تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 60

نام تاپيک: اشعار ویژه محرم الحرام

  1. #21
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    عالم همه دیوانه ی ایمان حسین است
    دعوت شده بر سفره ی احسان حسین است

    این رود خروشنده که بی همهمه جاریست
    افکنده سرش از لب عطشان حسین است

    تنها نه فقط عرش ٬ که صحرای قیامت
    گمگشته ی ژرفای بیابان حسین است

    گو نوح پیمبر به جهان آید و بیند
    دنیا همگی غرقه ی طوفان حسین است

    دنیا پی یوسف بُود اما به حقیقت
    یوسف به تمنای دو چشمان حسین است

    مهتاب که سهل است ٬ همین چهره ی خورشید
    نقشی ز چراغانی ایوان حسین است

    خواهم ز خداوند به هنگام وفاتم
    گویند که جان داده به دامان حسین است ...


  2. 7 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    تشنگی محرم
    محرم در حریم کربلا تندیس شد

    محرم همره نام حسین تقدیس شد

    محرم با حسین اشک است وخون

    محرم با حسین دشت جنون

    در محرم تن ها بی سرشود

    در محرم مشک ها پر پر شود

    علقمه بازوی عباسم کجاست

    علقمه آن مشک پر آبم کجاست

    علقمه عباس من لب تشنه است

    علقمه دستان او نک خسته است

    علقمه دانی که اصغر تشنه شد

    حنجر نالان اوبر نیزه شد

    علقمه قاسم ازخونین لبش سیراب شد

    شهد شیرین بهشت در نزد او چون آب شد

    علقمه اکبر از کام حسین سیراب شد

    تشنگی در کام اونایاب شد

    در محرم شیعه یکسر ماتم است

    در محرم سینه ها دشت غم است

    در محرم آب کم جو تشنگی آور بدست

    بر لب عطشان خود نام حسین آور به هست

    آه از آن ساعت که در رود پر آب

    مشک عباس تشنه ماند در آفتاب

    مشک بی آب بود و دست و پیکر ازهم جدا

    دشت بود و خیمه های سوخته آواره ها

    پیکر بی سر به زیر سم برفت در نینوا

    آن سر پاک حسین قران بخواند بر نیزه ها

  4. 9 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    يادتان باشد، لباس مشكي ام را تا كنيد

    گوشه ايي از قبر من اين جامه را هم جا كنيد

    كاش من در شام تاسوعا بميرم، تا شما

    خرجي ام را خرج نذر ظهر عاشورا كنيد


  6. 11 کاربر از rahgozare tanha بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::SMS::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    نه ده
    پست ها
    447

    پيش فرض

    با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
    ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
    در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
    شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

    احساس کرد از همه عالم جداشدست
    در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

    در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
    وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
    وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
    مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

    باز این چه شورش است که در جان واژه هاست؟
    شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

    بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
    دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
    یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت
    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

    حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
    دارد غروب فرشچیان گریه می کند

    با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
    بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
    او را چنان برای خدا بی ریا کشید
    حتی براش جای کفن بوریا کشید

    در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
    از بس که گریه کرد تمام لهوف را

    اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
    بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
    این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
    خورشید سربریده غروبی نمی شناحت

    بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
    او کهکشان روشن 17 ستاره بود

    خون جای واژه بر لبش آورد و
    بعد از آن...
    پیشانیش پر از عرق سرد و
    بعد از آن...
    خود را میان معرکه حس کرد و
    بعد از آن...
    شاعر برید و تاب نیاورد و
    بعد از آن...

    در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
    شاعر کنار دفترش افتاد از نفس.....

    سید حمید برقعی

  8. 9 کاربر از .::SMS::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    آخر فروم باز mahdishata's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    آخر الزمان
    پست ها
    2,646

    پيش فرض

    سلام
    تشكر از همه دوستان بابت راه اندازي و رونق تاپيك.اجرتون با سيد الشهدا و منتقم خون سيد الشهدا
    دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد كه شعر نيست ولي از مقاتل خوبه

    ----------------------------------

    عمر ابن سعد و سپهسالارى لشگر اعدا


    و چون پسر زياد شنود كه امام حسين در كربلا فرود آمده نامه‏اى به وى نوشت مضمون آن كه يزيد به من نامه نوشته كه زنهار اگر حسين را يابى يا خبر وى را بشنوى بر بستر نرم نخسبى و نان و آب سير نخورى تا او را به بيعت من در آرى و اگر ابا كند سرشبر دارى و پيش من فرستى اكنون اى حسين تو را نصيحت مى‏كنم بيا به بيعت يزيد در آى و اگر چنين نمى‏كنى جنگ را آماده باش چون آن نامه به امام حسين عليه‏السلام رسيد برخواند و بينداخت و گفت: اى بدا حال آن قومى كه رضاى مخلوق را برغضب خالق اختيار كنند.


    پس رسول عبيدالله زياد گفت: كه جواب نامه بنويسيد امام حسين عليه‏السلام فرمود: "ما له عندى جواب فقد حقت عليه كلمة العذابنامه "او را نزديك من جواب نيست و سزا و جزاى او جز كلمه عذاب نه، رسول بازگشته نزد عبيدالله زياد آمد و خبر نامه انداختن و جواب نانوشتن بياورد غضب او زياد شد و روى به حضار مجلس خود كرد كه كيست از شما كه متصدى حرب حسين گردد و هر بلده‏اى از بلاد عراق كه طلبد به وى ارزانى دارم هيچكس جواب نداد نوبت دوم و سوم نيز كس اجابت نكرد القصه عمر سعد را پيش طلبيد و گفت: مدتى شد كه مى‏شنوم كه تو آرزوى حكومت رى دارى و فى الواقع آن ولايت وسيعست و عرصه فسيح دارد و مداخل اموال آن بسيار و بى‏شمار است حالامى‏خواهم كه منشور رى و طبرستان به نام تو نويسم و اين آرزوى تو را ازخلوت قوت به صحراى فعل آرم عمر سعد خدمت كرد و ابن زياد بفرمود تا منشورحكومت رى و ايالت طبرستان به نام وى نوشته بياوردند و او را خلعت گرانمايه پوشانيده مركبى با ساخت زر پيش وى كشيدند پس گفت: اى عمر سعد من تو راسپهسالارى لشگر مى‏دهم و حالا حاكم رى شدى و پنجاه خروار زر از خزانه نقدبه تو مى‏بخشم و اين همه به شرط آنست كه به كربلا روى و حسين را به بيعت يزيد در آرى يا سر وى و متابعانش بر دارى عمر سعد گفت: اى امير اين كاربزرگست و بى‏تفكر و تدبير تمام در چنين كارى شروع نتوان كرد مرا دستورى ده تا بروم و با اولاد و اصحاب خود مشورت كنم پسر زياد گفت: برو و زود خبر به من رسان عمر سعد جامه خاصه ابن زياد پوشيده و بر مركب ختلى سوار شد ومنشور حكومت رى به دست گرفته به خانه آمد چون فرزندان او، او را بدان صورت ديدند گفتند: اى پدر اين اسب و جامه از كجاست و اين كاغذ كه در دست دارىچيست؟ گفت: اى فرزندان! دولتى روى به ما آورده كه پايانش پيدا نيست وسعادتى در طالع ما اثر كرده كه نهايتش هويدا نيست.

    بدانيد كه امير عبيدالله زياد سپهسالارى لشگر خودبه من ارزانى داشت و تشريف خاص و اسب ختلى نيز علاوه آن فرمود و منشورامارت و ايالت طبرستان به نام من نوشت و اين همه به شرط آن كه بروم و باحسين محاربه كنم پسر كهترش كه اين سخن بشنيد گفت: هيهات هيهات اين چه انديشه بد است كه كرده‏اى و اين چه سوداى بى‏حاصلست كه به سوداى دل درآورده‏اى هيچ مى‏دانى كه به حرب كه مى‏روى و كمر دشمنى كدام خاندان برمى‏بندى امام حسين بن على جگرگوشه مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم و نورديده مرتضى و سرور سينه فاطمه زهراست پدر تو كه سعد وقاص بود جان براى جد او نثار مى‏كرد تو حالا قصد جان ايشان مى‏كنى؛ مكن و از خداى بترس و ازشرمسارى روز قيامت برانديش و جواب حضرت رسالت را آماده باش كه چون درقيامت از تو پرسد كه چرا با فرزندم خصومت كردى و تيغ در روى او كشيدى چه حجت خواهى آورد و چه عذر خواهى گفت ديگر آن كه سه نامه به دست خود نوشته ابد و فرستاده‏اى و او را خوانده‏اى و او سخن تو را اجابت كرده به قول توروى بدين جانب آورده است و تو اكنون قصد كشتن وى مى‏كنى مردمان تو را غدارو بى وفا گويند و دوستان اهل بيت تا قيام قيامت بر تو ناسزا گويندمكن مكن كه نكو محضران چنين نكنندعمر سعد از وى رو بگردانيد و پسر مهتر را گفت: كه تو چه مى‏گويى؟ گفت: آنكه برادرم مى‏گويد اگر چه راستست ولى نسيه است و آنچه پسر زياد مى‏دهد نقدو هيچ عاقل نقد را به نسيه ندهد و حاضر را بر غايب اختيار نكند.

    عمر سعد گفت: اى پسر راست مى‏گويى حال مال دنيااختيار كرديم تا حال آخرت چون شود پس روز ديگر عمر سعد به دارالاماره رفت و گفت: راضى شدم به حرب حسين. ابن زياد شادمان شد و پنج هزار كس بدو داد وبه جانب كربلا گسيل كرد و چون از شهر بيرون آمد يكى گفت: يابن سعد به حرب فرزند رسول خدا مى‏روى؟ گفت: آرى اگر چه حرب حسين در دنيا موجب عار است ودر آخرت موصل به نار اما حكومت ملك رى نيز سبب ذوق و حضور است و واسطه عيشو سرور و عمر سعد اينجا بيت چند مى‏گويد كه ابوالمفاخر رازى ترجمه‏اش برينوجه آورده:


    مرا بخواند عبيدالله از ميان عرب
    رسيد بر دلم از خواندنش هزار تعب
    مرا امارت رى داد و گفت: حرب حسين
    قبول كن كه از او ملك راست شور و شغب
    به ملك رى دل من مايل است و مى‏ترسم
    به كينه چون كشم پادشاه ملك ادب‏
    چگونه تيغ كشم در رخ كسى كه وراست
    شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب
    سزاى قاتل او دوزخست و مى‏دانم
    كه اين چنين عمل آرد خداى را به غضب‏
    ولى چو در نگرم در رى و حكومت آن
    همى رود ز دلم خوف نار ذات لهب‏
    ‏‏

    آورده‏اند كه حمزة بن مغيره كه خواهر زاده عمر سعدبود چون ديد كه خالش عزم محاربه امام حسين جزم كرده به نزديك وى آمد وگفت: اى خال تو چرا به حرب امام حسين مى‏روى كه يكى از گناهان بزرگست ومستلزم قطع رحم و موجب اشتهار به غدر و بى‏وفايى تو مرتكب چنين امر ميشوي ؟سعد گفت: اى فرزند دگر چنين نكنم ايالت و حكومت به من نمى‏رسد حمزةگفت: به خدا سوگند كه ترك امارت و خروج از دنيا بهتر آنست كه نزد خدا روى و خون حسين در گردن تو باشد پسر سعد در انديشه دور و دراز افتاده خواست كه آن عزيمت را فسخ كند عاقبت حب جاه ديده بصيرت او را پوشانيده در چاهافتاده و با پنج‏هزار سوار و پياده روى به كربلا نهاد و در برابر امام حسين عليه‏السلام فرود آمده كس بدو فرستاد كه سبب آمدن تو بدين ولايت چيست؟
    امام حسين عليه‏السلام در جواب فرمود: كه تو و اقران تو به من مكتوب‏هانوشتيد و متعاقب رسولان فرستاديد و در جواب التماس قدوم من مبالغه از حدگذرانيديد من به كلمات واهيه شما روى به راه آوردم و شما نقض پيمان كرده پسر عمم را يارى نداديد تا به زارى كشته شد و حالا هم من مى‏خواهم كه بازگردم اگر كسى مانع من نشود - عمر سعد از اين جواب خوش دل شد و گفت: شايدكه ميان حسين و پسر زياد به صلح برگزرد و امام حسين عليه‏السلام باز گردد و به حرب احتياج نيفتد پس مكتوبى به ابن زياد نوشت و از ملتمس امام حسين عليه‏السلام او راآگاهى داد ابن زياد در جواب نوشت كه بيعت يزيد بر حسين عليه‏السلام عرضه كن اگر قبول كند بر من اعلام نماى و الا منتظر فرمان من باش عمر سعد دانست كه پسر زياد به مراجعت امام حسين عليه‏السلام راضى نمى‏شود آن نامه را به جنس پيش امام حسين عليه‏السلام فرستادو آن جناب بعد از مطالعه فرمود: كه من هرگز به سخن پسر زياد عمل نكنم وفرمان او نبرم چون خبر ابا و امتناع امام حسين عليه‏السلام به پسر زياد رسيد غضب بر وىمستولى گشته حصين بن نمير و شبث بن ربعى و شمر ذى الجوشن را با جمعى سوارو پياده به مدد عمر سعد فرستاد و پيغام داد كه امام حسين و اتباع او ازتصرف در آب فرات مانع آئيد تا وقتى كه به بيعت يزيد در آيد پس عمر سعد،عمرو بن حجاج را با پانصد سوار جهت ضبط آب تعيين نمود و امام حسين و مردم او را از لب آب دور كردند امام خيمه به جانب باديه زد و اين صورت به سه روز پيش از شهادت امام مظلوم بود اما تشنگى بر ملازمان امام حسين غلبه كرده بود برادر خود عباس على را با سى سوار و بيست پياده به طلب آب فرستادو عباس با عمرو محاربه كرد و غالب آمده مشگها بر آب كردند و به لشگرگاه خود بردند شب ديگر حضرت امام حسين عليه‏السلام كس نزد عمر سعد فرستاد كه مى‏خواهم امشب با من ملاقات كنى عمر سعد قبول كرد و با بعضى از خواص خوداز لشگرگاه بيرون آمد و امام حسين عليه‏السلام با برادر خود عباس و پسر خود على اكبر سوار شده در برابر عمر سعد بايستاد و گفت: ويحك اى عمر از خداوندى كه بازگشت همه بدوست نترسى كه با من در مقام مقابله و مقاتله آئى و تومى‏دانى كه من پسر كيستم از اين انديشه ناصواب در گذر و به زخارف دنياى غدار كه به هيچكس وفادارى و پايدارى ننمود مغرور مشو.

    اين چنين بدنامى به خود مپسند و دل در عروس عشوه ‏نماى جان‏رباى دنيا مبند كه اين عجوزه عروس هزار داماد است عمر سعد گفت: يا اباعبدالله هر چه گفتى حق و صدقست اما مى‏ترسم كه اگر به خدمت تو آيم منازل مرا در كوفه خراب كنند.
    امام حسين عليه‏السلام فرمود كه عمارت‏هاى دنيا چنان محبوب نيست كه اين همه تعلق به آن توان ورزيد اگر قصد بلند تو را پست سازند كوشكه اى رفيع دربهشت براى تو بنا كنند و مع هذا اگر با من باشى سرايى بهتر از آن به تودهم گفت: مرا در ولايت كوفه ضياع و عقار بسيار ارتفاع هست از آن مى‏انديشم كه ابن زياد آن را متصرف گردد.
    امام حسين عليه‏السلام فرمود كه اگر آن ضيعت ضايع شود من تو را در حجاز مزرعه‏اى بخشم كه به صد از آن ارزد عمر سعد سر در پيش انداخت و هيچگونه جواب نداد.
    امام حسين عليه‏السلام فرمود: برو كه به فضل خداوند وثوق دارم كه بعد ازمن به مراد نرسى و آن چنان بود كه بر زبان آن حضرت گذشت چه پس از اندك زمانى مختار بن ابوعبيده ثقفى او را و پسرش حفص ناجوانمرد كه پدر را برحرب امام حسين عليه‏السلام تحريص و بر حكومت رى ترغيب مى‏كرد به قتل رسانيد و چون امام باز گشت برير بن حضير همدانى كه يكى از جمله زهاد و عباد زمان بود پيش آمدبرير گفت: فردا من بروم شايد كه پنبه غفلت از گوش وى بركشم و موعظه مرا به سمع رضا اصغا نمايد.
    امام حسين عليه‏السلام فرمود كه بر صواب ديد تو كسى را اعتراض نيس بريرچون اجازت يافت على الصباح به لشگرگاه عمر سعد شتافت و او را در خيمه‏اى يافت كه براى او نصب كرده بودند برير بى‏اجازت درآمد و سلام ناكرده بنشست عمر سعد در غضب شد و گفت: يا اخا همدان تو را چه چيز مانع شد كه بر من سلام نكردى مگر من مسلمان نيستم برير گفت: كه حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه المسلم من سلم المسلمون من يده و لس انه مسلمان كسيست كه مسلمانان از دست و زبان او ايمن و به سلامت باشند تواينجا آب بر اهل بيت نبى بسته‏اى و زبان به مذمت ايشان گشوده با فرزندرسول خدا داعيه حرب كرده‏اى و لشگر در برابر عترت پيغمبر آورده‏اى پس مسلمان چگونه باشى؟
    از خلق و خدا هيچ تو را شرم و حيا نيست
    عمر سعد زمانى سر در پيش انداخت پس سر برآورد و گفت: اى برير يقين مى‏دانم كه هر كه بر ايشان جدال و قتال كند و حقوق ايشان را غصب نمايد لا محال هجاى او جحيم و جزاى او عذاب اليم خواهد بود اما من ترك ملك رى نمى‏توانم كرد و دل از حكومت بر نمى‏توانم گرفت. برير فرمود: كه يابن سعد! هر كه هوس ملك رى كند هر آينه بساط خدمت حق را طى كند و مركب سعادت را به تيغ شقاوت پى كند
    و مرد نيكبخت و عاقل اين چنين كارها كى كند.


    پس برير از پيش وى نااميد بيرون آمد و خبر به امام رسانيد آن سياه گليم عقاب عظيم را بر نعيم مقيم اختيار كرد.

    اما چون شمر ذى الجوشن شنود كه عمر سعد در شب رفته و با امام حسين سخن گفته است فى الحال به كوفه رفت و با پسر زياد گفت: كه ميان حسين و عمر سعد رسول و مراسله واقعست و شب نيز با يكديگر ملاقات نموده تدبيرها مى‏كنند و حقيقت حال معلوم نيست ابن زياد در غضب شد ونامه‏اى نوشت به عمر سعد كه من تو را به محاربت حسين فرستادم نه به مصاحبت او.

    مى‏شنوم كه با هم كلامى و پيغامى داريد اگر اين كار از دست تو برنمى‏آيد منشورى كه به نام تو نوشته‏ايم باز فرست و سپهسالارى لشگر را به شمر ذى الجوشن گذار چون نامه برسيد عمر سعد اندوهناك شده دل بر حرب امام حسين نهاد راوى گويد كه روز هشتم محرم در لشگرگاه امام حسين آب نماند و آن لشگر به تشنگى مبتلا شدند و اطفال فرياد العطش العطش بر كشيدند





    روضة الشهداء
    مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى.

  10. 7 کاربر از mahdishata بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    آخر فروم باز mahdishata's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    آخر الزمان
    پست ها
    2,646

    پيش فرض

    قصیده ی حُر



    سد کرده ای از کینه چرا راه مرا حر؟!

    از جان من امروز چه می خواهی یا حر!

    هر بار کسی آمد و پیکی ز بلا داشت

    این بار چه آورده ای از معرکه، ها! حر!

    در دست تو شمشیرنمی بینم انگار

    بی اسب و سلاح آمده ای جانب ما، حر!

    سردار نباید که فرود آید از اسب

    افتاده مگر کار تو امروز به ما، حر!

    من تشنه ترم از همه حتّی از خورشید

    تو سرخ شده چهره ات از شرم چرا، حر!

    دنبال که ای؟ ما همه آنیم که بودیم

    شاداب نمی بینم امروز تو را، حر!

    تو آب شدی، آب وجودش همه دریاست

    جاری شدی و روی به ما کردی تا حر!

    دیر آمده ای، امّا شیر آمدی ای مرد

    دیر آمده ای ، زود بیا، زود بیا، حر!

    دیر آمدی و شور جنون داری، این راه

    این راه پر است ازعطش و زخم و بلا، حر!

    وسواس مبادا که به جان تو بیفتد

    بسم الله آن کوفه و این کرببلا، حر!

    بسم الله بسم الله این جاده ی خون است

    من غیرت بسم الله، من نقطه ی با، حر!

    جز کرببلا مشعر شوریده دلان نیست

    این جا عرفات است ، همین جاست منا حر!

    از قلب یزیدیت برون آ و برآ زود

    حرّ ابن شهیدا، همه حر باش، هلا حر!

    حرّ ابن شهیدا، همه حر باش از این پس

    حر باش، رها باش، رهاتر باش، یا حر

    آیینه منم، راه منم، ماه منم، من

    من خون خدا، خون خدا، خون خدا، حر!

    خورشیدم و منظومه ی شمسیّ شهادت

    ای سر زده در آینه ی شمس و ضحی ، حر!

    از قبله چه می پرسی، راه حرم این جاست

    من خود حرمم، قبله ام و قبله نما، حر!

    تو پنجره ای بودی سمت عطش باغ

    تو آینه ای بودی ، دیدی همه را، حر!

    تو نیستی از اهل ریا ، اهل فنایی

    اینک تو و اینک کرم آل کسا ، حر!

    من آمده ام نور بپاشم به شب تو

    تقصیر مکن، آینه برگیر و بیا، حر!

    **

    - مولا ! نظری! گفت و دل سنگ فرو ریخت

    موج ادب و شرم شد و غرق حیا، حر

    تو اهل نجاتی و شهید ادب عشق

    بو برده ای از معرفت آل عبا، حر!

    انگار دعا کرده تو را مادر سادات

    انگار خبر داری از اسرار دعا، حر!

    تاریک دلان را شتر شب به عدم برد

    از روشنی خویش چشاندیم تو را ، حر!

    کورآمدگان جرعه ی رؤیت نچشیدند

    نور آمده بودی تو و ما عین بقا، حر!

    آن قوم ستم پیشه همه اهل چرایند

    ای جانب ما آمده بی چون و چرا، حر!

    یک لحظه ببین با تو تب عشق چها کرد

    یکسان شده اجر تو و اجر شهدا ، حر!

    این طوف نخست است، ببینید، ببینید!

    این بار امام شهدا آمده با حر

    از بس شده ای دوست، سرت آینه ی اوست

    تا روز حساب است حساب تو جدا، حر!

    آن روز که سر بر قدم عشق نهادی

    هر آینه فریاد زدی : صل ّ علی حر

    تا نور هوالله به جان و دلت افتاد

    دیدم همه جا آینه ، دیدم همه جا حر

    در تابش یک پلک تماشا چه شهودی ست

    دیروز کجا بودی و امروز کجا؟ حر!

    فردا عطش و تشت و تنور است و خرابه

    فردا علیِ اصغر و لا حول و لا... حر!



    علی رضا قزوه

  12. 8 کاربر از mahdishata بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #27
    آخر فروم باز molaali's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    همين نزديكي
    پست ها
    1,397

    پيش فرض

    حتی خدا میان حسینیه غمش
    سوگند خورده است به ماه محرمش

    امروز نه ، غروب همان سال شصت و یک
    مـا را گره زدند به نخهای پرچمش

    این دستمال گریه پر از نور می شود
    وقتی به دست روضه خورشید می دمش

    چشمی كه از برای تو گریان نمی شود
    باید حواله داد به دست جـهنمش

    جانم فدای محتشم خانواده ات
    با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

  14. 8 کاربر از molaali بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    پهلوان عشق
    نورچشم حیدروام البنین
    دستهایت آفتاب بی قرین
    ای تو ثارا... را سردار عشق
    پهلوان عرصه ی اسرار عشق
    ساقی لب تشنه ی کرببلا
    حیدر ثانی دو دست از تن جدا
    نور حق، باب الحوایج میر عشق
    نام مهتابیت شد تفسیر عشق
    نامت ای مه،ورد لبهامان بود
    روحبخش دین و دنیامان بود
    شرم رخ از روی تو باشد فرات
    ای شهید سرخ روی کائنات
    ای شه آب آور اردوی دین
    شهسوار سرخ روی مه جبین
    بو فضایل شاهباز عرصه ها
    حیدر ثانی شهید قلبها
    ای که دستانت شده از تن جدا
    در طریق یاری «خون خدا»
    عشق هر مرد و زن و پیر وجوان
    ساقی عطشان شهید جاودان
    در دو عالم شهره ی ایثارها
    جاودان الگوی رخشان وفا
    خصم شد درمانده از پیکار ت
    و شهره در آفاق شد ایثار تو
    ساقی عطشان اردوی حسین
    ای تو پرچمدار و بازوی حسین
    پهلوان عشق سردار رشید
    ای دریغا شد امیدت ناامید
    ای که در تفتیده دشت نینوا
    پیکرت صد چاک شد از کینه ها
    مست از خون باده ی قالو بلی
    رفتی از این خاکدان سوی خدا
    در جواررحمت پروردگار
    آرمیدی ای محب کردگار
    کرده ای ماوا به جنت سرخ رو
    از تو می گیرد زمانه آبرو
    می درخشد در سپهر قلبها
    نام تو خورشید ایثار و وفا
    عشق هر مرد وزن و پیر وجوان
    بوفضایل ، طایر عرش آشیان
    ای خدایی سیرتان را مقتدا
    عارفان را رهنما و پیشوا
    ای فروغ قل هوالله احد
    عبد خاص الخاص الله الصمد
    از غمت فرزند حیدر سوختیم
    از تو درس عاشقی آموختیم
    عاشقیم و دل به نامت می کنیم
    لحظه هامان را غلامت می کنیم
    ماه تابان بنی هاشم مدد
    نور چشم حضرت قائم مدد
    جان مولی در حیات و در ممات
    رهگشامان باش نور کائنات
    Last edited by Amir..H; 10-12-2010 at 22:37.

  16. 7 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    زینب
    طبع مي‏خواهد که وصف زينب کبرى کند
    ليک، قطره کى تواند صحبت از دريا کند؟

    توسن طبعم در اينجا پاى در گل مانده است
    مرغ بي‏پر چون سفر بر عرصه عنقا کند؟

    نطق گويا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
    کى تواند خامه مدح آن ملک‏سيما کند؟

    جد پاکش مصطفي، باب کبارش مرتضاست
    مادرش زهرا که مدحش ايزد يکتا کند

    چون حسين و چون حسن دارد برادر، هر يکي
    ناز بر موسى بن عمران، فخر بر عيسى کند

    در شهامت‏ بود وارث بر على مرتضي
    همت والاى او تفسير " کرمنا " کند

    دختر زهرا که در حجب و حيا و عصمتش
    نقش مادر را به خوبى در جهان ايفا کن

    ددر شجاعت چون حسين و در صبورى چون حسن
    در عبادت پيروى از مادرش زهرا کند

    در درياى عفاف و گوهر گنج‏حياست
    عفتش ياد از حياى مريم عذرا کند

    گاه در آغوش گيرد اصغر لب تشنه را
    تا بخوابد آب را در خواب خود رؤيا کند

    گاه دلدارى دهد بر مادران سوکوار
    گاه دلجوئى ز آل و عترت طاها کند

    گاه آيد بر سر نعش برادر از خيم
    از ته دل ناله و فرياد و وا ويلا کند

    گاه هم گيرد ز دست دختران بي‏پناه
    از خيام سوخته رو جانب صحرا کند

    کيست چون زينب کسى کو در ديار کربلا
    ناله جانسوز او تاثير در دلها کند؟

    کيست چون زينب که با يک جلوه از نور رخش
    رخنه‏ها در قلب موسي، در دل سينا کند؟

    کيست چون زينب که در راه رواج دين حق
    مو به مو برنامه دين خدا اجرا کند؟

    کيست چون زينب کسى کو در ره دين خدا
    در جهان دار و ندار خويشتن اهدا کند؟

    کيست چون زينب کسى کو با اسيرى خودش
    خون پاک کشتگان کربلا احيا کند؟

    کيست چون زينب که با تدبير مظلومه‏اش
    دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟

    کيست چون زينب کسى کو در ميان دشمنان
    چون على مرتضى در نطق خود غوغا کند؟

    کيست چون زينب که در بزم يزيد بي‏حياء
    خطبه‏اى ايراد کرده محشرى برپا کند؟

    کيست چون زينب که او با يک کلام آتشين
    تنگ و تاريک اين جهان در ديده اعداء کند؟

    دختر شير خدا بود و خودش هم شير بود
    کس نديده شير را کز روبهان پروا کند

    در جهان املاء دين را کرده انشاء مو به مو
    کيست چون زينب که اين املاء را انشاء کند؟

    پيروى بايد کند از دخت زهرا و علي
    هر که مي‏خواهد که راه دين حق پيدا کند

    روز محشر گر به شکوه لب گشايد بي‏گمان
    محشرى ديگر بپا در محشر کبرا کند

    دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
    دوستانش هم مقر در سايه طوبا کند

    اى "رسولي" غم مدار از گيرودار روز حشر
    دختر زهرا اگر از راه لطف ايما کند

    شاعر : عباس رسولى
    Last edited by Amir..H; 10-12-2010 at 22:46.

  18. 8 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اقیانوس
    پست ها
    636

    پيش فرض ماه عزا

    آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
    ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
    شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
    ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
    دل ها برای روزتو آماده می شوند
    ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
    ای خون ما حلال قدومت در این عزا
    خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم
    تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار
    هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم
    می آیی وبدون ملاقات می روی
    آقا به این عبور کمت گریه می کنیم
    خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات
    تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم
    ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن
    ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم
    دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود
    با تو به آل محترمت گریه می کنیم
    از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو
    عمری برای قد خمت گریه می کنیم
    سروده ی محمود ژولیده
      محتوای مخفی: روزگاريست.... 

  20. 7 کاربر از Hasan.M بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •