به این جمعه پشت میکند
کسی
مثل هیچ کس
کسی که کوچه بلند می خواندش
وبعد
انگشت اشاره ای که
جلوتر ازاین غروب رانشان نمیدهد
بیا
تصمیم آمدن نگرفته بیا
طلوع کن
به پیاده روهایی که به آمدنت پیر میشوند
نوشته های روی پوستم را بخوان
وبگو
چند چشم را له میکنی ؟
پا که روی صورت کوچه نمی گذاری
انتظار را با چشمهای پنجره باید دید!
ای گرفته شب
از شبم
روزهاست
هوای کلماتم ابری میشود
من که بیایی
دنیا می آیم
در دستهای تو شکل می گیرم
وروبه روی تمام جمعه ها می ایستم
ای گرفته شب
از شبم
پناه میبرم به طلوعت