با عرض سلام مجدد
شروع کار ِ تاپیکو از این لحظه اعلام می کنم ..
___________
همونطور در پست های قبلی هم اشاره شد فضایی رو بوجود میاریم تا هر شعر یا لیریک قصیده (Ode) ای باز و قابل تحلیل بشه .
قطعا اینکار یاری دوستانو می طلبه اگر چه من ترجمه تمام کار هارو به عهده می گیریم :
خب برای شروع من ترانه ای رو انتخاب کردم که حدود 6 هفته روزی شاید بیشتر از 20 بار گوشش دادم !
ترانه ای بسیار پر محتوا و البته با تم ِ غمگین که در وصف ِ یه دختر که در جوونی فت میشه گفته شده
کار از گروه بزرگ راک و متال ِ Dream Theater هستش به نام:
Through Her Eyes
کار بقدری زیبا و قوییه که هر چقدر بیشتر گوشش میدی ،بیشتر ازش چیز می فهمی و ازش لذت می بری :
She never really had a chance
On that fateful moonlit night
Sacrificed without a fight
A victim of her circumstance
او واقعا هرگز شانسی نصیبش نشد
در سرنوشتی که زیر نور ماه برایش رقم خورد
او قربانی شد بدون حتی کمترین تلاش (مقاومت )
او قربانی سرنوشتش شد

Now that I've become aware
And I've exposed this tragedy
A sadness grows inside of me
It all seems so unfair
اکنون که من هشیار شدم( پی به ماجرا بردم )
پرده بر میدارم از این داستان غم انگیز
غم در درونم رشد میکند
(می فهمم) که چه بی عدالتی در حقش شده
I'm learning all about my life
By looking through her eyes
من همه چیز را در زندگی ..
با نگریستن به چشمانش یاد گرفتم
Just beyond the churchyard gates
Where the grass is overgrown
I saw the writing on her stone
I felt like I would suffocate
درست در میان حصار ِ آرامگاهش
جایی که سبزه ها فراتر از حد خود سبز شده اند
دیدم نوشته ِ بروی سنگ قبرش را
حس کردم که که باید خاموش بمانم
In loving memory of our child
So innocent, eyes open wide
در خاطرات عاشقانه مان به این دختر ..
که چشمانش معصومانه باز ماند
I felt so empty as I cried
Like part of me had died
چه احساس ِ پوچی کردم زمان گریستنم
انگار که بخشی از وجود من مرده باشد
I'm learning all about my life
By looking through her eyes
من همه چیز را در زندگیی ..
با نگریستن به چشمان ِ او یاد گرفتم
And as her image
Wandered through my head
I wept just like a baby
As I lay awake in bed
و درست آن زمان که تصویرش در ذهنم این ور، آن ور می رود
درست مثل یک بچه گریستم
آن دم که بیدار در بسترم دراز کشیده بودم
And I know what it's like
To lose someone you love
And this felt just the same
فهمیدم (پی بردم) که چه حسی <چه حس ِ تلخی> داره
وقتی که تو کسی رو از دست می دی که عاشقشی
و این حس همچنان با منست
She wasn't given any choice
Desperation stole her voice
I've been given so much more in life
I've got a son, I've got a wife
او هیچ حق انتخابی نصیبش نشد
بیچارگی صدایش را از او گرفته بود
من <بشخصه> تو زندگی به همه چیز رسیده ام
من فرزندی دارم - من همسری دارم
I had to suffer one last time
To grieve for her and say goodbye
Relive the anguish of my past
To find out who I was at last
من این اخرین بار این رنج را به خود می دهم
تا برای ِ او غمگین شوم و (بتونم با او وداع کنم)
دوباره زندگی کنم زندگی اندوه بار ِ گذشته ام را
تا (در نهایت ) بفهمم که من در این داستان کیستم ..
The door has opened wide
I'm turning with the tide
Looking through her eyes
درها بازند (راه باز است )
من هم با چرخ زمان می چرخم (عوض می شوم )
<هنوز> به چشمانش می نگرم .


_____________________________________________
خب اینو تا هفته آینده داشته باشید
- من تا آخر هفته (طبق توصیه یکی از دوستان) صبر می کنم ، بعد من تحلیل خودمو میذارم .
قربانشما فرهاد
موفق و موید