تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 3 اولاول 123
نمايش نتايج 21 به 25 از 25

نام تاپيک: چه زمانی توی زندگی از ته دل گریه کردی؟

  1. #21
    کاربر فعال آفيس soroosh_cz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    روناش
    پست ها
    3,229

    پيش فرض

    آدمای محم همیشه سنگدلن.. چون خودخواهند! دوست خوبم کلا با فلسفه کلامی و اخلاقیش مشکل دارم که اونم شخصیه!زیبا باش اما نشکستنی... دریا باش اما جاری...سیل باش اما بساز. عزیزمی! شکلکش نبود شرمنده!
    چه ربطی به خودخواهی داره؟
    آدم های محکم ممکنه سنگدل باشن، ولی نه از روی خودخواهی. جایی که منطق و عقل بر احساسات غلبه کنه، آدم در برخورد با اتفاقات محکم میشه، شاید از دید دیگران سنگدلی باشه ولی تعریف سنگدلی چیزهای دیگری هست. صرفا احساساتی نبودن مبنی بر سنگدلی نیست.

    متاسفانه منم جزو افرادی هستن که حتی اگر دلم بخواد، گریه ام نمیگیره یعنی ممکنه بغض گلوم رو در حد خفگی بگیره ولی گریه ام نمیگیره.
    شاید 5-6 سالگی اونم سر اتفاقات جسمانی مثلا افتادن از روی دوچرخه و ... گریه کرده باشم ولی نمیدونم از ته دل حسابه یا نه

    دیگه گریه نکردم در هیچ موقعی... شده اشک تو چشام جمع بشه ولی از ته دل گریه نکردم کلا احساساتی نیستم و اون اشک جمع شدن ها هم در اوج بیماری و ضعف و روشن شدن حقایقی بر من بود که فهمیدم لطف خدا چندین بار به صورت اساسی شاملم شده و باعث نجاتم شده در اصل.

    کلا احساسی نبودن خوب است

  2. 2 کاربر از soroosh_cz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    چه ربطی به خودخواهی داره؟
    آدم های محکم ممکنه سنگدل باشن، ولی نه از روی خودخواهی. جایی که منطق و عقل بر احساسات غلبه کنه، آدم در برخورد با اتفاقات محکم میشه، شاید از دید دیگران سنگدلی باشه ولی تعریف سنگدلی چیزهای دیگری هست. صرفا احساساتی نبودن مبنی بر سنگدلی نیست.

    متاسفانه منم جزو افرادی هستن که حتی اگر دلم بخواد، گریه ام نمیگیره یعنی ممکنه بغض گلوم رو در حد خفگی بگیره ولی گریه ام نمیگیره.
    شاید 5-6 سالگی اونم سر اتفاقات جسمانی مثلا افتادن از روی دوچرخه و ... گریه کرده باشم ولی نمیدونم از ته دل حسابه یا نه

    دیگه گریه نکردم در هیچ موقعی... شده اشک تو چشام جمع بشه ولی از ته دل گریه نکردم کلا احساساتی نیستم و اون اشک جمع شدن ها هم در اوج بیماری و ضعف و روشن شدن حقایقی بر من بود که فهمیدم لطف خدا چندین بار به صورت اساسی شاملم شده و باعث نجاتم شده در اصل.

    کلا احساسی نبودن خوب است
    تا حدودی موافقم البته اون قضیه که می گی منم خیلی وقته برام تکرار نشده و مبنای آدم بودن و تکامل مغز اینه که بتونه انسان از طریق اشک و لبخند خودش رو تخلیه کنه .گریه نکردن نشانه خوبی نیست بلکه خود بغض نشانه ضعف و احساسی بودنه ادمه...
    من و شما بخوایم و نخواییم محصول طبیعت و عوامل شیمیایی هستیم و این فرایندها لازم هست که در وجودمون ایجاد بشن چون اگر سرکوب بشند جامعه اونی می شه که الان هست و خواهد بود. اشک ریختن نشانه ضعف نیست نشانه مهم بودن چیز، مورد یا شخصیه برای شماومن... نشانه بودن من و شماست.

  4. #23
    آخر فروم باز MR.CART's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    2,290

    پيش فرض

    بچه ها حقیقت اینه که من دچار نارحتی یا افسردگی میشم خودمم دوست دارم گریه کنم تا حدی اروم بشم ولی اصلا اشکم درنمیاد چند سالی میشه اصلا گریه نمیکنم.

    من فقط یادمه یه بار اول دبیرستان بودم بخاطر تمسخر بچه ها مدت تقریبا یه ماه هر روز گریه میکردم
    یه بار هم کلاسم دوم دبستان بودم که به طرز واقعا مشکوک و بدون هیچ دلیلی گریه میکردم همش گریه اونم فقط سر کلاس مدرسه!!
    کلا دیگه مدرسه رو بوسیدم گذاشتم رو تاقچهبه درد ما که نخورد.

  5. این کاربر از MR.CART بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #24
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض

    اونایی که منو میشناسن میدونن کلا از این دخترا نیستم که همه ش گریه کنم.

    یادمه یکی از دوستام همیشه حواسش به من بود که کی گریه میکنم و میگفت من آخر گریه ی تو رو ندیدم تو چرا گریه نمی کنی اصلا ؟

    ولی دوبار خیلی گریه کردم.

    یکی ش دو سال و نیم پیش بود تقریبا وقتی پدربزرگم فوت کرد. اصلا انتظارش رو نداشتم و برام کاملا ناگهانی بود.

    دومی ش هم مربوط میشه به زمانی که فکر میکردم دوربین عکاسی و لنز روش رو گم کردم ( الان فکر کنم 14 میلیون تومان باشه قیمتش )

    رفته بودیم شمال وقتی متوجه شدم دوربینم همراهم نیست گفتم حتما خونه جا گذاشتمش. کل خونه رو گشتیم و از همسایه ها پرسیدیم هیچکدوم ندیده بودن.

    آخرش معلوم شد رو جاکفشی جاگذاشته بودم همسایه مون برش داشته بود که کسی ندزدتش ولی متوجه نشده بوده که ما از سفر برگشتیم که بیاد پسش بده

  7. این کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #25
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    چه جالناک پستا بال در اوردن رفتن!! کلا گریه خوب است حتی در شادی... شهمچون شادی یک کودک در زمان خوردن بستنی! چون شادی یک پیرمرد از دیدن یک عشق قدیمی... ببار ببار که دلم گرفت، شکستف خورد شد از این همه تظاهر، از دوستی های زودگذر از آدم ها.
    به جون مادرم خوبم. گفتم که اضافه کنم مفید باشه شاید مدالم دادن!

صفحه 3 از 3 اولاول 123

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •