مستغرق نيـل معصيت جامه ی ما / مجموعه ی فعل زشت هنگامه ی ما
گويند که روز حشر شب می نشود / آنجـا نگشـــــــاينـد مـگـــر نــامه ی ما
ابوسعید ابوالخیر
مستغرق نيـل معصيت جامه ی ما / مجموعه ی فعل زشت هنگامه ی ما
گويند که روز حشر شب می نشود / آنجـا نگشـــــــاينـد مـگـــر نــامه ی ما
ابوسعید ابوالخیر
اگر آدمی به چشمست و دهان و گو شو بینی***چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
سعدی
تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت / مسکين دل رنجور من از درد گداخت
گويـــــا کــــــــه ز روز گــــــــار دردی دارد / اين درد که در پای تو خود را انداخت
ابوسعید ابوالخیر
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان ان گلی که مرا خوار کرده است!
فاضل نظری
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زان که فروشند چه خواهند خرید
00--00--00--00--00--00
شاعر : حکیم عمرخیام
در تنگ، دیگر شور دریا غوطه ور نیست
ان ماهی دلتنگ ،خوشبختانه مرده ست
یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می گیرند روی شانه مرده ست
فاضل نظری
توچه معنی لطیفی،که مجرد از دلیلی***تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
خواجوی کرمانی
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
حافظ
شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری***همه فرهاد تراود ز رگو ریشه ما
بهر یک جره می منت ساقی نکشیم***اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما
ادیب نیشابوری
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و انم نمی دهد
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)