سلام
ممنونیم از شرکت دوستان
پاسخهای متفاوتی نوشته شده که میشه وجه مشترکی هم در آنها دید
حتی بخشی که درست نوشته شده
اما تا الان هیچکدوم دقیقا درست نیست.
ببینیم دیگر دوستان میتونن هر دو قسمت رو کاملا دقیق حدس بزنند.
باز هم ممنون
![]()
سلام
ممنونیم از شرکت دوستان
پاسخهای متفاوتی نوشته شده که میشه وجه مشترکی هم در آنها دید
حتی بخشی که درست نوشته شده
اما تا الان هیچکدوم دقیقا درست نیست.
ببینیم دیگر دوستان میتونن هر دو قسمت رو کاملا دقیق حدس بزنند.
باز هم ممنون
![]()
دوست گرامی من! گفتههای دکتر را باور نکنید! او میخواهد شما را گول بزند.
بیماری من فقط این است که پس از بیست سال در تمام این شهر فقط یک مــرد پیدا کردهام که او هم دیــوانــه است.
من به هیچ مرض دیگری مبتلا نیستم؛ فقط در محیط جادوشدهای گرفتار شدهام که راه خروج از آن وجود ندارد.
اتاق شماره 6 / چخوف
الان من دقيقا متوجه نشدم، فقط يه عده خاص بايد داستان بنويسند ؟
به هر حال اين داستان من هست :
اينک اين حسرت با سپري شدن سال ها پيوسته فزون تر مي گشت؛ و طمع نومه نوري ها به شهر ناميرايان كه از دور ميديدند، و شهوت شان به زندگاني جاودانه و گريختن از مرگ و پايان گرفتن خوشي ها شدت گرفت. زيرا اگر چه ...
پ.ن:اگر اشتباه مي كنم و روند ديگري در بازي هست ذكر كنيد
Last edited by Thor God; 03-08-2014 at 21:27.
دوست گرامی من! گفتههای دکتر را باور نکنید! او میخواهد شما را گول بزند.
بیماری من فقط این است که پس از بیست سال در تمام این شهر فقط یک راه پیدا کردهام که او هم راه عشق است.
من به هیچ مرض دیگری مبتلا نیستم؛ فقط در محیط جادوشدهای گرفتار شدهام که راه خروج از آن وجود ندارد.
سلام
شما یکبار پست اول رو بخونی دقیق متوجه میشی
بذاریم تکلیف این دور سوم مشخص بشه بعد هر دوستی که خواست سوالی بذاره تو تاپیک بنویسه و بعد پست سوال رو قرار بده.
البته دقت کنیم سوال به گونهای باشه که بشه حدس زد. یعنی متن هم راهنمایی خوبی کرده باشه.
و ...
تا الان هنوز پاسخ دقیق ارائه نشده.
امیدوارم در انتها همین متنها و سوالها باعث بشه کتابی و داستانی خوانده بشه که همین بهترین هدیه برای همگی ماست.
![]()
دوست گرامی من! گفتههای دکتر را باور نکنید! او میخواهد شما را گول بزند.
بیماری من فقط این است که پس از بیست سال در تمام این شهر فقط یک مــرد دانا پیدا کردهام که او هم دیــوانــه است.
من به هیچ مرض دیگری مبتلا نیستم؛ فقط در محیط جادوشدهای گرفتار شدهام که راه خروج از آن وجود ندارد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نوشته بود ولی داناشو جا گذاشته بودیه تضاد باید توش باشه که بیماری بهش بخوره
سلام دوستان
ممـنون از همه شرکت کنندگان
دوستان حدس های نزدیکی زدند ولی در آخر
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عزیز پاسخ صحیح رو نوشتند و برنده ی دور سوم مسابقه شدند.
و اما متن اصلی داستان:
دکتر آندرهیفیمیچ راگین مسئول بیمارستانی است که در آن اتاقی وجود دارد که با شمارهی 6 مشخص شده است.
در این اتاق از پنج بیمار روانی مراقبت میشود
و در میان آنها شخصی است که عاشق مطالعه بود و بنا بر دلایلی به این اتاق راه پیدا کرد.
آندرهیفیمیچ معمولا زیاد به این اتاق توجهی نمیکرد تا اینکه یک روز که وارد اتاق شد با همین شخص حدود سی ساله (ایوان دمتریچ) وارد یک گفتگو با او گردید.
و همین بود که باعث شد دوباره و سهباره و ... آندرهیفیمیچ به این اتاق وارد شده و بتدریج در نهایت به جایی برسه که ...
(بهتر است ادامه رو خودتون بخونین)
فکر کنم متوجه شده باشین پاسخ صحیح کدامه:
دوست گرامی من! گفتههای دکتر را باور نکنید! او میخواهد شما را گول بزند.
بیماری من فقط این است که پس از بیست سال در تمام این شهر فقط یک مرد دانا پیدا کردهام که او هم دیوانه است.
من به هیچ مرض دیگری مبتلا نیستم؛ فقط در محیط جادوشدهای گرفتار شدهام که راه خروج از آن وجود ندارد.
"My honoured friend, don't believe it!" he whispered, laying his hand on his heart; "don't believe them. It's all a sham. My illness is only that in twenty years I have only found one intelligent man in the whole town, and he is mad. I am not ill at all, it's simply that I have got into an enchanted circle which there is no getting out of. I don't care; I am ready for anything."
اتاق شمارهی 6 و چند داستان دیگر
این بخشی است از فصل 16 کتاب و داستانی به همین نام:
آنتوان چخوف
ترجمه کاظم انصاری
همچنین توصیه میکنم حتما این تاپیک: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رو هم مدنظر داشته باشیم
فایلهای صوتی رو دانلود کرده و از شنیدن این داستان با این صدا و موسیقی زیبا نیز لذت ببرید.
(حتی اگر فرصت خواندن ندارید فرصت شنیدن آن را حتما پیدا خواهید کرد)
(این قسمت در نوزدهمین بخش خوانده میشود)
دوستان عزیز، میتوانید از همین لحظه متن مورد نظر خودتون رو برای ادامه ی مسابقه با رعایت توضیحات داده شده، ارسال کنید.
ممـنون...![]()
دوستان تاپیک خوابید. نمیخواین شروع کنید؟
یه نفر شروع کننده باشه. فقط خواهشن آسون باشه![]()
الان پستی که من دادم زیادی سخته ؟
ولی خدایی تابلوعه از کدوم کتابه !اينک اين حسرت با سپري شدن سال ها پيوسته فزون تر مي گشت؛ و طمع نومه نوري ها به شهر ناميرايان كه از دور ميديدند، و شهوت شان به زندگاني جاودانه و گريختن از مرگ و پايان گرفتن خوشي ها شدت گرفت. زيرا اگر چه ...
دوستان تاپیک خوابید. نمیخواین شروع کنید؟
یه نفر شروع کننده باشه. فقط خواهشن آسون باشهسلامالان پستی که من دادم زیادی سخته ؟
خب همینطور که میــلاد عزیز گفتن، بهتــره داسـتـــانِ نا تمام رو بیشتـر از این منتظـــر نذاریم
اگرچه آورده اند بعد از هر مسابقه ای یک چای قند پهلو و یک استراحت نیمه فعال واجب است
دوستان فکر می کنم وقتش فرارسیده تا دوباره قلم ها رو بدست بگیریم و با شروعی دیگر، داستان تازه ای را در خاطر تجسم کنیم
و چه آن را خوانده ایم چه نخوانده ایم، سعی کنیم ادامه ای برای آن بیابیم.
پیشاپیش ممنون از همراهی ـتان.
اينک اين حسرت با سپري شدن سال ها پيوسته فزون تر مي گشت؛ و طمع نومه نوري ها به شهر ناميرايان كه از دور ميديدند،
و شهوت شان به زندگاني جاودانه و گريختن از مرگ و پايان گرفتن خوشي ها شدت گرفت. زيرا اگر چه ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)