نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم×××نه ذیل وصفش رسد دست فهم...
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم×××نه ذیل وصفش رسد دست فهم...
من نگفتم: كيستي؟ زيرا زبان در كام من
از شكوه جلوه اش حرفي نمي يارست گفت
شايد او رمز نگاهم را بخود تعبير كرد
كز لبش با عطر مستي آوري اين گل شكفت
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن×××که خواجه خود روش بنده پروری داد...
در ميكده ام؛ چومن بسي اينجا هست
مي حاضر و من نبرده ام سويش دست
بايد امشب ببوسم اين ساقي را
اكنون گويم كه نيستم بيخود و مست
تویی یاری رس فریاد هرکس×××به فریاد من فریاد رس...
ساقي خمار آلوده ام بگشاي بگشا
بگشا در ميخانه را قربان چشم مست تو
لبريز كن پيمانه را...
ای دریغا ای دریغا ای دریغ×××کان چنان ماهی نهان شد زیر میغ...
غريو از بزرگان مجلس بخاست
كه گويي چنين شوخ چشم كجاست
قایقی شکسته ام
به یاد آور مرا
در میان صخره های غم تنهایی
در میان سکوت مرغابیان
تن فرسوده ام در انتظار توست
بادبان این قایق شکسته را
به حرکت در آور
یاد کن مرا
بادبان هایم
تنها امیدم برای زندگی ست
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)