تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 46

نام تاپيک: نزار قبانی

  1. #21
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    زن بر زانوی شعر می نشیند
    تا عکسی یادگاری بگیرد
    عکاس آن دو را
    دو خواهر می پندارد ...

  2. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #22
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    س از آنکه دوستت داشتم... تازه دریافتم
    که اندام زن چقدر با اندام شعر همانند است...

    و چگونه زیر و بم های کمر و میان...
    با زیر و بم های شعر جور در می آیند
    و چگونه آنچه با زبان درپیوند است...

    و آنچه با زن... با هم یکی می شوند
    و چگونه سیاهی مرکب...
    در سیاهی چشم سرازیر می شود.

    (نزار قبانی، ترجمه تراب حق شناس)

  4. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    اگر تو دوست مني
    کمک ام کن تا از تو هجرت کنم
    اگر تو عشق مني
    کمک ام کن تا از تو شفا يابم
    اگر مي ‌دانستم
    که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمي ‌بستم

    اگر مي ‌دانستم
    که دريا عميق است… به دريا نمي زدم
    اگر پايان ام را مي ‌دانستم
    هرگز شروع نمي ‌کردم

    دلتنگ تو ام پس به من ياد بده
    که دلتنگ تو نباشم
    به من ياد بده
    چگونه برکنم از بن ، ريشه ‌هاي عشق تو را
    به من ياد بده
    چگونه مي‌ ميرد اشک در کاسه ي چشم
    به من ياد بده چگونه دل مي ‌ميرد
    و شور وشوق خودکشي مي کند


    نزار قباني

  6. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    هَر مَردی که‌ بعد‌ از من‌ تو را ببوسد
    بر لبانت‌ ،
    تاکستانی‌ را خواهد یافت‌
    که‌ من‌ کاشته‌اَم‌ !

    نزار قبانی







  8. #25
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    معشوقه ام باش و ساکت شو
    با من درباره شریعت عشق ، بحث نکن
    عشق من به تو شریعتیست
    که می نویسمش و
    اجرا یش می کنم



    اما تو
    آموختمت که گل مارگریت شوی و
    بر بازوهایم بخوابی
    و بگذاری تا حکومت کنم
    و کار تو فقط این باشد
    که تا ابد معشوقه ام باشی...

  9. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #26
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    دوستت دارم

    با تو لج بازی نمی کنم !

    مانند کودکان

    سر ماهی ها با تو قهر نخواهم کرد

    ماهی قرمز مال تو

    ماهی آبی مال من ...

    هر دو ماهی مال تو باشند

    تو مال من!

    دریا و

    کشتی‌ و

    سرنشینانش‌ مال‌ تو باشند

    تو مال‌ من‌ !

    ضرر نخواهم‌ کرد !

    تمام‌ دار و ندارم‌ زیر پای‌ تو !

  11. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #27
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    باور نداشتم‌ که‌ زنی‌ بتواند
    شهری‌ را بسازدُ به‌ آن‌
    آفتاب‌ُ دریا ببخشدُ تمدّن‌ !
    ...دارم‌ از یک‌ شهر حرف‌ می‌زنم‌ !

    تو سرزمین‌ِ منی‌ !
    صورت‌ُ دست‌های‌ کوچکت‌،
    صدایت‌،

    من‌ آن‌جا متولد شُده‌اَم‌
    وَ همان‌جا می‌میرم‌ !

  13. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #28
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    موهای‌ مرطوبت‌ هنوز سطرهای‌ دفترم‌ را خیس‌ می‌کند
    وَ شعرم‌ را غرق‌...

    از هَر کوهی‌ بالا می‌روم‌ در آب‌ غرقه‌ است‌ !
    دریایت‌ را بردارُ برو ! بانو !
    بگذار آفتاب‌ بارِ دیگر بر اندامم‌ طلوع‌ کند !

    روزِ دریایی‌ به‌ آخر رسید
    وَ دریا در دفترِ خاطراتش‌ نوشت‌:
    یک‌ مَرد بودُ
    یک‌ زن‌...
    وَ من‌ دریا بودم‌!





  15. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #29
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    من
    مي‌خواهم پيش از تو بميرم
    تو فکر مي‌کني کسي که بعداً مي‌ميرد
    کسي را که قبلاً رفته است، پيدا مي‌کند؟
    من اين‌طور فکر نمي‌کنم.
    بهتر است مرا بسوزاني
    مرا در بخاري اتاقت بگذاري
    در يک کوزه.
    کوزه شيشه‌اي باشد
    شفاف، شيشه سفيد
    بنابراين مي‌تواني آن تو مرا ببيني...
    فداکاري‌ام را مي‌بيني:
    از اين‌که بخشي از زمين باشم، چشم مي‌پوشم
    از اين‌که گل باشم و بتوانم با تو باشم
    چشم مي‌پوشم.
    دارم پودر مي‌شوم
    تا با تو زندگي کنم
    بعداً، وقتي تو هم مردي
    به شيشه من خواهي آمد
    و ما با همديگر زندگي مي‌کنيم
    خاکستر تو در خاکستر من،
    تا اين‌که نوعروسي بي‌مبالات
    يا نوه‌اي بي‌وفا
    ما را از آن‌جا بيرون بيندازد
    اما ما
    تا آن موقع
    در هم مي‌آميزيم
    آن‌قدر که
    حتا در آشغالي که ما را در آن مي‌ريزند
    ذرات ما پهلو به پهلوي هم خواهند افتاد
    با هم دست در خاک فرو خواهيم کرد.
    و يک روز، اگر يک گل وحشي
    از اين تکه از خاک تغذيه کند و شکوفه دهد
    بالاي تنش، مشخصاً
    دو گل خواهد بود:
    يکي تو هستي
    يکي منم.
    من
    هنوز به مرگ فکر نمي‌کنم
    بچه‌اي به دنيا خواهم آورد.
    زندگي از من طغيان مي‌کند
    خونم دارد به جوش مي‌آيد.
    من زندگي خواهم کرد، اما زماني طولاني، خيلي طولاني
    اما با تو.
    مرگ هم مرا نمي‌ترساند
    اما شيوه خاکسپاري‌مان
    ناخوشايند است
    تا وقتي که بميرم
    فکر مي‌کنم بهتر خواهد شد.
    اميدي هست که همين روزها از زندان بيرون بيايي؟
    صدايي در من مي‌گويد:
    شايد.



  17. #30
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    هر کاری که بکنی
    وهر چه بگویی
    من اهمیت نمی دهم
    چون تو..
    ای عشق من
    برایم همانند کودکی هستی
    که هر چند به پدر و مادرش بدی کند
    باز هم دوستش دارند..

  18. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •