تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 295 از 469 اولاول ... 195245285291292293294295296297298299305345395 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,941 به 2,950 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2941
    آخر فروم باز علیرضا's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    تو دنیای خودم !
    پست ها
    1,517

    پيش فرض

    شب روز مادر بود ( جون من دیگه این جمله رو سوتی تلقی نکنید )
    منم در به در دنبال یه چیزی می گشتم که به عنوان کادو تهیه کنم.
    با اعصاب خراب داشتم از وسط یه خیابون شلوغ ، با هزار بدبختی رد می شدم . به بلوار وسط خیابون که رسیدم ، تا اومدم پامو بزارم تو خیابون یه تاکسیه جلو پام وایستاد و پرسید : آقا اینجا خیابون "نازی اباد" داریم ؟
    من فقط می خواستم زود خیابون لا مصب رو رد شم و اصلاً حواسم نبود یارو چی گفت برگشتم بهش گفتم : نه ، شرمنده !
    بعد سریع رد شدم رفتم .
    تا یه ربع به خودم می خندیدم تو خیابون ! حالا مردم منو نگاه می کنن میگن وا این یارو کم داره بی خودی به چی می خنده ؟

  2. #2942
    پروفشنال leila*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    774

    پيش فرض

    شب روز مادر بود ( جون من دیگه این جمله رو سوتی تلقی نکنید )
    منم در به در دنبال یه چیزی می گشتم که به عنوان کادو تهیه کنم.
    با اعصاب خراب داشتم از وسط یه خیابون شلوغ ، با هزار بدبختی رد می شدم . به بلوار وسط خیابون که رسیدم ، تا اومدم پامو بزارم تو خیابون یه تاکسیه جلو پام وایستاد و پرسید : آقا اینجا خیابون "نازی اباد" داریم ؟
    من فقط می خواستم زود خیابون لا مصب رو رد شم و اصلاً حواسم نبود یارو چی گفت برگشتم بهش گفتم : نه ، شرمنده !
    بعد سریع رد شدم رفتم .
    تا یه ربع به خودم می خندیدم تو خیابون ! حالا مردم منو نگاه می کنن میگن وا این یارو کم داره بی خودی به چی می خنده ؟
    خب حالا این کجاش سوتی بود؟

  3. #2943
    کـاربـر بـاسـابـقـه zahedy2006's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    صفحه 8140 کتاب زندگی ...
    پست ها
    1,056

    پيش فرض

    خب حالا این کجاش سوتی بود؟
    نه ، شرمنده

  4. #2944
    پروفشنال c0dest0rm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    697

    پيش فرض

    خب حالا این کجاش سوتی بود؟
    فکر کنم اینجاش که گفت نه شرمنده! انگار که تقصیر اینه اونجا همچین خیابونی نیست!

  5. #2945
    پروفشنال leila*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    774

    پيش فرض

    فکر کنم اینجاش که گفت نه شرمنده! انگار که تقصیر اینه اونجا همچین خیابونی نیست!
    اهان
    متوجه شدم
    مرسی

  6. #2946

  7. #2947
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    روی سيلانك
    پست ها
    58

    پيش فرض

    حالا وحیدجان شما فشنی!!!!!!!!
    نه پس همزه قلیه !!!

  8. #2948
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    دیروز مهمون داشتیم و مامانم دوغ گرفته بود ریخته بود تو پارچ
    بعد اون یکی که طرف مهمونا بود چون توش یخ داشت!!! و این دوغاش رفته بود تهش بابام رفت یک چیزی تو مایه های قاشق که سرش شبیه همزن بود آورد. البته من اینو قبلا هم دیده بودم اما اسمشو نمیدونم.
    خلاصه بابام اینو کرد اون تو و چرخوند و تکون داد تا یکم زیر و رو بشه.
    یهو بچه خواهرم که سه سال و خورده ای سن داره گفت اه اه بابا این همونه که تو آب ماهیهای من میکردی. من بدم میاد از این دوغه بخورم.
    یهو هممون خندیدیم ولی چه فایده که مهمونا تا آخر به دوغ لب نزدند.

  9. #2949
    حـــــرفـه ای Mojtaba N87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    مشهد (Hometown : شیراز)
    پست ها
    5,015

    پيش فرض

    دیروز مهمون داشتیم و مامانم دوغ گرفته بود ریخته بود تو پارچ
    بعد اون یکی که طرف مهمونا بود چون توش یخ داشت!!! و این دوغاش رفته بود تهش بابام رفت یک چیزی تو مایه های قاشق که سرش شبیه همزن بود آورد. البته من اینو قبلا هم دیده بودم اما اسمشو نمیدونم.
    خلاصه بابام اینو کرد اون تو و چرخوند و تکون داد تا یکم زیر و رو بشه.
    یهو بچه خواهرم که سه سال و خورده ای سن داره گفت اه اه بابا این همونه که تو آب ماهیهای من میکردی. من بدم میاد از این دوغه بخورم.
    یهو هممون خندیدیم ولی چه فایده که مهمونا تا آخر به دوغ لب نزدند.
    یه سوتی پدرانه!

  10. #2950
    آخر فروم باز vahid78's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    yazd.php
    پست ها
    1,895

    پيش فرض

    دیروز مهمون داشتیم و مامانم دوغ گرفته بود ریخته بود تو پارچ
    بعد اون یکی که طرف مهمونا بود چون توش یخ داشت!!! و این دوغاش رفته بود تهش بابام رفت یک چیزی تو مایه های قاشق که سرش شبیه همزن بود آورد. البته من اینو قبلا هم دیده بودم اما اسمشو نمیدونم.
    خلاصه بابام اینو کرد اون تو و چرخوند و تکون داد تا یکم زیر و رو بشه.
    یهو بچه خواهرم که سه سال و خورده ای سن داره گفت اه اه بابا این همونه که تو آب ماهیهای من میکردی. من بدم میاد از این دوغه بخورم.
    یهو هممون خندیدیم ولی چه فایده که مهمونا تا آخر به دوغ لب نزدند.
    مگه نشسته بودین

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •