Half-Life 2

[Öracle]

صد درصد ارزش داره ...


و اما گزارش پیشرفت مراحل :


تا اینجای کار بازی بیشتر در شب بوده !

کمی هم حال و هوای بازی Doom رو پیدا کرده که اصلا مورد قبول من نیست ... تا اومدم doom رو تموم کنم یه چیزی حدود 10 کیلو از وزنم کم شد !!! از بس که شوک میداد به آدم

امیدوارم این بازی دیگر به این شکل نباشه , وگرنه uninstall و دیگر هیچ ...

فعلا با مردی روبرو شدم که یکی دو قسمت رو همراه وی گذراندم ...

ولی این همکاری زیاد به طول نیانجامید و از هم جدا شدیم ...

و حالا ادامه ماجرا ...

بابا این اصلا با D00M قابل مقایسه نیست !

DOOM قدم به قدم ترس بود .

ولی من بیشتر با داستان این حال کردم . اصلا تموم نمیشه !

تازه خبر ساخت Episode 3 هم دادن !

[Optimus Prime]

صد درصد ارزش داره ...


و اما گزارش پیشرفت مراحل :


تا اینجای کار بازی بیشتر در شب بوده !

کمی هم حال و هوای بازی Doom رو پیدا کرده که اصلا مورد قبول من نیست ... تا اومدم doom رو تموم کنم یه چیزی حدود 10 کیلو از وزنم کم شد !!! از بس که شوک میداد به آدم

امیدوارم این بازی دیگر به این شکل نباشه , وگرنه uninstall و دیگر هیچ ...

فعلا با مردی روبرو شدم که یکی دو قسمت رو همراه وی گذراندم ...

ولی این همکاری زیاد به طول نیانجامید و از هم جدا شدیم ...

و حالا ادامه ماجرا ...

اون مرحله WE DON'T GO TO RAVENHOLM فقط اینطوریه نگران نباشید مراحل بعدش بر می گرده به حالت قبلی.

[Don Thomas]

اون مرحله WE DON'T GO TO RAVENHOLM فقط اینطوریه نگران نباشید مراحل بعدش بر می گرده به حالت قبلی.

بله , حق با شماست ... همین طور هم شد ...

گزارش پیشرفت مراحل بازی :

خب بالاخره از این ترس و واهمه نجات پیدا کردم

به مرحله ای رسیدم که می بایست سوار بر خودرویی می شدیم و مراحل رو پیش می رفتیم ...

همون ابتدا حسابی اعصابم خورد شد , از یه طرف آن ملخهای بزرگ حمله می کردند و از طرف دیگه , راه خروج رو نمی دونستم چطوری پیدا کنم ... چون از روی پل شکسته شده که نمی پرید اونطرف ! و دیگر هم راه حلی نبود ...

بالاخره راه حل رو پیدا کردم و با استفاده از آن اسلحه ای که اجسام رو جذب می کنه , به سمت خودرو شلیک کردم و از سمت دیگر محیط که روی سربالایی قرار داشت و تعدادی سنگ جلوی راه رو گرفته بود , خودرو را پرتاب کردم به سمت دیگر سنگها ...

خلاصه با هر زحمت و دردسری که بود این مرحله رو پشت سر گزاشتم و از تونل خارج شدم


در راه تعدادی دستگاه بود که به زمین ضربه می زد , آنها رو از کار انداختم ...

در ادامه به منطقه ای جنگی رسیدم , که تعدادی از یاران رو در زیر زمین ملاقات کردم و پس از دریافت یک RPG مشغول مبارزه با یک فروند هواپیمای عجیب و غریب شدیم ...

در این بین یکی دو نفر از یاران کشته شدند که خیلی ناراحت شدم , خصوصا موسیقی این قسمت که دیگه اشک رو از چشم آدم ...

فعلا تا اینجا فرصت شد ...

[Optimus Prime]

دوست عزیزم :
1 - باید از قدرت ماشینت با دکمه Shift یا همون Left Shift استفاده کنی که سرعت بگیره و اون اول مرحله که با ماشین بودی با سرعت اون سربالایی را طی کنه احتیاجی به استفاده از Zero Gravity Gun نیست.
2 - اون دستگاههارو از کار نباید می انداختی چون تنها راه دور کردن Antlion ها بود. اما در مراحل بعد که تخم Antlion ها دستت میاد که این دفعه با کمک اونها باید به Nova Prospekt حمله کنی باید از کار بندازیشون.

[Don Thomas]

1 - باید از قدرت ماشینت با دکمه Shift یا همون Left Shift استفاده کنی

دستت درد نکنه ... نکته فوق العاده ای بود ...

2 - اون دستگاههارو از کار نباید می انداختی چون تنها راه دور کردن Antlion ها بود.

بله حق با شماست ... این رو امتحان کردم و متوجه شدم ...

اما در مراحل بعد که تخم Antlion ها دستت میاد که این دفعه با کمک اونها باید به Nova Prospekt حمله کنی باید از کار بندازیشون.

فعلا که به این مرحله نرسیده ام ... ولی حتما از راهنماییتون استفاده می کنم ...

ممنون .



!(^_^)!

[Don Thomas]

گزارش پیشرفت مراحل :

خوشبختانه از شر اون هلیکوپتر خلاص شدم و به قسمتی رسیدم که باید کنترل یک جرسقیل را در دست می گرفتم ...

اولش یکمی سخت بود , ولی فوت و فن کار آمد دستم ...

خلاصه
خودرو را بالا کشیدم و به سمت دیگر بر روی سکوها گذاشتم ...

کمی درگیری به وجود آمد که افراد دشمن رو به بدترین شکل ممکن از بین بردم ... کانتینر های باربری رو با همان جرسقیل بلند کردم و بر سر این بی نواها انداختم !

در ادامه سوار بر خودرو , از داخل پنجره ای به بیرون پریدم که مثل فیلمهای سینمایی کلی هیجان انگیز بود ...

بالاخره وارد جاده شدم , در مسیر درگیری بود ... خصوصا هلیکوپتری که در تعقیب من بود ( البته هلیکوپتر نبود و بیشتر شبیه به یک سفینه بود ! )

خلاصه خودم رو به پلی رسانده ام که قرار است از آن عبور کنم ...

البته قبل از پل , اسلحه ای بی نظیر به دستم رسید که شبیه به کمان می باشد و تیرهای آتشین شلیک می کند ...

فعلا تا همین جا ...




!(^_^)!

[tekken god]

سلام .
کمـــــــــــــــــــــــ ـــــــــک دارم دیوونه می شم از بس بی صدا بازی کردم هر وقت می رم تو بازی فقط صدای نارنجک ها رو می شنوم تو صفحه اوّلم که خوندم صدا گذاریش عالیه بیشتر حرصم گرفت راستی یادم رفت واسه صدا ها این ارور ها رو میده در ضمن پوشه صدا هارم چک کردم همه صدا ها موجودند:

[Don Thomas]

tekken god
کمـــــــــــــــــــــــ ـــــــــک

سلام


فایل مربوطه رو که دوست خوبمان Optimus Prime در صفحه اول قرار داده اند , دانلود کنید و ببینید که مشکلتان حل می شود یا خیر ...

[Don Thomas]

سلام

گزارش پیشرفت مراحل :

بالاخره از این قسمت هم عبور کردم ...

بعد از پل , معمایی بود که می بایست آن را حل می کردم ! قضیه از این قرار بود : خودروی زرهی رو می بایست به درون دریا می انداختم تا کابل انرژی قطع شود و به این ترتیب راه خروجی آزاد شود ...

یاد گرفتم که :
باید به جزئیات دقت کرد !!!

بعد از اون می بایستی از روی پلی دیگر عبور می کردم ... منتها برای حل این معما و باز کردن درب خروجی , مجبور شدم به درون پایه های پل که از برجهای فوق العاده بزرگی درست شده بودند , بروم , و از روی میله هایی که وسط آسمان و زمین بودند , عبور کنم ... خیلی نفس گیر بود ...

ولی بالاخره این رو هم رد کردم ...

در ادامه دوباره سر و کله آن موجودات بد ریخت و قیافه پیدا شد که ...

کلی سلاح دارم ... بدون ترس مراحل رو پشت سر می گزارم ... موقع عبور از پل بزرگ , ناگهان قطاری پیش روی خودم دیدم , حالا هیچ راه فراری هم نبود , به ناچار با سرعت عقب نشینی ...

صبر کردم تا قطار عبور کند و بعد از آن دوباره مسیر رو رفتم ... البته حالا که فکرش رو می کنم , می شد با گرفتن شیفت و افزایش سرعت این مشکل رو حل کنم ...

خلاصه ...

به درون تونلی تاریک فرو رفتم ....

.
.
.
.


!(^_^)!

[Don Thomas]

چند روزیه به تاپیک سر نزدم !

بگذریم ...

بالاخره از خودرو پیاده شدم ... مراحل فوق العاده دشواری رو پشت سر گذاشتم ...

که سخت ترین مرحله آن , مبارزه با سفینه های دشمن بود که در یکی از مراحل 2 فروند از آنها به من حمله ور شدند !

با کلی دردسر از شر آنها خلاص شدم ...

همچنان معماهای جالبی رو در بازی می بینم و اقدام برای حل آنها کمی به وقت احتیاج دارد ...

در ادامه به مراحلی رسیدم که می توانستم موجوداتی رو که در مراحل قبل به من حمله ور می شدند , رو کنترل کنم ... به بیانی دیگر , آنها بادیگارد من شده بودند ... خیلی عالی بود و باعث می شد که آدم از انجام بازی احساس خستگی نکند ...

یکی دو تا مشکل هم وجود داشت که با کمی سعی و تلاش می شد آنها را حل کرد ... از جمله مسلسل های خودکاری که به محض روئیت هدف , شلیک رو شروع می کردند ... بیچاره همین موجودات تحت کنترل من , خیلی عذاب کشیدند و کلی تلفات دادیم !

همین صحنه کشته شدن این موجودات باعث می شد تا غیرتی بشی و خودت رو فدا کنی و به هر ترتیبی که شده , چند گلوله ای رو به جان بخری ! و هر طور شده این مسلسلها رو سرنگون کنی ...

خلاصه
الآن به قسمتی رسیده ام که سوار بر یک آسانسور با همراهی دختر فرمانده ( که الآن اسمش رو در ذهنم ندارم ) هستیم ...




^_^