به تاخت و تاز ادامه بده پرسپوليس!
خبرگزاری پرسپولیس : ۱- عجب هيجانى. به خواب هم نمى ديديم فرارسيدن چنين روزهايى را. باور كردنش اما دشوار نيست، خرجى هم ندارد و نيازى هم نيست به نيشگون گرفتن صورت براى آنكه باورت شود كه بيدارى و آنچه مشغول تماشايش هستى، يك رؤيا نيست. باور كن كه حقيقت دارد.
۲- ابر و باد و مه و خورشيد و فلك كه تا ديروز عليه پرسپوليس بودند، حالا مثل پسرهاى خوب در اختيار اين تيم هستند و از اركان قهرمانى قريب الوقوع اين تيم لقب گرفته اند. باورت نمى شود اما ابرهاى حاشيه و ناكامى چنان با سرعت از آسمان پرسپوليس دور شده اند و آفتاب قهرمانى چنان در پهنه آسمان مى درخشد و نغمه و نواى بلبلان نغمه خوان چنان در فضا مترنم شده كه من و تو بى اختيار از خود مى پرسيم چه شد كه همه چيز ناگهان خوب شد؟
چه رازى، چه سرى، چه جادويى، كدام دعا و كدام چشم گريان سرنوشت را به يكباره تا اين اندازه ديگرگون كرده است؟!
۳- باور كردنش سخت است و دشوار اما صحت دارد. صحت دارد و تو هم بايد باورش كنى. پرسپوليس دوباره در مسير قهرمانى قرار گرفته. حاشيه ها، نامرادى ها، ناكامى ها، همه به طرفه العينى از خاطره ها محو شده و جاى خود را داده به اميد و بخت و اقبال و شانس. سپاهان پشت سر هم بد مى آورد و صباباترى هم كارى از پيش نمى برد. برق شيراز «پاك» بازى مى كند و سايپا هم با گل به خودى بازى را واگذار مى نمايد. سخن از بازگشت ۶ امتياز است و كابوس فريادهاى ۸۰ هزار عاشق متعصب، پاى حريفان را به لرزه انداخته. انگار دستى از غيب خروارها خروار وزنه شانس به كفه ترازوى پرسپوليس ريخته. يك سؤال اما مى ماند. دليل آن افول چه بود؟ آيا قرار بود جنبه ها سنجيده شود؟ قرار بود عيار «بامعرفت ها» مشخص شود؟ قرار بود خزان و زمستان و ناكامى برود و روسياهى بماند براى حاشيه سازان؟ قرار بود به وقت قهرمانى، شادى اش براى كس ديگرى باشد و عرق شرمش روى پيشانى ديگران بماند؟! اگر اين باشد واى به حال شرمندگان!
۴- قهرمانى پرسپوليس زيبا مى شود. پرسپوليس كه قهرمان شود، مثل دوره اول ليگ برتر كه ملوان جام را از چنگ استقلال درآورد و در سينى نقره اى تقديم پرسپوليس كرد، شگفتى مى آفريند. هميشه شگفتى ها بيشتر به دل مى چسبد. وقتى انتظارش را ندارى، وقتى آماده اش نيستى، وقتى دست شسته اى از اميد و دل بسته اى به خدا، به تقدير، به سرنوشت، به آنچه برايت نوشته شده، وقتى تسليم مى شوى، وقتى روى دو زانو مى نشينى به نشانه تسليم، وقتى سر فرود مى آورى روى گردن رضا و رضايت، وقتى دست مى گذارى روى زانوى توسل، وقتى دعا مى كنى براى باران رحمت، چشم مى دوزى به آسمان خالى از ابر، چشم مى بندى به دعا و خودت را مى سپارى به لحظه، به دعا، به معجزه، اينجاست كه چه حالى مى دهد لذت لمس شدن توسط قطره باران، چه حالى مى دهد كه چشمان بسته ات را با اشك چشم ابرى باز كنى كه تا لحظه اى قبل نبود و به ثانيه اى، با محبتى، با حكمتى، از ناكجا آباد رسيد و باريد. چه حالى مى دهد كه قهرمانى را در شرايطى جشن بگيرى كه از آن دست شسته بودى. چه حالى مى دهد وصال، در حالى كه رقيب را برنده پنداشته بودى.
۵- بتاز پرسپوليس. همچنان بتاز.