تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 12 اولاول 1234567 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 117

نام تاپيک: داستان دنباله دار!!(بياين با هم کاملش کنيم!) (تاپیک دوم)

  1. #21
    کاربر فعال فلسفه A.M.D.D.E.V.I.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    Void
    پست ها
    2,053

    پيش فرض

    ببخشید بالا خره ما نفهمیدیم که این موجود ها گرگ هستند یا موجواتی که توی twilight light 2 new moon بودند؟

    ادامه:حواسش پرت شده بود به سریع رفتن که پاش گیر میکنه و ممیفته زمین و همون وقت بود که میبینه تنها خودش نبود که سریع میدوید بلکه اونی که پشتش بود بهش رسیده بود

  2. 3 کاربر از A.M.D.D.E.V.I.L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    آخر فروم باز ms368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,977

    پيش فرض

    دیگر امیدی نمانده بود
    اون موجود انسان نما به جیکوب نزدیک میشه و به سرعت ازش میگذره و میره ( درست بعد از دهانه خروجی غار )
    !
    جیکوب:
    یعنی منو ندیده ؟
    مگه میشه ؟
    شاید بیناییش ضعیفه !
    یا شایدم واقعا خوابم ؟

    شک جیکوب به خواب بودنش بیشتر میشه و خودشو توی رودخونه ای پر عمق که در نزدیکی غار بود پرت میکنه ..............

  4. 4 کاربر از ms368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض

    دیگر امیدی نمانده بود
    اون موجود انسان نما به جیکوب نزدیک میشه و به سرعت ازش میگذره و میره ( درست بعد از دهانه خروجی غار )
    !
    جیکوب:
    یعنی منو ندیده ؟
    مگه میشه ؟
    شاید بیناییش ضعیفه !
    یا شایدم واقعا خوابم ؟
    شک جیکوب به خواب بودنش بیشتر میشه و خودشو توی رودخونه ای پر عمق که در نزدیکی غار بود پرت میکنه ..............
    آفرین آفرین الان خیلی خوب می شه ادامه ش داد.

    ببخشید بالا خره ما نفهمیدیم که این موجود ها گرگ هستند یا موجواتی که توی twilight light 2 new moon بودند؟
    منظور ماWereWOlf ها هست که تو این داستان استثنا می تونن هر وقت بخوان به گرگنما تبدیل به شن.

    جیکوب جیکوب بلند شو
    زود باش بلند شو
    چشم هاش رو باز کرد باز هم تو اون غار بود
    یه مرد رو دید که کنارش نشسته بود
    مرد:حالت خوبه؟
    جیکوب: آره, من کجاهستم؟؟
    مرد: تو سوراخ موش
    جیکوب:کی من رو اینجا آورده؟
    مرد: همونی که دیروز به دست اون مرده کشته شد.
    جیکوب:چرا؟؟
    مرد:چون تو ...
    Last edited by MrGee; 09-04-2010 at 14:40.

  6. 3 کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    مرد: چون تو ...
    جیکوب: من چی؟
    مرد: دنبالم بیا، کسی هست که این موضوع رو بهتر برات روشن میکنه!
    جیکوب به دنبال مرد حرکت کرد، توی راه با حالت تعجب ازش پرسید: مگه اون گرگه که مرد، زنده س؟؟؟
    مرد: بله زنده س، یه کم صبر داشته باش!
    جیکوب ساکت شد و به فکر فرو رفت: "آخه چطور ممکنه من توی خواب بیدار بشم؟ چرا اینقدر دنیا عجیب شده؟ نکنه دارم توهم میزنم؟"
    توی همین فکرها بود که مرد گفت: رسیدیم! و بعد هم با دستش به یک در خیلی بزرگ داخل همون غار اشاره کرد ...

  8. 5 کاربر از frnsh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    این پستو میدم که تاپیک بیاد بالا:

    مرده یه دکمه ی مخفی رو کنار دیوار زد و در با یه صدای خیلی بلند باز شد، پشت در یه عالمه پله بود که به جایی زیر زمین منتقل میشد.
    جیکوب پرسید: "یعنی باید بریم زیر زمین؟ با این تعداد پله که من میبینم، فکر کنم میرسیم به هسته زمین!"
    مرد گفت: "تا حالا چیزی در مورد شهر زیر زمینی شنیدی؟"
    جیکوب با تعجب پرسید: "این دیگه چیه؟"
    مرد گفت: "حالا میبینی"

    چرا هیچکی دیگه نمینویسه؟
    Last edited by frnsh; 14-04-2010 at 13:12.

  10. 4 کاربر از frnsh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    داره خودمونی میشه Silver WereWOlf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    ارومیه
    پست ها
    119

    پيش فرض

    سلام ...
    چند ردوز نبودم

    یه اسانسور قشنگ خلو اونا از زمین ظاهر شد اون مرد و جیکوب سوارش شدن با یه موزیک ملایم و لرزش خفیف به پایین حرکت کرد پس از یه مدت طولانی اسانسور ایستاد از اسانسور پیاده شدن یه سالن بزرگ با یه عالمه صندلی بود هیچ کی اونجا نبود تو این مدت جیکوب حتی اسم اونم نپرسیده بود و به این فکر میکرد که چه جور بهش اطمینان کرده بالاخره پرسید که اسم منو از کجا میدونی ...
    تا اینو گفت یه کی از پشت پرده ی سن گفت:اینجا همه تورو میشناسن
    صدا اشنا بود وقتی اومد بیرون نیلوفر بود هم کلاسیش
    تو دانشگاهشون همش حواسش به اون بود ولی روش نمیشد حتی باهاش حرف بزنه ولی حالا اونجا بود ...

  12. 4 کاربر از Silver WereWOlf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #27
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    جیکوب دهنش از تعجب باز مونده بود، نیلوفر به جیکوب و مرده نزدیک شد و سلام کرد. قبل از اینکه جیکوب چیزی بگه، نیلوفر گفت: "به جنگل خوش اومدی!"
    مرد در ادامه ی حرف نیلوفر گفت: "البته جنگل نیست، منظورش جاییه که قانونش مثل قانون جنگله؛ اگه نخوری خورده میشی!"
    جیکوب که هنوزم متعجب بود گفت: "این همه صندلی واسه چیه؟"
    مرد گفت: "اینجا به دنیای زیر زمینی معروفه، موجوداتی اینجا هست که مطمئنا غیر از تازگی ها هیچ وقت ندیدی!"
    جیکوب وسط حرف مرده پرید و گفت: "مثل اون پیرمرده و گرگه؟"
    مرده که یه ذره از قطع شدن حرفش ناراحت شده بود گفت: "آره مثل همونا."

  14. 3 کاربر از frnsh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    داره خودمونی میشه Silver WereWOlf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    ارومیه
    پست ها
    119

    پيش فرض

    نیلوفر گفت: حالا بیا اینجا رو نشون بدم بعد از یه راهروی دراز و باریک به یه اتاق رسیدند
    اینجا اتاق خوابته از این به بد اینجا میمونی
    -اینجا من باید برم خونه
    -نمیشه
    - چرا؟
    -میخوای وقتی تبدیل شدی خوانوادتو بخوری؟؟ حس خوبی نداره یه مدت بگذره عادت میکنی ما هم بهشون میگیم منتقل شدی دانشگاه دیگه اینجا هم اتاق منه
    به در کناری اشاره کرد
    بعد رفتن تو یه اتاق که یه گرگ بود که یه عینک به چشم داشت و داشت به در رو دیوار مشت میزد
    این اتاق شبیه سازیه اینجا با توجه به قدرتت بهت ماموریت و وظیفه میدن
    -مگه وقتی ماه کامل باشه تبدیل نمیشیم؟
    -اره ولی اون تیکه رو میبینی یه سنگ از ماهه که ما از ماه اوردیم با تابش اشعه به اون تبدیل میشیم به خواطر همون به این اتاق میگن شبیه سازی بعد هر دو رفتند...

  16. 3 کاربر از Silver WereWOlf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    همینطور که توی راهرو قدم میزدن، نیلوفر یه در دیگه رو باز کرد که یه پیرزن پشت میز نشسته بود. وقتی داخل شدن، جیکوب یه ذره از قیافه ی پیرزنه ترسید! آخه یه چشمش خیلی کوچیک بود و دیگری خیلی بزرگ! موهای خیلی بلند و چند رنگه داشت؛ و در یک کلام، موجود عجیبی بود!
    روی میز یه گوی بزرگ شیشه ای بود. تا نیلوفر اومد حرف بزنه، جیکوب با حالت تمسخر گفت: "ا مثل این فالگیراس که توی فیلما نشون میدن، فالگیره؟"
    نیلوفر گفت: "نه اتفاقا، توی این گوی به جای اینکه آینده رو ببینه...

  18. 3 کاربر از frnsh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    داره خودمونی میشه Silver WereWOlf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    ارومیه
    پست ها
    119

    پيش فرض

    می فهمی که کی تو کدوم از سه گروه دنیای ما میوفته
    گروه اول شب گرد ها: اینا از لحاظ فیزیکی برتری دارن و ترور ها و ماموریت ها به اونا داده میشه
    گروه دوم پشت میزی ها هستن : این گروه مدریت کارها و پزشکی و نگهداری طعمه و این چیزارو به عهده داره فک کنم چون تو هم دانشگاه رفتی تو این گروه باشی
    گروه سومم کله گنده هان این گروه هم شامل اونایی میشه که خونشون اصیله کار این گروهم رهبریه
    حالا بزار ببینیم تو کدوم گروه میفتی؟

  20. 2 کاربر از Silver WereWOlf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •