مرا يك درم بود برداشتند
بكشتي و درويش بگذاشتند
__________________
سولئارس
مرا يك درم بود برداشتند
بكشتي و درويش بگذاشتند
__________________
سولئارس
دلم را از غم عشقت سرشتند×××وگرنه من همان خاكم كه هستم...
مرا هم ز صد گونه آز و هواست
وليكن خزينه نه تنها مراست !
____________________
من يك آدمم!
ترا می جویم و هرگز نمی یابم.....ت. آن عشقی که افسون میکنی در دم
ميروم تا بگيرم عشق خود در دل و جان×××اين ره مردان بلاجو باشد...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
(تکراری که نبود؟...نميدونم درست نوشتم يا نه!)
دل را به نام نامي دوست دهم جلا×××تا عاشقي شوم در ره صفا...
انقلاب ادبي محكم شد
فارسي با عربي توام شد
در تجديد و تجدد وا شد
ادبيات شلم شوربا شد
دلبرم شاهد و طفلست و به بازي روزي
بكشد زارم و در شرع نباشد گنهش
شبي گيسو فرو هشته به دامن
پلاسين معجر و قيرينه گرزن
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)