وقتی چتری به نام خدا دارم
از بارش مصیبتها نمی هراسم
وقتی چتری به نام خدا دارم
از بارش مصیبتها نمی هراسم
دوست داشت
دوست داشت به چیزی که میخواد برسه
به چیزی که آرومش کنه
راحتش کنه
دوید و دوید
تا بلاخره به خط پایان رسید
الان برای همیشه زیبا زندگی میکنه
چون دیگه تو این دنیا نیست
دلت مثل مربع شده.قطراش بهم میگه ورود ممنوع!!
دوست دارم آینه باشم.تا خودت را در من ببینی و من نیز زیبا شوم
صدا میاد.
صدایی آشنـا
صدایی شبیه شیون کوچه!!
صدایی مثل فریاد شب!!
زمزمه ای دل انگیز اما شاید وحشتناک
گاهی زیبا و گاهی زشت
میشنوی اما میترسی
سراغت می آید.می آید می آید
خودت را به کری نزن
می آید....
تنهایی می آید
زمان تصمیم گرفتنه
رسیدم به یه 2 راهی
نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم
نگاهی به دلم ()میندازم
بهم میگه من سمت من .....تو سمت تو.....
بیــــا...
بیــــــــا...
تا رویت مرا لبریز کند از خوشی رسیدن
بیا تا بگویم بدهکارم
تا جبران کنم بوسه های نداده ام را...
بیـــا...
اما زیبا بیـــا...
منتظرم
Last edited by hamid_diablo; 30-08-2011 at 11:47.
در سرم جشنواره ای از رویا راه انداختم
جشنواره ای زیبا از تمام آرزوهای زندگیم
همشونو مرور میکنم.چقدر زیبان.چقدر دلنشینن
ای کاش این جشنواره تمام نشه
ای کاش ...
یاز هم شنبه
شنبه های شوم
شنبه های تکرار
شنبه ای که 1 هفته طول میکشه تا بیاد و بگه شروع کن
اما شروعی در کار نیست
امیدی نیست
شنبه های پایان.
بعضی روزا میشینم کنج اتاق و به خودم میگم چرا اینجوریه!!
چرا اینجوریه دنیا!
به این فکر میکنم که چی کار باید بکنم
هیچی به ذهنم نمیرسه.هیچی برام جذاب نیست!!خسته شدم
همش به این فکر میکنم که میگن بابا گذشته ها اینطور بود.گذشته ها اونطور بود.....
ولی الان چرا اینجوری شده؟؟؟
همه یه جورایی تو خودشونن و پیله زدن دور خودشون و فکر میکنند که پروانه میشن!!
اما نه از این خبرا نیست.با این پیله زدنها کسی پروانه نمیشه...کسی پرواز نمیکنه..
خودتو رها کن...خودمو رها کنم....
اینم خط خطی امروز من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)