تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 4 اولاول 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 31

نام تاپيک: دست نوشته های narmine

  1. #21
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    من تا ابد سردرگم میمانم
    از این روابط عجیب انسانی
    تا هستی ، نه خودت را می بینند و نه حرفت را می شنوند
    تا هستی ، خودت را که هیچ ، فریاد که می کشی در کمال خونسردی و در مقابل دیدگان ِ منتظرت ، پنبه ای در گوششان فرو می کنند...
    تا جنازه می شوی ، جناره ات را که بر میداری ببری جایی به خاک بسپاری ، چنان شیون و فغانی براه می اندازند و مرثیه ها می خوانند و تقدیرها و تشکرها از خدمات انجام داده و نداده ات به عمل می آید که بیا و ببین ...
    خود جنازه ( که من باشم ) هم باور نمی کند !حالا مانده ام که همچنان بمیرم یا زنده شوم ؟!!!

    خودمانیم آدمی موجود عجیبی ست !
    Last edited by narmine; 07-12-2010 at 19:46.

  2. 5 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض من چه زود می میرم ؛ از شنیدن یک لبخند

    از نبودنت کوتاه می آیم عاقبت
    سید گفت :
    " کمی برو بمیر !"

    <می روم کمی بمیرم ! کلمات را رها می کنم به راه خود!
    اسامی آدمها به چه کارم می آید ؟
    بس است هرچه شنیدم
    بس است هرچه کشیدم
    بس است هر چه ....>*

    وقتی به خانه سر نمیزنی ، چه فرق می کند کجا بمیرم دیگر!؟
    من که سایه نشین همان تکلم عاشقانه ام بس بود !
    خودت رهایم کردی که بمیرم!
    شب شد و سایه تکلم عشق زیر چادر سیاه پنهان شد
    آفتاب ِ روزگار ِ من هم که سر طلوع کردن ندارد
    مانده ام در تاریکی
    همان جا که به اطمینان دست هایت آمدم و رهایم کردی
    گم شده ام
    در همان جا میان ِ تاریکی !
    من از تاریکی و تنهایی هراس دارم!

  4. 10 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    کلامی مانده در دلم
    اشک می شود ؛ از گوشه چشمانم سُر می خورد
    با انگشتهای همیشه سرد
    برمیدارمش
    همان کلام مانده بر دلم را می بوسم
    شیرین است اشکم به جای شور
    مثل خودت
    که با همه تلخیت باز شیرینی !

  6. 9 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    <شمع مراد من نشدی یک شبی تمام
    ماه تمام درشب تار که بوده ای ؟>

    آن روزها عاشق تر بودی
    سایه ات نزدیک تر بود
    این شب ها
    بی سایه ام که هیچ ؛
    تیر می اندازی در تاریکی
    به هوای سیبی که فریبت داد...
    اما انگار از میان پیشانی ِ من
    خون جاری می شود !

  8. 5 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    این روزها ...
    دلتنگتر از هر پاییزی می گذرد
    ....
    ...
    ..
    .
    دیوارم کوتاه شده
    دست همه به دیوارم می رسد
    دستم کوتاه شده
    به نوشتن هم نمی رسد

  10. 10 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض روزگار ِ غریب تری شده نازنین ...

    نمی دانم اگر این روزها شاملوی عزیز زنده بود
    چه شعری می سرود
    این روزها روزگار
    روز به روز غریب تر می شود
    معانی ، اسامی ... الفاظ و قوافی
    وارونه شده اند
    شک و یقین...
    عشق و نفرت ...
    رنگ ها و گل ها ...

    تردید می کنیم در دوست داشتن
    یقین می کنیم در نفرت ...
    آنکه دوستمان دارد
    پرهیز می کند از 11 شماره ساده ... 0 ؛ 9 ؛ 1 ، .....
    آنکه دوستمان ندارد
    دریغ نمی کند هیچ آزاری را !

    سکوت می کنم و به نظاره می نشینم راه را ..
    چشم براه
    اگر مسافری در راه باشد

    اگر نیایی گیسوانم در سپیدی چشمانم
    سپید می شود

    این روزها جدا که انسان بودن و انسان ماندن سخت دشوار است

  12. 10 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #27
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض پر!

    - هوای بودنت ؟!
    - پر ...

    - باران نگاهت ؟!
    - پر ...

    - نوازش کلامت ؟!
    - پر ...

    - کبوترم پر ... ؟ !
    بارش اولین باران ِ پاییزی ؛ پاییز ، باران ، یلدا ... یلدا ، یلدا !
    باز هم خیس شدن ؛ تنهایی !
    Last edited by narmine; 12-12-2010 at 19:34.

  14. 7 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    دانه دانه ...
    رد می کنم
    هنوز هم یکی کم است !
    تسبیحم را می گویم ...

    راستی سفر به خیر
    مسافر ِ نیامده
    این روزها خیلی چشم به راه بودم

    می خواهم بروم دنبال ِ آن یک دانه تسبیحم بگردم
    انگار این تسبیح ِ یکی کم
    در تسلسل ِ " آمدن - نیامدنت "
    هی اشتباه می کند !

  16. 10 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض یلدایت مبارک ...

    ... می خواهم بنویسم
    اما دستم به نوشتن نمی رود
    انگشتانم یاری ام نمی دهند
    می روم کنار بلور ِ ماهی هایم
    می دانم دیگر نمی بینیشان
    تنگشان را از لب پنجره کنار کشیدم
    بی حواس بودی
    می ترسیدم حواست نباشد
    پنجره را باز بگذاری
    باد بیاید
    یا گربه سفیدم
    بیاید و تنگ را بشکند
    ماهی ها که مثل ِ من نیستند که بی هوای بودنت زنده مانده ام
    بدانند حواست نیست و در هوای تو نیستند
    میمیرند ماهی های کوچکمان !
    یلدا یت مبارک ...

  18. 5 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض اینجا چراغی روشنه

    برف بارید ، باران بارید ... انگار هوا پاک شده ، من هم حال ِ بهتری دارم
    دارم نفس می کشم ، زندگی می کنم ... گاه گاهی هم " آه " کمانه ای می کشد اما سبک ...
    پنجره ها را باز کرده ام ... عطر ِ تو است که فضای خانه را پر می کند و من سرشار می شوم از عشق ...
    تا یادم نرفته بگویمت ... ماهی هایم در هوای نبودنت دق کردند ، تنها یکی تنها مانده درون تنگی تنگ !
    من مدام سر میزنم اما انگار او هم هوای مردن به سر دارد ... دلم می سوزد برای ماهی های کوچک ِ برباد رفته مان!
    دفتر کاهی ام را آورده ام ، می دانی کدام را می گویم که ؟ !
    هنوز بوی عطر دستهای تو را می دهد وقتی می گشایمش ...
    هنوز حس لمس دستهای تو را با خود دارد ...
    شروع می کنم نوشتنش را ، به هر چه که ختم !
    می خواهم زندگی کنم .. نفس می کشم عمیق .. پر از شور می شوم از لحظه هایی که در حریم !
    بماند ...
    که هنوز همانم .... به همان شیدایی ...
    گاه گاهی اعتراف هم چیز خوبیست !
    سبک می شود آدم !
    شبت به خیر .

  20. 3 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •