روي سنگ فرش هاي خيابان كه راه مي روي
مراقبي تا خط هاي فاصله شان را، لگد نكني
قدم هايت را جايي بلند
جايي ديگر كوتاه بر مي داري
مي آيي
تا مثل يك غريبه از كنارم بگذري
دلم مي خواهد در چشمانت خيره شوم
فرياد بزنم
"كه هنوز هم بر نمي گردم
به صداهاي آشنايي كه مرا به نام مي خوانند ".
عابري از كنارم مي گذرد ، كه تنها مراقب فاصله هاست
تو ، از كنارم مي گذري .
من ، خط ها را مي شمارم
بي خبر از مورچه هايي كه هر بار لگد مي شوند.