تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 47

نام تاپيک: بهار

  1. #21
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض


    ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
    ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها
    ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
    ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
    ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
    پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
    ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
    بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
    ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
    ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را
    مولوی

  2. #22
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
    شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
    آسمان آبی و ابر سپيد
    برگ‌های سبز بيد
    عطر نرگس، رقص باد
    نغمه شوق پرستوهای شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک مي‌رسد اينک بهار

    خوش بحال روزگار
    خوش بحال چشمه‌ها و دشت‌ها
    خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
    خوش بحال غنچه‌های نيمه‌باز
    خوش بحال دختر ميخک که مي‌خندد به ناز
    خوش بحال جام لبريز از شراب
    خوش بحال آفتاب
    ای دل من گرچه در اين روزگار
    جامه رنگين نمی‌پوشی به‌کام
    باده رنگين نمی‌بينی به جام
    نقل وسبزه در ميان سفره نيست
    جامت از آن می که می‌بايد تهی است؛

    ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
    ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

    ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
    گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
    هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

    فریدون مشیری

    این شعر سخت به گوش ما، همه، آشناست. بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک؛ می بردمان تا افق های کودکی ها که پشت سر جاگذاشتیم. یا برای آن دیگری، یاد جوانی و عشق ورزی و دلدادگی اش را زنده می کند. خاطرات خانه، خانواده، پدر، مادر، برادر، دوست و... را. و خلاصه هرکس، از ظن خود با این ترانه نوستالژیک یار می شود.
    اما بیش از همه - چنان که در خود شعر هم آمده- یادآور بهار است و خوشی های پررنگ نوروزی. «سرود بهار» سروده مرحوم «فریدون مشیری» است که در ادامه،ضمن تشکر از vahide بخاطر گذاشتن این شعر زیبا در تایپیک ،خاطره سرایش این ترانه جاودانه را به قلم خود شاعر می خوانید.

    ***
    بیست و چند سال پیش، ده- دوازده روزی به نوروز مانده، شبی تا صبح باران بارید و بامدادان، آفتابی درخشان، آخرین روزهای زمستان رفتنی و نخستین نشانه‌های فرا رسیدن فروردین را بشارت داد.
    دو كبوتر سپید داشتیم كه در هوای صبح، نشاط می‌كردند و چند گلدان میخك، كه دانه‌های باران، بر برگ‌هایشان در نور آفتاب می‌درخشید.
    همه چیز در حال شكفتن بود. صبح را تماشا می‌كردم، آسمان ‌آبی را، ابرهای سپید را، برگ‌های تازه از جوانه بیرون آمده بید را و بوی بهار را.
    بی‌اختیار، آنچه را می‌دیدم و می‌چشیدم و حس می‌كردم، روی كاغذ آوردم:
    «بوی باران، بوی سبزه، بوی خاك
    شاخه‌های شسته، باران خورده، پاك...»
    یك بار آن را خواندم، دیدم تقریبا به شیوه طراحان - كه با چند خط طرحی می‌ریزند تا شكلی یا حالتی را بیان كنند- من هم با این چند كلمه طرحی از بهار پای در راه، در حقیقت نقاشی كرده‌ام و اگر چه حسرتم را با عبارت «خوش به حال روزگار» گفته‌ام اما هم این طبیعت زیبا و هم آن حسرت باید از احساس فردی و فضای خانه بیرون بیاید و در سطح وسیع‌تری بازتاب داشته باشد، ادامه دادم:
    «خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
    خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها...»
    شعر امروز با واقعیات ملموس زندگی سروكار دارد. طبیعت مژده فرا رسیدن نوروز و بهار را می‌دهد و باید به پیشواز نوروز رفت و در حد مقدور، مثل طبیعت نونوار شد، اما...
    اما یاد میلیون‌ها نفر كه این نونواری برایشان آرزویی است و با یاد محرومیت‌ها و غم‌های دیگر و بلافاصله با یاد این راز جاودانه هستی كه باید «با دل خونین لب خندان آورد» و در عین تنگدستی باید «در عیش كوشید و مستی» و اینكه بالاخره، با همه بی‌نصیبی‌ها باید پا به پای نوروز شادی را دریافت و لحظه‌ها را رنگین كرد، نوشتم:
    «ای دل من، گرچه در این روزگار
    جامه رنگین نمی‌پوشم به كام...»
    یك بار دیگر شعر را از ابتدا تا پایان خواندم. حرفی بیشتر از این نداشتم. می‌خواستم به همه گفته باشم در نوروز با آفتاب هم می‌توان مست شد...
    این شعر، یك هفته بعد، در آستانه نوروز چاپ شد. سادگی و صمیمیت آن نظر عده‌ای را به خود جلب كرد، اظهار لطف‌هایی شد. از آن جمله، استاد «نظام العلما» استاد ممتاز خط، بیت آخر شعر را با خط درشت بر مقوایی كه دور آن تذهیب‌كاری شده بود، نوشتند كه نسخه‌ای از آن به من لطف كردند و گفتند نسخه‌های متعددی از آن نوشته و به دوستان یادگار داده‌اند.
    چندی بعد استاد «فرهاد فخرالدینی» گفتند آهنگی به نام «سرود بهار» برای قسمت آغازی این شعر ساخته‌اند و خواستند به جای قسمت‌های بعدی - كه برای سرود طولانی است- چند سطر مربوط به نوروز، بر آن بیفزایم. این شش سطر بر آن مقدمه افزوده شد:
    «به گلبانگ عید
    گل سرخ شادی دمید
    خوشا چهره باشكوه امید
    بهاران خوش است
    گل روی یاران خوش است
    شكست غم روزگاران خوش است...»
    این آهنگ، با این شعر با صدای خواننده خوش‌صدا «فریدون فرهی» و گروه كر «رادیو ایران» ضبط شد و بارها و بارها از رادیو پخش گردید. نوار آن موجود است.
    اینك سال هاست دوستان ما كه پنجشنبه‌ها به كوه می‌آیند، این شعر و آهنگ را دسته‌جمعی می‌خوانند و خاطره خوش آن نوروز و آن صبح دلپذیر و آن حال و هوا را در من تازه و تجدید می‌كنند

  3. #23
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
    ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها
    ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
    ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
    ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
    پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
    ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
    بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
    ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
    ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را
    غزلیات شمس

  4. #24
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    کوچ بنفشه‌ها …
    در روزهاي آخر اسفند
    کوچ بنفشه‌هاي مهاجر
    زيباست
    در نيم روز روشن اسفند
    وقتي بنفشه‌ها را از سايه‌هاي سرد
    در اطلس شميم بهاران
    با خاک و ريشه
    ميهن سيارشان
    در جعبه‌هاي کوچک چوبي
    در گوشه‌ی خيابان مي‌آورند
    جوي هزار زمزمه در من
    مي‌جوشد
    اي‌کاش
    اي‌کاش آدمي وطنش را
    مثل بنفشه‌ها
    در جعبه‌هاي خاک
    يک روز مي‌توانست
    همراه خويش ببرد هر کجا که خواست
    در روشناي باران
    در آفتاب پاک


    دکتر شفیعی کدکنی

  5. #25
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
    در صحن چمن روي دلفروز خوش است
    از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست
    خوش باش و ز دي مگو که امروز خوش است

    خیام

  6. #26
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    می‌خور که جهان حریف جوی است


    آفاق ز سبزه تازه روی است


    بر عیش زدند ناف عالم


    اکنون که بهار نافه بوی است


    از زهد کنار جوی کاین وقت


    وقت طرب و کنار جوی است


    شو خوانچه کن و چمانه در خواه


    زان یوسف ما که گرگ خوی است


    گرگ آشتی است روز و شب را


    و آن بت شب و روز جنگ‌جوی است


    خاقانی گفت خاک اویم


    جان و سر او که راست گوی است




    خاقانی

  7. #27
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
    خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
    ز سوسن بشنو اي ريحان که سوسن صد زبان دارد
    به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
    گل از نسرين همي‌پرسد که چون بودي در اين غربت
    همي‌گويد خوشم زيرا خوشي‌ها زان ديار آمد
    سمن با سرو مي‌گويد که مستانه همي‌رقصي
    به گوشش سرو مي‌گويد که يار بردبار آمد
    بنفشه پيش نيلوفر درآمد که مبارک باد
    که زردي رفت و خشکي رفت و عمر پايدار آمد
    همي‌زد چشمک آن نرگس به سوي گل که خنداني
    بدو گفتا که خندانم که يار اندر کنار آمد
    صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
    که هر برگي به ره بري چو تيغ آبدار آمد
    ز ترکستان آن دنيا بنه ترکان زيبارو
    به هندستان آب و گل به امر شهريار آمد
    ببين کان لکلک گويا برآمد بر سر منبر
    که اي ياران آن کاره صلا که وقت کار آمد
    مولانا جلال الدين

  8. #28
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    برخیز که می‌رود زمستان
    بگشای در سرای بستان
    نارنج و بنفشه بر طبق نه
    منقل بگذار در شبستان
    وین پرده بگوی تا به یک بار
    زحمت ببرد ز پیش ایوان
    برخیز که باد صبح نوروز
    در باغچه می‌کند گل افشان
    خاموشی بلبلان مشتاق
    در موسم گل ندارد امکان
    آواز دهل نهان نماند
    در زیر گلیم و عشق پنهان
    بوی گل بامداد نوروز
    و آواز خوش هزاردستان
    بس جامه فروختست و دستار
    بس خانه که سوختست و دکان
    ما را سر دوست بر کنارست
    آنک سر دشمنان و سندان
    چشمی که به دوست برکند دوست
    بر هم ننهد ز تیرباران
    سعدی چو به میوه می‌رسد دست
    سهلست جفای بوستانبان

  9. #29
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
    تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود
    باغ همچون كلبه بزاز پرديبا شود
    راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
    روي بند هر زميني حله چيني شود
    گوشوار هر درختي رشته گوهر شود
    چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني به ناز
    گه برون آيد زميغ و گه به ميغ اندر شود
    افسر سيمين فرو گيرد زسر كوه بلند
    بازمينا چشم و زيبا روي و مشكين سر شود
    عنصری (م. ۴۳۱ ه.ق.)

  10. #30
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
    با صد هزار زينت و آرايش عجيب
    شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود
    گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب
    چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد
    لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب
    نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
    ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب
    آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار
    و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كثيب
    خورشيد ز ابر تيره دهد روي گاه گاه
    چونان حصاريي كه گذر دارد از رقيب
    يك چند روزگار جهان دردمند بود
    به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب
    باران مشك بوي بباريد نو بنو
    وز برف بركشيد يكي حله قصيب
    گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت
    هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب
    لاله ميان كشت درخشد همي ز دور
    چون پنجه عروس به حنا شده خضيب
    بلبل همي بخواند در شاخسار بيد
    سار از درخت سرو مر او را شده مجيب
    صلصل بسر و بن بر با نغمه كهن
    بلبل به شاخ گل بر بالحنك غريب
    اكنون خوريد باده و اكنون زييد شاد
    كه اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب


    از رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •