سلام
سال اول سال تحصیلی دانشگاه به روایت تصویر (خوابگاه)
البته الان میرم سال سوم!.gif)
خب پس استراحت طولانی در دورانه پیش دانشگاهی
(آخه در برای کنکور درس نخوندم
) دانشگاه آزاد رشته برق قبول شدیم.
زنگ زدم به دوستم بهش بگم من این دانشگاه قبول شدم دیدم اونم همین دانشگاه قبول شد. بلاخره با هم تصمیم گرفتیم بریم دانشگاه آزاد و بیخیال برای خوندن سال بعد بشیم. 
دانشگاه بزرگی بود ...
البته نمی دونم بگم قشنگ یا عجیب ....... 
عجب سلفی داشت / گفتیم حالا غذا هاش چطور باشه. جالبه بچه ها هروقت می دیدند داره درختای دانشگاه اصلاح می کنند می گفتند فردا قرمه سبزی داریم ..... 
رفتیم خوابگاه .... یه خوابگاه 400 نفری .... 4 طبقه .... .gif)

هر طبقه یه آشپز خونه ...... شبای اول دانشگاه که می رفتیم غذا درست کنیم می دیدیم همه داره نیمرو یا حداکثر املت درست می کنند . (ما هم نیمرو داشتیم) 
ما بچه مازندران بودیم همه مون، برا همین رفتیم تو کار برنج ...... 
6 نفر – 3تا دیک برنج برای یه شب!!!! 
چه شب هایی که تخم مرغ می خوردیم //// همه می ریختیم تو یه ماهی تابه میشد باتلاق تخم مرغ؛ حالا مگه سرخ می شد!!! ......
چه شب هایی دیگ نداشتیم و تو یکی برنج پر می کردیم وقتی می پخت می شد این:
بعضی موقع ها گند اتاقمون رو بر می داشت
. هیچکی یه تکون نمی خورد یه آشغال از رو زمین برداره!!!! دیگه کم کم داشت اتاقمون کرم می گذاشت. زد به سرمون گفتیم اتاق تمیز کنیم و یه غذای درست حسابی هم بزنیم به بدن؛
یکی از همه مظلوم تر واقع شد رفت ظرف ها بشوره . دیدم یک ساعت و نیمه که رفته ؛رفتم ببینم چی شده دیدم اینهمه ظرف شسته!!!!! اتاق این بود: 
بعد شد این:
یه چیز جالب : توی اتاقمون کلید چراغ خواب می زدیم چراغ اتاق بغلی روشن می شد و برعکس. ماهم چند سال دیگه می شیم اینکاره و از همین شاهکارا درست می کنیم.!!!! 
یه روز هم تولد رفیقم بود براش تولد گرفتیم
و به بهانه همین از مسئول خوابگاه اجازه گرفتیم یه بزن و بکوب راه بندازیم . منم از خدا خواسته رفتیم یه اسپیکر توپ گرفتیم صدا زیاد . حالا بزن و بکوبه امیر میزنه میخونه . دست دست دست ....... یه خاطره بود خودش چه حالی داده بود. .gif)
بعد خوردن این کیک خوب شد مریض نشدیم... افتضاح بود کیکش.
تو خوابگاه آوردن تلویزیون ممنوع بود و شدیدا برخورد می کردند
. بچه ها دیگه پررو شده بودند رفتن یواشکی یه تلویزیون 14 اینچ با یه PS2 اوردند. اتاق ما شده بود کلوپ خوابگاه ......

amin khan تو داستانی از این تبعید گاه نداری تعریف کنی؟
ما که زدیم خوابگاه تو این مدت ترکوندیم!
یه 106 بود و یه خوابگاه