تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 46

نام تاپيک: خسرو گلسرخی

  1. #21
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    در سنگر

    تو فاتحی
    دستان تو
    سرگرم ساختن سنگر
    مشغول کاشتن بذر دوستی است
    تو فاتحی
    تو فاتحانه فردای سرخ و زرد
    اعلام می کنی آغاز تولد خود را
    با هزار آفتاب
    در چین چهره ی اسارت شرق
    ما
    شکوفه ی دستان بی زوال تو را
    آب می دهیم

  2. #22
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    سرخ تر ، سرخ تر از بابک باش

    روح بابک در تو
    در من هست
    مهراس از خون یارانت ، زرد مشو
    پنجه در خون زن و بر چهره بکش
    مثل بابک باش
    نه
    سرخ تر ،‌ سرخ تر از بابک باش
    دشمن
    گرچه خون می ریزد
    ولی از جوشش خون می ترسد
    مثل خون باش
    بجوش
    شهر باید یکسر
    بابکستان بگردد
    تا که دشمن در خون غرق شود
    وین خراب آباد
    از جغد شود پاک و
    گلستان گردد

  3. #23
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    دشمن و خلق

    او سوار آریا - بنز است
    تو
    بر دوچرخه
    تکیه گاه اوست غربی
    تکیه گاه توست خلق
    اوست یک تن
    تو
    هزاران ، صد هزاران تن
    پا بزن
    پا بزن ای قدرت خلق
    پا بزن بر چرخ و بر دنده
    انتهای ره
    تویی پیروز
    اوست بازنده

  4. #24
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    نمایش ناتمام

    در میدان های سکوت
    آدم های بی دفاعی را
    دار می زدند
    و داروها و آدم های آویخته شان
    در گاهواره ی مرگ
    چون درختی را می نمودند
    که در انبوهی از سیاهی مات فرورفته
    و در بهاری جاودیان زندگانی می کنند
    و سکوهای افتخار
    خالی از هر نفر
    در لحظه های کور
    نگاهی سرگردان بود
    و عابری که پیامی داشت
    و به سوی میدان سکوت می شتافت
    خود نیز
    درختی خزان زده شد
    و شاخه هایش را
    میوه های سیاه غربت پوشانید
    و چندین لاشخوار
    از چوبه های خشک دور دست
    پرواز کردند
    و بر کرسی رنگین نگهبانان نشستند
    و این نیز خود نمایش را پایان نداد

  5. #25
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    تلخ ماندم ، تلخ

    تلخ ماندم ، تلخ
    مثل زهری که چکیده از شب ظظلمانی شهر
    مثل اندوه تو
    مثل گل سرخ
    که به دست طوفان
    پرپر شد
    تلخ ماندم ، تلخ
    مثل عصری غمگین
    که تو را بر حاشیه اش پیدا کردم
    و زمین را
    توپ گردان
    پرت کردم به دل ظلمت
    تلخ ماندم ، تلخ
    دیوار از پنجره سر بیرون کرد
    از دهانش
    بوی خون می آمد

  6. #26
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    تکه ای از یک شعر

    تو رفتی
    شهر در تو سوخت
    باغ در تو سوخت
    اما دو دست جوانت
    بشارت فردا
    هر سال سبز می شود
    و با شاخه های زمزمه گر در تمام خک
    گل می دهد
    گلی به سرخی خون

  7. #27
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    پاره ای از یک شعر

    با یک شکوفه
    با تو
    من آغاز می کنم
    حماسه ی بزرگ عشق را

  8. #28
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    خسته تر از همیشه

    در دست های تو
    دنیا
    دروغین است
    چشمت همه آهن
    پایت همه تردید
    دستت همه کاغذ
    این فردا که فراز دارد م یبینی
    قلب بزرگ ماست
    دریا درون سینه ام جاری ست
    با قایق تردید
    با ارتفاع موج ها ، شلاق
    در من همه فانوس ها
    خاموش می شوند
    گل ها معلق در فضا
    یکریز می گریند
    سنگین یک چیدن
    سر پنجه ی بی اعتنای تست
    و قلب مغموم کبوترها
    در استکک لحظه های دام
    با سرخی شفاف
    در انتظار مهربانی های چشمانند
    پایت همه خسته
    دستت همه بسته
    در من طنین آبشاران نیست
    در درست های تو
    دنیا دروغین است

  9. #29
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    فصل انفجار خاک

    فصل کاشتن گذشت
    ای پر از جوانه و خاک
    از کجای دست رود
    می توان خرید
    مشت آب پک را
    تا تو باور کنی
    پیام های خفته درجوانه را
    نیزه های نعره ی روح خسته و شکسته ی
    یک جوانه در سپیده دم
    قلب اعتراف را شهید می کند
    سرد می شود
    لحظه های آهنین و داغ ما
    در میان جوی های آب هرز
    چکه ی غلیظ سرخ خونمان
    ماهی صبور حوض های خانگی ست
    فصل انفجار خک خواب رفت
    رعد های بی صدا
    فتح کرده اند
    آسمان کاغذی شهر ما
    و جوانه ها
    با تمامی سپید و سعت وجودشان
    در میان جنگل فریب شهر ، غرق گشته اند
    ماچ و بوس باد و کاغذ شعار
    خوب زیستن
    نورهای کاذب درون کوی شهر
    یا نئون های خوشگل و تمیز و دل فریب
    هفت رنگ
    دودهای مشمئز کننده
    ساق های خوش تراش
    شیشه های الکل سپید
    و هزار اختگی
    و هزار اختگی
    فصل کاشتن گذشت
    ای رفیق روستا
    ای که بوی شهر مست می کند ترا
    هر سلام
    خداحافظی است
    شهر ها همه ، روح خستگی ست
    ما پیامبر عفونتیم
    و رسالتی بدون هاله
    بدون حرف و ایه
    بر خیال آب ها نوشته ایم
    ای رفیق روستا
    فصل کاشتن گذشت
    فصل انفجار خاک
    خواب رفت

  10. #30
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    خفته در باران

    دستی میان دشنه و دیوارست
    دستی میان دشنه و دل نیست
    از پله ها
    فرود می اییم
    اینک بدون پا
    لیلای من همیشه
    پشت پنجره می خوابد
    و خوب می داند
    که من سپیده دمان
    بدون دست می ایم
    و یارای گشودن پنجره
    با من نیست
    شن های کنار ساحل عمان
    رنگ نمی بازند
    این گونه ی من است
    که رنگ دشت سوخته دارد
    وقتی تو را
    میانه ی دریا
    بی پناه می بینم
    دستی میان دشنه و دل نیست
    خوابیده ای ؟
    نه ؟ بیداری ؟
    ایا تو آفتاب را
    به شهر خواهی برد
    تا کوچه های خفته در میانه ی باران
    و حرف های نمور فاصله ها را
    مشتعل کنی ... ؟
    تا دو سمت رود بدانند
    که آتش
    همیشه نمی خوابد به زیر خکستر
    در زیر ریزش
    رگبار تیغ برهنه
    می دانم تو دامنه می خواهی
    می دانم
    تا از کناره بیایی
    و پنجره ها را
    رو به صبح بگشایی
    من
    با سیاهی دو چشم سیاه تو
    خواهم نوشت
    بر هر کرانه ی این باغ
    دستی همیشه منتظر دست دیگرست
    چشمی همیشه هست که نمی خوابد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •