خاطرات مدير مدرسه - آجر
آنروز روز معلم بود ، وقتی خواستم سوار سرویس اداره برای رفتن به خانه
شوم دانش اموز كوچكی من را صدا زد و گفت : خانم این کادو برای شماست
كادو را گرفتم و تشکرکرده و سوارسرویس شدم . خانه که رسیدم
کادوها را باز کردم . اولیش مجسمه ای که سرش شکسته بود ، بعدی یک سفره پلاستیکی بود و .... خلاصه کادو دانش اموزی که دم سرویس بمن داده بود را باز کردم ، یک آجر سوراخ دار بود !! همسرم که نزدیکم نشسته بود باتعجب بمن گفت: این بدرد چه میخورد ؟ گفتم
ازش فردا سوال میکنم . دانش اموز را فردا دیدم .
بهش گفتم اون آجر را چکار کنم ؟ گفت : خانم ، مادرم از این آجرها
راست میگذاره تو حیاط ، بعد شلنگ آب از تو سوراخاش رد میکنه و ظرفها را
می شورد ، گفتم شاید شما نداشته باشید براتون آوردم . از او تشکرکردم.
فاطمه اميری کهنوج