ظهر تابستان است
سایه ها می دانندکه چه تابستا نی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس جای بازی این جاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری
تا شقایق هست
زندگی باید کرد
ظهر تابستان است
سایه ها می دانندکه چه تابستا نی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس جای بازی این جاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری
تا شقایق هست
زندگی باید کرد
با سلام
دل من هر جا که تو باشی باهاته *** عاشقی دیونهء چشم سیاته
![]()
هنگام تنگدستی در عیش کوش ومستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او مومست سنگ خارا
آخر المر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
يه عصر پاييزي سرد و دلگير
كه همه جا سفيده ، غرق برفه
فقط چهار تا نقطه چين مي ذارم
چون اسم ناز تو چهار تا حرفه
هر يكي محنت زدا، خاطر نواز
شيوه ي جلوه گري را كرده ساز
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
ترا تا آخر جانم حبيبم×××خدايا اي همه عشقت نصيبم...
ملامتم به خرابي مكن كه مرشد عشق
حوالتــم بخرابــــات كــــرد روز نخســت
تا هستم اي رفيق نداني كه كيستم...روزي سراغ وقت من آيي كه نيستم...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)