تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 45

نام تاپيک: در مورد شهر خودتون هر چی اطلاعات دارین بذارید

  1. #21
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    Tabriz
    پست ها
    3,505

    پيش فرض

    M.b.m جان
    هدف اینه که افراد مختلف شهرها رو بشناسن و بدونن که هر شهر چه سابقه ی تاریخی داره

  2. #22
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    Tabriz
    پست ها
    3,505

    پيش فرض شهرهای استان آذربایجان شرقی

    اهر
    ارسباران و مرکز آن اهر ، دژ قوم ماد و رودخانهٔ ارس مرز دولت ماد بود. اهر از شهرهاى قديمى آذربايجان است. اين شهر قبل از اسلام اوزانلار نام داشت و به نام ميمد نيز مشهور بود. بعد از ظهور اسلام به نام اهر يا اهريچ خوانده شد که حاکم‌نشين قره‌داغ بود. در سال ۲۳ هجرى قمرى در زمان خليفه دوم ، قواى اسلام به فرماندهى بکر بن عبداللّه به اين منطقه دست يافتند. در زمان خلافت عباسيان از سال ۲۰۰ تا ۲۲۲ هجرى قمرى بابک خرمدين در آذربايجان بر عليه خليفهٔ عباسى (معتصم ستمگر) قيام کرد و قريب به ۲۰ سال در مقابل سپاهيان خليفه مقاومت نمود و حماسه‌ها آفريد. او بزرگ‌ترين سرداران عرب و سپاهيانش را که بيش از ۲۵۰ هزار نفر بودند نابود کرد.
    در زمان حکومت شهرياران گمنام (کنگريان ، جستانيان ، آل مسافر ، رواديان) شهر اهر در رديف سرزمين قهرمانان استقلال طلب ايران بود. پس از حکومت سلجوقيان و خوارزمشاهيان ، در زمان اتابکان ، شهرستان اهر مرکز حکومت اولاد جهان پهلوان ، اتابک آذربايجان بود و تعدادى از آنان به نام مالک اهر در ارسباران حکومت کردند. در زمان حکومت صفويه جنگ سختى بين مردم اهر و ايل بايبوردلو با قشون عثمانى در محل معروف به قانلى‌گول در جنوب اهر اتفاق افتاد. در دورهٔ‌ قاجاريه و جنگ‌هاى ايران و روس شهر اهر مرکز فرماندهى عباس ميرزا نايب‌السلطنه بود. در سال ۱۲۲۸ هجرى قمرى ، زمان وقوع جنگ‌هاى اصلاندوز ، سرجان ماکدونالد سفير انگلستان در ايران به اتفاق ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى ، در اهر به حضور فتحعلى‌شاه قاجار رسيد. در بيمارى وباى وحشتناک تبريز به سال ۱۲۲۸ قمرى که عدهٔ‌ بى‌شمارى تلف شدند ، محمدشاه مدتى در اهر اقامت داشت و به امور آذربايجان رسيدگى مى‌کرد.
    مظفرالدين شاه قاجار در سفرى به ارسباران بعضى مناظر طبيعى اروپا را با نقاط دل‌انگيز اين منطقه مقايسه کرده است. در سال ۱۲۴۰ هجرى قمرى سپاه ژنرال مدداف روسى با استفاده از غفلت حکام ارسباران ، از ارس عبور کرد و اهر را گرفت. ولى بعد از مدتى عقب‌نشينى کرد و به قفقاز برگشت. در دورهٔ دوم جنگ‌هاى ايران و روس (۴۳-۱۲۴۱ هـ.ق) که ژنرال پاسکويچ روسى تبريز را در تصرف داشت ، ژنرال گراف سوخان براى تصرف اهر و اردبيل به اين منطقه آمد و شهرها و روستاهاى مسير راه را تصرف و به آزار و اذيت مردم بى‌دفاع پرداخت. رضاخان در اوايل حکومت خود مسافرتى به ارسباران کرد و در گردنهٔ مشک عنبر ، دستور داد تا اسم قره‌داغ را مشکبار بنامند که عملى نشد. آنچه در تاريخ معاصر آذربايجان معروف و مهم است قيام مردم تبريز به رهبرى ستارخان (سردار ملي) در انقلاب مشروطيت است. او اهل ارسباران بود و به نام ستاره قره‌‌داغى معروف است.
    بستان‌آباد
    شهرستان بستان‌آباد در محل شهر باستانى و گمشده اوجان ، بنا شده است. نام اوجان از قرن ششم به بعد در اکثر سفرنامه‌ها و کتاب‌هاى تاريخى آمده است. ياقوت حموى مى‌نويسد : «اوجان شهرکى است در آذربايجان و با تبريز ده فرسخ فاصله دارد. در راه رى واقع شده بازار و بارو دارد و خرابى در آن راه يافته است.» حمداللّه مستوفى در نزهه‌القلوب مى‌نويسد : «آن را بيژن بن گيو بن گودرز ساخت. غازان‌خان تجديد عمارتش کرد. از سنگ و گچ بارو کشيد و شهر اسلام خواند و دارالملک ساخت. هوايش سرد و آبش از کوه سهند جارى است حاصلش غله و بقولات بود.‌ ميوه اوجان از اقليم چهارم است ، از توابع ناحيت مهران‌رود شمرده‌اند. مردمش سفيد چهره و شافعى مذهب‌اند». خواجه رشيدالدين فضل‌اللّه همدانى در تاريخ مبارک غازانى همه جا اوجان را شهر اسلام خوانده و دربارهٔ جشن بزرگ غازان خان در اوجان شرح جالبى آورده است.
    بعد از غازان‌خان نيز اين شهر همچنان آباد ماند و پايتخت ييلاقى بود و مراتع اطراف رودخانهٔ اوجان اقامتگاه تابستانى اردو شمرده مى‌شد. در کتاب حبيب‌السير غياث‌الدين بن همام الدين الحسينى معروف به خواند مير آمده است : «در سال‌هاى بين ۷۴۰ تا ۸۰۶ هجرى قمرى ، حوادث مهمى در اوجان روى داد تا اين که امير تيمور هنگام عزيمت به تبريز چند روز در قصر غازانى اوجان به استراحت پرداخت و علما و سادات و عرفاى تبريز در مجالس مباحثه در حضور وى شرکت کردند.» در ۸۲۳ هجرى قمرى قره‌يوسف ترکمان ، در اوجان از دنيا رفت. در ۸۳۹ هجرى قمرى فرمانروايى آذربايجان از طرف شاهرخ به امير جهانشاه در اوجان واگذار شد. فرمانروايان ترکمانان و صفويه مدت‌ها در قصر غازانى در اوجان مجالس عيش و نوش داشتند ، اما در روزگار فرمانروايان بعدى آذربايجان ، حوادث و جنگ‌هاى خونين متعددى اوجان را در معرض انهدام و ويرانى قرار داد که امروزه از آن همه آبادانى و زيبايى فقط يک رودخانه و يک دهستان به نام اوجان در جغرافياى آذربايجان باقى مانده است.
    بناب
    بناب به معناى سرزمينى است که ريشه‌اش در آب و يا نزديک آب است. اين شهر قبل از حملهٔ‌ مغول بسيار آباد و پر رونق بود. در گورستان‌هاى منطقهٔ‌ قره‌قشون ، در ارتفاعات جنوبى آن ، آثارى مربوط به قرن‌هاى هشتم و نهم هجرى به دست آمده است. آثار و بقاياى بناهاى تاريخى نشانگر آبادانى آن در دورهٔ صفويه است. با وجود اين که بناب از شهرهاى مهم آذربايجان است از نقطه‌نظر اقتصادى ، سياسى و تاريخى پيوسته تحت تأثير مراغه بوده است.
    تبريز
    تبريز يکى از قديمى‌ترين مناطق ايران است و مجموعهٔ‌ آثار تاريخى و نشانه‌‌هاى باستان‌شناختى که از محل‌هاى مختلف آن در نتيجه حفارى‌هاى مجاز و غيرمجاز به دست آمده است دلالت بر ديرينگى و قدمت تاريخى اين شهر دارد. اين قدمت ، مباحثات و مشاجرات متعددى بين مورخين و محققين برانگيخته است و هنوز هم اطلاعات جامع و مستندى در مورد قدمت ، وجه تسميه و چگونگى پيدايش اين منطقه در دست نيست و کماکان نظرات متفاوتى در اين موارد مطرح است. قديمى‌ترين مطلب مربوط به شهر تبريز در کتيبهٔ سارگن دوم پادشاه آشور (۷۲۲-۷۵۰ ق.م) آمده است که آن را شهرى بزرگ و آباد و داراى باروى تودرتو وصف کرده است. سارگن در اين کتيبه از شهرى به نام اوشکايا که شايد همان اسکوى امروز است و نيز از دژ و قلعهٔ محکمى به نام تارويى ياد مى‌کند که به احتمال زياد تبريز است. گذشته از اين ، در يکى از کتيبه‌هاى سناخريب پادشاه آشور (۷۰۵-۶۸۱ ق.م) از شهرى به نام تربيس نام برده شده است که پادشاه مزبور در آنجا معبدى به نام نرکان ساخته بود.
    بعضى از مورخين و محققين ، تبريز را همان گابريسى مى‌دانند که در پنجمين جدول آسيايى بطلميوس اسکندارنى (در نيمه دوم قرن دوم ميلادي) ثبت شده است و اعتقاد دارند که بعدها حرف گ به ت تبديل شده است. بعضى ديگر تروپاى معروف و تبريز را يکى مى‌پندارند. عده‌اى حتى اين شهر را همان سوز يا شوش قديم و عده‌اى ديگر آکراتا يا آماتاى ذکر شده در تورات فرض کرده‌اند. گروهى از جمله کينز انگليسى که در اوايل قرن نوزدهم به تحقيق پيرامون جغرافياى تاريخى آذربايجان پرداخت ، ‌ تبريز را کازا يا گنزکه يا گنجک باستان شمرده‌اند. تاريخ تبريز بعد از اسلام برخلاف تاريخ کهن آن که با حدس و گمان همراه است ، روشن و واضح است. اين شهر در سال ۲۱ هجرى قمرى به وسيله اعراب فتح شد و به دنبال آن قبايلى از اعراب مانند ازدها که از قبايل معروف يمن بودند در اين شهر ماندند و حکومت رواديان را بنيان نهادند. اغلب منابع بعد از اسلام نيز بناى اوليهٔ تبريز را به زبيده خاتون همسر هارون‌الرشيد نسبت داده‌اند ، اما در متون تاريخى قديم مطلبى که دليل صحت اين ادعا باشد ، ‌ ديده نشده است و اساساً هيچ جا ذکرى از اين که زبيده زن هارون‌الرشيد به آذربايجان آمده باشد به ميان نيامده است. از جمله کسانى که معتقدند شهر تبريز به امر زبيده خاتون دختر جعفر پسر منصور عباسى و همسر هارون‌الرشيد به وجود آمده است ، حمداللّه مستوفى قزوينى است. او در کتاب نزهه‌القلوب ، تاريخ بناى تبريز را ۱۷۵ هجرى قمرى آورده و اضافه کرده است که باروى تبريز ۶۰۰۰ گام بود و ۱۰ دروازه داشت. آنچه که از مطالعهٔ منابع تاريخى و نتايج پژوهشگران مختلف از جمله نادر ميرزا ، کسروى و جکسن آمريکايى به دست مى‌آيد اين است که نسبت دادن بناى تبريز به زبيده خاتون نمى‌تواند صحيح باشد. به طورى که از کتب تاريخ ارمنى نيز برمى‌آيد ، از چند قرن پيش از اسلام شهر تبريز برپا بوده و عنوان شهر را داشته است.
    احتمالاً علت اينکه در فتوحات تازيان نامى از تبريز برده نشده آن است که در آن زمان چندان آباد و صاحب نام نبوده است. پروفسور مينورسکى مؤلف کتاب تاريخ تبريز بر اين عقيده است که تبريز فعلى همان شهر تارماکيس است که در کتيبه سارگن از آن نام برده شده است. سارگن دوم در کتيبه خود از ۲۱ شهر در اين منطقه نام برده است که نشان دهنده رشد شهرسازى در نواحى اطراف درياچهٔ اروميه در هزارهٔ اول پيش از ميلاد است. تعيين تاريخ دقيق پيدايش شهرنشينى در دشتى که تبريز در آن قرار گرفته ، دشوار است. همين قدر مى‌توان گفت که شرايط اين دشتِ حاصلخيز به واسطهٔ وجود دو رود آجى‌چاى و مهران رود ، اقليم معتدل ، موقعيت ارتباطى بسيار مناسب ، وجود منابع زيرزمينى غنى و موقعيت مناسب استراتژيکى آن ، زمينهٔ مساعدى براى تکوين و توسعهٔ زندگيِ شهرى فراهم آورده است. در جريان کاوشهايى که توسط هيئت باستان‌شناسى انگليسى به رهبرى چارلز بورنى در قار تپه (يانيق تپه) واقع در ۳۰ کيلومترى جنوب غربى تبريز صورت گرفت به خانه‌هاى دايره‌اى شکلى برخوردند که از آجر خام و چينه ساخته شده‌اند و به اواخر هزارهٔ‌ سوم و اوايل هزارهٔ‌ دوم قبل از ميلاد (اواخر دورهٔ عصر سنگ - مس و اوايل دوران مفرغ) تعلق دارند. در اين خانه‌ها سنگ‌آسياب‌ها ، ‌ استخوان حيوانات ، نقش‌هاى هندسى شکل ، ظروف سفالى مزين به تصاوير پرندگان و حيوانات ، انبارهاى آذوقه و کارگاه نيز کشف شد. از اين کشفيات چنين استنباط مى‌شود که در آن هنگام در حوالى تبريز فعلى گروهى از مردم به امر پيشه‌ورى اشتغال داشتند که تقسيم کار ، زمينهٔ مساعدى براى ايجاد زندگى شهرى و شهرها پديد آورد. به هر صورت ، قديمى‌ترين سند دال بر وجود تبريز (تارويى - تارماکيس) کتيبهٔ سارگن دوم متعلق به اواخر سدهٔ‌ هشتم قبل از ميلاد است. به احتمال قوى شهر در جريان حملهٔ‌ نيروهاى ويرانگر آشور منهدم شد. تا قرن‌هاى سوم و چهارم بعد از ميلاد نام و نشانى از آن در بين نيست ، تا آن که مورخان ارمنى از شهرى به نام تاورژ سخن گفتند و قراينى دال به وجود شهرى در محل تبريز کنونى در دوران ساسانى به دست آمد. مى‌‌توان حدس زد که به جاى و يا در جوار شهر ويران شدهٔ تارماکيس و مجموعهٔ دهکده‌هايى که در آن حدود پراکنده بوده‌اند و در کتيبهٔ سارگن از آن‌ها سخن رفته است ، شهر ديگرى بنيان نهاده شد و روى به توسعه گذاشت. ولى اين توسعه از لحاظ تاريخى ديرى نپاييد و به هر علتى شهر دوباره راه زوال پيمود. چنان که در اواخر دورهٔ ساسانى و در جريان يورش و فتوحات تازيان و تا نيمه اول قرن دوم هجرى نامى از آن ذکر نشده است. و تبريز نخستين بار به عنوان قلعه آمده است که بعدها به شهرى بزرگ تبديل مى‌شود.
    شهرى که در طى چهارده سده به يکى از شهرهاى معروف آذربايجان و ايران اشتهار يافته است. اين شهر پايتخت چندين سلسلهٔ قدرتمند بود. گاهى در نتيجه پيشامدهاى ناگوار طبيعى و يا تاريخى گرفتار فترت مى‌شد ، رونق و جمعيت خود را از دست مى‌داد. تا آن جا که از آن جز ويرانه‌اى به جا نمى‌ماند و باز زمانى ققنوس‌وار ، از ميان خاکسترش سر بر مى‌آورد و رونق و توسعه مى‌‌گرفت. در دورهٔ حکومت رواديان تبريز پايتخت آذربايجان شد و به علت موقعيت ممتاز جغرافيايى و نظامى خود بيشتر از ساير شهرها مورد توجه قرار گرفت. در سال ۳۴۰ هجرى قمرى از اتحاد سه گانه تبريز ، اشنو (اسنه ، اسنق) و دهخوارقان مملکت بنى رودينى به وجود آمد که حکام آن قدرت و استقلال کامل داشتند و خلفاى بغداد از دخالت و نفوذ کمى در آن برخوردار بودند. از قرن دهم ميلادى يا قرن سوم هجرى به بعد نام تبريز در رديف شهرهاى بزرگ آذربايجان آمده است که در آن‌ جا همزمان با پيشرفت صنعت و تجارت ، علم و تمدن نيز شکوفا شده است. در سال ۴۲۰ هجرى امير وهسودان فرمانرواى تبريز شد و از سال ۴۴۶ هجرى ، تبريز و آذربايجان تحت سلطهٔ حکومت سلجوقيان قرار گرفت. اهالى تبريز در سال ۶۱۶ هجرى موفق شدند با دادن هداياى قيمتى و پول فراوان ، از هجوم مغولان به شهر و ويرانى آن جلوگيرى کنند. پس از حملهٔ مغول به ايران براى اولين بار شهر تبريز به دستور آباقاخان (۶۸۰-۶۶۳ هجرى قمري) پايتخت رسمى ايلخانان شد. در سال ۶۸۵ هجرى در دوران حاکميت آباقاخان در تبريز ، زندگى مدنى و اقتصادى دوباره شکوفا شد. سلطان محمود غازان‌خان معروف‌ترين شاه مغول در ۶۹۴ هجرى تبريز را مقر حکومت قرار داد و آن را به منتهاى درجهٔ عظمت و بزرگى و آبادانى رسانيد. تبريز نه تنها در آذربايجان و ايران ، بلکه در شرق نزديک و ميانه نيز مرکز بازرگانى و صنعت و جايگاه علم و تمدن شد. در اين عصر ، غازان‌خان در روستايى به نام شام در کنار آجى چاى آبادانى‌هاى بزرگى انجام داد و مقبرهٔ با شکوه شام غازان يا شنب غازان را بنا کرد. تجارت و داد و ستد به علت برقرارى امنيت و رفاه و ازدياد جمعيت رونق يافت و بازارهاى زيادى ساخته شد. خواجه رشيدالدين فضل‌اللّه همدانى در بخش شمالى تبريز در بيلانکوه ، مرکز علمى ربع رشيدى را بنا نهاد. تاج‌الدين عليشاه جيلانى نيز مسجد عليشاه (ارک تبريز) را در مرکز شهر بنا نهاد. تبريز در اين زمان رسماً پايتخت ايلخانان مغول بود و تمام مملکت از جيحون تا مصر زير اطاعت فرمانروايان تبريز قرار داشت. پس از ايلخانان مغول ، تبريز در عصر جلايريان و ترکمانان آق‌قويونلو و قره‌قريونلو پايتخت ايران شد و در اين زمان (۸۷۰ هجري) بود که به دستور جهانشاه بن قره‌يوسف بن ترکمان مسجد کبود (گؤى مسجد) بنا گرديد. يورش‌هاى امير تيمور و فرزندان او به تبريز ، کوچ دادن اجبارى صنعتگران و هنرمندان تبريزى به ترکستان و بالاخره زلزله‌‌هاى بى‌امان و پى‌درپى شکوه و عظمت تبريز را به طور موقت از بين برد و اکثر آثار تاريخى کم نظير آن از بين رفت. در سال ۹۰۶ هجرى شاه‌ اسماعيل صفوى (متخلص به ختايي) تبريز را پايتخت ايران کرد. در دوران صفوى شهر تبريز بارها ميدان جنگ ايران و عثمانى شد. در آغاز حکومت قاجار به خصوص زمان فتحعلى‌ شاه ، تبريز پايتخت دوم يا وليعهدنشين ايران شد و محل استقرار عباس ميرزا نايب‌السلطنه گرديد. تمام وليعهدهاى خاندان قاجار در مقام حکومت آذربايجان دوران وليعهدى خود را در اين شهر سپرى کردند. تبريز به علت نزديکى به روسيهٔ تزارى و عثمانى و ارتباط با کشورهاى اروپايى مورد توجه قرار گرفت و امور تجارى رونق يافت و شهر به سرعت روى به آبادانى و رشد و پيشرفت نهاد. مردم با افکار آزاديخواهى و مظاهر تمدن و علوم و فنون جديد آشنا شدند و دريافتندکه بايد با استبداد و بيدادگرى مبارزه کنند و عدالت و برابرى را در جامعه حکمفرما سازند.
    بنابراين ، در سال ۱۹۰۶ ميلادى (۱۲۸۵ شمسى ، ۱۳۲۴هـ.ق) مردم تبريز در انقلاب مشروطيت نقش بزرگى را برعهد گرفتند. در دورهٔ استبداد صغير محمدعلى شاه ، مردم تبريز به رهبرى دو قهرمان ملى - ستارخان و باقرخان - پس از ماه‌ها مبارزه و ستيز ، ابتدا تبريز و آذربايجان و سپس ايران را از چنگ استبداد رهايى بخشيدند. در سال ۱۲۹۹ شمسى (۱۳۴۰ هجرى قمري) قيام روحانى مبارز شيخ محمد خيابانى در تبريز بر عليه استعمار انگليس و عهدنامهٔ وثوق‌الدوله شروع شد و به پيروزى ملت و عقب‌نشينى استعمار انگليس انجاميد. در سال ۱۳۲۴ شمسى مردم تبريز و آذربايجان شاهد اعلام حکومت داخلى به رهبرى فرقه دمکرات آذربايجان بودند که اين حکومت در آذرماه ۱۳۲۵ با حمله قشون دولت مرکزى سرنگون شد. در سال ۱۳۲۹ شمسى مردم تبريز در آذربايجان در ملى کردن نفت و خلع يد از استعمار پير انگلستان در صف اول مبارزه بودند. در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ و ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مردم مبارز و انقلابى تبريز در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نقش اساسى و تاريخ‌سازى را به عهده داشتند.
    سراب
    منطقه سراب از جمله مناطقى است که از ديرباز مسکونى بوده است. وجود کتيبه اورارتويى ، تپه‌هاى باستانى و معابد سنگى در حومهٔ اين شهر نشانگر قدمت تاريخى منطقه است. سراب در دورهٔ امپراتورى اورارتويى از جمله مناطقى با تمدن شهرى بود. حتى بعضى از محققين و باستان‌شناسان بر اين باورند که قبور پراکنده در اطراف و اکناف شهر سراب ، قدمتى بيش از سنگ‌نبشته‌هاى اورارتويى دارند. آثار به جاى مانده از فتوحات حکمرانان اورارتويى قدمت تاريخى اين منطقه را به سال‌هاى ۶۸۵-۷۳۰ ق.م مى‌رساند. سنگ نبشته رازليق که يک باستان‌شناس آلمانى در سال ۱۹۷۱ آن را خواند به خط ميخى و متعلق به آرگيشتى دوم پسر روساى اول است. سنگ‌نبشته نشتبان هم بيان‌کننده فتوحات اروارتو در قرن هشتم قبل از ميلاد است. مراکز تمدن عهد باستان ، معمولاً پس از ويرانى و انهدام در اثر حملات دشمنان ، دوباره بازسازى نمى‌شد ، اما شهر سراب بعد از شکست اورارتوها ، در دوران حکمرانى پارت‌ها نيز از رونق کافى برخوردار شد و مورد توجه حکمرانان پارتى بود. وجود تپه‌هاى باستانى ، تل‌ها و سفالينه‌هاى کشف شده در منطقه ، شاهد اين مدعا است.
    در منطقهٔ سراب آثار متعددى از جمله معابد سنگى ، قلاع و يک چهار طاقى متعلق به دوران تمدن ساسانى بر جاى مانده که مبين اهميت آن ، در دوره ساسانى است. در دوران بعد از حاکميت اسلام در ايران و آذربايجان ، شهر سراب همچنان ارزش و اعتبار شهرى خود را حفظ کرد و به لحاظ موقعيت ويژهٔ مواصلاتى و حاصلخيزى خاک هميشه مورد توجه حکمرانان بود. چنانچه مورخين نوشته‌اند ، بابک خرمدين در شهر سراب با شبلى بن مثنى ازدى ملاقات کرد و جنگ امير وهسودان با غزان در کنار اين شهر در قرن پنج هجرى رخ داد. شهر سراب در دوران حکومت مغولان از مراکز عمدهٔ حکومتى در آذربايجان بود. نوشته‌اند که سلطان احمد تکودار که اسلام آورده بود ، از دست ارغون‌خان و سرداران مغول به اردوى مادر که در سراب مستقر بود ، پناه برد و در آنجا دستگير شد و به دستور ارغون به سال ۶۸۳ کشته شد. بعد از شکست سلطان احمد تکودار ارغون‌خان مغول ، شوراى مغولان را در گردنهٔ سائين به سال ۶۸۳ تشکيل داد.
    در زمان حکومت چوپانيان نيز سراب مورد توجه بود و حکومت آن با «جانى بيگ‌خان» از اولاد «جوجى‌خان» بود که در سال ۷۵۸ در اين شهر کشته شد. در اوايل حکمرانى صفويه که شهرهاى تبريز و ارديبل از شهرهاى مهم به شمار مى‌رفتند ، سراب به دليل نزديکى به اين دو شهر و موقعيت سوق‌الجيشى ، ‌ از اهميت ويژه‌اى برخوردار بود. شاه اسماعيل صفوى بعد از شکست در جنگ چالدران به سراب روى آورد و در سال ۹۳۰ در اين شهر درگذشت. جنگ شاه اسماعيل و خليل پاشا در سراب روى داد و باعث ويرانى و خسارات جبران‌ناپذيرى شد؛ ولى شاه‌عباس قواى عثمانى را در اين شهر شکست داد. به سال ۱۲۰۵ آغامحمدخان قاجار با صادق‌خان شقاقى در اين منطقه جنگيد و بعد از گريختن صادق‌خان از شهر ، آغامحمدخان سراب را غارت کرد و به آتش کشيد. صادق‌خان شقاقى در جنگ با فتحعلى‌شاه نيز شکست خورد و به سراب عقب‌نشينى کرد و بعد از اينکه جواهرات آغامحمدخان را به فتحعلى شاه پس داد ، از طرف شاه قاجار بخشوده شد و به حکومت سراب منصوب گرديد. موقعيت جغرافيايى و اقتصادى اين شهر باعث شد تا بعد از هر غارت و ويرانى دوباره جانى تازه بگيرد و در بطن حوادث آبديده شود.
    شبستر
    شبستر از شهرهاى قديمى آذربايجان است ، نام اين شهر در کتاب‌هاى تاريخى قديم آمده است. حمداللّه مستوفى در نزهه‌القلوب (۷۴۰ هـ.ق) فراوانى نعمت اين بخش را ستوده و چنين مى‌نويسد : «چهارم ، ناحيت ارونق بر غرب شهر (تبريز) است. آغازش سه فرسنگى شهر است تا پانزده فرسنگى و عرضش پنج فرسنگ باشد. حاصلى نيکو از انگور ، غله و ميوه دارد و مدار تبريز بر ارتفاعات آن جا باشد و سى پاره ديه است و اکثرش معظم که هر يک قصبه‌اى است چون سيس ، شبستر ، وايقان ، کوزه‌کنان و ...» بيشترين آوازهٔ‌ شهر شبستر به وجود بزرگانى مانند؛ شيخ محمد شبسترى عارف نامدار و صاحب مثنوى گلشن‌راز ، ميرزا على اکبر معجز شبسترى شاعر طنزسراى برجسته آذربايجان ، شهيد راه حق شيخ محمد خيابانى مربوط است.
    كليبر
    در روزگاران قديم اهر و کليبر از قصبات پيشکين (مشگين شهر) بودند. در بحث تومان پيشکين ، حمداللّه مستوفى درباره کليبر چنين مى‌نويسد : «تومان پيشکين ، در اين تومان هفت شهر است. پيشکين ، خياو ، انار ، ارجاق ، اهر ، تکلفه ، کلنبر (کليبر)». از نظر تاريخى ، ‌ کليبر به خاطر وجود قلعه بابک که روزگارى مرکز قدرت بابک خرمدين بوده ، داراى اهميت فوق‌العاده‌اى است.
    مراغه
    مراغه از شهرهاى تاريخى و قديمى آذربايجان و ايران است. بطلميوس يونانى ، درياچهٔ اروميه را به مناسبت واقع شدن آن در کرانه غربى ناحيه مراغه ، مارگيانه خوانده است. مارک آنتوان در سال ۳۶ قبل از ميلاد ، هنگام ذکر حوادثى که زمان پارت‌ها در اين منطقه رخ داد ، از اين مکان به نام فرائه‌تا ياد کرد. هنگام خلافت هارون‌الرشيد ، درآمد شهر مراغه به دختران خليفه اختصاص داشت. در دورهٔ جنگ‌هاى اعراب با بابک خرمدين در ارسباران ، اين شهر پناهگاه قشون اعراب بود ، ‌ حتى افشين ، مراغه را مرکز زمستانى قشون خود قرار داد. در ۲۸۰ هجرى فرمانروايى مراغه به محمد بن افشين بن ديوداد رسيد. بعد از وى برادرش يوسف به جاى او نشست و در سال ۲۹۶ هجرى به نام خود در مراغه سکه زد. در دوران فرمانروايى قره‌يوسف ، مراغه بسيار آباد و معمور شد ، يک دارالاماره ، يک خزانه و چند ساختمان ديوانى در آن بنا کرد. کم‌کم قدرت او بالا گرفت و مورد تأييد خليفه واقع شد. پس از آن مرکز حکومت خود را به اردبيل منتقل ساخت. در سال ۳۱۷ هجرى آخرين فرمانرواى بنى ساج ، يعنى ابوالمسافرالفتح در مراغه به قتل رسيد. در ۳۳۲ هجرى ، مسافريان ديلمى به مراغه دست يافتند. از اين دوران سکه‌‌اى به نام محمد بن عبدالرزاق ، سردار رکن‌الدوله ديلمى و سکه‌هايى به نام ابراهيم وجستان دو پسر مرزبان ديلمى در دست است که در شهر مراغه ضرب شده‌اند.
    در سال ۴۲۰ هجرى قشون غز وارد مراغه شد. در سال ۵۶۶ هجرى مراغه جزو قلمرو سلجوقيان درآمد. در سال ۶۲۲ هجرى جلال‌الدين خوارزمشاه بدون برخورد با مقاومت مهمى ، به مراغه آمد. در سال ۶۲۸ هجرى اين شهر به تصرف سپاهيان مغول درآمد. در ۶۵۶ هجرى مراغه مرکز فرمانروايى هلاکوخان مغول شد؛ خواجه نصيرالدين طوسى با همکارى چند دانشمند ستاره‌شناس ، مأمور تأسيس رصدخانهٔ معروف مراغه گرديد. هلاکو خود ، آئين بودايى داشت ولى زن و مادرش مسيحى بودند ، لذا در اين دوره شهر مراغه و حوالى آن مرکز مسيحيت شد. روميان ، ارامنه و نسطوريان ، به خصوص دانشمندان و صنعتکاران و هنرمندان مسيحى در مراغه گرد آمدند. در زمان غازان‌خان ، که به اسلام روى آورده بود ، کليساها به مساجد مبدل شد و دست مبلغين مسيحى از شهرهاى بزرگ آذربايجان کوتاه شد. در سال ۷۱۲ هجرى ، شمس‌الدين قره سنقر اميرالامراى حلب و نايب‌السلطنه مصر به ايران فرار کرد و سلطان محمد خدابنده اولجايتو او را پناه داد و به فرمانروايى مراغه منصوب کرد. در ۷۵۹ هجرى مراغه به دست تيموريان ويران شد. هنگام غلبهٔ‌ شاه اسماعيل ، در مراغه نيز مانند ساير شهرها کشتارى رخ داد. در زمان شاه طهماسب صفوى بناى مدارس ، مساجد و ساختمان‌هاى عام‌المنفعه آغاز شد و شهر مراغه ، حتى آبادى‌هاى حوالى آن ، مثل بناب از رفاه و آبادانى قابل توجهى برخوردار گرديد. در جنگ‌هاى پى‌درپى ايران و عثمانى ، عبدالعزيز پاشا ، اندک مدتى بر مراغه فرمان راند ، تا اينکه در سال ۱۱۴۲ هجرى شهر مراغه و دهخوارقان به دست نادرشاه گشوده شد.
    از زمان عباس ميرزا نايب‌السلطنه ، تقريباً حکومت حوالى مراغه به احمدخان مقدم مراغى و خانوادهٔ وى اختصاص يافت. گرچه شيخ عبيدالله کُرد در سال ۱۲۹۷ هجرى خود را به حوالى مراغه رسانيد ، ولى هجوم وى و همراهانش دفع شد و سکون و آرامش به مراغه بازگشت. صمدخان شجاع‌الدولهٔ مراغه‌اى ، مدافع سرسخت و معروف استبداد ، بازمانده‌اى از خاندان مقدم بود. وى مردى بود سفاک و بى‌رحم که صفحات تاريخ ايران به خصوص در دورهٔ مشروطيت حاکى از مظالم آن شخص است.
    مرند
    تاريخ شهر مرند به چند قرن قبل از ميلاد مسيح مى‌رسد. در دايره‌المعارف بزرگ اسلامى آمده است که مرند مرکز سکونت اقوامى مهم در دورهٔ‌ کلده و آشور بود. بطلميوس جغرافى‌دان يونانى که حدود دو قرن قبل از ميلاد مى‌زيست ، از اين شهر به نام ماندگارنا نام مى‌‌برد. به روايت تاريخ‌نويسان ، کلمه مرند در زبان ارمنى به معناى دفن يا دفينه است و گويند مرند مدفن حضرت نوح پيغمبر بوده است. به عقيده ويليامز جکسون ، ‌ مرند پايتخت شهرستان واسپورگان در دورهٔ ساسانيان بود و بقاياى آتشکده‌اى در تپهٔ خاکسترى مرند دليل آن است. در سفرنامه ويليامز جکسون (امريکايي) دربارهٔ وجه تسميهٔ مرند آمده است که بناى اين شهر به امر دختر ترسايى به نام ماريا گذاشته شد. وى کليساى بزرگى در اين محل بنا کرد که اکنون مسجد جامع شهر است؛ به همين دليل نام اين شهر ماريانا خوانده شد که بعدها به مريند ، مروند ، مارايانه و سپس به مرند تغيير يافت. در روايت ديگرى وجه تسميهٔ شهر مرند را تغيير يافته کلمه «مادوند» و «مارند» يعنى محل زندگى مادها ذکر کرده‌‌اند. آثار کليساى قديمى اين شهر هنوز پابرجاست و صليب‌هايى بزرگ و کوچک به شکلى زيبا دور تا دور قسمت فوقانى آن را پوشانده‌اند. به روايتى ديگر مرند يا مارند يا مادوند زمانى پايتخت حکومت مادها بود. شواهد تاريخى نشان مى‌دهد که مرند در روزگار قيام بابک خرمدين جزو قلمروى او بود و محمد روادى حکمران مرند از بابک اطاعت مى‌کرد.
    پس از دورهٔ رواديان ، ديگر نامى از مرند برده نمى‌شود ، ‌ ولى وقايع عمومى منطقه نشان مى‌دهد که اين ناحيه تا حدود نخجوان ، ايروان ، تفليس ، شيروان ، شماخى ، خوى و وان محل نبرد حکومت‌هاى آذربايجان ، گرجستان و ارمنستان از يک سو و فرستادگان خلفا از سوى ديگر بود. با برقرارى نظام ايلخانى پس از حملات مغول ، سلاطين ايلخانى بر مراغه ، تبريز و سلطانيه حکومت راندند. در دورهٔ‌ تيموريان و پس از آن مرند مانند ساير شهرها دچار غارت و جنگ و ويرانى شد. در دوران صفويه به خصوص در زمان شاه اسماعيل اول که ايرانيان در جنگ چالدران شکست خوردند ، تمامى آذربايجان به تصرف عثمانى‌ها درآمد و مرند هم مانند ساير شهرها از اين قاعده مستثنى نبود. حتى به دليل موقعيت سوق‌الجيشى ، بيشتر از ساير نقاط مورد تاخت و تاز قرار گرفت.
    در زمان شاه عباس ، حکومت مرند به اميرى به نام سلطان جمشيد خان دنبلى داده شد و اين شهر مرکزيت حکومتى پيدا کرد. در سال ۱۰۱۶ هجرى شاه‌‌عباس براى نبرد با عثمانيان مرند را پايگاه خود قرار داد. در دورهٔ قاجاريه به دليل رونق فعاليت‌هاى صنعتى ، ‌ بازرگانى و معدنى ماوراء ارس و داد و ستد بين تبريز و خوى با باکو و تفليس و مهاجرت و مسافرت مردم آذربايجان به روسيه همچنين لزوم مبادلات پستى و راه کاروانى ، بر شهرت و آبادانى مرند افزوده شد. در دورهٔ‌ انقلاب مشروطيت شجاع نظام مرندى در مرند ، زنوز ، علمدار و گرگر به مخالفت با مشروطيت و طرفدارى از استبداد برخاست. در اين زمان راه مرند راه بازرگانى ايران به اروپا و روسيه بود و براى تبريز از لحاظ تأمين آذوقه و مايحتاج زندگى اهميت اساسى داشت. اين راه بارها توسط افراد شجاع نظام مرندى مسدود شد؛ اما سرانجام اين مرد با يک بمب پستى که توسط مشروطه‌خواه معروف «حيدر عمو اوغلي» از تبريز فرستاده شد ، ‌ به هلاکت رسيد. آزاديخواهان و مجاهدان مرند همواره يار و ياور ستارخان در انقلاب مشروطه بودند.
    میانه
    ميانه يکى از شهرهاى تاريخى و کهن آذربايجان و ايران است. بنا به نوشتهٔ دياکونوف در تاريخ ماد ، سال ۷۲۰ قبل از ميلاد در آذربايجان و کردستان امروزى ، سرزمين ماننا قرار داشت و مرکز آن در نزديکى درياچه اروميه بود. در مرزهاى اين سرزمين نواحى نيمه مستقلى وجود داشتند که تابع ماننا بودند. مانند زيکرتو ، (در ناحيه ميانه و اردبيل کنوني) ، ‌ آندريا (در بخش سفلاى درهٔ قزل اوزن) و سرزمين ديوک يا ديااکو ، (به احتمال قوى ، در بخش علياى درهٔ قزل اوزن). ميانه پايگاه نيروهاى سلاطين و محل کسب فرامين آنها بود. اوچ تپه که امروز يکى از دهستان‌هاى اين شهر است در زمان نادرشاه افشار قرارگاه لشگريان او بود. نادر در لشگرکشى‌هاى خود بر عليه عثمانى بيشتر در اين محل اقامت مى‌کرد. در زمان احمدشاه قاجار و رضاه شاه ، ميانه يکى از مراکز حکومتى خاندان فيروز ميرزا فرمانفرماييان بود.
    هريس
    هريس يکى از قديمى‌ترين مناطق آذربايجان شرقى است. در وقف‌نامهٔ رُبع رشيدى نام بسيارى از آبادى‌هاى آذربايجان آمده است و نشان مى‌دهد که پاره‌اى از آنها (نظير هريس) در قرن‌هاى هفتم و هشتم هجرى قصبه‌هايى آباد و بزرگ بوده‌اند. چند بناى تاريخى مهم از دوران فرمانروايى ايلخانان و جانشينان آنان در اين بخش به جا مانده است که عبارت‌‌اند از بقعهٔ شيخ اسحاق (در روستاى خانقاه خانمرود) ، گورستان مينق ، گورستان هيق ، گورستان گوور ، مسجد سنگى جمال‌آباد و مسجد اسنق (مربوط به قرن هشتم هجري). هريس يکى از قديمى‌ترين مراکز صنعت فرش در آذربايجان و ايران است و فرش‌هاى «مرزبلند آن شهرت جهانى دارند.»
    Last edited by bb; 24-06-2006 at 08:40.

  3. #23
    پروفشنال sentimental's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    562

    پيش فرض اردبيل

    نام اردبیل درمنابع تاریخی بعد ازاسلام به صورتهای اردویل (حدودالعالم؛ مسالک وممالک اصطخری ؛ سکه ابوبکربن محمدازاتابکان آذربایجان وتاریخ میافارقین ابن ازرق) ، اردبیل (تقویم البلدان ابوالفدا) وبیشتربه صورت اردبیل دراغلب آثار جغرافیایی جغرافیدانان مسلمان (ابن خرداذبه، ابن رسته، یعقوبی، ادریسی، مقدسی، ابن الفقیه، قزوینی، مستوفی ویاقوت حموی ) آمده است. بلاذری نیزدرفتوح البلدان خود که به تاریخ صدراسلام اختصاص دارد نام این شهر را اردبیل نوشته است. نام اردبیل به صورت کنونی اش دراکثر سکه هایی که درقرون 4و5و6و7و8 دراین شهر ضرب شده ( به استثنای سکه ابوبکربن محمد) تکرارشده است. مورخ ارمنی " لووند" درپایان قرن هشنم میلادی (قرن دوم هجری) نام اردبیل رابه صورت " ارت ویت " ضبط کرده که بعدها به ظن مارکوارت " ارت ویل " شده است. (1)
    تاآنجایی که منابع موجود نشان می دهند، نام اردبیل یاارویل درهیچ نوشته ای به صورت " ارتاویل" نیامده بلکه این صورت، هیئت بازسازی شده "اردویل" منابع بعد ازاسلام می باشد. صادق هدایت درزیر نویس فقه 56 ساله ترجمه رساله پهلوی " شهرستان های ایران" می گوید: شاید مقصود از حاکم نشین اتورپاتکان( درجغرافیای استرابون) اردبیل باشد که به زبان ارمنی " ارت وت" می نامند.
    باوجود تکرارنام اردبیل به صورت مکرردراولین منابع دوره اسلامی، اطلاعات مادرخصوص هیئت نام این شهردرعصرساسانی وپیشترازآن بسیارناچیزاست. اما فقدان معلومات دراین خصوص مانع ازآن نشده است که نام وتاریخ پیش ازاسلام این شهردرپرده محاق باقی بماند. (2)
    پروفسور"یوزف مارکوارت " براساس گزارش "بلاذری " درفتوح البلدان که صراحتا شهر اردبیل رادرهنگام حمله اعراب به آذربایجان درسال 22 هجری ، کرسی (مرکز) آذربایجان خوانده، این نتیجه گیری راکرده است که درموقع سازماندهی تشکیلات حکومتی ساسانیان درزمان انوشیروان وتقسیم ایران به چهارکوست، حاکم نشین کوست اباختر(شمال) یابه عبارت دیگرکوست اتورپاتکان اردبیل ( ارتاوید) بود.(3)
    این نتیجه گیری درست که موردقبول آقایان ابراهیم پورداود ودکتررحیم رئیس نیا قرارگرفته غایت امرنیست وبرای روشن ترشدن نام وتاریخ پیش ازساسانیان اردبیل دراین مقاله کوشش های جدیدی شده است. کوشش مابرای روشنتر شدن پیشینه تاریخی وپیش ازتاریخ اردبیل بردومحور: 1 – مدارک باستان شناسی 2 – مدارک تاریخی استواراست ودرعین حال کوشش شده است تاازتحقیقات وبررسی های تاریخی معدودی ازپژوهشگران که علاقمند به موضوع بوده اند استفاده شود.
    1 – باستان شناسی منطقه :
    منطقه اردبیل دست کم ازهزاره ششم قبل ازمیلاد مسکون بوده است. براساس پژوهش های مقدماتی باستان شناسی، سراسر منطقه ازتپه های باستانی یابه عبارت دیگر مناطق استقراری که روزگاری دژ یاشهرک یا روستابوده اند، پوشیده شده است. کاوش های مقدماتی دربرخی ازنواحی اردبیل به ویژه درقسمت های شمالی وشرقی آن نشان می دهدکه اردبیل وبطورکلی شرق آذربایجان ازکانونهای مهم فرهنگ مگالی تیک یا سنگ افراشتی بوده است.(4) مردم مگالی تیک شرق آذربایجان که ماهیت قومی آنها می باید ازعناصرکاسی وهوری بوده باشد، دهها اثرمگالی تیک پرارزش ازخود به یادگارگذاشته اند. کشفیات اخیردرمحوطه باستانی " شهر یئری" مشکین شهر، پرتوتازه ای به تمدن وفرهنگ هشت هزارساله اقوام ساکن دراردبیل واطراف آن افکنده است وانتشارنتیجه کشفیات می توند ارتباط تمدن وفرهنگ مگالی تیک اردبیل رابادیگرمناطق ایران وآذربایجان تاریخی وقفقازو شرق آسیای صغیر مشخص کند. عجالتا می توانیم بگوییم که تصاویر هیکل های سنگی "شهر یئری" باتصاویر هیگل ها وسرهای آدمیانی که برروی اجاق های نعل اسبی ایغدیر( ایگدیر درشمال شرقی ترکیه درنزدیکی مرزایران وارمنستان) نقش بسته شباهت تام دارد.
    ازاردبیل عصرمفرغ آثارارزنده ای کشف شده است؛ شمشیرهای مسی ، خنجرهای مختلف، تیروسرنیزه، حلقه برای گرفتن زه کمان وتیردان های مسی، ازنوع تبری که درلرستان پیدا شده وباستان شناسان تاریخ آن راقریب سه هزارسال قبل ازمیلاد معین کرده اند، درناحیه اردبیل نیزپیداشده وچون اشیای مفرغی اردبیل غالیا ازمفرغ های لرستان ساده ترند احتمال داده می شود که ازحیث قدمت زمان ، مقدم برآنها باشند.(5) دراواخر دوره مفرغ وبطورقطع دراواخر هزاره چهارم قبل از میلاد دومهاجرت تاریخی ازکرانه غربی دریای خزرودره ارس به حوالی روسیه وفلسطین وکوه های زاگرس صورت گرفته است. این مهاجرت هارامدارک باستان شناسی تایید ومدارک تاریخی تصدیق می نمایند.(6) به احتمال قوی دست کم خاستگاه یکی ازعناصرمهاجر یعنی کاسی هاکه درکوهپایه های زاگرس مرکزی درحدود لرستان وکرمانشاه اسکان یافتند، اردبیل ونواحی اطراف آن بوده است. اما این مهاجرت را به عنوان قطع ارتباط دائم وهمیشگی مهاجرین باعقبه خود درخاستگاهشان نمی توان تغییرکرد، چراکه درهزاره های بعد وبه ویژه درهزاره اول قبل ازمیلاد عناصرکاسی که تحت عنوان کاسپی شناخته می شدند، (7) ساکنان شناخته شده شرق آذربایجان وکرانه غربی بحرخزر بوده اند.
    درخصوص ارتباط مهاجرت دوم باناحیه اردبیل می توان گفت که عناصرمهاجریعنی عناصری که درمنابع تاریخی ازآنها به عنوان هوری – هیتی نام برده شده است، ازاقوام مگالی تیک (8) بوده واردبیل نیزازکانون های مهم مردمان مگالی تیک وفرهنگ مگالی تیک شمرده می شود. ازلحاظ نام شناسی توپونیم ها "حور" ، "هیر" دراردبیل وهوراند در48 کیلومتری شمال اهربانام قوم هوری درارتباط است.
    ناحیه اردبیل به احتمال بسیارقوی درعصر مفرغ درحوزه فرهنگ بزرگ وشگفت انگیز " کورا – ارس " قرار داشته است. این فرهنگ که ازهزاره چهارم قبل ازمیلادآغاز وتاهزاره سوم ق.م رادربرمی گیرد ازناشناخته ترین فرهنگ هایی است که مرتبط باشمال غرب ایران وکشورهای گرجستان، آذربایجان، ارمنستان وشمال شرق ترکیه بوده واین مناطق رادربرمی گرفته است. دو تن ازدانشجویان دکترای باستان شناسی آقایان مرتضی حصاری وحسن اکبری درگزارش یافته های خودازمحوطه های آق توره پارسا آباد درشمال شرقی اردبیل، که شامل تعدادی اشیاء ازدوره مفرغ بوده است، نفوذ فرهنگ کورا – ارس رادرنواحی شرقی آذربایجان مسلم دانسته اند.
    2 – مدارک تاریخی :
    اسناد تاریخی مربوط به شمال غرب ایران راکه اردبیل درگستره آن واقع شده باید به دودوره بسیارطولانی پیش از میلاد مسیح ودوره میلادی تقسیم کرد. دوره میلادی نیزخود به د ودوره پیش از اسلام ودوره اسلامی تقسیم می شود. درهزاره های چهارم تااوایل هزاره قبل ازمیلاد مردمی که درحوزه غرب وشمال غرب ایران می زیستند از عناصر کاسی، هوری، گوتی ولولوبی بودند. مدارک سومری واکدی درهزاره سوم پیش ازمیلاد ازسرزمینهای آنان به نامهای آراتا، سوبریا، گوتیوم لولوبیوم نام می برند. به نظرمی رسد که ناحیه اردبیل درشرقی ترین نقطه شمال غرب ( آذربایجان) درهزاره سوم پیش ازمیلاد درگستره گوتیوم ویاآراتا قرارگرفته باشد.
    درهزاره دوم ق.م نام آراتا ازمدارک مذکورحذف ونام گوتیوم (سرزمین گوتی ها) ولولوبیوم به کرات درمورد سرزمین های غرب وشمال غرب ایران تکرارمی شود. درنیمه دوم هزاره دوم ق.م دراسناد آشوری علاوه برتکرار جای نام های گوتیوم ولولوبیوم از سرزمینی به نام " اوروآتری" درشمال آشور سخن رفته که درسده های بعدی به نام "اورارتو" یکی ازسه دولت مهم آسیای غربی شد. دو دولت دیگرآشور وماننا بودند. درآغازین سده های هزاره اول ق.م وبه تحقیق درقرن نهم قبل ازمیلاد ناحیه اردبیل وبخش عمده ای از شرق آذربایجان تحت تفوذ دو دولت اورارتو وماننا بودند. برخی ازمتخصصان تاریخ اورارتوناحیه اردبیل رادرقرن نهم ق.م درقلمروامپراطوری اورارتونشان داده اند.(9) موضوع تعلق اردبیل به یکی ازدو دولت اورارتو وماننادرسده هشتم قبل ازمیلاد موضوع پیچیده ای است. متن کتیبه "رازلیق" در12 کیلومتری شمال سراب نشان می دهد که اردبیل درحدود سالهای 685 – 716 ق.م درقلمرودولت ماننابوده است زیرا" آرگیشتی روساهینی" پادشاه اورارتودراین کتیبه می گوید که تاکناررودخانه مونا(بخوانید: ماننا) (10) آمده وازآنجا بازگشته است. مرورمتن کتیبه خالی ازفایده نیست:" به حول وقوه خالدی (11)، آرگیشتی روساهینی می گوید: من به سرزمین آرهو لشکرکشیدم. من سرزمین "اوشو" (قرائت دیگر: اولوشو) وسرزمین بوقو(قرائت دیگر: برقو) راتسخیر کردم . من تاکناررودخانه"مونا" رسیدم وازآنجا بازگشتم. من سرزمین های " گیردو" وگیتوهانی ( قرائت دیگر: گیردو" وگیتوهانی (قرائت دیگر:گتوهایی) و توایشدو( قرائت دیگر: توایشیدو) راتسخیرکردم. شهر"روتومنی" راگرفتم . سرزمین هایی راکه مسخرساختم، تحت باج خود قراردادم، این قلعه راکه من به زور گرفتم ، دوباره برقرارساختم. من آن را" آرگیشتی ایردو" نامیدم.(12)
    محل قرار گرفتن کتیبه نشان می دهد که رودخانه مونا که بانام سرزمین ماننا پیوستگی دارد می بایدرود آجی چای باشد، اما کشف دستبند طلایی شاه آرگیشتی درمنطقه ییلاقی تول تالش درگیلان نشان می دهد که پادشاه اورارتو ازحدود اردبیل گذشته وبه تالش رسیده است. ممکن است اودرسالهای بعد حکومت خود، به این سفر جنگی دست زده باشد. امکان اینکه عناصر کاسی وکادوسی این دستبند طلایی راکه طبق نوشته میخی آن به خدای (هالدی) تقدیم شده، از اورارتوها به یغمابرده باشند ضعیف است. دراواخر سده هشتم ق.م وبه تحقیق درسالهای 716 تا 713 قبل ازمیلاد یعنی قبل از لشکر کشی شاه آرگیشتی روساهینی پادشاه اورارتوبه حدوداردبیل، سارگون دوم پادشاه آشوربه حدود شرقی آذربایجان وناحیه زنجان حمله کرده بود. وی درشرح سفر جنگی خود به اعماق خاک ماد شرقی فهرست بلند بالایی ازنام ایالات وفرمانروایان آنها به دست داده است که ازمیان آنها نام "آرات پاتی " وفرمانروای آن "مادشدوکو" یا"ماشداکو" ( بخوانید: مزداکو) بسیار حائز اهمین است. نام آرات پاتی وماشداکو ونیز سرزمینی به نام " آندیرپاتیاتو" (قرائت های دیگر: انتارپاتی – آندارپاتیانو) درفهرست مذکورچندین بارذکرشده است. نام "آرات پاتی" بانام ارمنی اردبیل " ات وت" ونام " آندیرپاتیانو" ( آندارپاتیانو) بانام آذربایجان درارتباط است. " کنودت تسون" ، " کلائوبر" و" روست" آندیرپاتیانو رابانام آتروپاتکان ( آذربایجان ) منطبق دانسته اند. اما "نلدکه" ، " اشتراک" و " ای.م. دیاکونوف" علیه این نظریه هستند. علیرغم مخالفت این سه تن نقشه ای که به دوره اشکانی وبطلمیوس نسبت داده می شود صحت ادعای "کنودت تسون" وهمفکران اورا اثبات میکند. درنقشه فوق، شرق آذربایجان تحت عنوان "آنتروپاتیا" درشمال مدیا(ماد) نام برده شده است.
    دیاکونوف موقعیت "آندیرپاتیانو" رادرناحیه قزوین کنونی جستجو می کند.(13) ودرنقشه ای که ازموقعیت ماددرقرن نهم تاهفتم ترسیم کرده، آندیرپاتیانورادرجنوب آندیا(زنجان)وبه تقریب درفاصله آوج – خرقان (درشمال استان مرکزی به مرکزیت اراک) نشان داده است. (14)واضح است که وی موقعیت " آرات پاتی رانیزمی باید درهمان حدود زنجان – قزوین شناخته باشد، اما وی صراحتا اشاره ای به موقعیت این "شهر دژ" نکرده است. انطباق شهر"آرات پاتی" دژآرات پاتی با حدوداردبیل یاهمان "ارت وت " منابع ارمنی مستلزم تعیین حدود سرزمین "ایشکوزای" یا سکاهای اشکیدا است به دلیلی که می آید. دیاکونوف بااذعان به اینکه دراواسط قرن هفتم ق.م پادشاهی اسکیت (ایشکوزای منابع آشوری) درهیچ نقطه ای باآشورهم مرز نبود (تاریخ ماد 233) برای تعیین موقعیت پادشاهی اسکیت مرزهای شمالی وشرقی ماننا راپیشنها می کند وسپس به دلیل اینکه درآن زمان مرزهای شرقی ماننا( یعنی شرق آذربایجان وحدود اردبیل) تاجبال کرانه دریای کاسپی(خزر) ممتد بوده امکان اسکان سکاهارادراین حدود ناممکن (؟) وفقط حدود مرزهای شمالی ماننا وناحیه گنجه درجمهوری آذربایجان را محل پادشاهی اسکیت می داند. وی برای اثبات این ادعا اشاره استرابون به وجود سرزمینی به نام "سکاسنا" دراین حدود راکافی می داند (تاریخ ماد 233) . دلیلی که نتیجه گیری دیاکونوف راتاحدودی نقض ولی آن رانفی نمی کند این است که آسار حدون فرمانروای آشور(688 – 681 ق.م) برای رسیدن به سرزمین"پاتوش آری" برکران کویرنمک درخاک مادهای دوردست که کوه بیکنی (به تعبیری دماوند) درکنارآن نهاده است"، بیم آن راداشته است که کیمری ها(بخوانید: اسکیت ها) وماننایی ها پا به میان گذاشته ومتعرض آنان گردند(کامرون، 131). دراینجا این سئوال پیش می آید که کیمری ها (اسکیت ها – سکاها) دراین تاریخ درکدام موقعیت جغرافیایی بوده اند که می توانسته اند بامتحدان ماننایی خویش سپاهیان آشوررادرراه رسیدن به پاتوش آری و"خوآرا" تهدید کنند؟ آیااستپ های مغان نمی تواند محل پادشاهی اسکیت یاایشکوزای بوده باشد؟(15)
    آیامهاجمان آشوری که به امید رسیدن به پاتوش آری برکران کویرنمک از طریق شهری به نام آنتارپاتی که سارگون آن رابه نام "آندیرپاتیانی" می شناخت به پیشروی پرداختند(کامرون 131)، نمی بایست خطرایشکوزهاومانناهارادرار اضی اردبیل وکرانه های غربی وجنوب غربی خزردرک کرده باشند؟
    ابهاماتی که درتعیین مسیر لشکرکشی آشوریان به ناحیه "پاتشوارا" وکوه "بیکنی" که اولی به گفته شرق شناسان پدشخوارگر(ناحیه ورامین وگرمسار) ودومی کوه دماوند بوده است مانع ازآن نمی شود که مادرتطبیق آنتارپاتی باآذربایجان وآرات پاتی با"ارت وت" (ارت پات) شبهه کنیم، زیراهمانطوری که پیشترگفته شد، درنقشه مربوط به دوره اشکانی که منسوب به بطلمیوس (فوت حدود 167 میلادی ) است سرزمین "آنتروپاتیا" درحد فاصل دریاچه مارگیانه (ارومیه) تادریای هیرکاتی(خزر)نموده شده است. انطباق آنتروپاتیا یا آنتارپاتی لوحه آسار حدون آندیرپاتیانوسارگون دوم (جدآسارحدون) باآتروپاتکان منابع پهلوی وآدوربایگان منابع سریانی وآتروپانته منابع یونانی تحول عمده ای درنگرش سنتی به ماخوذ بودن نام آتروپاتی از نام آتروپات فرمانروای ماد آتروپاتی ایجاد می کند.(16) همنام بودن فرمانروایان آندیرپاتیانو وآرات پاتی درلوح سارگون که هردو فرمانروا نام کاسپی یابه عبارتی دیگر هوریانی ماشداکو(مزداکو – مشتاکو) داشته اند (17) وهمچنین وجود شهری به نام مشدا"مشتا" درقلمرو دولت ماننا که منطبق باداش تپه امروزی درنزدیکی قوشاچای (میاندوآب) می باشد.(18) این نتیجه رابارمی آورد که آرات پاتی وآندیرپاتیانو ازشهر _ دژهای ماننا بوده اند. برخی از پژوهشگران جوان می گویند که مرادازشهر اردینی درمنابع اورارتویی اردبیل می باشد. ولی بااین عقیده نمی توان موفق شد، زیرااین شهر درنزدیکی های شهر مقدس موساسیردرحوالی رواندوز – اشنویه بوده است. آیااردبیل دردوره مادها درقلمرودولت مادبوده یادرتحت نفوذ عناصرکاسپی وکادوسی ازنفوذ این دولت برکنارمانده است؟ پاسخ قطعی به این سئوال درحال حاضر ممکن نیست، اما به ظن اقوی ناحیه اردبیل ازنفوذ دولت مادبرکنارنبوده است. درباب اینکه اردبیل درقالب ساتراپ نشین ماددرترکیب امپراتوری هخامنشی بوده ویادرقالب ساتراپ نشین کاسپیانه درروایت هرودوت ، پاسخ قطعی ممکن نیست. اما مسلم است که دراواخر دوره هخامنشی کادوسیان وکاسپیان وساکسنیان (سکاها ایشکوزای یااورتوکویبانتیان) یعنی اقوامی که وجودشان درناحیه اردبیل وحوضه قره سو ودره رود ارس واستپ های مغان به ثبوت رسیده درنبرد سرنوشت ساز گائوگامل تحت فرمانروایی آتروپات فرمانده مادی ها وبه اتفاق مادی ها می جنگیدند. پس ازشکست هخامنشیان درنبرد گائوگامل وفرارداریوش سوم (دارا) به اکباتان (همدان) وسقوط نهایی هخامنشیان ، آتروپات دولت مستقل آتروپاتن راتاسیس کرد. درترکیب دولت آتروپاتن علاوه بربازماندگان گوتی ها، لولوبی ها، هوری ها، مانناها، عناصر کاسپی وکادوسی داخل بودند وبی گمان اردبیل نیز درسده چهارم قبل از میلاد تااوایل سده اول میلادی درقلمرو آتروپاتن بوده است. استرابون جغرافی دان یونانی درترکیب جمعیت های ساکن درآتروپاتن ازطوایف کوهستانی کادوسی، آمارد – که رود قیزیل اوزن به نام آماردوس خوانده شده، وکبرتی ها وتاپیرها(تپورها) نام برده است. وی همچنین ازدوپایتخت تابستانی وزمستانی آتروپاتی به نام گازاکا درزمینی هموارقرارداشته باارکی به نام "ورا" که آن رامنطبق باگنجک یاشیز (تخت سلیمان حالیه) می دانند. ولی نام پایتخت دوم درمتن وی از قلم افتاده است ودانشمندان باتوجه به سابقه مرکزیت اردبیل درقلمروکوست آتورپاتکان عصرساسانی ، پایتخت تابستانی بوده باشد، بااردبیل تطبیق می کنند..(19)
    اردبیل چناچه ازگزارش جغرافیدانان ومورخان دوره اسلامی اخذ می شود، دست کم دراواخر دوره ساسانی مرکز آذربایجان وبه تعبیر وسیع ترمرکز کوست اباختر یاکوست آتورپاتکان بوده است. درکوست آتورپاتکان که موسی خورنی درجغرافیای خود ازآن به عنوان کوست کپکوه (قفقاز) نام برده سرزمین های ( استان های ) زیرداخل بودند:
    1 – آتورپاتکان 2 – ارمن(هایک) 3 – اری (ری) 4 – گلان وشنجان( گیلان وزنجان) 5 – رن( الوانک یااران یاآلبانیا) 6 – بلسکان(بلاسجان منابع عربی یادشت مغان ومیل مغان امروزی) 7 – دلمونک(دیلمان) 8- دمباوند(دماوند) 9- تپرستان(مازندران) 10- رون (رویان درجنوب دریای خزر) 11- سیسکان (سیونیک درشمال رود ارس تادریاچه گؤی گؤل درارمنستان) 12- آمل ( آمل درمازندران) 13- ورجان (گرجستان)(20)
    نام اردبیل دردوره ساسانی چه تلفظی داشته دقیقا معلوم نیست. من درمقاله ای که تحت عنوان "اردبیل توپونیمینه داییر معلومات" درنشریه هفتگی آوای اردبیل ونشریه دانشجویی سایان منتشرکرده ام، کوشیده ام گرهی از ابهامات موجود دراین باب راباز کنم وعلاقمندان می توانند به ان نشریات مراجعه کنند. ضمنادرموردتلفظ این نام دردوره اشکانی نیز اطلاع روشنی نداریم. آقای داریوش به آذین براین باوراست که چون نام اردبیل درمنظومه ویس ورامین که منسوب به دوره اشکانی است آمده، لذا نام اردبیل دردوره اشکانی موجود بوده است. وجود نام اردبیل دردوره اشکانی مورد قبول است، امادانش مافعلااجازه نمی دهد که بگوییم اردبیل دردوره اشکانی چگونه تلفظ می شده است. بدیهی است ترجمه ویس ورامین درسال 446 ه.ق به وسیله فخرالدین اسعد گرگانی یعنی زمانی که حداقل دویست سال ازرواج نام اردبیل به هیئت کنونی اش می گذشت، هیچ کمکی به مابرای دانستن طرزتلفظ اردبیل دردوره اشکانی نمی کند. درسال 22 هجری قمری وزمانی که هنوز سلسله ساسانی بطور کلی برچیده نشده بود، اعراب متوجه کرسی آذربایجان ومقر مرزبان آن دراردبیل شدند. به روایت بلاذری "مرزبان جنگجویانی راازمردم باجروان (شهری درمغان ) ومیمذ(اهر) ونریر یا نیریز(؟) وسراه (سراب) وشیز (گنجک یاگازاکای استرابون) ومیانج(میانه) وجاهای دیگرنزد خود گردآورده بود وچند روز بامسلمانان (اعراب) نبردشدیدی درپیوست. سپس مرزبان باحذیفه(والی منسوب عمربن خطاب برآذربایجان ) ازسوی همه مردم آذربایجان صلح کرد..." (21)
    اردبیل درطول قرون نخستین اسلامی یعنی ازسال 22 هجری قمری تاقرن چهارم به مانند عصر ساسانی همچنان به عنوان کرسی نشین آذربایجان دردوره های والیگری ومرکز آذربایجان دردوره تشکیل امارت های نیمه مستقل باقی ماند. دردوره فرمانروایی نخستین سلسله ترک مسلمان درآذربایجان یعنی دردوره سلسله ساجیان (بنی ساج ) که اصل آنهاازترکان ماوراء النهربود وبین سالهای 276 تا320 ه.ق حکومت کردند، اردبیل تختگاه این سلسله بود. باانقراض ساجیان وروی کارآمدن سلسله کنگریان دیلمی تباربامسافریان، اردبیل همچنان پایتخت این سلسله باقی ماند.
    منابع وتوضیحات:
    1- یوزف مارکوارت، ایران شهر ، 206
    2- دکتر رحیم رئیس نیا آذربایجان درسیر تاریخ ایران ، جلد دوم ، 949
    3- مآخذ فوق ، 948
    4- رک: تمدن وفرهنگ سیگ افراشتی درشرق آذربایجان ، نشریه هفتگی آوای اردبیل به قلم نویسنده
    5- کریستی ویلسون، تاریخ صنایع ایران، 44- 43
    6- تاریخ پیشرفت علمی وفرهنگی بشر، ازانتشارات یونسکو، ترجمه پرویز مرزبان، جلد اول بخش دوم- قسمت اول، 32-31-30 / جغرافیایی استرابون موضوع کوسایوی یاکیسی
    7- به عقیده صاحب نظران کاسی هاشعبه ای ازکاسپی هابوده اند. اصطلاح کاسپی طبق نظر متخصصان مرکب از کاس وجمع عیلامی پی= کاسپی است.
    8- اقوام مگالی تیک به اقوامی گفته می شود که دربنای ساختمان های خود سنگ های بزرگ وعظیم الجثه به کاربرده اند.
    9- شاپوررواسانی ، جامعه بزرگ شرق، 251
    10- درمنابع آشوری نام ماننا به صورت مونا نیزآمده است.
    11- خالدی یاهالدی بزرگترین خدای مورد احترام اورارتوها بودوبه همین خاطر است که اورارتوها رادربرخی منابع تاریخی به نام های خالدیان وهالدیان خوانده اند.
    12- محمدجواد مشکور، نظری به تاریخ آذربایجان ، دکتررحیم رئیس نیا ماخذ فوق جلد اول، 174.
    13- تاریخ ماد، 243
    14- تاریخ ماد نقشه ضمیمه به صفحه 208
    15- ریچارد .ن . فرای، میراث باستانی ایران ترجمه مسعود رجب نیا، ص 117 حل پادشاهی اسکیت رادردشت مغان می داند. وجود پادشاهی مسکوت( = ماساگت یاماساژت) درجنوب دربند وشمال شابران که شعبه ای ازسکاها بودند وکوروش درجنگ باآنها کشته شد، گواهی است برحضورسکاها دردشت مغان ، عرب ها ازمسکوت بانام مسقط یاد کرده اند.
    16- ممکن است مصمت ن درآندیر پاتیانو حذف شده وکلمه به صورت آریر ( آتور) پاتیان درآمده باشد.
    17- جورج کامرون، ایران درسپیده دم تاریخ ، 117 ، متون نوزی مربوط به عناصر هوری است وپسوند "کو" پسوندی هوریانی شمرده می شود.
    18- تاریخ ماد، 163
    19- یوزف مارکوارت، ایران شهر، 39 – 38 مارکوارت علیرغم تیزهوشی فوق العاده اش نتوانسته است محل استان شنجان رامعین کند وبه حاشیه گویی پرداخته است. شنجان به غیراز زنجان باهیچ جایی نمی تواند انطباق داشته باشد. رک : به ص 238 ایران شهر
    20- بلاذری ، فتوح البلدان ، 457
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




  4. #24
    پروفشنال AMIR_EVILPRINCE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    آمل - مازندران
    پست ها
    918

    پيش فرض آمل

    آمل یکی از شهرهای استان مازندران ایران است.
    آمل شهری باستانی و یادگار قوم آمارد است. قوم آمارد از مردمان آسیانی‌نژاد بودند که پیش از کوچ آریایی‌ها به سرزمین ایران در آمل زندگی می‌کردند. نام شهر آمل دگرگون‌شده همان نام آمارد است.
    شهر آمل با حدود 160 هزار نفر جمعیت در جلگه مازندران و در دوسوی رود هراز با ارتفاع 76 متر از سطح دریا در 52 درجه و 21 دقیقه طول شرقی و 26 درجه و 25 دقیقه عرض شمالی و در فاصله 70 کیلومتری غرب ساری، مرکز استان، هجده کیلومتری جنوب دریای مازندران،و شش کیلومتری شمال دامنه کوه البرز و 180 کیلومتری شمال شرقی تهران قرار دارد.
    آمل یکی از شهرهای قدیمی ایران می‌باشد که پیشینه تاریخی آن به دوران پیش از اسلام می‌رسد. آمل در طی سده‌های پیاپی، مرکز حکومت فرمانروایان محلی مازندران بوده است. اهمیت مرکز ارتباطی هراز، وجود بناهای متعدد تاریخی و مذهبی و نزدیکی به مرکز کشور، این شهر را به یکی از کانون‌های مهم گردشگری استان مبدل ساخته است.بقعهٔ امام زاده عبدالله، پل دروازه چشمه، بقعه مشهد بزرگ، امام زاده ابراهیم امام زاده قاسم، بقعه شمس آل رسول، آرامگاه میر حیدر آملی، گنبد شمس طبرسی، قلعه بهمن،آب‌های معدنی لاریجان، پارک جنگلی میرزا کوچک خان، دره، دریاچه، دشت شقایق‌های وحشی لار و قلهٔ دماوند از مهم‌ترین جاذبه‌های گردشگری آمل به شمار می‌روند.
    شهرستان آمل از شمال به شهرستان محمود آباد، از شمال شرقی به شهرستان بابلسر، از شرق به شهرستان بابل، از جنوب به استان تهران و از مغرب به شهرستان نور محدود است.
    پیشینه تاریخی شهر آمل
    واژه آمل که گونه پهلوی آن آموی است، بی گمان از قبیله باستان (آ) مردها یا (آ) ماردها گرفته شده است. مورخان باستانی غربی نام این قبیله را مردی (mardio) یا آمردی (Amardio) آورده اند. آماردها قومی نیرومند و جنگجو بوده‌اند و ناحیه فعلی آمل را به عنوان مرکز خود انتخاب نموده و نام خود را بر نهادند و بعدها واژه «آماردها» به سبب کثرت تلفظ به آملد – آمرد و «آمل» بدل شد. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان آورده است که شهر آمل در سال 137 ه.ق. به دست مسلمین افتاد. فریزر نیز در سال 1238 ه.ق. از زیبایی شهر آمل و پل مجلل دوازده دهنه آن نام برده است. با توجه به اسناد تاریخی، این شهر حداقل از دوره ساسانی تا مغول پایتخت مازندران بود و سکه‌هایی نیز با ضرب آمل در زمان ساسانی کشف شده است.
    آماردها که که جایگاهشان بین محل استقرار اقوام تپور و کادوس نشان داده شده است. در جوار مرو ساکن بوده اند. این قوم مهاجر از مردم مرو بوده و قومی بادیه نشین بوده‌اند که به تاخت وتاز در اراضی اقوام دیگر می‌پرداختند و به روزگار کورش تا حوالی ماد پراکنده گردیده بودند. قوم مارد پس از رانده شدن توسط مرویان به طبرستان (آمل) آمدند که در کنار رود هراز (ضلع غربی آن) سکنی گزیدند و شهر آمل پایتخت باستانی آنان بوده است که اسم شهرآمل از نام آنان گرفته شده است. آمل در زمان اشکانیان نیز معمور و آبادان بود که آنرا همو می‌نامیدند. در زمان ساسانیان نیز شهر آمل از عمران و آبادانی برخوردار بود و مرکز ایالت مهم طبرستان بوده است. به طور کلی بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، تکوین شهر به زمان ساسانی بر می‌گردد. شهر طی مراحل تکوین خود از زیر ساختها و عناصری چون ارگ حکومتی، محلات، آتشکده و بازار برخوردار گردید. در این الگوی استقرار قصر و عمارت حکومتی در موضع مکانی برتر با حصاری به دور آن قرار داشته است. بخشهای ورای آن نیز شارستان و سواد یا حومه را در برمی گرفته که مامن سکونت قشر اشراف و مردم عادی بوده است. شهر آمل به سال 140 هجری قمری توسط سپاه اسلام فتح می‌گردد. به نظر می‌رسد که با فتح شهر یک جابجایی در مکان آن نیز صورت گرفته است. چه در گذشته آتشکده‌ها در بخش شارستان قرارداشته، حال آنکه بقایای حاصل از آتشکده‌ها در وضع موجود با فاصله‌ای قابل توجه از بافت قدیم قراردارد. تحولی که در زمینه بینشی تحقق می‌یابد، خود را در شکل عنصر مسجد جامع می‌نمایاند. سیاحانی که بعد از ظهور اسلام در دوره‌های مختلف از این شهر بازدید کرده‌اند اواسط قرن سوم تا اواخر قرن چهارم هجری را اوج شکوفائی شهر دانسته اند. این دوره مصادف با به قدرت رسیدن علویان می‌باشد و شهر آمل به عنوان مرکز طبرستان مورد توجه قرار می‌گیرد. مرکزیت سیاسی، موقعیت سوق الجیشی و مجاورت شهر با گذرگاههای بین منطقه ای، رشد و توسعه شد را در ابعادی اجتماعی رقم می‌زند. در عصر صفوی آمل رونق فراوان گرفت و حکام صفویه به مازندران دلبستگی خاص داشتند. شاه عباس که از جانب مادر با سلاله مرعشیان خویشاوند بود. به آمل علاقه زیاد داشت. به دستور او جاده کنار رودخانه هراز آباد شد و در طول راه برای توقف چهارپایان و افراد کاروانسرا ایجاد کردند جاده شوسه‌ای که آمل را به ساری و گرگان وصل می‌کرد، درزمان او احداث شد. آرامگاه با شکوه سید قوام الدین مرعشی را به فرمان او مجدداً تعمیرات اساسی نمودند. به طور کلی می‌توان گفت که ساخت و ساز قضائی شهر در این زمان (بعد از اسلام) نیز تداوم دوره قبل از خود می‌باشد. با این تفاوت که در این دوره مسجد جامع به ساخت شهر افزوده می‌شود. ومقیاس شهر به لحاظ گسترش فعالیتهای گوناگون وسیعتر از گذشته می‌گردد. رشدو توسعه بازار به صورت فرمی خطی، باعث می‌گردد محلات مسکونی بیشتری را که بر مبنای زمینه‌های نژادی، قومی و …. شکل گرفته بودند، حول و حوش خود نظام دهد.
    [ویرایش]
    سیر تحول شهر در دوران معاصر
    پس از یک دوره رکود و فترت تا اواخر قاجاریه، با روی کار آمدن دولت متمرکز پهلوی اول، شهر شاهد گامهای چند در جهت احیای خود، بنا به دلایل سیاسی می‌باشد. در زمان پهلوی اول تحولاتی در آمل پدید آمد که در توسعه شهر و دگرگونی آن تأثیر بسزائی داشت. در این دوره شهر آمل چون شهرهای دیگر رو به آبادانی گذاشت. خندقهای اطراف شهر را خشک کردند. ایجاد عمارت شهرداری، کاخ چایخوران، تأسیس دبیرستان امام خمینی ( پهلوی سابق)، اداره اقتصاد و دارایی، ایجاد انبار برنج برای صادرات آن به نقاط دیگر کشور، احداث مغازه‌های جدید در بیرون بازار، از جمله اقدامات این دوره می‌باشد. تزریق عملکردهای جدید به شهر، آنرا از تحرکی چند برخوردار می‌سازد و این تحرک در بعد کالبدی با توسعه‌های جدید به دور شهر قدیم تشدید می‌گردد. الگوی تقلیدی مداخله کالبدی در تهران، از این پس با حضور حیات انتشاری، دامنگیر شهرهای دیگر ازجمله آمل نیز می‌گردد. شکل این مداخله با ایجاد فعالیتهای مستقیم در محور مهدیه و انقلاب در ضلع جنوبی بازار شهر و احداث خیابانهای چاکسر (خیابان شهید بهشتی)تحقق می‌یابد و این در حالی است که هسته اولیه شهر، علیرغم چنین مداخلاتی در محیط خود و استقرار عناصر جدید تزریق شده به تدریج انسجام کالبدی خود را با بافتهای مجاورش کاهش می‌دهد. در دوره پهلوی دوم در جهت سهولت جریان روابط کالایی وابسته، مداخلات کالبدی بیشتری در بافت صورت می‌گیرد. در این دوره نیز مداخلات تحقق یافته در دوره قبل با احداث خیابان طالب آملی (در ضلع غربی محدوده شهر قدیم) و تعریض آن در سالهای 52و53 تکمیل و انقطاع کالبدی بافت با مجموعه‌های جدید پیرامونی را موجب می‌شود.
    [ویرایش]
    عوامل تشکیل بافت تاریخی آمل
    1- بازار: راسته اصلی بازار قدیم آمل به همراه راسته‌های فرعی منشعب از آن (راسته عطاران، راسته پالان دوزان، راسته نمدمالان و نوراسته)نقش مهمی در تشکیل و تعریف محدوده بافت ایفا می‌کنند. راسته اصلی دقیقاً و بلافاصله بعد از پل دوازده چشمه (جنوب شرقی بافت) آغاز و به صورت قطری و طولی در بافت حرکت کرده و تا نزدیکیهای مرکز اصلی کاشی محله (مسجد جامع علی کوچک) ادامه می‌یابد. بازار به بافت ویژگی طولی و خطی بودن آن (گذر و محور اصلی بافت) تلفیق بعضی از مراکز محله با آن (مشائی محله و شاهاندشت محله)، برخورداری از کاربری اجتماعی – اقتصادی و همجواری با دیگر عناصر شهری عمده بافت (مسجد جامع، مسجد آقا عباس، گرمابه و …) قسمت اعظمی از بافت مسکونی اطراف را تحت نفوذ مستقیم خود دارد. در واقع برش و عبور قطری بازار از بافت سبب می‌شود که تا عمق واحدی از دو طرف (بافت مسکونی پیرامون بازار) خود را تحت پوشش قرار دهد.
    2- مراکز و گذرهای اصلی محلات، به غیر از سه مرکز اصلی میدانچه مشائی محله (محله چهار سوق)، بازارچه شاهاندشت محله (تکیه هاشمی) و کاشی محله (مسجد جامع علی کوچک) بقیه مراکز اصلی با فاصله از راسته اصلی بازار و تقریباً در در مرکز ثقل هندسی محلات مستقر می‌باشند. چون راسته اصلی بازار به صورت قطری بافت را قطع نموده است از این نظر این مراکز اصلی با گذرهای اصلی بین خود، عملاً یک حلقه ثانویه پنهانی (تار نامرئی) را به دور بازار به وجود می‌آورند. علاوه بر این هر یک از این مراکز اصلی، خود دارای یک شعاع نفوذی می‌باشند. لذا مجموعه این شعاعهای نفوذ مراکز اصلی با حلقه درونی بر گرد بازار، محدوده و منطقه‌ای را تعریف خواهد کرد که می‌تواند به عنوان یک محدوده بافت کهن و تاریخی به آن استناد کرد. چون بافت کهن آمل از دخالتهای کالبدی و عبور خیابانهای چلیپائی رضاخانی مصون مانده است. لذا پیوستگی قضایی عناصر شهری و مراکز محلات از طریق گذرها و معابر اصلی بافت موجب تشکل و انسجام بافت می‌گردد.محلات تاریخی آمل و شاخص آنها :
    1- قادی محله (تکیه شهدا) 2- گرجی محله (امامزاده تقی) 3- نیاکی محله (حسینیه ارشاد)4- کاردگر محله (مسجد امیری‌ها) 5- مشائی محله (چهار سوق) 6- شاهاندشت محله (تکیه هاشمی) 7- چاکسر محله (امامزاده قاسم) 8- کاشی محله (مسجد جامع علی کوچک) 9- پائین بازار محله (تکیه آملی‌ها) 10- گلباغ محله (مسجد جامع)
    هر یک از محله‌های مسکونی فوق دارای محدوده و مرز معین وتعریف شده می‌باشند. این محدوده‌ها توسط حصار یا موانع کالبدی مشخص نمی‌شد، بلکه گذرها و کوی‌ها یا محدوده پلاکها محدوده هر محله را تشکیل می‌دهد. به طور کلی خصوصیات فضائی، کالبدی و اجتماعی محلات بافت قدیم آمل به شرح ذیل می‌باشند.
    - عرفی بودن حریم و مرزهای محلات نه عینی (وجود مرزهای فرهنگی – اجتماعی به جای لبه‌های انسان ساخت نظیر معابر، محدوده باغ یا خانه) - استقلال و خود اتکائی، محلات مسکونی از نظر برخورداری از امکانات عمومی و تجهیزات خدماتی - رعایت سلسله مراتب دسترسی از راسته اصلی بازار به کوی‌های محلات به دلیل حجاب سکونتی محلات (ارتباط غیر مستقیم محلات با راسته اصلی بازار) - تبلور همجواریها همیاریهاو همکاریهای اجتماعی و ایجاد جو مشارکت و روحیه تعاون در بین ساکنین محله (وجود حس تعلق خاطر قوی در بین ساکنین محلات)
    [ویرایش]
    آثار تاریخی بافت آمل
    1- گنبد ناصر الحق 2- بقعه شمس آل رسول (آتشکده) 3- بقعه سید سه تن (میر حیدر آملی) 4- مسجد امام حسن عسگری 5- بقعه امامزاده قاسم 6- مسجد آقا عباس 7- مسجد جامع 8- بقعه میر بزرگ 9- ساختمان دارائی 10- پل دوازده چشمه 11- پل فلزی (معلق) 12- قدمگاه خضر 13- امامزاده ابراهیم
    مراکز دیدنی : دخمه‌های سنگی (کافر کلی) رینه، راه باستانی تنگه بند بریده و تصویر حجاری شده شاه و یاران او بر سنگ، کاروانسرای گمبوج، قلعه ملک بهمن، مسجد جامع مسجد امام حسن عسکری مسجد آقا عباس، بقعه متبرکه سه سید، بقعه متبرکه ناصرالحق، بقعه متبر که شمس آل رسول، امامزاده ابراهیم (ع) بقعه متبرکه میربزرگ پل دوازده چشمه امامزاده قاسم (ع) سقانفار زرین کلا و سقانفار هندو کلا موقعیت جغرافیایی آمل شهرستان آمل در مرکز استان مازندران از شمال به شهرستان محمودآباد، از شرق به شهرستان بابل، از غرب به شهرستان نور و از جنوب به استان تهران محدود می‌شود. این شهرستان با بیش از 350 هزار نفر جمعیت (شهر آمل، حدود 160 هزار نفر) و 3185 کیلومتر مربع مساحت دارای دو شهر آمل و رینه و سه بخش مرکزی، لاریجان و دابودشت است. شهر آمل واقع در جلگه مازندران و طرفین رود هراز با ارتفاع 76 متر از سطح دریا در 52 درجه و 21 دقیقه طول شرقی و 26 درجه و 25 دقیقه عرض شمالی و در فاصله 70 کیلومتری غرب ساری، مرکز استان، هجده کیلومتری جنوب دریای مازندران،و شش کیلومتری شمال دامنه کوه البرز و 180 کیلومتری شمال شرقی تهران قرار دارد. آب و هوای آمل آب و هوای شهرستان آمل نظیر سایر نقاط مازندران است؛ در تابستان‌ها گرم و مرطوب و در زمستانها ملایم. حداکثر ریزش باران در ماه آذر و حداقل آن نیز در ماه تیر است. برای دیدن نقشه آمل اینجا را کلیک کنید. آثار تاریخی و جاذبه‌های جهانگردی شهرستان آمل: از آثار تاریخی شهرستان آمل با آن همه سابقه شهرنشینی یا به دلیل رطوبت بالای منطقه و یا به دلیل حوادث طبیعی مثل زلزله و حوادث غیر طبیعی مثل هجوم تیمور گورکانی، چیز چندان درخور توجهی باقی نمانده است. برخی از این آثار باقیمانده به همراه برخی جاذبه‌های جهانگردی به ترتیب زیر هستند: 1. مشهد میربزرگ (مقبره میر قوام‌الدین مرعشی، سر سلسله مرعشیان مازندران که از بناهای دوره صفویه است.) 2. مقبره میرحیدرالدین 3. مقبره امامزاده ابراهیم «ع» 4. مقبره امامزاده قاسم «ع» 5. مقبره امامزاده عبدالله «ع» 6. مقبره ناصرالحق حسن‌بن علی 7. بقعه شمس آل رسول 8. پل دوازده چشمه 9. قلعه شاهان‌دشت (ملک بهمن) 10. مقبره مولانا سید حسن ولی واقع در نیاک 11. پارک جنگلی میرزا کوچک خان (واقع در 20 کیلومتری جاده هراز) 12. آبهای معدنی لاریجان، آمولو، اسک و استراباکو و نیز پارک جنگلی در حال احداث شهرداری آمل واقع در جنب طرح پردیس دانشگاه شمال با مساحت 65000 مترمربع.

  5. #25
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    Tabriz
    پست ها
    3,505

    پيش فرض

    ممنون از دوستان عزيز كه مطلب گذاشتن .

  6. #26
    Banned jooni's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    331

    پيش فرض

    شهر قم چیزی نداره که تعریف کنم حالا
    یکی از درهای بهشت رو به قم باز میشه
    شهر مذهبی نیست الکی اسمش بد در رفته البته به شهر های اصفهان وتهران ومشهد وتبریز نمیرسه ولی مثل بقیه شهر های معمولی اما جا های زیادی برای گردش نداره منظورم همون ولگردی و یکی از بزرگترین شهرهای تولید کننده حاج آقا هم هست
    آدم هایش هم مثل همه جا های دیگه خوب وبد پیدا میشه اما خیلی شیک نیستند فقط جوون هایش شیک هستند بقیه شان قدیمی هستند ودلشون نمیاد پول خرج کنند
    آخ یادم رفت بگم قمی های اصل خیلی پول دار هستند چون دلشون نمیاد پول خرج کنند و فقط زمین خریدن وحالا هم که گرون شده خیلی پول دار بیدن حتی به خودشان هم نمی رسند
    من قمی اصل نیستم

  7. #27
    اگه نباشه جاش خالی می مونه korosh bozorg's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    207

    پيش فرض

    شیراز پایتخت فرهنگی ایران زمین
    شیراز و پارس خاستگاه تمدن ایران زمین


    شيراز، نامي خيال انگيز

    در افسانه ها آمده است كه شيراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پيشداديان) شهر شيراز را تأسيس كرد و نام خود را بدان بخشيد. به روايتي ديگر، نام اين ديار، "شهرراز" بوده كه به اختصار شهر از و شيراز خوانده شده است.

    در حالي كه بر اساس تحقيقات "تدسكو" شيراز به معناي مركز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافي دان مسلمان قرن چهارم هجري، علت نامگذاري شيراز شباهت اين سرزمين به اندرون شير مي داند، چرا كه به قول او عموما" خواربار نواحي ديگر بدانجا حمل مي شد و از آنجا چيزي به جايي نمي بردند. و بالاخره بنا به نوشته كتاب "صورالاقاليم"، از جهت وجود دام هاي بسيار در دشت شيراز، آنجا را "شيرساز" ناميده اند.

    باري، بيش از هر چيز نام زيبا و سحرانگيز شيراز كه واژه اي فارسي است، بهترين گواه بر اين باور است كه برخلاف پندار پاره اي از جغرافي دانان مسلمان، تأسيس اين شهر به قرن ها قبل از ورود اسلام به ايران باز مي گردد، شيراز، هم اكنون نيز در محل تقاطع مهمترين راه هاي ارتباطي شمال به جنوب و شرق به غرب كشور است و اين موقعيت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا كه در عهد هخامنشيان، شيراز بر سر راه شوش (پايتخت هخامنشي) به تخت جمشيد و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانيان راه ارتباطي شهرهاي بسيار مهمي چون بيشابور و گور با استخر، از جلگه شيراز مي گذشت. در نتيجه مسلم است كه چنين محل حاصلخيز و خوش آب و هوايي كه در تقاطع مسيرهاي مهمي كه برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالي از آبادي و سكنه نبوده است. وجود آثار قديمي مانند قصر ابونصر در حوالي شيراز كه قدمت آن به دوره اشكانيان مي رسد و نقوش برجسته برم دلك، (در چندكيلومتري شرق قصر ابونصر) كه از آثار دوره ساساني است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، كهندژ) در سمت شرق تنگ سعدي و چند نقش برجسته در دهكده گويم در چهار فرسنگي شمال غرب شيراز و همچنين پيدا شدن سكه هايي در ضمن حفاري هاي قصر ابونصر، كه بر آنها با خط پهلوي نام شيراز نقش بسته است، جملگي بر وجود شهر يا بلوكي به نام شيراز، در همين محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.

    علاوه بر آنچه گفته شد، كاوش هاي باستان شناسي در تخت جمشيد، به سرپرستي كامرون در سال 1314 ه.ش، به پيدايش خشت نبشته هايي انجاميد كه بر روي چند فقره از آنها نام شيراز مشخص بود. بدين ترتيب مي توان احتمال داد، اين وادي كه در عهد رونق تخت جمشيد، آبادي كوچكي بيش نبوده است، بعد از انهدام پايتخت هخامنشيان، سمندروار از دل خاكستر آن ديار برپا خاسته است.

    آخرين كلام اين كه در اشعاري از شاهنامه فردوسي، استاد حماسه سراي طوسي، به مناسبت هايي از شيراز ياد شده، مثلاً راجع به شيراز در عهد كيانيان آمده است:

    دوهفته در اين نيز بخشيد مرد

    سوم هفته آهنگ شيراز كرد

    هيونان فرستاد چندي ز ري

    سوي پارس، نزديك كاوس كي

    و در مورد شيراز، در روزگار اشكانيان، چنين مطالبي ذكر شده است:

    چو بنشست بهرام زاشكانيان

    ببخشيد گنجي به ارزانيان

    ... ورا بود شيراز تا اصفهان

    كه داننده اي خواندش مرزمهان

    و بالاخره اينكه در عهد پيروز و قباد ساساني، سپهبد ايران، "سوفراي" از اهالي شهر شيراز بود

    ... بدان كار شايسته شه "سوفراي"

    يكي پايه ور بود و پاكيزه راي

    جهان ديده از شهر شيراز بود

    سپهبد دل و گردن افراز بود

    استخري در كتاب مسالك و ممالك كه در نيمه اول قرن چهارم هجري تأليف شده است، راجع به آثار و بقاياي فرهنگي قبل از اسلام، در شيراز مي گويد:

    شيراز قلعه اي به نام شاه موبد دارد. وي همچنين از دو آتشكده به نام هاي كارستان و هرمز در آن سرزمين ياد مي كند.

    باري در مجموع گفتار استخري كه شيراز سيزده ناحيه (طسوج) دارد كه در هر كدام از آنها قراء و كشتزارهايي موجود است كه متصل به هم قرار گرفته اند. و نيز نظر ابن بلخي كه در روزگار ملوك فرس، شيراز ناحيتي بود و حصاري چند بر زمين، مي تواند روشنگر قدمت شيراز، به عنوان يك سرزمين مسكون آباد (و نه يك شهر بزرگ) باشد... .




    ************************************************** ************************************************** ************************************************** ************************

    شیراز تخت گاه سلیمان

    شيراز اين شهر باستانی در طی گذشت ايام به القاب گوناگونی شهرت داشته و از آن جمله دارالملک، دارالعلم، ملک سليمان و ... اما شايد مشهورترين و قديمی ترين لقب شيراز همان ملک سليمان است و بدين خاطر بر بسياری از بناهای قديمی شهر همچون عمارات باغ نظر، سردربازار مشير، نارنجستان قوام و .... تصويرهايي از حضرت سليمان نقش شده است که معمولاً وی را بر تختی نشسته و در وسط مجلس نشان می دهد و عده ای از وزرا و تعدادی از ديوها گوش به فرمان او در اطرفش ايستاده اند و تعدادی از حيوانات وحشی و اهلی نيز در بين گلها و درختان و بدور حضرت سليمان ترسيم شده اند.

    اما چرا شيراز به تختگاه سليمان مشهور شده است ؟

    حضرت سليمان پسر داوود از پيامبران بنی اسرائيل بوده و بر طبق روايات مذهبی 700 سال عمر کرده است. سليمان بواسطه انگشتری که در دست داشته و اسم اعظم بر آن نقش شده بود و بر جن و انس فرمان می رانده، باد به فرمانش بوده و تخت سلطنتش را جابجا می کرده و جن و پری کارهای ساختمانيش را انجام می داده اند چنانکه قرآن در سوره سبا آيه 12 چنين می فرمايد :« وَ مِنَ الجِنِ مَنْ يَعَملَ بَيْنَ يَدَيْه بِاذن رَبه » يعنی : و از جن يک گروه آن بودند که پيش سليمان کار می کردند.

    و درباره ساختمانهايي که سليمان ساخته است و در قصص الانبياء نيشابوری آمده است که :

    ديوان را در کارها افکندند و آدميان و باد را تا عمارتها کردند ... و چنين گويند ميدانی بساخت دوازده فرسنگ .... و تختی فرمود از سيم چهار فرسنگ و کرسی فرمود از زر سرخ و بر آن تخت نهاد و در مجمل التواريخ و القصص در وصف شهر اسکندريه آمده است که : « همان جا قصر سليمان (ع) بوده است که ديوان از سنگ املس ساخته اند و چون در آن نگاه کنند صورت ابر و سبزی دريا پيدا شود و بر سان آئينه و بر آن نقطه ها ست رنگ رنگ و کس نداند که آن چه سنگ است و هر ستونی چندان است که مردی دست پيرامون آن در نتواند آورد » با توجه به اين توضيحات مردم ايران در ابتدای آشنايي با اسلام و از آنجا که با تاريخ گذشته شهر خود نيز آشنايي نداشتند و با مقايسه روايات مذهبی و قصه های اساطيری جمشيد را با سليمان يکی می پنداشتند و ساختمانهای عظيم بجا مانده از هخامنشيان را قصر سليمان يا مسجد سليمان می دانسته اند چرا که شباهت روايات مذهبی با آنچه از هخامنشيان باقی مانده است نيز به واقع زياد است مثلاً سنگهای تخت جمشيد سنگهای بزرگ و صيقلی است و تالار آئينه و يا کاخ تچر در تخت جمشيد بعد از 2500 سال هنوز هم کف پنجره های آن چنان صيقلی است که تصوير آنان را منعکس می کند. ستونهای کاخ آنچنان عظيم است که مردی نمی تواند بدور آن دست بياورد و سنگهای بکار رفته در مقبره کورش چنان عظيم است که به ذهن مردم آن روزگار حتماً به دست ديوان بر هم گذاشته شده بود و حيوانات افسانه ای حک شده بر درگاههای تخت جمشيد بنظر مردم آن زمان جز نقش ديو و پری چيز ديگری نيست چنانکه ابن موقل در قرن چهارم هجری در حين بازديد از شهر استخر از بنای بزرگی بنام مسجد سليمان نام می برد. که همان مقبره کورش است و آنگاه می گويد در اخبار آمده است که سليمان بن داوود (ع) از طبريه بدانجا دريک روز صبح تا شام می رفت و آنگاه به عقيده عوام در مورد يکی بودن سليمان و جمشيد اشاره می کند که گروهی از عوام ايران که به تحقيق مطلب نمی پردازند چنين می پندارند هم که پيش از ضحاک بوده همان سليمان است و اين عقيده مردم از آن روزگار تا زمانی که کشفيات باستان شناسی حقيقت را روشن نموده همچنان پا بر جا بود و به همين علت طی سالها فارس و به طبع آن شيراز با تختگاه سليمان و يا ملک سليمان مترداف بوده است و اين مطلب را از خلال نوشته های مختلف به خوبی می توان ديد مثلاً صاحب تاريخ و صاف در رثای آبش خاتون او را وارث ملک سليمان خوانده و گفته است.

    وارث ملک سليمان رفت در خاک ای دريغ

    کو سليمان تا بدان بلقيس خوش بگريستی




    سعدی شيرازی نيز اين اقليم را تختگاه سليمان می داند و می فرمايد :



    نه لايق ظلماتست بالله اين اقليم

    که تختگاه سليمان بدست و حضرت راز




    و هم او اتابکان فارس را وارث ملک سليمان می ناميده و اصولاً يکی از القاب رسمی سلغريان نيز همين بوده است نيز در ديباچه گلستان چنين می گويد :

    « سلطان البر و البحر وارث ملک سليمان مظفر الدين ابی بکر بن سعد زنگی »

    حافظ نيز در ديوانش به اين لقب اشاره می کند :

    دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

    رخت بر بندم و تا ملک سليمان بروم

    بعد از کيان به ملک سليمان نداند کس

    اين سزا و اين خزانه و اين لشکر گردان

    نقش خوارزم و خيال لب جيحون می بست

    با هزاران گله از ملک سليمان می رفت




    ابن زرکوب صاحب شيراز نامه نيز در ذکرنزول جلال الدين مسعود و هزيمت ملک اشرف از شيراز نوشته است :



    سپاس و شکر خدا را که مهر فرخ بخت

    خديمو مملکت آراشه غريب نواز

    به سال هفتصد و چهل و با سه در تجمل و ناز

    به تختگاه سليمان رسيد ديگر باز




    و در جای ديگر می گويد که ملوک عجم و شهرياران ايران زمين هر سال يک نوبت در اين نقطه زمين آمدندی و گفتندی که صومعه سليمان در اين زمين بوده است که اين مطلب به احتمال زياد اشاره به برگزاری مراسم نوروز در تخت جمشيد و جمع شدن بزرگان ايران و جهان در اين نقطه دارد و هم او در وصف شيراز می سرايد :



    در او يادگار بسی پادشا است

    برود خمه های بی پارسا است

    کلاه جهانگير و اقنوم داد

    سرير سليمان و تخت قباد




    همچنين در بعضی کتب نقل شده است که در حدود قرن هفتم هجری عده ای از عرفا و زهاد از بغداد به طرف شيراز حرکت کرده اند تا مسجد سليمان را زيارت کنند و برای زيارت آن ثوابهای فراوانی قائل می شده اند.


    ************************************************** ************************************************** ************************************************** ************************

    شیراز از دید جهانگردان


    فارس بزرگترين استان ايران و زيباترين و زرخيزترين آن ها است. شهرت اين استان بر اساس نامش است که به تمام کشور داده شده و نيز آب و هوای خوب و آثار باستانی و شهرهايش که در زيبايي شهرت دارند و مردان نامداری که از آن برخاسته اند. در چند فرسنگی شيراز که به راستی می توان آن را بهشت روی زمين دانست ويرانه های شگفت انگيز تخت جمشيد قرار دارد.



    سفرنامه گاسپاردروويل 1819. م



    شيراز در طول ساليان دراز عمر خود مهمانان فراوانی را پذيرا شده است و شيرازيان که در جهان به مهمان نوازی شهره اند هميشه در فراهم آوردن وسايل آسايش مهمانانشان کوشيده اند و از اين رو شايد در بيش از صدها سفرنامه تاريخی مطالب فراوانی در مورد شيراز و شيرازيان می توان يافت که گزيده ای از اين مطالب را تقديم حضورتان می کنيم.



    شيراز مرکز حکومت فارس است. شيراز در گذشته يکی از زيباترين و دلپذيرترين شهرهای ايران بوده است. ولی امروز چندان چيزی از آن باقی نمانده است از آن جهت شهرت يافته که زادگاه سعدی و حافظ است و کنار قبور اين دو شاعر کلبه چوبی کوچکی قرار دارد که در آن مجموعه ای عالی از آثارشان گردآوری شده است. شيراز چندين بار اقامتگاه شاهان بوده از جمله کريم خان زند دربار خود را در آن جا مستقر نموده بود. کريم خان شيراز را به صورت زيبايي در آورده بود و استحکامات خوبی داشت اما آغا محمدخان بيدادگر پس از آن که شهر را تسخير نمود آن را منهدم ساخت به طوری که امروز وضع شهر با آنچه شعرا در وصف آن گفته اند قابل شناسايی نمی باشد.



    سفر نامه گاسپار دروويل 1819. م



    نجيب زاده ای اسپانيولی به نام « دن گارسياد سيلوايه فيگوه را » در سال 1614 . م همزمان با پادشاهی شاه عباس صفوی و به فرمان فيليپ سوم پادشاه اسپانيا به ايران می آيد و در راه سفر خود به اصفهان به شهر لار وارد می شود و حاکم لار با چهارصد سوار و با ساز و دهل به استقبال او می آيند و اما هنگام ورود به شيراز حاکم شهر استقبال با شکوه تری از او می کند دن گارسيا در سفر نامه خود شيراز را به زيبايي والنسيا و قرطبه تشبيه می کند و می گويد باغهای اطراف آن فوق العاده زيباست و در ادامه سفر خود به سمت اصفهان از تخت جمشيد نيز بازديد می کند و اين ويرانه ها اعجاب او را بر می انگيزد و با دقت و علاقه مندی زيادی به وصف جزئيات آنها می پردازد به عقيده دن گارسيا اين ويرانه های با عظمت با شکوهتر از اهرام مصر و زيباتر از معابد يونان است و می گويد : « در اينجا هنر و عظمت به وحدتی هميشگی رسيده است » و حتی در توصيف اصفهان می گويد باغات اطراف شهر زيبا بود ولی به پای باغهای شيراز نمی رسيد.



    ايران از ديد سياحان اروپايي ص 190

    نوشته دکتر حسن حوادی



    اگر يک پادشاه سزاوار نامی بزرگ باشد کريم خان می تواند ادعا کند که اين عنوان را به خود اختصاص داده است اين پادشاه بزرگ پس از آنکه قدرت را به دست گرفت تمام هم و غم خود را به آبادانی شيراز معطوف نمود و از طرفی نيز با ابداع و تدوين قوانين تازه در جهت رفاه و بهبود مردم سرزمين ايران اقداماتی به عمل می آورد. او چند قصر در شيراز و حومه آن احداث کرد. مساجد و بقاع متبرکه را تعمير و مرمت کرد و با ايجاد شاهراه ها، شيراز را به ديگر نواحی اطراف مرتبط نمود و کاروانسراهای مخروبه را دوباره بازسازی کرد او همچنين ترتيبی اتخاذ کرد تا تمام تجار و بازرگانان و مسافرين در قلمرو ايران بتوانند آزادانه فعاليت و رفت و آمد نمايند. کريم خان در قلمرو فرمان روايي خود بزرگوار و آزاد انديش بود و در خلال زمامداريش چندين ساختمان به منظور تاسيسات صنعتی جهت اشتغال به کار بيکاران و محرومين ايجاد نمود او حتی نسبت به کسانی که چند بار به جانش سوء قصد کردند عفو و بخشش نشان داد و با اينکه دوستان و درباريانش به شدت طالب مجازات آنها بودند ولی کريم خان نسبت به آنها نرمی و ملايمت نشان می داد. او از توسعه و گسترش تجارت و بازرگانی حمايت می کرد و از اين طريق به افزايش ثروت و رفاه مردم کشورش کمک می نمود. هرگز ديده نشده بود که بحثی از کريم خان به ميان آيد و مردم شيراز برای شادی روح او طلب آمرزش و مغفرت ننمايند يا اشکشان جاری نگردد. از زمان مرگ کريم خان تا کنون سه سال می گذرد ولی مردم هنوز خاطره او را گرامی می دارند. من اين مطالب را از سرداران سپاه و ديگر افرادی که باوی حشر و نشر داشتند شنيده ام .

    سفرنامه ويليام فرانکلين 1787 . م



    سرهارفورد جونز بريج آخرين ملاقات خود را با لفطعلی خان زند که در سال 1791 . م انجام گرفته اين چنين شرح می دهد :

    افتخار يافتم که در يک چادر ژنده و محقر همراه با وی روی يک نمد بنشينم. تقوا و عزت نفسش او را در نزد رعايا و زير دستانش عزيز و محترم تر می ساخت. شجاعت و پايمردی و خويشتن داری که در هنگام بلا و بدبختی از خود نشان می داد مضمون تصنيف و ترانه هايی است که تا زبان فارسی زنده است ممکن است باقی بماند. در دوران عزت و کامکاری، جوانمرد و خوش برخورد بوده ودر ايام مصيبت و بدبختی به اندازه ای بزرگوار و با شکوه بود، که طبيعت بشری کمتر قادر به تحمل آن خواهد بود. چنين موجود ارزشمندی که مايه اميد و آرزو و مباهات کشورش بود به وسيله خيانت شخص پستی که به غلط مورد اعتمادش بود « ابراهيم خان کلانتر » گرفتار شد ... اگر تمام اين ها تقدير و مشيت الهی است ما نمی توانيم در محکمه خداوند دادخواهی نمائيم ولی اجازه داريم آن را به ديده عبرت بنگريم .



    شيراز دارای شش دروازه است ولی کوچه های شهر به قدری تنگ و باريک است که هنگامی که الاغی با محموله ای از چوب عبور می کند راه عبور سواره را مسدود می نمايد ولی من هيچگاه اشعار حافظ را فراموش نمی کنم که می گويد:

    شيراز وآب رکنی آن باد خوش نسيم

    عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است




    مسافرينی که قبل از ويرانی و حمله آغا محمدخان از شيراز ديدن کرده اند هيچ کدام از آثار و بناهای مجلل شيراز سخنی نمی گويند هربرت «Herbeert » که همراه توماس شرلی « Thomas sherley » به شيراز سفر کرده بود می گويد که مساحت شيراز در حدود هشت يا نه مايل است و پانزده مسجد درآن وجود دارد که در يکی از مساجد آن دو مناره بلند به چشم می خورد. دکتر فرير «Fryer » می نويسد شيراز دارای چند بازار چه زيبا می باشد. بازار وکيل با آجر ساخته شده و در نوع خود يکی از بهترين شاهکارهای زمان خويش به حساب می آيد. يک گروه محافظ شبانه از بازار حراست می نمايد و هر کالائی جای جداگانه ای مخصوص به خود را دارد که مشتری برای تهيه و خريد آن می داند به کدام قسمت مراجعه نمايد نمای خارجی مسجد جامع شهر نيز بسيار زيباست و معمولاً مانند سايرعمارات و بناهای شرقی آياتی با خظ عربی بر روی آن نوشته شده است. شهر شيراز به چندين محله تقسيم می شود و هر محله به وسيله يک نفر کدخدا اداره می شود که حقوقی از اين بابت دريافت نمی نمايد. کدخدا در باره مسايل عمومی با ريش سفيدان و افراد متنفذ محله مشورت می نمايد و به طور مرتب جريان وقايع روزمره رابه اطلاع حاکم می رساند. کدخدايان معمولاً مدافع و پشتيبان طبقه ضعيف و کم بضاعت هستند.

    سفر نامه ادوارد اسکات وارينگ 1802 . م



    اشعار سعدی و حافظ و فردوسی در ايران به طرز خاصی مورد توجه است و کمتر کسی پيدا می شود که چندين بيتی از اين شاعران را به خاطر نداشته باشد زبان فارسی بسيار غنی وخوش آهنگ است از اين رو برای شعرگفتن بسيار مناسب است. اين نظريه را خاور شناسان در گزارشهای خود تأييد نموده اند . سرويليام جونز يکی از با ارزش ترين خاور شناسان برای ولتر تأسف می خورد که چرا زبان فارسی نمی دانسته است. سعدی يکی ازشاعران پرآوزاه است که ايرانی ها او را سلطان الشعرا لقب داده اند. ايرانيان بسيار ناصحانه سخن می گويند زيرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتی از آنها بصورت امثال و حکم رواج يافته است .



    سفر نامه گاسپاردروويل 1819. م



    قدمت شيراز اگر چه بدليل متون مختلف تاريخی و مدارک باستان شناسی نيازی به توضيح و تفسير ندارد اما بايد گفت که نام شيراز ظاهراً در الواح ايلامی مکشوف در تخت جمشيد به صورت shira-si-ish « شيرازی ايش» آمده است و نشان می دهد که در عهد هخامنشی اين شهر داير و در آنجا کارگران مشغول کار واحداث بنايي بوده و از خزانه دستمزد دريافت می کرده اند. تدسکو حدس می زد که نام اين شهر از دو کلمه sher « خوب » +raz « هميشه رز = درخت انگور » گرفته شده است. مسلمانان در زمان خلافت عمر بن خطاب، هنگام محاصره اصطخر محل شيراز را اردوگاه خويش قرار داده بودند. در قرن چهارم شيراز يک فرسخ وسعت داشت و دارای بازارهای تنگ و پر جمعيت بود و هشت دروازه داشت. عضدالدوله ديلمی در اين شهر قصر، بيمارستان و کتابخانه بزرگی بنا کرد. نخستين کسی که باروی شيراز را ساخت و آن را مستحکم کرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله بود. در نيمه قرن هشتم که آن بارو خراب شد و محمود شاه اينجو آن را مرمت کرد و برج های آجری بر آن افزود. شيراز چند مسجد داشت: اول جامع عتيق که آن را عمرو بن ليث صفاری در نيمه دوم قرن سوم ساخته بود و حمدا... مستوفی در باره آن می گويد « آن مقام هرگز از ولی خالی نبوده و بين محراب و منبر دعا را اجابت بود ». دوم مسجد نو که آن را اتابک سعد بن زنگی در نيمه دوم قرن ششم بنا کرده ... ابن بطوطه جهانگرد مراکشی در بازديد از شيراز از پنج نهری که در شهر می گذرد تمجيد کرده که يکی از آنها نهر رکناباد است که از چشمه ای در پای کوهی موسوم به قلعه کوچک برمی خاسته و حوالی آن بوستانی دلکش بوده است و قبر سعدی از نيم قرن پيش از ورود ابن بطوطه به شيراز در آغوش آن بوستان جای داشته است و مردم بسياری به زيارت آن می شتافتند حوض های مرمری زيبايي برای رختشويي در آن واقع بود که سعدی آنها را ساخته بود. شيراز در کنار رود بزرگی قرار ندارد و چنان که گفته شده نهرهای آن به سمت خاور جريان يافته و به در ياچه ای که در چند فرسخی شيراز است فرو می روند.

    نقل از کتاب سرزمين های خلافت شرقی نوشته لسترنج

  8. #28
    اگه نباشه جاش خالی می مونه korosh bozorg's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    207

    پيش فرض

    دروازه قرآن ميدان قرآن - تقاطع بولوار هفت تنان و ربانی شيرازی

    حافظيه حد فاصل چهارراه حافظيه و چهارراه ادبيات - تلفن 2284552

    سعديه بولوار بوستان - تلفن 7301300

    ارگ کريمخاني ميدان شهدا (شهرداری سابق) - تلفن 2301985


    باغ عفيف آباد انتهای خيابان عفيف آباد - تلفن 6267343

    باغ ارم بولوار ارم - تلفن 6273647

    نارنجستان قوام خيابان لطفعلی خان زند - نرسيده به خيابان زينبيه (فلکه غدير) - تلفن 2224381

    مسجد نصير الملک خيابان لطفعلی خان زند - محله گود عربان - تلفن 2241661

    مسجد جامع عتيق شرق حرم مطهر شاهچراغ (ع) - تلفن 2243388

    مسجد وکيل خيابان لطفعلی خان زند - خيابان طالقانی - رو به روی کتابخانه شهيد دستغيب

    حمام وکيل خيابان لطفعلی خان زند - خيابان طالقانی - جنب مسجد وکيل

    بازار وکيل جنب حرم مطهر شاهچراغ (ع) - تقاطع خيابان لطفعلی خان زند

    بازار مسگرها تقاطع خيابان های احمدی و زند - جنب بازار وکيل

    بازار مشير نو قسمت جنوبی بازار وکيل

    آرامگاه شاهچراغ ميدان احمدی - تلفن 2222158

    آرامگاه خواجوي کرماني دروازه قرآن

    آرامگاه آبش خاتون ميدان دفاع مقدس (فلکه خاتون)

    آرامگاه سيد تاج الدين غريب دروازه کازرون - تلفن 7281852

    آرامگاه بی بی دختران ابتدای بولوار شهيد دستغيب - جنب بيت العباس

    آستانه سيد علاءالدين حسين (ع) ميدان آستانه - تلفن 2242991

    آرامگاه شاه شجاع بولوار هفت تنان - جنب بوستان کوهپايه

    آرامگاه امام زاده علی ابن حمزه (ع) شمال پل قديمی دروازه اصفهان (پل علی بن حمزه) - تلفن 2223353

    آرامگاه شاه داعی الله بولوار سيبويه - جنب قبرستان دارالسلام - تلفن 7285757

    آرامگاه ابن خفيف پشت بازار وکيل - جنب دبيرستان ابوذر- تلفن 2228083

    آرامگاه شيخ روزبهان خيابان لطفعلی خان زند (ضلع جنوبی) - محله درب شيخ

    آرامگاه سيبويه دروازه کازرون - محله سنگ سياه - تلفن 7288084

    سرای مشير انتهای بازار وکيل

    کليسای ارامنه خيابان زند - کوچه نوبهار

    تخت جمشيد کيلومتر 55 جاده شيراز - اصفهان


    پاسارگاد

    نقش رستم

    نقش رجب

    آتشکده ی فیروز اباد

    شهر بیشاپور

    کاخ ساسانی کازرون

    باغ جهان نما


    وجود بیشینه ی آثار باستانی کشور در استان فارس و شهر شیراز از هر دوره ای از دست کم تپه های 7000 ساله تا اوج هنر ایرانی تخت جمشید و پایتخت و آرامگاه کورش بزرگ پاسارگاد و آرامگاه داریوش بزرگ و خشایارشا و اردشیر و ... و جود آتشکده های بزرگ ساسانی و کاخهای پرشمار ساسانی و اشکانی در استافن فارس و شیراز همچنین سازهای پس از اسلام در شهر شیراز باعث شده این شهر, پایتخت فرهنگی ایرانزمین و خاستگاه تمدن و شهریگری ایران نامیده شود.

    جاهای دیدنی شیراز به همراه عکس و روشنگری:

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by korosh bozorg; 16-10-2006 at 11:42.

  9. #29
    اگه نباشه جاش خالی می مونه korosh bozorg's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    207

    پيش فرض

    باغ جهان نما در مجاورت حافظیه ی شیراز براستی باغهای ایرانی و بوِیژه باغ های شیراز را به نمایش میگذارد.









  10. #30
    آخر فروم باز pandemonium's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    BWV 244
    پست ها
    1,779

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط jooni
    شهر قم چیزی نداره که تعریف کنم حالا
    یکی از درهای بهشت رو به قم باز میشه
    شهر مذهبی نیست الکی اسمش بد در رفته البته به شهر های اصفهان وتهران ومشهد وتبریز نمیرسه ولی مثل بقیه شهر های معمولی اما جا های زیادی برای گردش نداره منظورم همون ولگردی و یکی از بزرگترین شهرهای تولید کننده حاج آقا هم هست
    آدم هایش هم مثل همه جا های دیگه خوب وبد پیدا میشه اما خیلی شیک نیستند فقط جوون هایش شیک هستند بقیه شان قدیمی هستند ودلشون نمیاد پول خرج کنند
    آخ یادم رفت بگم قمی های اصل خیلی پول دار هستند چون دلشون نمیاد پول خرج کنند و فقط زمین خریدن وحالا هم که گرون شده خیلی پول دار بیدن حتی به خودشان هم نمی رسند
    من قمی اصل نیستم
    با حال گفتیا خیلی با حال بود.
    خوشم میاد که خیلی بیریا و بدون تعصب حرفاتو در مورد محل سکونتت زدی .

    یکی از بزرگترین شهرهای تولید کننده حاج آقا هم هست

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •