تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 53

نام تاپيک: افشین صالحی

  1. #21
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    عزیز دلم

    پاییز چند!

    قدم که فصل ندارد

    درد که ساعت وُ جا ندارد

    بهار هم از ما جان می‌گیرد

    گفتم بیا راهی برویم

    قدمی بزنیم وُ

    بریزیم

    کرم‌هایِ متعفنِ درد را

    پاییز بهانه است

    اصلن می‌خواهی همین فردا

    یک فصل تازه درست کنیم

    علاقه چطور است

    نامَ‌ش را می گوییم

    هفته را چی،

    انگولک کنیم

    روزهایِ خوبَ‌ش را دوتا دوتا کنیم

    بدها را پاک

    شنبه خوب است

    یک‌شنبه

    می‌خواهی سه شنبه نباشد

    جایَ‌ش انار بگذاریم

    نارنج

    آخر همه جا حرفِ سیب است

    بذار جمعه را پاک کنیم

    با آن غروبِ گُه

    تعطیلی بخورد توی ِ سَرَش



    می خواهی اول سال را چندشنبه باشد

    ساعت چند

    عزیزِ من

    هفته چند روز باشد خوب است

    سال

    ماه

    دوازده سی

    عدد که مقدس نیست

    نباشیم

    هیچ است

    چیزی برایِ شمارشِ روزهایِ نبودن

    یک جور یادِ هم را کردن

    راستی!

    چند روز ندیدَمت

    چند وقت نیستی

    بهار یا هرچی

    دلم برایِ تو تنگ شده



    باور کن چیزی مقدس‌تر از ما نیست

    بالا مای‌یم

    وبالاتر از ما عددی نیست

    این‌جا پاییز شده است

    وَ بی تو

    به هیچ دردی نمی‌خورَد



    می‌بوسمت!

  2. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #22
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    آدم که نکشم
    دیر کردم

  4. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #23
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    سلام

    علاقه جان

    حالَ‌ت کجایِ شب یلداست؟

    جایت خالی باحافظ نشسته ایم داریم کَ‌پ می زنیم وُ

    از علاقه‌یِ هم می‌گوییم

    چه داردی دارد این !

    اگر بدانی چه‌قدر دلش پراست

    چه اندازه دلتنگ است

    بیا!

    تو هم بیا

    داریم حرف می‌زنیم

    بیا
    می‌رویم کنار سفره یلدا می‌نشینیم بر شانه‌هایِ شب تکیه می‌دهیم وُ

    حافظ را صدا می‌زنیم

    سلام حافظ جان!

    حالِ علاقه‌ات چه‌گونه است

    خوب است؟!

    مراقب‌اش باش ، شعرهایَ‌ت هوایی‌ش کرده

    آن‌قدر که نه با سمرقند برمی‌گردد

    نه با بخارا

    می‌دانم درد داری

    می‌دانم که عاشقانه‌هات عاشقَ‌ش کرده

    حالا چه‌ فرقی می‌کند وقتی کنارِ تو نیست فاصله‌ تا سمرقند باشد یا

    بخارا

    چه فرقی می‌کنارِ همین کوچه‌یِ پشتی باشد

    یا در کوچه ای آن‌وَرِ جهان



    بخوان حافظ جان

    حرف بزن

    ما رازدار واژه‌گانِ دردیم

    می‌فهمیم!!



    چرا ساکتی علاقه‌یِ عزیز

    حافظ است !

    غریبه که نیست بیا

    اناری شکافته می شود وُ سرخی اش به گونه‌هایِ تو می‌خورد

    ( ای جان! یعنی می شود ببوسمت ! )

    کاردی تیزبر جان هندوانه ای می کشیم وسرخی اش را بر سرخی انار می افزاییم وُ

    هی گاز می زنیم و گاز می زنیم

    دانه هایش را آرام آرام بیرون می‌دهیم وُ یکی را زیر دندانهامان بازی می‌گیریم

    کنار حیاط آتشی با هیمه های فراوان به پا می کنیم

    آخر شروع فصلی سرد است و تو حتمن سردت می‌شود

    انار ها را دانه دانه کرده گلپریش می‌کنیم

    ( تو همیشه از عطر آن خوشحال می شدی همیشه )

    کنار آتش شرابی هفت ساله را گیلاسی می کنیم وُ

    کنار هم نبودَن را می‌سوزیم



    میترا را صدا می‌کنیم وُ از الهه مهر، مهربانی دعا می‌کنیم


    سلام میترایِ خوب

    تو را به جان یلدا عاشقانه‌هاامان را آرامشی دِه

    رویایی

    تو را به جان رویا شادی‌هامان را بلند تر از یلدا وُ

    بزرگتر از نامَ‌ت کن

    تو را به جان باران

    سهم ما را از آسمان سایه نکن



    راه مان را به بی‌راهی مکشان



    راه خانه را خوب



    وَ واژه‌گانِ‌مان را آلوده به نادانی نگردان




    هرکو نکند فهمی
    زین کلک خیال انگیز






    زمستان مبارک

    علاقه‌‌جان.

  6. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #24
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    من هِی خسته می‎شوم

    راه می‎روم

    قدم می زنم

    با خودم کلنجار می‌کنم

    حرف‌هایِ ناجور می‌زنم!

    به تو فحش می‌دهم

    دوستت دارم



    دیوارها را عوض می‌کنم

    قاب‌ها را خالی می‌کنم

    باز تو را صبح می‌بینم

    باز تو را شب،

    خواب می بینم



    نیامدَنت را نمی بینم

    رفته ای را نمی‌شنوم

    الاغی را نمی فهمم

    نمی‌دانم!



    تو می‌دانی چه مرگم شُده!

  8. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #25
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    نبودی؛
    دیشب تا کجای خوابت رفتم
    ترسیدم!

    داشتم عاشقت می شدم

  10. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #26
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    دلم را دوست دارم؛
    وقتی برایِ تو تنگ می‌شود

    وَ تو را دوست ندارم
    که دلتنگَ‌م می‌کنی



  12. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #27
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    می دانم
    که سردت شده
    اما
    نگذار دلی بسوزد وُ
    گرمت کند

  14. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #28
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    بیا برویم کمی حالِ هم را بگیریم!
    کمی به‌هم متلک بگوییم
    دعوا کنیم
    اصن بیا تا می‌توانیم به‌هم بد وُ بیراه بگوییم
    به خواب‌هایِ بی‌هم
    به روزهایِ بی‌خودِ تنهایی
    به قهرهایِ طولانی
    به دلخوری‌هایِ برزبان نیاورده
    حتمن یادت باشد، به هَر
    فحش‌هایِ رکیک دهیم
    به همیشه
    به هَرِ همیشه‌یِ هر وقت؛
    به همیشه‌یِ هر وقتی که دردهامان را از هم مخفی می‌کنیم
    وَ آن را علامت دوست داشتن می‌دانیم!

    بیا برویم کمی حالِ هم را بگیریم!
    آن‌قدر که خسته شویم وُ
    به سلام برسیم
    به این‌که دلم برایِ تو تنگ است
    به مراببخش
    به دوستت دارم

    راستی تو گشنه‌ات نیست؟!
    بیا برویم کمی حرف بخوریم
    من از تو
    تو از من
    آن‌قدر که حرف،
    حرفِ ما از ما باشد
    نه حرفِ مردم از ما

    بیا کمی،
    حالِ هم را بگیریم!

  16. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #29
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    هر جور حساب می‌کنم،
    به تو نمی‌رسم.
    اما!

    دارم می‌آیم.

  18. #30
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    تو می دانی کِی از تو سیر می شوم؟
    کِی می شود به کار خودم برسم
    بروَم بیرون
    کوهی
    دریایی
    هرچی!

    تو می دانی کِی می شود
    به تو فکر نکرد؟
    که به چیزهایی که خودم دوست دارم
    فکر کنم
    آخر الان
    هرچه را می بینم ، می گویم
    تو خوشت می آید ؟
    نمی آید؟
    نمی دانم!

    اصلن این ها را ول کن،
    هیچ
    تو می دانی
    کِی می شود خوابت را ندید؟
    چگونه می شود خوابید وُ
    تو را ندید؟
    می خواهم کمی بدونِ خیال بخوابم
    بدونِ تو

    می خواهم تو را نبینم
    تفریح کنم
    فراموش کنم...

    که برگردی!



Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •