تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 42

نام تاپيک: سیاوش کسرایی

  1. #21
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    تولد 

    گیل آوا 
     ای کودک کرانه و جنگل 
    ای دختر ترانه و ابریشم و بلوط
     ازکوره راه دامنه و ده 
     با ما بگو که بوی چه عطری
     یا بال رنگ رنگ چه مرغی تو را کشاند 
     تا پایتخت مرگ ؟
     چشم که خفته بود که چشمانت 
     راه از ستاره جست 
     دست که بسته بود که دستانت 
    از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟
    گیل آوا 
     ای روشنای چشم همه خانوار رنج 
    بی شمع و شب چراغ 
    در پیش چون گرفتی این راه پر هراس
    و آن گاه با کدام نشانی
     بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق ؟
     وقتی گلوله تو به بن بست کوچه ها 
     بر حثه جنایت
    دندان ببر بود که در گوشن می چرید
    وقتی فشنگ آنان
     در قامتت بهاری در خک می کشید 
    بی راه و بی گناه 
    سر در گم هزار غم خرد عابران 
    آنان که بایدت به کمک می شتافتند 
     آرامی سوی خانه و کاشانه می شدند 
     ای وای از آن جدایی و این جرئت 
    فریاد از این جنون شجاعت 
    گیل آوا 
     ای خوشه شکسته سرخ انگور 
     آه ای درخت خون 
    گیل آوا 
    اینک بگو به ما 
    تا با کدام اشک رشادت را 
    ما شستشو کنیم ؟
     چونان تو را کجا 
     ما جستجو کنیم ؟
    ای بر توام نماز
     ای بر تو ام نیاز هزاران هزارها 
    تکرار شو 
     بسیار شو 
    ای مرگ تو تولد زن در دیار من 
     یکتای من خجسته گیل آوا

  2. #22
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    بازماندگان 

    آن شب به نیمه شب 
     یک باره ریختند 
     شش نفر 
     کشتند 
     دیدند هر چه بود 
     شکستند هر چه بود 
     چیزی نیافتند 
    آن گاه هفت تن 
     از در برون شدند و چون اشک مادرم 
     در پرده سیاه شب و کوچه 
     گم شدند 
     اینک کنار پنجره تنهاست بیوه زن

  3. #23
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

     پوکه 

    پیش چشمانم در پرده اشک 
    خالی افتاده یکی پوکه فشنگ 
    که زمانی ز کمین گاهش تنگ 
     به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هددف می نگریست 
    و چه غوغاها بودش در سر 
    ولی از گرمی سودا سربش
    ذوب شد در بازار 
    تا برآرند عروسکهای سربی از آن 
     وز باروت درونش دیری است 
    پاچه خیزک سازند 
     و خود اینک خالی 
    هدف تیر ملامت شده در رویایی

  4. #24
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    هجده هزارمین 

    با چهره تو دمسازم
    کنون که می نویسم 
    کنون که خون نه ستاره عاشق را 
     فریاد می کنم 
     کنون که گریه را می آغازم 
    با چهره تو دمسازم 
     ای شرم ای شرف
     لبخند و خشونت با هم 
    ای ماهتاب و توفان توام 
    من در ملال چشم تو می بینم 
    در آن همه زلال 
    سیمای پر شکوه سرداران را 
    در خون تپیدن تن یاران را 
    آن گاه 
    قلب من و زمانه 
    نبض من و زمین 
    در بند بند زندان می گوید 
     پر شور و پر طنین 
     زندان 
     زندان تنگدل 
     با آسمان وصله ای از سیم خاردار 
     زندان کرده آماس 
    از خشم و آرزو جوانی
     زندان باردار 
     زندان عشق نو پا 
     یک مزرع نمونه ز امیدهای ما 
    من بر لبان تو 
     تاریخ خامشان 
    می بینم 
     گلبوته کبود ستم را 
     من بر لبان تو
     گلبرگهای تب 
     می خوانم 
     شرح شکنجه های در هم غم را 
     آن گاه زورق مشوش دل را 
     بر شط خون و خاطره می رانم
     من بر لبان تو 
     حرفی برای گفتن با دوست 
     وز دشمنان نهفتن 
     می بینم 
     حرفی گه رنگ شکوه و هشدار و آرزوست 
     ای پیر کاوه آهنگر 
     بسیار کوره با دم گرمت گداختی 
    تفتی چه میله های آهن و شمشیر ساختی 
     فرزند می کشند یکایک تو را ببین 
    اینک شهید هجده هزارم که داد سر 
    صبر هزار ساله ات آخر نشد تمام ؟
    چرمینه کی علم کنی ای پیر ای پدر ؟
    لبهای خامشت 
     چشمی است دادخواه 
     ره می زند به من 
     می گیرم به راه گریبان 
    پاسخ ز من طلب کند این خشمگین نگاه
    گم کرده دست و پا و مشوق 
     همچون سپند دانه بر آتش 
     با چهره تو دمسازم 
     وین راز ای طیب جوان با تو 
    بار دگر به درد می آغازم 
    با من بدار حوصله با من خطر بورز 
    تیمار کن این فلج موت تن شود 
     سستی فرونهد 
     کندی رها کند 
     خو گیر راه رفتن و برخاستن شود 
    دست شکسته بار دگر پتک زن شود 
     آن گه به مرگ دارو و جان دارو 
     درمان غم کنیم
    از جان علم کنیم

  5. #25
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    خواب نوشین 

    دیر کردی و سحر بیدار است 
    با من شب زده برخاستنت را پویان 
    دیر کردی و سحر 
    قامت افراخته در مقدم روز 
     مژده آورده سپیدی را تا خانه تو 
     خسته جان آمده از راه دراز 
    گوش خوابانده به آوای تو باز
    بر نمی اید از بام آوا 
    آتشین بال نمی اندازد سایه به ما 
    سرخ ککل دگر امروز ندارد غوغا
    آه افسوس 
    زیر دیوار سحرگاهی خفته است خروس

  6. #26
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    بر سرزمین سوختگی 

    پنداشتند خام 
     کز سرگشتگان که پی ببرند و سوختند 
     من آخرین درختم از سلاله جنگل 
     آنان که بر بهار تبر انداختند تند 
     پنداشتند خام که با هر شکستنی 
    قانون رشد و رویش را از ریشه کنده اند 
    خون از شقیقه های کوچه روان است 
    در پنجه های باز خیابان 
    گل گل شکوفه شکوفه 
     قلب است انفجار آتشی قلب 
    بر گور ناشناخته اما 
     کس گل نمی نهد 
     لیکن 
     هر روزه دختران
    با جامه ساده به بازار می روند 
    و شهر هر غروب 
     در دکه های همهمه گر مست میکند 
     و مست ها به کوچه ی مبهوت می زنند 
    و شعرهای مبتذل آواز می دهند 
     در زیر سقف ننگ 
     در پشت میز نو
    سرخوردگی سلاحش را 
    تسلیم می کند 
     سرخوردگی نجابت قلبش را 
    که تیر می کشد و می تراشدش 
    تخدیر می کند 
    سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد 
     آن گاه من به صورت من چنگ می زتند 
     در کوچه همچنان 
     جنگ عبور از زره واقعیت است 
    و عاشقان تیزتک ترس ناشناس 
    بنهاده کوله بار تن جست می زنند 
    پرواز می کنند 
     آری 
     این شبروان ستاره روزند 
     که مرگهایشان 
     در این ظلام روزنی به رهایی است 
    و خون پکشان 
     در این کنام کحل بصرهای کورزا است 
    اینان تبارشان 
     سر می کشد به قلعه ی دور فداییان 
     آری عقاب های سیاهکل 
     کوچیدگان قله الموتند و بی گمان 
    فردا قلاعشان 
     قلب و روان مردم از بند رسته است 
     پیوند جویبار نازک الماسهای سرخ 
     شطی است سیل ساز
    کز آن تمام پست و بلند حیات ما 
    سیراب می شوند 
     و ریشه ای سرکش در خک خفته باز 
     بیدار می شوند 
    اینک که تیغههای تبرهای مست را 
     دارم به جان و تن 
    می بینم از فراز 
    بر سرزمین سوختگی یورش بهار

  7. #27
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    دوست داشتن 

    ما شقایق کوهستان های وطنمان را 
    داریم 
     و هر که را 
     که تاب این آتش رویان را 
     در سینه دارد 
    ما شقایق ها را دوست داریم 
     و روییدن و بالیدنشان را 
     و به شباهنگامی چنین 
     پاسداری شان را 
     گرد آمده ایم 
     ما گل ها را دوست داریم 
     و نه تنها 
     گلها ی گلخانه را 
     که گلهای وحشی خوشبو را هم 
    و آزادی گفتن کلام عطر آگین دوست داشتن را 
    هر که گلی می پسندد 
     و هر که گیاهی 
     و هر که رویش جاودانه جان را 
    باور دارد 
     با ما در این برخاستن یگانه است 
     و ما برخاسته ایم 
     تا بیگانگی را باطل کنیم 
    با ترانه مهر 
     و در برابر آن که چیدن گلها را داس درو به دست دارد 
    با کینه مادران
    جدایی را همچنان 
     سنگ بر سنگ می نهند 
     و اینک دیواری است 
    بگذار بر این دیوار
    مرغ من بنشیند 
    و دست تو 
     او را کریمانه دانه بخشد 
    و دیوار 
     پله ای باشد 
     برآمدن ما را 
    چه در بالا 
     یک آسمان 
     به چشمان ما نگاه می کند 
     و در پایین 
     گهواره و گور ماست 
    که بر آن 
    همواره شقایقی سوزان می روید

  8. #28
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    شعری 

     فریادی 
     چون تیغه چاقو 
     در تاریکی 
     فریادی 
    جلاد همه هیاهو 
    خشمی در راستا 
     که بنشاند 
     تیر کلام را 
     در جایی که باید 
     خشمی بی آشتی 
     خشمی گرسنه 
     خشمی هار 
     که عابران سر به راه را 
     هراسندگانی سنگ به دست گرداند 
    چابک تر از گریه ای بر دیوار 
     هشیار تر از دزدی بر بام 
     و سهمگین ترز از بهمنی بر کوه 
     بیدار 
     بیدار 
    بیدار 
     بیدارتر از عاشق شب زنده دار 
     در کوچه 
    شکارچی 
     نه شکار 
     و شکارگاهی 
    به پهنای فرهنگ 
    و جست و جویی در بلادروبه تاریخ 
    تا از هر تفاله ای حتی 
     شیره ای
    و از استغاثه و نفرین و سرود 
     واژه به وام گرفتن 
     و آن گاه کمینگاهی 
     که در کمین کسان 
     در کمین یک نسل 
    می شنوی شاعر 
     برخیزد که الهام بر تو فرود می اید 
     بشنو که این وحی زمینی است 
    فریاد گرسنگی قلب 
     بنویس
     اینک شعری گستاخ 
    شعری مهاجم 
    شعری دگرگون کننده 
     شعری چون رستاخیز

  9. #29
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

     زنهار 

    خاموشمان می خواهند و گمنام 
     و از آن بتر بدنام 
    همان ای گلبانگ گلوبریده 
    خونت را فریاد کن 
    بذر سرخ رویا را 
     بپاش
    با زبان هزار قطره و 
     میندیش
     که شنونده ایت هست یا نه 
    که یاری خواهی خود یاری دهنده است 
     نمی خواهندت 
    پس خود را تکرار کن 
    بسیار کن 
     در کردار همسرت به پکدامنی 
     در رفتار فرزندت 
    به دانش جویی در سمت 
    و در تلاش بارانت به همآوایی و همرایی
    در خانه باش و 
     در کوچه 
     در سبزه میدان و آن سوی پل 
     در مزرعه و یک شنبه بازار 
     در اعتصاب و عزای عاشورا 
    میان توده باش و در خلوت خویش
     و به هر جای
     آن گویای گزنده باش که دشمنت نپسندد 
    و آن گاه 
     تصویر نامیرای تصورت را 
     زیاد کن 
    زیاد کن 
     چندان که حضور غالب از آن تو باشد 
     تو
     مرا در این دامنه سهم 
     سخن با آن لب است که با دشمن 
     سخن نگفت و اینک 
    به تبسم بسنده کرده است 
     چه سود از به دلتنگی نشستن خاموش 
     ای سنگ 
    صخره 
    فرو ریز تا آواری باشی 
     ممان 
     بیدن سان دیواری حاجب دیروز و 
     فردا 
    دهان بگشا که 
    هنگامه فروکش و طغیان است و 
    خروشی باید 
    اما 
     باریکه آبی به زلالی
    بهتر 
    که سکوتی به گرانباری فراموشی
    با تندآبی آلوده 
    خاموشمان می خواهند و 
     فراموشمان می خواهند 
     با شخنی اشاره ای و نگاهی 
    ای خسیس محبت 
    حتی به آهی 
    دشمن را بشکن 
    ای دوست کاهل با دست من بتاب به یاری
     شریان های گسسته را گرهی 
    که خون به بیهوده می رود 
     فریاد 
    بر تو مباد 
     که در پاسداری نام دیروز
    هم برین گنجینه بخسبی 
    زنهار 
     جان ظرفی شایسته کن 
    خود از وظیفه لبالب و سر ریز می شود 
    بلندآوازگی 
     دویدن بر ریسمان بین قله هاست 
    به روزگاری که خصم 
    از دو سوی در کمین نشسته است 
     بر زمین گام بردار 
    که خک و خکیان به هواداریت 
     همواره سزاوارترند

  10. #30
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    خم بر جنازه ای دیگر 

    نه بایسته شعرست و نه 
    شایسته من 
     که همواره خون بسراییم و 
     خون 
     و از عطر نیاز 
     و ترکش بلندآواز
    سخن نگوییم 
    از عشق سخن نگوییم و 
     از غزل 
    اما در آن گذر 
    که 
     قلم و قدم 
    بر خون همی رود و 
     باز 
     این منم که بر جنازه ای دیگر 
    خم می شوم 
    باری بشنویدم بانگ 
    که در برابر چشمانم شهید می شوند 
    فرزندان امیدم 
     آری بشنوید 
    افراسیابت 
     به تیغ 
    از شاهنامه می راند 
     ای ستیزنده باستم 
    ای جزمت زیبایی جوانی و جرئت راستی 
     اما نامت 
     در کارنامه او 
     می ماند 
    عقیق سرخ 
    اینک مهربانی همه بازوان برادری 
    سهرابانت 
    و خشم بی آتشی کین 
     رستمانت 
    گرم است 
     هنوز خون تو گرم است 
    دیرگاه 
     بردندت 
     و هم به شبانگاه 
     از تو دست بداشتند 
    از پیکر بی جان تو 
    از خوشه خون 
    و هنوز 
    خون تو گرم است 
     در قتلگاه تو چه گذشته است ؟
     ای شبنم سرخ 
    از آخرین برگه لرزان شب 
     چگونه چکیدی 
     تا سپیده دم چشم باز کرد ؟
    جنایت 
     بی حوصلگی می کند و 
     قساوت عجول است 
     و شرف 
    درد شکیبایی را 
    تا دیار آرام مرگی زودرس 
    پیش می برد 
     و همچنان
     آزادگی با خون 
    راهش را خط کشی می کند 
     و جوانی بر آن 
    گلهای آفتابگردان 
     می نشاند 
     تا شیار آفتابی این مرز را 
     در دود و دمه 
     چراغان دارد 
     ای گوهرهای ناشناس 
    حجله های گلرنگ بی عروس 
    در بگشایید و دهان
     تا مردمان 
    دامادان سر بلند را تعظیم کنند 
    و 
     ای تو 
     رفیق رزم آور بی خستگی 
    آرام 
    که تا خک 
    تن به بوسه آفتاب می سپارد 
     خشم دانه ها بر زمین 
    مزرع رستاخیز 
     می رویاند 
    و دست بازوان رنج 
     گهواره اندیشه ات را 
     می جنباند 
    و در شاهنامه شهیدان 
     خون سیاوش 
    می جوشاند

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •