سکوت اگر چه سرشار از ناگفته هاست اما برای اقرار به عشق تـــــو تمام فریادها را فرا میخوام!سکوت زیباست ..
اما برای من بی صدا
فریاد رویاست........
گوشهای سنگین تــــــو شاید شنید این دوستت دارم های لال مرا!
سکوت اگر چه سرشار از ناگفته هاست اما برای اقرار به عشق تـــــو تمام فریادها را فرا میخوام!سکوت زیباست ..
اما برای من بی صدا
فریاد رویاست........
گوشهای سنگین تــــــو شاید شنید این دوستت دارم های لال مرا!
شبهـــــــــا خیـــــــــال تـــــو را صـــــدا میکنم
دستـــــــم دوباره به روی مـــــاه می مـــــاند
همیشه جای لمس نگـــــــاهت خالی است
میان بستـــــــر ناتمام اشکهـــــــایم!
-------------------------------------------------------
...............خودم............
مــــردی که روبــــه رویم ایستـــاده برایــــم تا حــــدودی شبیــــه همــــان مَــــرد قصــــه های مــــادرم است!
با این تفــــاوت که او چشــــم هایش به رنــــگ سبـــــز ، آبــــی ، قهــــوه ای ، سیــــاه و ...
رنــــگ چشمهــــایش چه رنگـــــی است؟!
ببخشیــــد آقـــــا میشـــود نگــــاهتــــان را از زمیــــن بـــــرداریـــــد!
Last edited by part gah; 29-08-2011 at 16:12.
لَـــــــــعنت بــــــــه شهــــــــری که ازش بیـــــــزارم
لَـــــــــعنت به مسیری که تــــــــو رفتی بـــــی مـــــــــن
لَـــــــــعنت به چشــــــــایی که گرفتـــــــی از مــــــــن
لَـــــــــعنت به مــــــــن و زندگیه پـــــــوچ مـــــــــن
لَـــــــــعنت به چـــــــراغ سبــــــــز دیـــــــدار تـــــــو
لَـــــــــعنت به زمـــــــان مـــــــرگ آغـــــــوش تــــــو
لَـــــــــعنت به مـــــــــن و به این دل و یــــــــاد تــــــــو
امروز تصمیم گرفتم دوستت دارم هایم را جیره بندی کنم....«دال» را امروز بگیر ....فردا به «واو» میرسیم....
میتوانم تمام حرفهایم را خلاصه کنم تا وقتت پیش پای من هدر نشود.
میتوانم هزار کار را انجام دهم که کمی فقط کمی ....همه چیز ممکن است اما .......دست دلم به کار نمیرد......دست دلم.....دست دلم.....دست دلم را شکسته اند.بال پروازم را گرفته اند.
خبر بدتر اینجا اسیرم.دیر یا زود من ....من....چقدر دلم برای این تــــــــــــو تنگ است.....
لازم است که این برگه را پر بفرمایید......زن سراسیمه برگه را روی دیوار میگذارد و مینویسد.
به نام مصدوم که میرسد نگاهش خیره می ماند به ته سالن بیمارستان.
دلش میلرزد و ناگهان یاد نخستین روز دیدارشان می افتد .
روزی که برای اولین بار نام او را می پرسید.
روزی که تمام عشق را در نگاه او دید و حال....
پرستار صدا میکند خانوم برگه را پر کردین.....
از فکر بیرون می آید.دلش میخواهد به جای نام او نام خودش را بنویسد.
احساسش بیشترین صدمه را دیده .
حتی بیشتر از ضربه ای که به سر او وارد شده.
حتی بیشتر از کبودی های بدن او.
احساس مجروحی که به این زودیها خوب نمی شود.
اسم همه ی آدمای دورو برمو توی گوشیم به اسم تو ذخیره کردم!توی یه مهمونی از همه خواستم بهم زنگ بزنن.1 نفر....2 نفر...3 نفر....10 نفر....ده تا تماس بی پاسخ! اونم با اسم تو...ذوق مرگ نشم خوبه!
یه وقتا چشماتو میبندی از ترس دیدن واقعیت دهشتناک.....اما من مغرورانه حتی وقت گریه چشمامو باز باز میزارم تا ببینی که دوست داشتن غرور نمیشناسه!
گمراه که میشوم ، دلم میخواد بیشتر گمراه تر شوم.......میان گمشده هایت بیشتر به چشم می آیم!
-----------------------------------------------------------------------------
پ ن : سختـــــــــــــه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)