تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 3 اولاول 123
نمايش نتايج 21 به 28 از 28

نام تاپيک: بيوگرافي بازيکنان فوتبال ايران

  1. #21
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    اسم:مجتبی شیری

    وزن تولد: 7/8/1386


    محل تولد: شیراز

    قد:؟

    پست: دفاع


    تیم های قبلی:پرسپولیس، استقلال اهواز


    آبان سال 1358 مجتبی شیری در شیراز به دنیا آمد.
    او تنها یک سال در پرسپولیس حضور داشت. لیگ سوم حرفه‌ای در سال 1382، در همین سال بود که او بدل به یار ثابت سرخپوشان شد.
    شیری در سال 1383 خیلی راحت از کف پرسپولیس رفت و دو – سه سال در استقلال اهواز بازی کرد و یکی از بهترین یاران تیم فوتبال استقلال اهواز به شمار می‌رفت.
    او هم اکنون با پرسپولیس قرارداد امضا کرده است.
    برادر بزرگ تر شیری، مهدی، در تیم برق شیراز بازی میکند

  2. #22
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    میثاق معمارزاده

    متولد ۱۹ دی ماه ۱۳۶۱ است.عده‌ای معتقدند میثاق معمارزاده اندامی دارد که انگار برای دروازه‌بانی تراشیده شده‌است، آن‌ها می‌گویند اگر او بیشتر میدان ببیند، می‌تواند امیدواریهای جدید و جدی تری را برای عابدزاده شدن وجود بیاورد.

    باشگاه‌ها
    او در فصل ۸۷-۸۸ از تیم سایپا کرج به پرسپولیس تهران انتقال یافت.

    محرومیت
    پس از اتمام بازی دو تیم پرسپولیس و سایپا از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در دور رفت فصل ۸۶-۸۷ که با نتیجه ۱ بر ۰ به نفع تیم پرسپولیس و با گل دقیقه ۹۵ محسن خلیلی بازیکن سابق تیم سایپا به پایان رسید، میثاق معمارزاده به سمت مسعود مرادی داور مسابقه حمله ور شد و الفاظ ناشایستی را خطاب به وی به کار برد که حرکات او با کارت قرمز داور مواجه شد، وی همچنین با لگد به تابلوهای تبلیغاتی ضربه زد و به موضع گیری علیه هواداران پرسپولیس پرداخت.
    مسعود مرادی گزارش داد که وی پس از شنیدن سوت پایان مسابقه با به کاربردن الفاظ ناشایست به سمت او حمله ور شده‌است. کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال تا اطلاع ثانوی دروازه‌بان سایپا را از همراهی این تیم محروم کرد.

    جنجال بازوبند قرمز

    او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

    جنجال بازوبند قرمز

    او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

    جنجال بازوبند قرمز
    او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

  3. #23
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    علیرضا حقیقی


    اسم:علیرضا حقیقی


    روز تولد:؟

    محل تولد:ایران

    قد:؟

    پست:دروازبان


    تیم های قبلی:زیر23 سال پرسپولیس

    علیرضا حقیقی در سن 17 سالگی به تیم بزرگسالان پرسپولیس پیوست.
    او اولین بازی خود را در سال 85 مقابل سایپا انجام داد و در این بازی یک پنالتی حساس را نیز گرفت.
    زننده این پنالتی علی دایی بود. او در حال حاضر زیر نظر احمدرضا عابدزاده تمرین می کند.

    حقیقی در تمام مقاطع تیم ملی بجز بزرگسالان بازی کرده است.
    (زیر 14، زیر 17، زیر 20، زیر 23)

  4. #24
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    بیوگرافی علی کریمی


    علی کریمی 17 آبان1357 فوتبالیست ایرانی است که در باشگاه السیلیه کشور قطر توپ می‌زند.علی کریمی با قراردادی یکساله به باشگاه السیلیه قطر پیوست تا دومین فصل خود را در لیگ این کشور آغاز کند.
    به گزارش خبرگزاری مهر، پایگاه خبری فوتبال آسیا در خبری با اشاره به انتقال علی کریمی به باشگاه السیلیه آورده است: این هافبک 30 ساله ایرانی سال گذشته و پس از مسابقات فوتبال جام ملت های آسیا با قراردادی دوساله به باشگاه القطر پیوست. القطر که در پایان فصل در جدول 10 تیمی لیگ قطردر جای چهارم قرار گرفت به همکاری با همه بازیکنان خارجی خود پایان داده که علی کریمی یکی از آنهاست. القطر بدنبال گرفتن بازیکن جدید خارجی است که دو برزیلی از آن جمله اند".
    در ادامه این خبر آمده است: "کریمی از آنجا که قراردادی دوساله با کمیته بازیکنان حرفه ای قطر دارد امسال برای بازی در دومین فصل خود و پس از مذاکرات با باشگاه السیلیه به این تیم آمد. السیلیه که در این فصل با تغییراتی اساسی و گرفتن دو بازیکن برزیلی و یک مهاجم قدرتمند از بورکینافاسو یکی از مدعیان جدی قهرمانی لیگ قطر خواهد بود علی کریمی را به تیم خود فراخوانده است".
    کریمی بازیکن سال 2004 آسیا پیش از این در باشگاه های فتح تهران، پرسپولیس، الاهلی امارات و بایرن مونیخ نیز بازی کرده است. او اولین بار در سال 1998 در بازی مقابل کویت در بازیهای آسیایی بانکوک با پیراهن تیم ملی به زمین آمد. کریمی در بازیهای دور سوم انتخابی جام جهانی 2008 نیز کاپیتان ایران بود که بعد از تیم ملی کنار ماند.بنابر اعلام ابوالفضل جلالی مدیر برنامه های علی کریمی مبلغ قرارداد این بازیکن در طول دو سال بازی در قطر 4 میلیون و 700 هزار یورو است. . کریمی عضو تیم ملی فوتبال ایران است و در تیم‌های بزرگی نظیر بایرن مونیخآلمان بازی کرده است. وی همیشه پیراهن شماره ۸ را به تن می‌کند.[۱] او در سال 2004بازیکن سال آسیا شد.
    •تاریخ تولد: هفدهم آبانماه 1357 •مکان تولد: کرج •قد: یک متر و هفتاد و هشت •پست تخصصی: خط میانی - بازی ساز •فعالیت مورد علاقه: والیبال ساحلی •وضعیت خانوادگی: متاهل، دارای دو فرزند پسر به نام های هاوش و هیرسا •باشگاه فعلی:السیلیه-قطر


    شناسنامه

    • نام کامل: محمدعلی کریمی پاشاکی
    • زادگاه: کرج، استان تهران، ایران
    • ملیت: ایرانی
    • قد: 178 سانتیمتر
    • وزن: 73 کیلوگرم
    • وضعیت تأهل: متأهل، دارای دو فرزند پسر
    • حرفه: فوتبالیست حرفه ای
    • القاب: جادوگر تهران، مارادونایآسیا
    • سرگرمی: والیبال ساحلی

    باشگاه‌ها

    به ترتیب :

    • نوجوانان نفت تهران – ایران.
    • نوجوانان سایپا تهران – ایران.
    • جوانان سایپا تهران – ایران.
    • فتح تهران – ایران.
    • پرسپولیس تهران – ایران.
    • الاهلی دوبی – امارات.
    • بایرن مونیخ – آلمان.
    • القطر _ قطر
    • السیلیه قطر
    • پرسپولیس تهران

    افتخارات

    • نایب قهرمانی نوجوانان تهران با نوجوانان نفت.
    • قهرمانی امیدهای تهران با امیدهای فتح.
    • قهرمانی لیگ و جام حذفی ایران با پرسپولیس.
    • قهرمانی جام حذفی امارات با الاهلی امارات.
    • قهرمانی بازیهای آسیایی بانکوک با تیم ملی ایران.
    • قهرمانی غرب آسیا با تیم ملی.
    • قهرمانی جام بین قاره‌ای آسیا – اقیانوسیه با تیم ملی ایران.
    • بازیکن سال 2004 آسیا

    انتقال به بایرن مونیخ

    علی کریمی روز ۳ می سال ۲۰۰۵ بنا به گزارش وب‌گاه رسمی باشگاه بایرن مونیخ به این تیم آلمانی پیوست. او پس از علی دایی و وحید هاشمیان سومین بازیکنی بود که در این باشگاه معتبر مشهور به هالیوود بازی می‌کرد. در ابتدا بسیاری معتقد بودند که انتقال کریمی برای این باشگاه تنها جنبه اقتصادی دارد، اما بازیهای خوب این بازیکن مانع این انتقادات شد. علی کریمی خیلی زود توانست در جمع نامداران این باشگاه نظیر میشاییل بالاک، سباستین دایسلر، مارتین دمیکلیس، مهمت شول و زی روبرتو برای خود جایگاهی ثابت دست و پا کند، به طوری که برخی از این بازیکنان نیمکت نشین شدند. طبق یکی از بندهای قرارداد کریمی و بایرن مونیخ، پس از ۲۵ بازی این قرارداد به طور خودکار تمدید می‌شد. در بازی با هامبورگ این اتفاق افتاد، اما در همین بازی وی متأسفانه مصدوم شد، به طوری که نتوانست در بازیهای جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان در اندازه‌های واقعی خود ظاهر شود. کریمی همچنین از جمله بازیکنان ایرانی محسوب می‌شود که در لیگ قهرمانان اروپا بازی کرده‌است و در مقابل سالزبورگ اتریش یک گل به ثمر رساند.

  5. #25
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    بدون شك او سلطان فوتسال آسياست، وحيد شمسايي، بازيكني است كه تمام افتخارات يك فوتساليست را دارد. همان طور كه علي دايي آقاي گل ملي فوتبال جهان است، وحيد هم، آقاي گل فوتسال دنياست با 316 گل در حالي كه كه رقيب جدي‌اش 6 گل كمتر از او زده است. ضمن اين‌كه نزديك به 320 پاس گل هم داده است و اين پاسخي به منتقدين اوست كه مي‌گويند« وحيد مشكل فني دارد»، مگر بازيكني كه مشكل فني داشته باشد، بهترين فوتساليست آسيا مي‌شود؟31 ساله است و خيلي اتفاقي به فوتسال آمد، اولين بازيكن ايراني است كه در ليگ ايتاليا و در باشگاه لاتزيو در شهر رم توپ زد... اتفاقي از اين جهت كه در جواني بسيار چاق بود و تحرك كمي داشت، برادرش او را به زمين فوتسال مي‌برد و همين امر باعث شد كه عاشق اين ورزش شود و آن را آنقدر ادامه دهد تا آقاي گل فوتسال دنيا شود... اجازه دهيد ادامه گفتگو از زبان خودش باشد.
    در سي‌ام شهريورماه سال 1355 در خيابان گرگان تهران به دنيا آمدم، يك برادر و يك خواهر دارم، من فرزند آخر خانواده هستم، خانواده‌ام كاملا ورزشي بودند به همين دليل موفقيت‌هايم را مديون برادر بزرگم كه در حال حاضر مربي تيم «ارم كيش» است، هستم. امير شمسايي براي فوتسال اين كشور بسيار زحمت كشيده است.
    در سال 76 ازدواج كردم ، ثمره اين ازدواج سه دختر به نام‌هاي نگار، كيميا و كيانا است، كه دو تاي آخري دوقلو هستند.
    از سال 78، فوتسال را به شكل حرفه‌اي ادامه دادم و در تيم‌هاي پيمان، استقلال، لاتزيو، ارم كيش و تام ايران خودرو توپ زدم و همين چند روز پيش با تام ،قهرمان فوتسال ايران شديم .همچنين چهار دوره به عنوان فني‌ترين بازيكن آسيا انتخاب شدم (2000، 2004، 2005 و 2007) و به جز امسال، هفت دوره آقاي گل بازي‌هاي آسيايي شدم

  6. #26
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    کسي اگه از قايقران مطلب داره بزاره

  7. #27
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    بيوگرافي کامل:
    ? جواد زرينچه هستم متولد 1345 تهران، محله خزانه قلعه مرغي
    چند فرزند داريد؟
    ? سه فرزند محمدرضا، کوروش و افسون
    تيم‌هاي متوالي تاکنون؟
    ? لکوموتيو، بوتان، ژاندرمري، کشاورز، استقلال، صباباتري و اينک به عنوان مربي در خدمت صنعت نفت آبادان هستم.
    از بازيکناني هستيد که توسط مرحوم پرويز دهداري در فوتبال کشور کشف شديد. نظر خودتان در اين زمينه چه مي‌باشد؟
    ? خدا رحمت کند مرحوم دهداري. درست است که در تيم بزرگسالان، دهداري مرا به تيم ملي دعوت کرد ولي قبل از دعوت به عنوان بازيکن فيکس در تيم منتخب جوانان تهران در سال 62 بازي مي‌کردم . آن سا‌ل‌ها رضا وطن‌خواه مربي ما بود و در تيم ملي هم دستيار دهداري بودند که از من پيش دهداري تعريف کردند و اين‌گونه بود که به تيم ملي دعوت شدم.
    ظاهراً موقعي که قصد پيوستن به ژاندارمري را داشتيد چند تيم مطرح همانند پرسپوليس و استقلال خواهانت بودند؟
    ? بله، درست مي‌گوييد قبل از اين‌که به ژاندارمري بروم بوتان بودم، آن‌جا استقلالي‌ها خواهانم بودند و چندين مرحله هم مذاکره کردند ولي چون مي‌خواستم به خدمت سربازي بروم و ژاندرمري در مسابقات باشگاهي تهران حضور داشت يک فصل در اين تيم بازي کردم ولي به علت منحل شدن اين باشگاه دعوت استقلالي‌ها را پذيرفتم.
    از فوتبال بوشهر چه خاطره‌اي داريد و چند بازيکن بوشهري را به ياد مي‌آوريد؟
    ? فوتبال‌بوشهر درسطح‌کشور با تيم منتخب و سه باشگاه شاهين، پاس و ايرانجوان مي‌شناسند، خاطره‌که زياد دارم، ولي شکست استقلال مقابل ايرانجوان و حذف استقلال مقابل شاهين را فراموش نمي‌کنم. بازيکنان بوشهري که واقعاً مي‌توان به عنوان بهترين‌هاي فوتبال خطه‌ي جنوب از آن‌ها ياد کرد آقايان علي‌اصغر کامياب، وليد صفري، عبدالرضا ملاح‌زاده و مرحوم ماشاءا... ماهيني که مرحوم ماهيني بهترين بازيکن و دريبل‌زن دوران ليگ قدس و در ضمن بازي‌خوان خوبي هم بودند. يادش گرامي باد.
    چرا با اين همه زحمت که براي استقلال کشيديد از اين تيم کنار گذاشته شديد؟
    ? هر چه در زندگي عقب ماندم مقصر خودم بودم وقتي تيم دارايي تهران 100 هزار تومان به من داد پول را نگرفتم ولي با 25هزار تومان پيراهن استقلال را پوشيدم، حتي پرسپوليس آن موقع خواهان من بود. با مهندس اميرعابديني ارتباط خوبي داشتم و هنوز هم دارم. من با عشق و علاقه پيراهن استقلال را انتخاب کردم ولي در حق من کم‌لطفي کردند و زحمات مرا به باد دادند سال 74 هم قصد پيوستن به ذوب‌آهن اصفهان را داشتم ولي به خاطر پورحيدري از حق خانواده‌ي خود گذشتم و 10 ميليون ذوب‌آهن را با يک ميليون استقلال عوض کردم واقعاً گناه کردم. اين‌قدر گذشت را چه کسي حاضر است در حق خود و خانواده‌‌اش بکند. من چنين کاري را کردم ولي آن‌ها اين‌گونه از خانه‌ي خودم بيرونم کردند. دوست داشتم براي هميشه با پيراهن آبي خداحافظي کنم و بعد در کنار کادر مربي‌گري تجربياتم را به جوانان اين باشگاه انتقال دهم ولي اين‌گونه نشد تا حالا فرسنگ‌ها با باشگاه خود فاصله داشته باشم.
    يک در ميان با زرينچه
    مرحوم دهداري: معلم اخلاق
    استقلال: محبوب قلب‌ها
    پايتخت: دود و آلودگي
    جام جهاني: شکست آمريکا
    بهترين آرزوي ورزشي: حضور در جام جهاني
    آبادان: برزيل ايران
    صنعت نفت: نام و نشان فوتبال آبادان

  8. #28
    آخر فروم باز MoJtaBa.R's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    5,982

    پيش فرض

    بیوگرافی مرحوم قایقران

    سال شمار زندگی : سیروس قایقران - فرزند زکریا (پرویز) - متولد 1/11/1340 در بندر انزلی و محله کلویر - فوت در 18/1/1377 بر اثر تصادف در جاده رشت به تهران ( امامزاده هاشم )محل تحصیلات : بندر انزلی - شغل پدر : کارمند تربیت بدنی - شغل مادر : خانه دار - دارای 4 برادر به اسامی آقایان عبدا… ، ناصر ، نادر و حسین و دارای 2 خواهر - فرزند وی راستین قایقران متولد 6/1/1369 ، در حادثه رانندگی ذکر شده فوت نمود. همسر وی خانم افسانه اسدان می باشند.عضو باشگاههای : ملوان و استقلال انزلی ، الاتحاد قطر و کشاورز تهرانمربیان وی در گیلان : بهمن صالح نیا ، احمد صومی ، غفور جهانی ، مجید جهانپور ، نصرت ایراندوستمربیان وی در تیم ملی : مرحوم پرویز دهداری ، مهدی مناجاتی ، علی پروین ، ناصر ابراهیمی ، بهمن صالح نیا ، رضا وطنخواهسابقه ملی : وی در 100 مسابقه شرکت داشت که 43 بازی ، رسمی بوده است. در 21 بازی کاپیتان تیم ملی بوده و 14 گل برای تیم ملی به ثمر رسانده است که بهترین آنها به تیم کره جنوبی در نیمه نهایی بازیهای آسیایی 1990 پکن بود. اولین بازی ملی را در 30 دی ماه 1363 برابر یوگسلاوی و آخرین بازی ملی را در 26 فروردین 1372 برابر بوسنی انجام داد. اولین کاپیتانی تیم ملی را در 11 آذر 1367 برابر قطر به عهده گرفت.سابقه مربیگری : کشاورز تهران ( با این تیم به مقام سوم لیگ کشور رسید) - مسعود هرمزگانافتخارات : قهرمان جام حذفی کشور و گروه مقدماتی آسیا با ملوان - نایب قهرمانی لیگ استانی قدس با منتخب گیلان - مقام سومی در جام ملتهای آسیا 1998 - قهرمان بازیهای آسیایی پکن 1999زندگینامه : زنده یاد سیروس قایقران در اول بهمن ماه 1340 در محله کلویر بندر انزلی پا به عرصه هستی نهاد. سیروس از همان ابتدای کودکی به فوتبال در زمینهای خاکی کلویر روی آورد و با استعداد درخشانش به عضویت تیم فوتبال منتخب آموزشگاهها در آمد. وی در سن 16 سالگی در سال 1356 موفق شد به عنوان یکی از مهرهای اصلی در تیمهای نوجوانان و جوانان ملوان استعدادهای خود را به نمایش بگذارد و با مهارتهای منحصر به فردش ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رساند. وی در سالهای 57 تا 63 افتخارات زیادی را برای ملوان و گیلان به ارمغان آورد مانند دو گلی که وارد دروازه پرسپولیس کرد و یا گل زیبایی که وارد دروازه تیم منتخب مازندران نمود.در این دوران وی به عنوان یک بازیکن استثنایی با ویژگیهای اخلاقی عالی و منش پهلوانی در میان عموم مردم محبوب گردید. وی آنقدر متواضع و افتاده بود که همه افراد به او علاقمند بودند . لبخندهای صمیمی اش هیچگاه از لبان او دور نمی شد و قلبش مانند دریا پاک و بی آلایش بود.سیروس در سال 1363 به تیم ملی دعوت شد و در سال 66 تنها فوتبالیست شهرستانی بود که شادروان دهداری بازوبند پرافتخار کاپیتانی تیم ملی ایران را به بازوان او بست. در سال 67 در جام ملتهای آسیا در قطر ، تیم ملی ایران با رهبری سیروس به مقام سومی دست یافت و در سال 69 تیم ایران را با گلهای زیبایش پس از 20 سال به قهرمانی در بازیهای آسیایی پکن رساند. سیروس در آن دوران نه تنها در ایران بلکه در آسیا و اروپا هم به عنوان یک بازیکن استثنایی مطرح گردید و با وجود داشتن پیشنهاد از تیمهای آلمانی به الاتحاد قطر پیوست. سیروس در اوج شهرت هرگز مغرور نشد و اصالت خود را فراموش نکرد و بعد از مدتی بازی در قطر ، مجددا به تیم اول خود ملوان پیوست و این تیم را قهرمان جام حذفی و راهی مسابقات آسیایی کرد.سیروس در سال 72 به عنوان بازیکن و سپس مربی به تیم کشاورز تهران پیوست و نتایج قابل توجهی بدست آورد. وی سپس به تیم دسته دومی مسعود هرمزگان پیوست و مدتی در آنجا مشغول به مربیگری شد .در سالهای 76 و 77 سیروس بارها تمایل خود را برای بازگشت به ملوان به عنوان بازیکن یا مربی اعلام کرد. اما در اوایل سال 77 که وی برای تعطیلات نوروز همراه خانواده اش به انزلی آمده بود در بازگشت و در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش در اتومبیل رنوی خود عازم تهران بود در حوالی امامزاده هاشم با کامیون خاور تصادف نمود که منجر به فوت وی و فرزندش گردید. روحشان شاد و قرین رحمت باد.قایقران چرا محبوب شد : وی الگوی جوانمردی و کمک به نیازمندان بود. تنها کاپیتانی که در شرایط آن زمان که همگان شهرستانیها را مورد تمسخر و آزار و اذیت قرار می دادند با خلاقیتها و مهارتهای خود به کاپیتانی تیم ملی رسید. مردی که در عین بزرگی همچنان افتاده و متین بود و درد مردم بینوا را می فهمید. مردی که بسیار پنهانی صدقه می داد و در کارهای خیر شرکت می کرد. وی شبها در تاریکی محض سراغ بینوایان را می گرفت و نانی در سفره شان می گذاشت تا در شبهای بندر هیچ کس گرسنه نخوابد. مردی که چهره سیه چرده اش همیشه با گلخنده ای همراه بود. مردی که به اروپا نرفت تا ثابت کند به عشق صیادانی که هر غروب با پاهای ورم کرده از دریا برمی گشتند انزلی را با دنیا عوض نمی کند. سیروی هیچگاه غرور جلوی چشمانش را نگرفت و خاکی ماند.سیروس عشق خاصی به انزلی و ملوان داشت. خودش می گفت : بهترین مطلبی که درباره من در مطبوعات نوشته شده این است ” عجب قایقرانی دارد این ملوان ” . سیروس سالها به عشق قوی سپید با یک پیراهن خیس در باتلاق انزلی دوید و اصلا به این فکر نکرد که جز سفید رنگهای دیگری هم در این دنیا هست. او در سالهای 1357 تا 1363 یک چمدان افتخار برای ملوان کسب کرد و مهره مار انزلی چیها در میدانهای دوزخی لقب گرفت.سیروس در 23 سالگی به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازوی خود بست تا به مرد مورد اعتماد دهداری در مستطیل سبز بدل شود. او در مسابقات جام ملتهای آسیا با تیم ملی روی سکوی سوم آسیا ایستاد و 2 سال بعد هم در پکن با گل زیبایش پرنده خوشبختی را روی شانه های تیم ملی نشاند تا ایران قهرمان آسیا شود.سیروس با غرور بیگانه بود و پس از بازگشت از چین پیشنهادات چرب و نرم ژرمنها را جدی نگرفت و به آن سوب آبها رفت تا مدتی دشداشه پوشهای قطری را با آرپیجی های خود به هوا کند. قایقران فوتبال ایران پس از بازگشت از قطر دوباره پیراهن سفید عزیز را به تن کرد تا با دیگر ملوانان ، قهرمان جام حذفی ایران شود و اینگونه خزر را عاشقتر کند.و حالا چندین سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازه های شهر و یادش در قلب تمام آدمهای نجیب شمال ماندگار شده است.خاطرات آنان که با سیروس بودند :پرویز قایقران ( پدر ) : آیا ورزشکار تا زمانی که زنده است عزیز است ؟ هیچکس از تهران و مرکز استان نیامده که حالی از ما بپرسد یا کمکی به ما بکند. او اولین فرزندم بود. غروب موقع اذان به دنیا آمد. اولین سالی که به تیم ملی دعوت شد با محمود فکری به تهران رفت و دو روز بعد با گرمکن و بی پول برگشت. چیزی به ما نگفت اما چند روز بعد فهمیدیم که لباسهای آنها را در اردو زدند تا آنها دیگر در تمرینات حاضر نشوند. اخلاقش عالی بود. او از نظر مالی کمکی به من نکرد ولی بعدها متوجه شدم که پولها را به مردم نیازمند می داد. دوستان دورو نگذاشتند که در دوران بازیگری و مربیگری ، آب خوش از گلویش پایین برود. خدا او را بیامرزد.محمد احمدزاده : اغلب دوران ورزشی ام را در کنار سیروس بودم. از نوجوانان ملوان گرفته تا اردوی تیم ملی. ضمن آنکه با هم از ملوان جدا شدیم و به تهران رفتیم.سیروس بچه خونگرمی بود و هیچوقت لبخند از لبانش دور نمی شد. سیروس برای بزرگتر همه چیز داشت اما خودش یک مقدار سهل انگاری می کرد. متاسفانه نسبت به همه چیز بی تفاوت بود. او بچه خاکی و با صداقتی بود و فکر می کرد همه مثل خودش صاف و ساده اند. آخرین بار 20 روز قبل از فوتش او را دیدم. برایم خیلی عجیب بود که متحول شده ، حسرت جوانی اش را می خورد و تازه متوجه دوستیهای خود با این و آن و اطرافش شده بود. می خواست متحول شود و به فوتبال بازگردد. خدا بیامرز پاسهای دقیق و شوتهای سنگینی داشت. او با کاپیتان شدنش حق من و همه شهرستانیها را گرفت. ظاهر و باطنش یکی بود. انزلی را با هیچ شهری عوض نمی کرد. یکسال به تیم ملی دعوت شدم و در اردو خیلی عذاب کشیدم. رقابت سنگین بود و شهرستانیها پشتیبانی نداشتند، تازه فهمیدم که غفور و سیروس چه کشیده اند. اگر آقای گل لیگ نمی شدم مرا دعوت نمیکردند. آنها ما را به زحمت تحمل می کردند. سیروس همیشه با خونسردی و جوانمردی با همه رفتار می کرد. یادش بخیر و روحش شاد.بهمن صالح نیا : من همیشه به نام ملوان افتخار می کنم چرا که نام ملوان عامل شناسایی بندر انزلی در سطح کشور شده است و این امر با زحمات و تلاش بازیکنان بزرگی چون سیروس محقق شده است. از افتخارات دیگر انزلی راهیابی چند بازیکن از این خطه به تیم ملی بوده است که با توجه به اوضاع آن زمان برای شهرستانی ها بسیار ارزشمند بود. من همیشه قایقران را مثل فرزندم دوست داشتم. او با آن چهره خندان و سیه چرده خود به ما پیوست بچه بسیار محجوب و خجالتی بود.او افتخار زیادی برای ما آفرید اما متاسفانه هرگز از تمام توان خود استفاده نکرد. به او گفتم تهران نرو. آنجا آدم ها همدیگر را نمی شناسند و رقابت ناجوانمردانه زیاد است. پیشنهاد کردم به لیگ ترکیه برود.من نمی بخشم آنهایی را که با راه انداختن تیمهای کذایی و بی هویتی چوان کشاورز و بانک تجارت و… باعث از هم پاشیدگی تیمهای اصیل شدند. آرزو دارم جوانان امروز از سوابق و افتخارات سیروس الگو بگیرند . او وقتی تمرین شوت انجام می دادیم توپهایمان را با شوتهایش پاره می کرد. مرحوم دهداری ( معلم اخلاق ) همیشه می گفت اگر سیروس کمی منظم تر باشد می تواند یکی از بهترینهای فوتبال ما باشد. دهداری توجه خاصی به نظم و اخلاق داشت. بحث من و دهداری با بقیه همیشه این بود که ورزشکار باید از هرجهت الگو باشد راه رفتن، صحبت کردن و… . حتی یکبار مرحوم دهداری قصد نداشت مرحوم قایقران را به اردو ببرد که من مانع شدم. او می گفت این جوان خیلی بی تفاوت است. من سیروس را به اتاقم بردم و ساعتها با او صحبت کردم. سیروس هم در نظم و انضباط همانی شد که می خواستیم و بازوبند کاپیتانی را بدست آورد.سیروس در زمان پروین به دلایل غیر فنی از تیم ملی خط خورد. او را جلوی مغازه مرحوم طلاکار دیدم. گفتم سیروس تو به ما کمک کن ، نه من به تو. تازه از قطر آمده بود گفتم بیا ملوان برای تو برنامه تنظیم می کنم. دوست دارم دوباره تو را در تیم ملی ببینم. سیروس به من قول داد . هرروز صبح خودم به او در کنار دریا تمرین میدادم و شبها به خانه اش سر می زدم. او خیلی در این ایام به ملوان کمک کرد. بهترین خاطره ام 2 گل زیبایی است که در این دوران به پرسپولیس در انزلی زد . او دوباره به تیم ملی دعوت شد و آن گل زیبا را به کره زد.بعدها در بندر عباس او را دیدم. مدتی بعد پیغام داد که میخواهم به ملوان بیایم و با شما کار کنم که موافقت کردم اما من سال بعد به چوکا پیوستم و …. خدا رحمتش کند و به خانواده اش صبر بدهد.گزیده ای از بیانیه جمعی از هواداران ملوان : سیروس جان ، ظهر روز خاکسپاریت در استادیوم انزلی همه داد زدند ” سیروس بیا اینجا ” ؛ ولی اینبار تو درون جعبه چوبی و روی دست مردم به پیش آنها رفتی. وقتی احمدرضا عابدزاده خودش را به تو رساند و بغلت کرد و اشک ریخت همه داد زدند ” قایقران،قایقران ” . سیروس جان ، هنوز هم هواداران با شعار ” قایقران ، روحت شاد ” پشت تمام حریفان را می لرزانند. سیروس جان، آسوده بخواب. ملوان تو هنوز سرپاست.تمامی مطالب بر گرفته شده از کتاب طلوع و غروب یک قهرمان می باشد


    ۱۸ فروردين ماه هفتمين سالگرد درگذشت مرحوم سيروس قايقران كاپيتان ارزشمند تيم ملى ايران است.
    مردى كه هميشه اسوه اخلاق و جوانمردى در فوتبال ايران بود اما با گذشت ۷ سال از سالگرد درگذشت او و پسرش هنوز اطلاعات دقيقى درباره جزييات سانحه تصادف منتشر نشده است. همسر قايقران كه در آن سفر همراه او بود هرگز حاضر به گفت وگو درباره جزييات اين اتفاق با هيچ يك از نشريات كشور نشد اما بالاخره بعد از سالها مى توان جزييات آن حادثه دلخراش و ناراحت كننده را از زبان افسانه اسدان همسر كاپيتان اسبق تيم ملى ايران شنيد.
    « ساعت ۵/۲ بعدازظهر از بندرانزلى به طرف تهران حركت كرديم. برادرم ايمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى كرديم. سال هاى گذشته كه تهران بوديم هر سال عيد مى آمديم انزلى. ولى آن سال عيد انزلى بوديم، نتوانستيم راستين را براى گردش جايى ببريم.
    سيروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستين هم پشت سيروس نشسته بود. سيروس جلوى دكه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستين نوشابه بخرد. من گفتم: سيروس، راستين فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برويم امامزاده هاشم آب بخوريم و صدقه هم بيندازيم. راستين كه هيچ موقع قانع نمى شد، گفت: آره بابا، آنجا آب مى خورم. سيروس هم گاز داد و رفت.
    وقتى به امامزاده هاشم رسيديم، سيروس دست كرد توى جيبش، پول درآورد و به راستين داد و گفت: پسرم، آب كه خوردى اين پول را هم توى آن صندوق بينداز. سيروس اول نمى خواست پياده شود. من هم خيلى كسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنيا توى دلم بود، ولى بعد همگى پياده شديم و دست و رويمان را شستيم، آنجا يك شير آب بود. وقتى سوار ماشين شديم، راستين گفت: بابا چقدر خنك شدم. قبل از اينكه من بيهوش بشوم، دقيقاً يادم نمى آيد. فقط يادم هست كه يك خاور از روبرو در حال حركت بود. من خيلى خوابم مى آمد. يك بار تصادف كرده بوديم ،هميشه از جاده مى ترسيدم و هميشه در طول راه بيدار بودم.
    تا چشم باز كردم آن صحنه را ديدم. از جايى كه آب خورديم تا محل تصادف خيلى فاصله نداشتيم. جيغ كشيدم، ولى مرا كشيدند و بردند. هى مى گفتم كه شوهر و بچه ام را نجات دهيد. برادرم را كه ديدم، گفتم: واى جواب پدرم را چه بدهم؟ اصلاً نمى خواستم قبول كنم كه بر سر آنها بلايى مى آيد. دوباره بيهوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند.
    چند ضربه به صورتم زدند كه از درد به هوش آمدم و پرسيدم كه چه اتفاقى افتاده و شوهر و بچه ام كجا هستند؟ نجاتشان داديد؟ گفتند: بله شما نگران نباشيد، حالشان خوب است. با سر اشاره مى كردم كه يعنى من سالم هستم و شما برويد به آنها برسيد. من مى خواهم خودم بروم آنها را نجات بدهم. آدرس و شماره تلفن ما را پرسيدند. نمى گذاشتند بروم، تا بلند مى شدم، دوباره مرا به زور نگه مى داشتند. آنها مى گفتند: ما به خانواده شما اطلاع داده ايم.
    آمبولانس هم نبود. خدا خير بدهد دو تا آقا را كه پيكان داشتند و مى خواستند مرا به بيمارستان برسانند. گفتم: من نمى آيم. مى خواهم پيش شوهر و پسرم بروم. يكى از آن دو مرد گفت: خواهر، سيروس مثل نور چشم ما است، ما او را نجات مى دهيم. به زور مرا سوار پيكان كردند. من مردم را مى ديدم كه مى رفتند و مى آمدند و به داخل پيكان نگاه مى كردند و سر تكان مى دادند و مى گفتند: بيچاره! ولى من نمى فهميدم، يعنى نمى خواستم قبول كنم.
    در بيمارستان پورسيناى رشت، مرا بسترى كردند.
    پس از اينكه از بيمارستان پورسينا مرخص شدم، در ماشين دلشوره داشتم. يك لحظه دلم ريخت و شك كردم، دايم به خودم دلدارى مى دادم و مى گفتم مگر امكان دارد كه سيروس و راستين من بميرند؟ اگر براى سيروس اتفاقى افتاده باشد، رشتى ها خيلى سيروس را دوست دارند و حتماً برايش پرده و حجله مى زنند. هر چه گشتم پرده مشكى و حجله عزادارى نديدم. اميدوار شدم و با خودم گفتم: حتماً اتفاقى نيفتاده و آنها زنده اند و در بيمارستان بسترى هستند. خدا شاهد است كه توان سؤال كردن از همراهانم را نداشتم.
    همينكه وارد خيابان واحدى شديم، يك حجله ديدم. سريع نگاه كردم و اعلاميه را ديدم. اما تار ديدم و عكس يك آدم بزرگ و يك بچه را تشخيص دادم. نفهميدم كه اعلاميه و عكس ها متعلق به چه كسانى هستند؟ ماشين هم سريع گاز داد و رفت و اجازه نداد كه من متوجه شوم. هر ماشينى كه از كنار ما مى گذشت، يك اعلاميه پشت شيشه آن نصب شده بود.
    به پل واحدى كه يكطرفه است رسيديم. ما مانديم تا ماشين هاى آن طرف بيايند و رد بشوند. اولين ماشين كه رد شد، پشت شيشه آن يك اعلاميه بود. ناگهان از جا كنده شدم و پشت سرم را نگاه كردم.
    خوب كه نگاه كردم و به چشم هايم فشار آوردم، ديدم نوشته شده: «سيروس قايقران» ... محكم بر سر و صورتم زدم ... ديگر هيچ چيز نفهميدم و تا رسيدن به منزل، همه اش بر سرم مى كوبيدم. وقتى هم كه سر كوچه خودمان رسيديم، ديدم همه جا اعلاميه زده شده و حتى جلوى در خانه ما اعلاميه زده بودند. ولى من باز هم نمى خواستم باور كنم كه سيروس عزيز من مرده است.
    سيروس هميشه مهربان و با محبت بود. ولى در اين روزهاى آخر، خيلى مهربان تر و با محبت تر شده بود و هيچ وقت به من يا راستين در اين مدت نه نگفت و هرگز بى احترامى و بى وفايى از سيروس نديدم، به جز در اين سفر آخرى كه بى وفايى كرد و مرا با خود نبرد.
    يك شب در اوايل عيد همان سال سيروس روى تختخواب دراز كشيده بود و راستين هم پيش او بود. وقتى داخل اتاق رفتم ديدم كه سيروس دارد درد دل مى كند. او به پسرش مى گفت: راستين جان، من يك ماه بيشتر مهمان شما نيستم ...»

صفحه 3 از 3 اولاول 123

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •