دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد؟
شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطفهای بی کران کرد ...
حافظ
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد؟
شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطفهای بی کران کرد ...
حافظ
داغم به دل از دو گوهر نایاب است***کزوی جگرم کباب و در دل تابست
میگویم اگر تاب شنیدن داری***فقدان شباب و فرقت احبابست
خاقانی
Last edited by *IN*; 28-02-2010 at 19:46.
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم ...
فریدون مشیری
می نوش ندانی از کجا آمده ایی***خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خیام
تو هم روزی روی زين خانه بيرون / ببينی سحربازي های گردون
از ايــن آرامگــه وقتــــی کنی يــاد / که آبش برده خاک و باد بنياد
پروين اعتصامی
دل دهم و جان کنم و تن زنم***تا به چه تلبیس شکارت کنم
گر بپزیری ز ازل تا ابد***پیشکش خاک دیارت کنم
نظامی
مگرم چشم سياه تو بياموزد کار * ور نه مستوري و مستي همه کس نتوانند
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ * عشقبازان چنين مستحق هجرانند
حافظ
دیشب که دلم ز تاب هجران می سوخت / اشکم همه در دیده ی گریان می سوخت
می سوختـــم آن چنــان که غیر از دل تو / بر من دل کافــر و مسلـــمان می سوخت
ابوسعید ابوالخیر
Last edited by Mr.Lover; 28-02-2010 at 20:21. دليل: بازم دیر رسیدم
تا به هیچی من همه چیزت دهم***ور دگر خواهی بسی نیزت دهم
عطار
من نه ان رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)