشت

    حتي در حال احتضار

    آن دلشکسته عاشق بي نام و نشان

    آن مرد بي قرار



    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو

    هرروز پاي پنجره غمگين نشسته بود

    و گفتگو نمي کرد

    جز با درخت سرو

    شب ها به کارگاه خيال خويش

    تصويري از بلندي اندام مي کشيد

    و در تصورش

    تصوير تو بلندترين سرو باغ را

    تحقير کرده بود



    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو

    او پاک زيست

    پاک تر از چشمه هاي نور

    همچون زلال اشک

    يا چون زلال قطره باران به نوبهار

    آن کوه استقامت

    آن کوه استوار

    وقتي به ياد روي تو بود

    مي گريست



    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو

    او آرزوي ديدن رويت را

    حتي براي لحظه اي از عمر خويش داشت

    اما براي ديدن تو چشم خويش را

    آن چشم پاک را

    پنداشت

    آلوده است و لايق ديدار يار نيست



    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو

    آن لحظه اي که ديده براي هميشه بست

    آن نام خوب بر لب لرزان او نشست



    شايد

    روزي اگر



    نه



    آه



    نمي آيد

  11. #30
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    دل وحشت زده در سينه من ميلرزيد

    دست من ضربه به ديواره زندان كوبيد

    "آي اي همسايه زنداني من ضربه دست مرا پاسخ گوي"

    ضربه دست مرا پاسخ نيست

    تا به كي بايد تنها تنها

    وندر اين زندان زيست

    ضربه هر چند به ديوار فرو كوبيدم

    پاسخي نشنيدم

    سالها رفت كه من كرده ام به غم تنهايي خو

    ديگر از پاسخ خود نوميدم

    راستي!هان چه صدايي آمد؟

    ضربه اي كوفت به ديواره زندان دستي؟ا

    ضربه مي كوبد همسايه زنداني من

    پاسخي مي جوي

    ديده را ميبندم

    در دل از وحشت تنهايي او مي خندمد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •