تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 7 اولاول 1234567 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 68

نام تاپيک: دست نوشته های rosenegarin13

  1. #21
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    می خواستم بگذرم
    دیدم نمی شود
    دیدم نمی شود حرف این دل شکسته را
    پیشت نیاورم
    به خودت قسم میخواستم بگذرم
    بگذرم از بندگانت که لایق عشق که هیچ...
    لایق دوستی هم نیستند
    دیدم نمی شود
    دیدم نمی شود حالا که بدی هایشان برایم کوه شده
    بگذرم از خوبی هایم که برایشان کاه شده
    می خواستم بگذرم از بی وفایی هایشان
    دیدم نمی شود از وفاداریم بگذرم...
    می خواستم...به خودت می خواستم...دیدم نمی شود...
    من که کوچکم...من که خواستم و نشد که بگذرم...
    تو بگذر از تمامشان که تمام دلم را شکستند...
    تو بگذر...میدانم که میشود...

  2. 7 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    کاش مرا مي ديد...
    اگر مي ديد که وضعم اين نبود!
    اگر او مرا مي ديد...

    اگر لحظه اي
    فقط لحظه اي خيره به چشمانم،
    خيره به قلبم مي ماند

    من ديگر "من" نبودم!
    من مي شدم ديدني ترين "من" دنيا
    کاش مرا مي ديد...

  4. 4 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    این سکوت توست که مرا دیوانه می کند
    این "سکوت"مرا دیوانه می کند
    این "تو"مرا دیوانه می کند
    ولی اگر همین "سکوت" را از "تو" بگیرند دیگر تو "تو" نیستی
      می شوی "من" که با حرف های بی سر و تهم 
    سرت را درد آورده ام...
    Last edited by rosenegarin13; 07-07-2010 at 18:46.

  6. 6 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    مرا می ترسانی؟

    من که از هر چه ترسناک نیست هم می ترسم...
    من که هر چه میشود باخت را باخته ام...
    مرا از چه می ترسانی؟
    از خودم؟
    از خودت؟
    از خدا؟
    می ترسم...
    من از باختن می ترسم
    و این ترس مدام تکرار می شود...

  8. 7 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    1

    یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد
    داد میزد: کهنه قالی می خرم، دست دوم جنس عالی می خرم
    کاسه و ظرف سفالی می خرم،گر نداری کوزه خالی می خرم
    اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت آهی کشید بغضش شکست
    اول ماه است و نان در سفره نیست،
    بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقاً مادرم هم روزه بود
    خواهرم بیرون دوید و گفت: آقا سفره خالی می خری؟
    عاشقان را دست در دست میبینم
    فارغ ز همه دنیا و آدمها
    عشق بازی می کنند
    از خودم می پرسم:
    آنها چه تعبیری ز خوشبختی کنند؟
    از خودم می پرسم:
    این دو عشق و عاشقی را
    تا کجا معنا کنند؟
    تا مرگ؟
    تا پس از مرگ؟
    من چرا عشق را
    با مرگ عاشق نابتر میدانم؟
    من چرا اینگونه ام؟
    من چرا عشق دل خود را
    از همه پاک تر میدانم؟
    من چرا بین عشق و هوس
    یک دیوار بلند ساخته ام؟
    من چرا از خودم میپرسم این ها را؟
    آری...
    سوالهای کودکانه دلم را
    پشت گورستان ذهنم
    روی قبلیها
    خوب دفن میکنم
    تا کسی پیدا شود
    روز رستاخیز ذهنم را
    روی تقویم دلم
    خط بزند....
    نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس‏ / دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس

    گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم / گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
    گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى / گفتم: چگونه ‏اى؟ گفت: در بند بى‏خیالى
    گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى / گفتا که: مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
    گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
    گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
    گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده / گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
    گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
    گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏
    گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره‏ / گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
    گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
    گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
    گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى / گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
    گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى / گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
    گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏
    گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد / گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟

    گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى / گفتا که: ادکلن شد در شیشه ‏هاى رنگى‏
    گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى / گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى

    لطفاً به قوانین تاپیک در پست اول احترام بذارید و تنها نوشته های خودتون رو بذارید:

    تذکر: در این تاپیک، تنها نوشته های خود را بگذارید!

  10. 11 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    بی چتر...
    زیر باران که میرفتی...
    چه زیبا...
    چه زیبا صورتت خیس میشد...
    اما من ...
    چتر هم داشتم و
    صورتم خیس میشد...


  12. #27
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    تو فقط بیا...
    بیا و در را هم پشت سرت ببند...
    امید هم پشت در اگر ماند، بماند...
    تو که باشی؛ امید از پنجره می آید...
    تو فقط بیا..

  13. 10 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #28
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    دلم گرفت از این همه نبودنت ...
    راستی وقتی می خندیدی چه شکلی میشدی که آن همه دوست می داشتمت؟
    می ترسم...از خودم...از تو...
    که مبادا از یاد برده باشمت...


    پ.ن. چرت بود می دونم...

  15. 8 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #29
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    بس است دیگر...
    دیگر تمام شد آن ضجه های طولانی لحظه های بی تو...
    حالا جای دلتنگی برای تو...
    تنهایی ام را می ریسم و قلب شکسته ام را بند می زنم...

  17. 7 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #30
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    آن همه خاطراه هامان که فراموش شدند
    حالا...
    من ماندم و یک حس چرند
    که نه خشم است
    نه غم...
    و نه خوشحالم من...
    حسم از غربت گنجشکک بی بال و پر همسایه...
    حسم از غربت یک بوته گل سرخ بین یک مشت علف هرز ...
    غریبانه تر است...
    تو برو تا فردا...
    تو برو تا شادی...
    تا بوسه...
    تا سرانگشت خدا اوج بگیر...
    من و حسم، تنها
    میرویم...
    تا عمق حقارت
    ته اشک...
    میرویم تا ته تاریکی...
    تا هجوم غصه...
    تا ته کفر...
    تو برو ...
    ما به جهنم...
    به درک...


  19. 10 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •