تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 29 از 33 اولاول ... 19252627282930313233 آخرآخر
نمايش نتايج 281 به 290 از 326

نام تاپيک: ==> فقط داستان بازیها <==

  1. #281
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    در اين تپه خاموش چه مي گذرد؟
    قبل از سلام بايد از همه بازي خورهايي كه در مسابقه بالانس شركت كرده اند و احيانا اسم يا امتيازشان اشتباه چاپ شده معذرت خاهي كنم بعضي وقت ها پيش مي آيد در ضمن وقت مسابقه رو به اتمام است و اول مهر، آخرين مهلت فرستادن ركوردهاست. از آقاي حسام صادقي براي نكاتي كه براي اجراي راحت تر دوم 3 گفته بودند تشكر مي كنيم در اسرع وقت به طلاع بقيه گيم خورها خواهيم رسيد.
    خدمت اين گيم خور عزيز كه چند بار نامه شان را از چند نشاني مختلف فرستاده بودند و بدون اسم هم بود عرض كنم يك بار نامه هايتان را بفرستيد بس است بعد هم ين كه هيچ نرم افزاري براي اجراي بازيهاي پلي استيشن 2 روي pc نداريم،‌يعني اگر هم داشته باشيم در ايران به درد نمي خورد . چون دي وي دي هاي بازي در ايران همه كپي هستند وبراي اين كه خود كنسول آنها را اجرا كند پلي استيشن 2ها را دستكاري و يك mod chip براي آن نصب مي كنند حالا گيريم شما رايانه تان مشخصات لازم براي اجراي يك بازي با گرافيك 128 بيتي را داشت! براي اجراي آن بايد يك دي وي دي اصلي بازي را داشته باشيد كه حداقل 40 دلار قيمت دارد پس قيد اجراي بازيهاي پلي استيشن2 را روي pc بزندي كه عملي نيست همه هم مي گويند دوست من اين كار را كرده ولي اين دوتس كذايي هيچ وقت پيدا نمي شود و درحد شايعه باقي مي ماند مثل همين سورنا خان كه در نامه شان گفته اند دوست من يك ماه پيش بازي gta4 را داشت! من ديگر نمي دانم به چه زباني بايد بگويم بازي gta4 هنوز نيامده است همه اش تقصير اين سي دي هاي كپي بازارهاي ايران است كه هر كس هر چي دلش مي خواهد روي جلدشان چاپ مي كند در ضمن من با هيچ بازي اي لج نيستم.
    از همين جا سلام ويژه اي به امير آقا از اهواز مي كنم چون ايشان هم مثل من از طرفداران پر و پا فرص بازي devil may cry است و از آقاي منفرد معذرت خواهي مي كنم كه اسمشان اشتباهي چاپ شده است وحيد يوسفي از اصفهان هم پيشنهاد رده من قبل از نوشتن ستون، آسپرين مصرف كنم ظاهرا مقاله هفته پيش ما فايده اي نداشته است: دوستان عزيز! هيچ خبري مبني بر ساخته شدن مافيا 2 اعلام نشده اينقدر نامه ندهد كه من اين را فلان جا خوانده ام. عوضش نشاني همان فلان جا را بدهيد كه اگر ما اشتباه مي كنيم از اشتباه دربياييم دوستان عزيز ما، امين ومبين شاكري گفته اند چرا بازيهاي معروف را در قسمت معرفي بازي كار نمي كنيد؟ جوابتان را خودتان داده ايد اگر يك بازي معروف باشد چه فايده دارد كه آن را معرفي كنيم؟! فكر مي كنيد معرفي كردن ك بازي مانند فيفا 2004 يا كانتر استرايك كه همه ،‌آنها را تا ته مي شناسند سودي به حال كسي داشته باشد؟
    اين كه مي بينيد جواب پرسشنهاي گيمي كمتر داده مي شود به خاطر اين است كه نامه ها بيشتر به تاريخ عرضه بازيها و مشكلات سخت افزاري مربوط هستند راستش را بخواهيد پاسخ به مشكلات سخت افزاري شما از دست ما خارج است ولي معمولا با به روز كردن درايور كارت گرافيك مشكل حل مي شود موفق باشيد.
    همان طور كه قول داده بوديم اين هفته به داستان مبهم سري بازي سايلنت هيل پرداخته ايم : البته چيزي كه مي خوانيد برداشت خود من از اتفاقات سه بازي اول است و براي هر بخش آن مرجعي نز معرفي كرده ام سايلنت هيل ،‌اسم يك شهر توريستي، جاي در امريكاست. اين شهر تاريخچه اي سياه دارد و در سالهاي جنگ داخلي، برده هاي زيادي در اين شهر اعدام شده اند سالها مكان هاي قديمي آن محل بازديد گردشگرها بوده ،‌ولي حالا شهر وضعيت ديگري پيدا كرده است ديگر كسي در آن ساكن نيست و شهر به يك مكان جن زده بدل شده است اين اطلاعات اوايل شماره دوم به شما داده مي شود اما دليل اين ماجراها چه بوده است؟
    از شماره اول شروع مي كنيم هري،‌نقش اول ماجرا، دختر7 ساله اش را در يك تصادف گم مي كند و در سراسر بازي به دنبال اوست از طرفي يك پيرزن جادوگر به نام داليلا نيز به دنبال دختر هري مي گردد در شماره سوم بازي متوجه مي شويم او وابسته به يك گروه شيطان پرستي بوده كه براي احضار خداي خود، سامائل، اعتقاد به رسوم عجيبي دارند. يكي از اين مراسم به دنيا آوردن فرزندي از يك مادر وابسته به اين فرقه است كه طبق پيش بيني قرار بوده حامل روح سامائل باشد ولي از بخت بد آنها مادر، 2 دختر دوقلو به دنيا مي آورد شريل يكي از اين دخترهاست كه پس از رهاشدن در خيابان به عنوان فرزند خوانده هري بزرگ مي شود ليسا دختر ديگر است كه به خدمت داليلا در مي آيد. دليلا براي اين كه نيمه ديگر روح او را كه در بدن شريل است احضار كند، دست به شكنجه اليسا مي زند به همين علت اليسا كه داراي روح شيطاني ساموئل و قدرت هاي تاريك اوست شهر را به مكاني نفرين شده تبديل مي كند.
    در پايان ماجراي شماره اول، هري با موجودي كه از ملاقات شريل و اليسا شكل مي گيرد مبارزه مي كند و پس از شكست دادن او نوزادي را مي يابد كه در حقيقت همان روح واحد شريل و اليساست و در قالب يك نوزاد دوباره به دنيا آمده است . اگر به جزييات بيشتر اين ماجرا علاقه داريد فايلي را كه داگلاس در نيمه بازي سايلنت هيل 3 به شما مي دهد ،‌كامل بخوانيد.
    اين دختر هدر ناميده مي شود و 17 سال، بعد در سايلنت 3 با سرنوشت او آشنا مي شويم. هدر همان قهرمان شماره سوم است كه دوباره به وسيله اعضاي فرقه شيطان پرستان مورد تعقيب قرار مي گيرد اين بار زني به نام كلاديا در جستجوي هدر است كلاديا تصميم دارد دوباره مراسم احضار سامائل را اجرا كند و براي اين كار به هدر احتياج دارد همان طور كه در پاان بازي ديده ايد. اين مراسم با شكست مواجه م شود وهدر در پايان كلاديا را از ميان مي برد.
    اما شماره دوم داستاني كاملا مستقل دارد ما در شماره دوم بيشتر با تاريخچه شهر آشنا مي شويم و مكان هاي بيشتري را مي بينيم اطلاعات كامل راجع به فرقه سامائل را مي توانيد در يك كتاب زير بازي bom from a wish در سايلنت هيل 2 بيابد درياچه شهر سايلنت هيل مكان است كه يك كشتي مسافربري با تمام مسافرانش در آن غرق شده اند و جسد آنها هيچ وقت پيدا نشده است همچينين در زير زمين موزه شهر ، ساهچال هايي پيدا مي كنيد كه محل نگهداري و شكنجه برده ها زمان جنگ بوده است در آن زمان كسان به عنوان مامور اعدام برده ها وجود داشتند كه صورت خود را با يك نوع ماسك هرمي شكل مي پوشانده اند اين اطلاعات را مي توانيد از بريده روزنامه هايي كه در موزه هستند به دست بياوريد.
    همچنين در سايلنت هيل 2 به راز شهر پ مي بريم سايلنت هيل مكاني است كه وقتي شخصي وارد آن مي شود همه گناهان و پشيماني هاي گذشته اش به صورت هيولاها و موجودات جهنمي به و حمله مي كنند به اين ترتيب معلوم م شود كه چرا لارا كه دختر كوچك و معصومي است مي تواند بدون ديدن هيولا در شهر رفت و آمد كند يا وقتي جيمز از كابوس هاي خود براي ديگران صحبت مي كند آنها حرفش را قبول نمي كنند.
    شخصيت ديگر بازي ،‌مارياست كه شبيه همسر مرده جيمز است ماريا در حقيقت بزرگترين مجازات سايلنت هيل براي جيمز به شمار مي آيد ماريا انسان نيست،‌بلكه يك نوع توهم است (اگر دقت كنيد اين موضوع را در زير بازي bom from a wish متوجه خواهيد شد) به همين علت بسيار شبيه همسر جيمز است و مرتب در طول داستان جلوي چشم جيمز كشته مي شود تا خاطره مرگ همسرش را براي او زنده كند همسري كه خود جيمز قاتلش بوده است شيوه پايان باز همان طور كه مي دانيد به انتخاب شما بستگي دارد.
    البته اگر در شماره اول داستان جانبي دكتر كافمن و بيمارستان عجيب و غريبش را دنبال كنيد متوجه وجود داروهاي توهم زاي عجيبي به نام كلادياي سفيد (به تشابه اسمي آن با شخصيت منفي شماره سوم توجه كنيد) خواهيد شد كه ظاهرا دكتر كافمن روي بيماران خود استفاده مي كرده و شايد به اين معنا كه باشد همه جريانات سايلنت هيل يك نوع توهم ناشي از داروست به هر حال ماجراهاي سايلنت هيل همچنان ادامه دارند و هر شماره همان قدر معماهاي گذشته را پاسخ مي دهد كه نقاط مبهم جديد به آن اضافه مي كند. امير110

  2. #282
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    سلام sykمن تصميم دارم داستانامو اين جا بزارم اخه هر تاپي كي ميزارم قفل ميشه

  3. #283
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    نقد وداستان كامل دويل مكري4
    امير110
    هزاران سال پس از شورش اسپاردا برای نجات نسل بشر یک سازمان مذهبی اسپاردا را پرستش کردند و تصمیم گرفتند تا زمین را از شر اهریمنان و موجودات شیطانی باقی مانده از سرزیمن تاریکی پاک کنند.محل اقامت انها در کلیسایی در شهر فورتونا بود و از ان به بعد همگان سازمان انها با نام ("Order of the Sword,") را شناختند.این سازماناز نخبه ترین شوالیه های پاکدامن ساخته شده بود. یک روز یک شوالیه جوانبه نام نرو گواهی هایی مبنی بر قتل عام های فجیعی که توسط سلحشوری جوان انجام شده بودند را آشکار کرد. این سلحشور جوان کسی نبود جز دانته، پسر اسپاردای قهرمان!




    حالا نرو مامور شده بود که دانته را نابود سازد تا به فکر کسب قدرت و باز کردن دوباره دروازه تاریکی نیفتد.اما نرو یک اشتباه خیلی بزرگ کرده بود و آن اینکه این بار قرار نیست با چند تا اهریمن ساده بجنگد. این بار جنگ با پسر اسپاردا است. کسی که چندین بار با فرماندهان تاریکی روبه رو شده و یک انسان معمولی نیست.دانته شخصیت محبوب سری قبل این بازی با نرو دشمن هست! زیبایی بازی به همین هست.






    عوض کردن شخصیت معروف یک بازی ریسک بزرگی هست که یک شرکت بازیسازی انجام می دهد.این کار را شرکت معروف Capcom برای بازی DMC 4 و شخصیت معروف و محبوب دانته انجام داده.این بازی اولین بازی هست که شرکت کپکام برای کنسول PS3 میسازد البته به غیر از Resident Evil 5 که خیلی مانده تا پا به بازار بگذارد. در این بازی شما با شخصیت جدید نرو که بسیار شبیه به دانته هست و کت آبی رنگی پوشیده است بازی می کنید. نرو هم مثل دانته از شمشیر و تفنگ استفاده می کند.


    آخرین شفاف سازی ها در توکیو گیم شو نشان داد بازی به نرمی DMC3 است و نرو اهریمنان را به همان خوبی از میان برمیدارد که دانته همیشه انجام میداده. او شمیری دارد که میتواند دشمنان را از نزدیک یا در هوا به دو شق تبدیل کند. هفت تیر او نیز با همان قدرت و بدون ترس از تمام شدن گلوله ها همیشه با اوست و هدف های دور را از پای در می آورد. علاوه بر این ها نرو یک مشت اهریمنی دارد که بسیار عجیب و غریب است. او میتواند با این مشت حرکات کمبو زیبایی را خلق کند یا حتی آن را به طرف دشمنان بفرستد ، دشمن را بگیرد و سپس خودش را به طرف او بکشد تا ضربات خود را وارد کند. استیل مبارزه و تیپ نرو از هر لحاظ شباهت بسیار زیادی به چیزی که از دانته در DMC3 دیده شد دارد.








    نکته ی جالب در مورد ضربات او همانطور که گفته شد این است که میتوان ضربات مختلف را پشت سر هم بکار برد تا کمبوهایی بینظیر و خارق العاده بوجود آید. چه در زمین و چه در هوا ضربات خود را اجرا کنید میبینید که در حال پیاده کردن ضربات ترکیبی شمشیر ، مانورهای مشت اهریمنی و گلوله های پشت سر هم هستید که با این ترکیبات دشمن شما به تکه تکه تبدیل میشود.


    کلا گرافیک بازی پیشرفت بسیار خوبی داشته و بنظر میرسد با یکی از بهترین گرافیک های این سری بازی رو به رو باشیم. محیط های بازی بسیار وسیع تر و متنوع تر شده اند و دیگر مانند نسخه های قبلی اغلب در شکم یک موجود و یا در یک کلیسا مبارزه نمیکنیم. اینبار محیط هایی چون کوهستان، بندر و شهر های بزرگ انتظار ما را میکشند. صدا گذاری بازی هم که همچنان عالیست و این با


    ر با اهنگ های تند تری رو به رو هستیم به علاوه دختری که همراه نرو است و به او کمک میکند، آواز هم میخواند!



    باتشكر از شما امير110

  4. #284
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    نقد وداستان كامل پرنس پرشيا 123

    از امير110




    اینجا قصد داریم آنچه در رابطه با این سری بازی به نظر میرسد را مورد بحث قرار دهیم. در رابطه با این که ایده این بازی و داستان آن از کجا آمده است، افسانه ای قدیمی ( مانند داستانهای هزار و یک شب) به نام شاهزاده پارس وجود دارد. این افسانه مورد توجه نویسندگان Ubisoft Montreal قرار گرفت و با انجام موافقتهای لازم گروه POP تشکیل شد. نسخه ابتدایی به نام Prince Of Persia: The Sands Of Time عرضه شد و انصافاً بسیار فراتر از زمان خود بود. گیم پلی جذاب و داستان پر محتوا و گیرا باعث شده بودند که یک بازی کامل و بی نظبر در زمان خود بوجود آید. گرافیک بازی نیز در زمان خود در حد بسیار بالایی قرار داشت. البته این اولین بازی نبود که بر اساس این افسانه ساخته میشد و قبلاً هم عنوانهایی تحت این نام به عنوان مثال یک بازی با نام Prince Of Persia در کنسول Mega Drive وجود داشتند.

    شاهزاذه ایرانی یک
    داستان بازی اینگونه بود که سپاه ایران به هند حمله میکند و با وجود قلعه مستحکم هند نفوذ به آن کار دشواری به نظر می آمد. در این هنگام توسط وزیر هند خیانتی صورت میگیرد و او شخصاً با کشتن دربانها دروازه ها را برای سپاه ایران باز میکند. سپاه ایران به راحتی وارد قلعه میشود و قلعه را تصرف میکند. وزیر هند با معرفی خود مورد عفو قرار میگیرد و به خاطر خدمتی که کرده است از معتمدان شاه ایران میشود.

    در جمع آوری غنائم یک ساعت شنی بسیار درخشنده و جالب مورد توجه شاه ایران قرار میگیرد. به نظر میرسید که به جای شن در ساعت ذره های طلا وجود دارد. شاه ایران ساعت را برای حاکم هم قطار خود هدیه میبرد و در کاخ، وزیر هند پیشنهاد میدهد برای خارج کردن شنهای داخل ساعت کسی را به دنبال خنجری سحرآمیز که مانند کلیدی برای ساعت میماند بفرستند. خنجر در جایی دست نیافتنی وجود داشت و کسی جز شاهزاده ایران از پس این کار بر نمی آمد. شاهزاده تحت کنترل گیمر به خنجر دست پیدا میکند و آن را به کاخ می آورد.

    وزیر هند که خود ساحری زبده است و از نفرین زمان با خبر است، شاهزاده را تشویق به وارد کردن خنجر به بدنه ساعت شنی میکند تا شنها آزاد شوند. با انجام این کار توسط شاهزاده شنها آزاد میشوند و وزیر هند کنترل آنها را به دست میگیرد و با استفاده از آن افراد حاضر از جمله شاه ایران و درباریان و... را تسخیر میکند. تنها شاهزاده که عامل این کار و صاحب خنجر است و وزیر که نیروی ماورایی بالایی دارد مورد تسخیر قرار نمیگیرند.

    وزیر شاهزاده را وسوسه میکند که با دادن خنجر به او همه چیز را به حالت اول برگرداند. شاهزاده که از ابتدا نیز به این انسان خیانتکار اعتماد نداشت میگریزد. در ادامه شاهزاده با تواناییهای خود و تحت کنترل گیمر و با کمکهای پرنسس (دختر شاه هند) موفق به رسیدن به ساعت میشود. پرنسس به شاهزاده میگوید که سریعاً خنجر را به داخل حفره موجود در قسمت فوقانی ساعت وارد کند. شاهزاده در این حین به علت عدم اعتماد به پرنسس اندکی تردید میکند و این باعث میشود که وزیر سر برسد و با طوفانی از شن آنها را از ساعت دور کند. همچنین وزیر سعی میکند خنجر را به دست آورد ولی با زیرکی شاهزاده این اتفاق نمی افتد.

    ادامه پرنسس هند در هنگام رسیدن شاهزاده به ساعت زمان، کشته میشود و اینبار وزیر عنوان میکند که تنها با دادن خنجر به او همه چیز درست میشود. همچنین بیان میکند که شاهزاده را به مقامی ماورایی نائل میکند. شاهزاده که غم از دست دادن تمامی عزیزان خود را در وجود دارد بدون معطلی به بالای ساعت میرود و خنجر را وارد میکند. با این کار با حرکتی سریع همه چیز به عقب برمیگردد، به شب قبل از حمله به هند و شاهزاده ناگهان از خواب میپرد و به نظر او و گیمر میرسد که همه چیز خواب بوده است، ولی هنگامی که خنجر در دست شاهزاده دیده میشود مشخص میشود که همه چیز واقعیت بوده است. شاهزاده بی دریغ به سراغ پرنسس هند میرود و تمام ماجرا را برای او تعریف میکند. در این هنگام وزیر از راه میرسد و به شاهزاده قول میدهد که این بار خنجر را به سادگی بدست می آورد و برای کشتن شاهزاده مانعی وجود ندارد چون بدون هماهنگی وارد اتاق پرنسس هند شده است. به این ترتیب غول آخر بازی همان وزیر میشود. با مبارزه ای تقریباً سخت که توسط گیمر کنترل میشود، در نهایت وزیر کشته میشود و شاهزاده خنجر را به پرنسس هند میسپارد و به او سفارش میکند که آن را در محلی امن نگه داری کند. اتفاق جالبی که در انتها می افتد این است که پرنسس هند پس از این همه ماجرا که با هم در آن نقش داشتند ولی به علت برگشت زمان آنها را به خاطر نمی آورد، به شاهزاده میگوید من داستان کودکانه تو را باور نمیکنم و شاهزاده حرف او را تایید میکند، ولی در هنگام خداحافظی نامی را که پرنسس را در خردسالی با آن صدا میکردند و در جریان بازی توسط پرنسس به شاهزاده گفته شده بود، به او یادآور میشود و در میان درختان محو میشود.به این ترتیب شاهزاده از کشته شدن شاه ایران و پرنسس هند و افراد جلوگیری کرد و وزیر را به سزای اعمالش رساند. سوالی که پیش می آید این است که آیا نیازی به ادامه بازی وجود داشت؟ در حقیقت افسانه در همین جا پایان می یابد ولی سازندگان باز هم بازی را ادامه میدهند و شماره دوم را با پیچیده تر کردن ماجرا و اضافه کردن قابلیتهای جدید عرضه میکنند.


    شاهزاده ایرانی دو
    در شماره جدید بازی چهره ای خشن و هراسناک دارد و با موسیقی های راک مانند: Godsmack: I Stand Alone و Godsmack: Straight Out Of Line باعث ترسیم فضایی خوفناک و در عین حال جذاب شده است. شاهزاده بسیار جذابتر و نیرومندتر مینماید و نیز در این شماره از شمشیرها و فنون جنگی متنوعی استفاده شده است. گرافیک بازی هم اندکی ارتقاء یافته است. در شروع بازی و در یک دموی زیبا شاهزاده در کوچه های باریک بابل در حال فرار از موجودی وحشتناک است. در ابتدا ماهیت این قضیه مشخص نیست و با رسیدن هیولای سیاه رنگ به شاهزاده در انتهای کوچه، شاهزاده به داخل یک کشتی در طوفانی سخت منتقل میشود. تا اینجا قضیه هنوز مبهم است. شاهزاده برای مقابله با طوفان رهبری کشتی را به دست میگیرد و دستورات لازم را به خدمه میدهد. در همین لحظات ناگهان توسط یک کشتی مرموز که رهبر آن یک زن سیاهپوش است به کشتی تحت فرمان شاهزاده حمله میشود و با قلابهای بزرگی کشتی شاهزاده به سمت کشتی مهاجم میرود و دو کشتی به هم میرسند. زن سیاهپوش به سمت شاهزاده می آید و دستور قتل او را میدهد. پس از مبارزات درون کشتی با افراد مرموز کشتی مهاجم، تحت کنترل گیمر، به زن سیاهپوش رسیده و با او مبارزه صورت میگیرد. البته نمیتوان او را شکست داد و پس از وارد کردن ضربات و جراحاتی بر او، با ضربه ای شاهزاده را به داخل دریا پرت میشود.

    در این قسمت ماجرا مشخص میشود. با افتادن در اقیانوس و رفتن به درون رویا، طی گفتگویی میان شاهزاده و پیرمرد پیشگویی مشخص میشود که به علت استفاده از زمان به سود خود توسط شاهزاده، نفرینی بر او افتاده است و هر کس از خنجر برای آزادی شنهای زمان استفاده کند محکوم به مرگ است و وظیفه کشتن او به گردن محافظ زمان یعنی Dahaka همان هیولای ابتدای بازی است و او با آوردن شخص مورد نظر به جزیره زمان میتواند وظیفه خود را انجام دهد. شاهزاده عنوان میکند که برای اولین بار در عمرم ترسیده ام، ولی فکری به ذهنش میرسد. شاهزاده میگوید که اگر من به زمان قبل از بوجود آمدن شنهای زمان بروم و از به وجود آمدن آنها توسط Empress Of Time ( ملکه زمان ) جلوگیری کنم پس هیچ حسابی بین من و Dahaka باقی نمیماند، چون هیچ شنی وجود نداشته که من از آن استفاده کنم، پس ماجراهای گذشته نیز اتفاق نمی افتند و وزیر هند دسترسی به شنها پیدا نمیکند. در هنگام ترک مرد پیشگو، پیرمرد پیشگو یادآور میشود که به دلیل استفاده از شنها برای جلوگیری از مرگ و برهم زدن ترتیب زمان تو محکوم به مرگی و هیچ کس نمیتواند سرنوشت خود را تغییر دهد.

    اندازه این تصویر کوچک شده است ! برای مشاهده تصویر اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی تصویر 800x534 و حجم آن 45 کیلوبایت میباشد.
    شاهزاده در ساحل جزیره زمان به هوش می آید و راه خود را به داخل قصر ملکه ادامه میدهد. در جزیره زمان مناطقی وجود دارند که با استفاده از شنهای آنجا میتوان بین زمان قبل و حال سفر کرد. در ادامه شاهزاده به یک زن قرمزپوش و زن سیاهپوشی ( شادی ) که در کشتی بود برمیخورد که در حال مبارزه هستند. زن قرمزپوش در حال افتادن از پرتگاه است که شاهزاده با خود میگوید : دشمن دشمن من، دوست من است. پس به کمک زن قرمزپوش میرود و زن سیاهپوش را میکشد. زن قرمزپوش که خود را Kaileena معرفی میکند به شاهزاده مسیر بوجود آمدن شنها را نشان میدهد و به او کمکهایی برای رسیدن به دو برج اصلی جزیره برای رفتن به اتاق تاج و تخت ملکه زمان میکند ولی احساس میشود او سعی در این دارد که شاهزاده را با دستان خودش به کشتن دهد
    شاهزاده با گذشتن از مراحل بسیار سخت و گیج کننده ولی واقعاً جذاب در نهایت موفق به راهیابی به اتاق ملکه میشود. با تعجبی فراوان از سوی شاهزاده و همچنین شخص انجام دهنده بازی(گیمر) مشاهده میشود که ملکه همان Kaileena است. ملکه توصیح میدهد که سرنوشت بر این است که شاهزاده، ملکه زمان را بکشد و سپس به دست Dahaka کشته شود. پس راهی جز مبارزه وجود ندارد. طی مبارزه ای تحت کنترل گیمر در نهایت ملکه شکست میخورد و کشته میشود. با این کار ملکه که از جنس شنهای زمان است، با انفجاری موجب بوجود آمدن شنها میشود. وای دیگر راهی نیست. تمام امیدها از بین رفت. با این ترتیب تمام زحمات برای جلوگیری از بوجود آمدن شنها از بین رفت و سرنوشت ملکه بوقوع پیوست. با نهایت نا امیدی شاهزاده به دیوار تکیه میزند. او با دستان خود شنها را بوجود آورده بود و باید کشته میشد. Dahaka از دریچه بالای سر شاهزاده قصد وارد شدن را دارد و شاهزاده او را فرا میخواند و میگوید: بیا جان مرا بگیر. شاهزاده به سمت دیوار روبرو میرود و اتفاقاً در هنگام نشستن دستی بر دیوار میکشد. در همین هنگام روزنه ای از امید نمایان میشود. شاهزاده بر روی دیوار یک نوشته حکاکی شده میبیند. در این نوشته ها گفته شده که اگر به ماسکی سحر آمیز دست پیدا کنید میتوانید به عنوان شخص دیگری در جزیره سیر کنید. شاهزاده که در نهایت نا امیدی منتظر کوچکترین شانسی بود به سرعت دست به کار میشود و در همین هنگام به Dahaka میگوید: تو شانس خود را برای گرفتن من از دست دادی. شاهزاده با ادامه بازی به ماسک مورد نظر میرسد و با زدن آن بر روی صورت خود به یک شخصیت با ظاهری خوفناک تبدیل میشود. شاهزاده میفهمد که اگر ملکه را در زمان حال ( یعنی سالها بعد از ماجرای شماره یک بازی ) بکشد شنها در زمان حال تولید میشوند و دیگر در گذشته دست وزیر به شنها نمیرسد. شخصیت شاهزاده که اکنون به دو شخص تبدیل شده است به دنبال هدف خود میرود. در حقیقت در بازی دو شاهزاده وجود دارد و این دو با یکدیگر در جاهای مختلفی روبرو میشوند. در بین ماجرا شخصیت گذشته شاهزاده توسط Dahaka دستگیر و محو میشود و ماسک از صورت شاهزاده افتاده و به شکل قبلی خود برمیگردد. شاهزاده با ترفندهایی ملکه زمان را به زمان حال میکشاند و او را میکشد. با این کار غیر ممکن، ممکن میشود. شاهزاده سرنوشت خود را تغییر داد. شنها که در زمان حال وجود داشتند دیگر از دسترس وزیر دور بودند. شاهزاده با کشتی به طرف شهر خود یعنی بابل میرود.
    نکته ای که وجود دارد، سازندگان بذر شماره بعد را در این شماره جاسازی کردند. به این ترتیب که اگر شما تمامی Life Upgrade ها را در بازی بگیرید و اندازه ظرفیت سلامتی خود را به حداکثر برسانید( نوار نشان دهنده میزان سلامتی در این حالت به اندازه دو دایره تقریباً کامل و یک اندازه میشود.) در انتهای بازی با ملکه زمان برای مبارزه با سرنوشت هماهنگ میشوید و با بدست آوردن شمشیری آبی رنگ به جنگ با Dahaka میروید و در حقیقت به زور متوسل میشوید. اما استفاده از زور به ظاهر کار ساز است ولی در حقیقت این کار موجب مصیبتی عظیمتر میشود و زمینه ساخت شماره سوم بازی محیا میشود.

    شاهزاده ایرانی سه

    شماره سوم بازی دارای گرافیکی تقریباً در حد و اندازه شماره دوم بازی است ولی از لحاظ پیچیدگی اصلاً شبیه به آن نیست. شماره سوم روندی مشخص دارد و در آن الهاماتی نظیر تغییر شکل شخصیت شاهزاده از شماره قبل گرفته شده است. در این شماره چند قسمت نظیر مبارزه با غولهای عظیم الجثه و ارابه رانی و از همه جالبتر حالت کشتن سریع (Speed Kill) اضافه شده اند.
    و اما در شماره سوم بازی شاهزاده با ملکه زمان در حال برگشتن به شهر بابل توسط کشتی هستند. که با صحنه ای باورنکردنی روبرو میشوند. شهر توسط نیروهایی عجیب تسخیر شده است و کشتی شاهزاده توسط شلیک یک منجنیق متلاشی میشود. شاهزاده از ملکه زمان که در این شماره دیگر به همان نام Kaileena شناخته میشود جدا میشود. Kaileena بی هوش روی تخته ای به طرف ساحل میرود و افراد مرموز او را با خود میبرند. شاهزاده برای نجات Kaileena به دنبال آنها میرود. شاهزاده نهایتاً به محلی که Kaileena را در آنجا بسته اند میرسد. به سمت او میدود ولی با زنجیری که به دست او پیچیده میشود گرفتار شده و به زمین میخورد. در این هنگام وزیر هند وارد میشود. شاهزاده که آنچه را میبیند باور نمیکند، شاهد کشته شدن Kaileena توسط وزیر هند و آزاد شدن شنهای زمان میشود. (خاطرتان که هست، وزیر بر اساس شماره دوم کشته نمیشود و اتفاقات شماره اول بازی که منجر به کشته شدن وزیر شد لغو میشوند). اینبار وزیر با بدست آوردن خنجر و جمع آوری سپاهی به ایران حمله کرده بود و منتظر رسیدن شاهزاده به همراه ملکه زمان بود تا کار خود را کامل کند. با این وجود و کشتن ملکه زمان شنها آزاد میشوند و وزیر پس از این کار خنجر را به سینه خود فرو میکند تا تبدیل به موجودی شکست ناپذیر شود. وزیر به شکل هیولایی طلایی رنگ در می آید و خنجر از دستش پرتاب میشود. تمامی کسانی که در آنجا حظور داشتند به هیولا تبدیل میشوند. این افراد عبارتند از : خود وزیر که توضیح داده شد و مشخصاً غول آخر بازی است، یک سرباز چاق که تبدیل به غولی بسیار عظیم الجثه میشود و عول اول بازی است، یک سرباز زن که قدرت زیادی در سرعت و جنگ سریع پیدا میکند و غول دوم بازی است، دو سرباز قوی و تبرزین دار که غول سوم بازی میشوند، و نهایتاً خود شاهزاده که دست زنجیر پیچش تغییر شکل میدهد و در حقیقت به دو نیمه خوب و بد تقسیم میشود.

    از این به بعد بعضی مواقع روی بد شاهزاده ظاهر میشود و بسیاری جاها کمک بزرگی محسوب میشود. روی بد شاهزاده قابلیتهای مفیدی دارد و با استفاده از زنجیری که در اختیار دارد کارهای زیادی میتواند انجام دهد. در ادامه بازی پس از بدست آوردن خنجر توسط پرنس و افتادن به داخل حفره ای عمیق، دوباره پیشروی برای بدست آوردن وزیر و از بین بردن او شروع میشود. پس از اندکی به غول عظیم الجثه اول میرسید و پس از کشتن او مردم زندانی شده توسط او را آزاد میکنید و در همین حال شاهزاده احساس میکند که دارد به شخصیت دیگر خود تبدیل میشود و برای آسیب نرساندن به مردم خود را به داخل چاهی می اندازد.

    مواقعی که شاهزاده به درون آبهای زلال میرود به شخصیت اصلی خود برمیگردد. با پیشروی و کشتن غول دوم یعنی سرباز زن و سپس دو تبرزین دار که با هم هماهنگ بوده و همزمان با هر دوی آنها مبارزه میکنید، به وزیر میرسید. قبل از رسیدن به وزیر شاهزاده با جسد پدر خود روبرو میشود که توسط وزیر کشته شده و شمشیر شاه به شاهزاده میرسد. شمشیر شاه ایران قدرت فوق العاده ای دارد و مناسب برای مبارزه با هیولاهای تحت فرمان وزیر است. البته این نکته را بدانید که پرنسس هند که در شماره اول بازی وجود داشت برای پس گرفتن خنجری که وزیر دزدیده است به دنبال او آمده و در این شماره نیز ظاهر میشود و شما را در بسیاری مواقع راهنمایی و یاری میکند، ولی در میان بازی تبدیل شدن شاهزاده را میبیند و از او میگریزد. در پایان وزیر پرنسس هند را دستگیر میکند و شاهزاده سر میرسد. شاهزاده وزیر را طی یک مبارزه سخت و به معنای واقعی کلمه طاقت فرسا شکست میدهد و توسط همان خنجر قلب وزیر را مورد اصابت قرار میدهد و وزیر کشته میشود. نیروهای وزیر تبدیل به شن میشوند و با متحد شدن آنها هاله ای از Kaileena در مقابل شاهزاده بوجود می آید. Kaileena ختجر را از شاهزاده میگیرد و تبدیل به شن میکند. دیگر خنجری برای آزادی شنهای زمان وجود ندارد. Kaileena محو میشود و شاهزاده بالاخره از طلسم رها میشود. هنگامی که همه چیز تمام شده به نظر میرسد، ناگهان روی بد شاهزاده او را به رویایی میبرد و شاهزاده باید با او مقابله کند. اما با ضربه وارد کردن به روح شرور، او از بین نمیرود و حتی تکثیر میشود. پس از اندکی در می یابید که ضربه زدن به او سودی ندارد و باید او را ترک کنید. با ترک او، در حقیقت او را از بین میبرید. در حقیقت بی اعتنایی به شیاطین بهترین راه مقابله است. بعد از آن شاهزاده توسط پرنسس به هوش می آید. دیگر همه چیز تمام شده است، اما به چه قیمتی؟ شاهزاده دیگر فردی مسن شده است و عمر خود را به مبارزه و مصیبت تلف کرده است. پیشرفت سن شاهزاده طی سه شماره کاملاً محسوس است. در شماره ابتدایی شاهزاده جوانی جویای نام بود. در شماره دوم شخصیت او در اوج خود است، جوانی کار آزموده و پر قدرت، در شماره آخر سن او بیشتر از یک جوان به نظر میرسد و بیشتر به یک انسان اصطلاحاً جا افتاده مینماید.
    شاهزاده در انتها برای پرنسس هند تمام ماجرا را از اول شروع به تعریف میکند و بازی پایان می یابد. ( به علت اتفاقات شماره دوم، اتفاقات شماره اول و در نتیجه آشنایی شاهزاده و پرنسس هند صورت نگرفته بود و تنها شاهزاده، پرنسس را میشناخت.) با ایجاد یک پایان این چنینی سازندگان این حس را القاء میکنند که بازی میتواند حرکتی دایره ای داشته باشد و شما را دوباره به ابتدای ماجرا متوجه میکند و همین پایان میتواند ابتدای شماره اول باشد چرا که شماره ابتدایی با همین جملات و صدای شاهزاده شروع میشود




    با تشكر فراوان امير110





    كامل ترين داستان ونقدي كه از سايت ها مي تونيد پيدا كنيد.

  5. #285
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    نقد وداستان كامل پرنس پرشيا 123

    از امير110




    اینجا قصد داریم آنچه در رابطه با این سری بازی به نظر میرسد را مورد بحث قرار دهیم. در رابطه با این که ایده این بازی و داستان آن از کجا آمده است، افسانه ای قدیمی ( مانند داستانهای هزار و یک شب) به نام شاهزاده پارس وجود دارد. این افسانه مورد توجه نویسندگان Ubisoft Montreal قرار گرفت و با انجام موافقتهای لازم گروه POP تشکیل شد. نسخه ابتدایی به نام Prince Of Persia: The Sands Of Time عرضه شد و انصافاً بسیار فراتر از زمان خود بود. گیم پلی جذاب و داستان پر محتوا و گیرا باعث شده بودند که یک بازی کامل و بی نظبر در زمان خود بوجود آید. گرافیک بازی نیز در زمان خود در حد بسیار بالایی قرار داشت. البته این اولین بازی نبود که بر اساس این افسانه ساخته میشد و قبلاً هم عنوانهایی تحت این نام به عنوان مثال یک بازی با نام Prince Of Persia در کنسول Mega Drive وجود داشتند.

    شاهزاذه ایرانی یک
    داستان بازی اینگونه بود که سپاه ایران به هند حمله میکند و با وجود قلعه مستحکم هند نفوذ به آن کار دشواری به نظر می آمد. در این هنگام توسط وزیر هند خیانتی صورت میگیرد و او شخصاً با کشتن دربانها دروازه ها را برای سپاه ایران باز میکند. سپاه ایران به راحتی وارد قلعه میشود و قلعه را تصرف میکند. وزیر هند با معرفی خود مورد عفو قرار میگیرد و به خاطر خدمتی که کرده است از معتمدان شاه ایران میشود.

    در جمع آوری غنائم یک ساعت شنی بسیار درخشنده و جالب مورد توجه شاه ایران قرار میگیرد. به نظر میرسید که به جای شن در ساعت ذره های طلا وجود دارد. شاه ایران ساعت را برای حاکم هم قطار خود هدیه میبرد و در کاخ، وزیر هند پیشنهاد میدهد برای خارج کردن شنهای داخل ساعت کسی را به دنبال خنجری سحرآمیز که مانند کلیدی برای ساعت میماند بفرستند. خنجر در جایی دست نیافتنی وجود داشت و کسی جز شاهزاده ایران از پس این کار بر نمی آمد. شاهزاده تحت کنترل گیمر به خنجر دست پیدا میکند و آن را به کاخ می آورد.

    وزیر هند که خود ساحری زبده است و از نفرین زمان با خبر است، شاهزاده را تشویق به وارد کردن خنجر به بدنه ساعت شنی میکند تا شنها آزاد شوند. با انجام این کار توسط شاهزاده شنها آزاد میشوند و وزیر هند کنترل آنها را به دست میگیرد و با استفاده از آن افراد حاضر از جمله شاه ایران و درباریان و... را تسخیر میکند. تنها شاهزاده که عامل این کار و صاحب خنجر است و وزیر که نیروی ماورایی بالایی دارد مورد تسخیر قرار نمیگیرند.

    وزیر شاهزاده را وسوسه میکند که با دادن خنجر به او همه چیز را به حالت اول برگرداند. شاهزاده که از ابتدا نیز به این انسان خیانتکار اعتماد نداشت میگریزد. در ادامه شاهزاده با تواناییهای خود و تحت کنترل گیمر و با کمکهای پرنسس (دختر شاه هند) موفق به رسیدن به ساعت میشود. پرنسس به شاهزاده میگوید که سریعاً خنجر را به داخل حفره موجود در قسمت فوقانی ساعت وارد کند. شاهزاده در این حین به علت عدم اعتماد به پرنسس اندکی تردید میکند و این باعث میشود که وزیر سر برسد و با طوفانی از شن آنها را از ساعت دور کند. همچنین وزیر سعی میکند خنجر را به دست آورد ولی با زیرکی شاهزاده این اتفاق نمی افتد.

    ادامه پرنسس هند در هنگام رسیدن شاهزاده به ساعت زمان، کشته میشود و اینبار وزیر عنوان میکند که تنها با دادن خنجر به او همه چیز درست میشود. همچنین بیان میکند که شاهزاده را به مقامی ماورایی نائل میکند. شاهزاده که غم از دست دادن تمامی عزیزان خود را در وجود دارد بدون معطلی به بالای ساعت میرود و خنجر را وارد میکند. با این کار با حرکتی سریع همه چیز به عقب برمیگردد، به شب قبل از حمله به هند و شاهزاده ناگهان از خواب میپرد و به نظر او و گیمر میرسد که همه چیز خواب بوده است، ولی هنگامی که خنجر در دست شاهزاده دیده میشود مشخص میشود که همه چیز واقعیت بوده است. شاهزاده بی دریغ به سراغ پرنسس هند میرود و تمام ماجرا را برای او تعریف میکند. در این هنگام وزیر از راه میرسد و به شاهزاده قول میدهد که این بار خنجر را به سادگی بدست می آورد و برای کشتن شاهزاده مانعی وجود ندارد چون بدون هماهنگی وارد اتاق پرنسس هند شده است. به این ترتیب غول آخر بازی همان وزیر میشود. با مبارزه ای تقریباً سخت که توسط گیمر کنترل میشود، در نهایت وزیر کشته میشود و شاهزاده خنجر را به پرنسس هند میسپارد و به او سفارش میکند که آن را در محلی امن نگه داری کند. اتفاق جالبی که در انتها می افتد این است که پرنسس هند پس از این همه ماجرا که با هم در آن نقش داشتند ولی به علت برگشت زمان آنها را به خاطر نمی آورد، به شاهزاده میگوید من داستان کودکانه تو را باور نمیکنم و شاهزاده حرف او را تایید میکند، ولی در هنگام خداحافظی نامی را که پرنسس را در خردسالی با آن صدا میکردند و در جریان بازی توسط پرنسس به شاهزاده گفته شده بود، به او یادآور میشود و در میان درختان محو میشود.به این ترتیب شاهزاده از کشته شدن شاه ایران و پرنسس هند و افراد جلوگیری کرد و وزیر را به سزای اعمالش رساند. سوالی که پیش می آید این است که آیا نیازی به ادامه بازی وجود داشت؟ در حقیقت افسانه در همین جا پایان می یابد ولی سازندگان باز هم بازی را ادامه میدهند و شماره دوم را با پیچیده تر کردن ماجرا و اضافه کردن قابلیتهای جدید عرضه میکنند.


    شاهزاده ایرانی دو
    در شماره جدید بازی چهره ای خشن و هراسناک دارد و با موسیقی های راک مانند: Godsmack: I Stand Alone و Godsmack: Straight Out Of Line باعث ترسیم فضایی خوفناک و در عین حال جذاب شده است. شاهزاده بسیار جذابتر و نیرومندتر مینماید و نیز در این شماره از شمشیرها و فنون جنگی متنوعی استفاده شده است. گرافیک بازی هم اندکی ارتقاء یافته است. در شروع بازی و در یک دموی زیبا شاهزاده در کوچه های باریک بابل در حال فرار از موجودی وحشتناک است. در ابتدا ماهیت این قضیه مشخص نیست و با رسیدن هیولای سیاه رنگ به شاهزاده در انتهای کوچه، شاهزاده به داخل یک کشتی در طوفانی سخت منتقل میشود. تا اینجا قضیه هنوز مبهم است. شاهزاده برای مقابله با طوفان رهبری کشتی را به دست میگیرد و دستورات لازم را به خدمه میدهد. در همین لحظات ناگهان توسط یک کشتی مرموز که رهبر آن یک زن سیاهپوش است به کشتی تحت فرمان شاهزاده حمله میشود و با قلابهای بزرگی کشتی شاهزاده به سمت کشتی مهاجم میرود و دو کشتی به هم میرسند. زن سیاهپوش به سمت شاهزاده می آید و دستور قتل او را میدهد. پس از مبارزات درون کشتی با افراد مرموز کشتی مهاجم، تحت کنترل گیمر، به زن سیاهپوش رسیده و با او مبارزه صورت میگیرد. البته نمیتوان او را شکست داد و پس از وارد کردن ضربات و جراحاتی بر او، با ضربه ای شاهزاده را به داخل دریا پرت میشود.

    در این قسمت ماجرا مشخص میشود. با افتادن در اقیانوس و رفتن به درون رویا، طی گفتگویی میان شاهزاده و پیرمرد پیشگویی مشخص میشود که به علت استفاده از زمان به سود خود توسط شاهزاده، نفرینی بر او افتاده است و هر کس از خنجر برای آزادی شنهای زمان استفاده کند محکوم به مرگ است و وظیفه کشتن او به گردن محافظ زمان یعنی Dahaka همان هیولای ابتدای بازی است و او با آوردن شخص مورد نظر به جزیره زمان میتواند وظیفه خود را انجام دهد. شاهزاده عنوان میکند که برای اولین بار در عمرم ترسیده ام، ولی فکری به ذهنش میرسد. شاهزاده میگوید که اگر من به زمان قبل از بوجود آمدن شنهای زمان بروم و از به وجود آمدن آنها توسط Empress Of Time ( ملکه زمان ) جلوگیری کنم پس هیچ حسابی بین من و Dahaka باقی نمیماند، چون هیچ شنی وجود نداشته که من از آن استفاده کنم، پس ماجراهای گذشته نیز اتفاق نمی افتند و وزیر هند دسترسی به شنها پیدا نمیکند. در هنگام ترک مرد پیشگو، پیرمرد پیشگو یادآور میشود که به دلیل استفاده از شنها برای جلوگیری از مرگ و برهم زدن ترتیب زمان تو محکوم به مرگی و هیچ کس نمیتواند سرنوشت خود را تغییر دهد.

    اندازه این تصویر کوچک شده است ! برای مشاهده تصویر اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی تصویر 800x534 و حجم آن 45 کیلوبایت میباشد.
    شاهزاده در ساحل جزیره زمان به هوش می آید و راه خود را به داخل قصر ملکه ادامه میدهد. در جزیره زمان مناطقی وجود دارند که با استفاده از شنهای آنجا میتوان بین زمان قبل و حال سفر کرد. در ادامه شاهزاده به یک زن قرمزپوش و زن سیاهپوشی ( شادی ) که در کشتی بود برمیخورد که در حال مبارزه هستند. زن قرمزپوش در حال افتادن از پرتگاه است که شاهزاده با خود میگوید : دشمن دشمن من، دوست من است. پس به کمک زن قرمزپوش میرود و زن سیاهپوش را میکشد. زن قرمزپوش که خود را Kaileena معرفی میکند به شاهزاده مسیر بوجود آمدن شنها را نشان میدهد و به او کمکهایی برای رسیدن به دو برج اصلی جزیره برای رفتن به اتاق تاج و تخت ملکه زمان میکند ولی احساس میشود او سعی در این دارد که شاهزاده را با دستان خودش به کشتن دهد
    شاهزاده با گذشتن از مراحل بسیار سخت و گیج کننده ولی واقعاً جذاب در نهایت موفق به راهیابی به اتاق ملکه میشود. با تعجبی فراوان از سوی شاهزاده و همچنین شخص انجام دهنده بازی(گیمر) مشاهده میشود که ملکه همان Kaileena است. ملکه توصیح میدهد که سرنوشت بر این است که شاهزاده، ملکه زمان را بکشد و سپس به دست Dahaka کشته شود. پس راهی جز مبارزه وجود ندارد. طی مبارزه ای تحت کنترل گیمر در نهایت ملکه شکست میخورد و کشته میشود. با این کار ملکه که از جنس شنهای زمان است، با انفجاری موجب بوجود آمدن شنها میشود. وای دیگر راهی نیست. تمام امیدها از بین رفت. با این ترتیب تمام زحمات برای جلوگیری از بوجود آمدن شنها از بین رفت و سرنوشت ملکه بوقوع پیوست. با نهایت نا امیدی شاهزاده به دیوار تکیه میزند. او با دستان خود شنها را بوجود آورده بود و باید کشته میشد. Dahaka از دریچه بالای سر شاهزاده قصد وارد شدن را دارد و شاهزاده او را فرا میخواند و میگوید: بیا جان مرا بگیر. شاهزاده به سمت دیوار روبرو میرود و اتفاقاً در هنگام نشستن دستی بر دیوار میکشد. در همین هنگام روزنه ای از امید نمایان میشود. شاهزاده بر روی دیوار یک نوشته حکاکی شده میبیند. در این نوشته ها گفته شده که اگر به ماسکی سحر آمیز دست پیدا کنید میتوانید به عنوان شخص دیگری در جزیره سیر کنید. شاهزاده که در نهایت نا امیدی منتظر کوچکترین شانسی بود به سرعت دست به کار میشود و در همین هنگام به Dahaka میگوید: تو شانس خود را برای گرفتن من از دست دادی. شاهزاده با ادامه بازی به ماسک مورد نظر میرسد و با زدن آن بر روی صورت خود به یک شخصیت با ظاهری خوفناک تبدیل میشود. شاهزاده میفهمد که اگر ملکه را در زمان حال ( یعنی سالها بعد از ماجرای شماره یک بازی ) بکشد شنها در زمان حال تولید میشوند و دیگر در گذشته دست وزیر به شنها نمیرسد. شخصیت شاهزاده که اکنون به دو شخص تبدیل شده است به دنبال هدف خود میرود. در حقیقت در بازی دو شاهزاده وجود دارد و این دو با یکدیگر در جاهای مختلفی روبرو میشوند. در بین ماجرا شخصیت گذشته شاهزاده توسط Dahaka دستگیر و محو میشود و ماسک از صورت شاهزاده افتاده و به شکل قبلی خود برمیگردد. شاهزاده با ترفندهایی ملکه زمان را به زمان حال میکشاند و او را میکشد. با این کار غیر ممکن، ممکن میشود. شاهزاده سرنوشت خود را تغییر داد. شنها که در زمان حال وجود داشتند دیگر از دسترس وزیر دور بودند. شاهزاده با کشتی به طرف شهر خود یعنی بابل میرود.
    نکته ای که وجود دارد، سازندگان بذر شماره بعد را در این شماره جاسازی کردند. به این ترتیب که اگر شما تمامی Life Upgrade ها را در بازی بگیرید و اندازه ظرفیت سلامتی خود را به حداکثر برسانید( نوار نشان دهنده میزان سلامتی در این حالت به اندازه دو دایره تقریباً کامل و یک اندازه میشود.) در انتهای بازی با ملکه زمان برای مبارزه با سرنوشت هماهنگ میشوید و با بدست آوردن شمشیری آبی رنگ به جنگ با Dahaka میروید و در حقیقت به زور متوسل میشوید. اما استفاده از زور به ظاهر کار ساز است ولی در حقیقت این کار موجب مصیبتی عظیمتر میشود و زمینه ساخت شماره سوم بازی محیا میشود.

    شاهزاده ایرانی سه

    شماره سوم بازی دارای گرافیکی تقریباً در حد و اندازه شماره دوم بازی است ولی از لحاظ پیچیدگی اصلاً شبیه به آن نیست. شماره سوم روندی مشخص دارد و در آن الهاماتی نظیر تغییر شکل شخصیت شاهزاده از شماره قبل گرفته شده است. در این شماره چند قسمت نظیر مبارزه با غولهای عظیم الجثه و ارابه رانی و از همه جالبتر حالت کشتن سریع (Speed Kill) اضافه شده اند.
    و اما در شماره سوم بازی شاهزاده با ملکه زمان در حال برگشتن به شهر بابل توسط کشتی هستند. که با صحنه ای باورنکردنی روبرو میشوند. شهر توسط نیروهایی عجیب تسخیر شده است و کشتی شاهزاده توسط شلیک یک منجنیق متلاشی میشود. شاهزاده از ملکه زمان که در این شماره دیگر به همان نام Kaileena شناخته میشود جدا میشود. Kaileena بی هوش روی تخته ای به طرف ساحل میرود و افراد مرموز او را با خود میبرند. شاهزاده برای نجات Kaileena به دنبال آنها میرود. شاهزاده نهایتاً به محلی که Kaileena را در آنجا بسته اند میرسد. به سمت او میدود ولی با زنجیری که به دست او پیچیده میشود گرفتار شده و به زمین میخورد. در این هنگام وزیر هند وارد میشود. شاهزاده که آنچه را میبیند باور نمیکند، شاهد کشته شدن Kaileena توسط وزیر هند و آزاد شدن شنهای زمان میشود. (خاطرتان که هست، وزیر بر اساس شماره دوم کشته نمیشود و اتفاقات شماره اول بازی که منجر به کشته شدن وزیر شد لغو میشوند). اینبار وزیر با بدست آوردن خنجر و جمع آوری سپاهی به ایران حمله کرده بود و منتظر رسیدن شاهزاده به همراه ملکه زمان بود تا کار خود را کامل کند. با این وجود و کشتن ملکه زمان شنها آزاد میشوند و وزیر پس از این کار خنجر را به سینه خود فرو میکند تا تبدیل به موجودی شکست ناپذیر شود. وزیر به شکل هیولایی طلایی رنگ در می آید و خنجر از دستش پرتاب میشود. تمامی کسانی که در آنجا حظور داشتند به هیولا تبدیل میشوند. این افراد عبارتند از : خود وزیر که توضیح داده شد و مشخصاً غول آخر بازی است، یک سرباز چاق که تبدیل به غولی بسیار عظیم الجثه میشود و عول اول بازی است، یک سرباز زن که قدرت زیادی در سرعت و جنگ سریع پیدا میکند و غول دوم بازی است، دو سرباز قوی و تبرزین دار که غول سوم بازی میشوند، و نهایتاً خود شاهزاده که دست زنجیر پیچش تغییر شکل میدهد و در حقیقت به دو نیمه خوب و بد تقسیم میشود.

    از این به بعد بعضی مواقع روی بد شاهزاده ظاهر میشود و بسیاری جاها کمک بزرگی محسوب میشود. روی بد شاهزاده قابلیتهای مفیدی دارد و با استفاده از زنجیری که در اختیار دارد کارهای زیادی میتواند انجام دهد. در ادامه بازی پس از بدست آوردن خنجر توسط پرنس و افتادن به داخل حفره ای عمیق، دوباره پیشروی برای بدست آوردن وزیر و از بین بردن او شروع میشود. پس از اندکی به غول عظیم الجثه اول میرسید و پس از کشتن او مردم زندانی شده توسط او را آزاد میکنید و در همین حال شاهزاده احساس میکند که دارد به شخصیت دیگر خود تبدیل میشود و برای آسیب نرساندن به مردم خود را به داخل چاهی می اندازد.

    مواقعی که شاهزاده به درون آبهای زلال میرود به شخصیت اصلی خود برمیگردد. با پیشروی و کشتن غول دوم یعنی سرباز زن و سپس دو تبرزین دار که با هم هماهنگ بوده و همزمان با هر دوی آنها مبارزه میکنید، به وزیر میرسید. قبل از رسیدن به وزیر شاهزاده با جسد پدر خود روبرو میشود که توسط وزیر کشته شده و شمشیر شاه به شاهزاده میرسد. شمشیر شاه ایران قدرت فوق العاده ای دارد و مناسب برای مبارزه با هیولاهای تحت فرمان وزیر است. البته این نکته را بدانید که پرنسس هند که در شماره اول بازی وجود داشت برای پس گرفتن خنجری که وزیر دزدیده است به دنبال او آمده و در این شماره نیز ظاهر میشود و شما را در بسیاری مواقع راهنمایی و یاری میکند، ولی در میان بازی تبدیل شدن شاهزاده را میبیند و از او میگریزد. در پایان وزیر پرنسس هند را دستگیر میکند و شاهزاده سر میرسد. شاهزاده وزیر را طی یک مبارزه سخت و به معنای واقعی کلمه طاقت فرسا شکست میدهد و توسط همان خنجر قلب وزیر را مورد اصابت قرار میدهد و وزیر کشته میشود. نیروهای وزیر تبدیل به شن میشوند و با متحد شدن آنها هاله ای از Kaileena در مقابل شاهزاده بوجود می آید. Kaileena ختجر را از شاهزاده میگیرد و تبدیل به شن میکند. دیگر خنجری برای آزادی شنهای زمان وجود ندارد. Kaileena محو میشود و شاهزاده بالاخره از طلسم رها میشود. هنگامی که همه چیز تمام شده به نظر میرسد، ناگهان روی بد شاهزاده او را به رویایی میبرد و شاهزاده باید با او مقابله کند. اما با ضربه وارد کردن به روح شرور، او از بین نمیرود و حتی تکثیر میشود. پس از اندکی در می یابید که ضربه زدن به او سودی ندارد و باید او را ترک کنید. با ترک او، در حقیقت او را از بین میبرید. در حقیقت بی اعتنایی به شیاطین بهترین راه مقابله است. بعد از آن شاهزاده توسط پرنسس به هوش می آید. دیگر همه چیز تمام شده است، اما به چه قیمتی؟ شاهزاده دیگر فردی مسن شده است و عمر خود را به مبارزه و مصیبت تلف کرده است. پیشرفت سن شاهزاده طی سه شماره کاملاً محسوس است. در شماره ابتدایی شاهزاده جوانی جویای نام بود. در شماره دوم شخصیت او در اوج خود است، جوانی کار آزموده و پر قدرت، در شماره آخر سن او بیشتر از یک جوان به نظر میرسد و بیشتر به یک انسان اصطلاحاً جا افتاده مینماید.
    شاهزاده در انتها برای پرنسس هند تمام ماجرا را از اول شروع به تعریف میکند و بازی پایان می یابد. ( به علت اتفاقات شماره دوم، اتفاقات شماره اول و در نتیجه آشنایی شاهزاده و پرنسس هند صورت نگرفته بود و تنها شاهزاده، پرنسس را میشناخت.) با ایجاد یک پایان این چنینی سازندگان این حس را القاء میکنند که بازی میتواند حرکتی دایره ای داشته باشد و شما را دوباره به ابتدای ماجرا متوجه میکند و همین پایان میتواند ابتدای شماره اول باشد چرا که شماره ابتدایی با همین جملات و صدای شاهزاده شروع میشود

    با تشكر فراوان امير110

  6. #286
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    پيش فرض

    من تصميم دارم دوباره اين تاپيك را با كمك دوستاني همچون S.Y.Kوurc راه بندازم هر كي درخواستي چيزي داشت بزاره

  7. #287
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    12

    داستان بازی Prince Of Persia 4
    وقتی بود اخباری مبنی بر لو رفتن یک فایل 2 گیگا بایتی از سایت UBI همه جا شنیده می شد و معلوم شد که واقعا هم صحت داره و توی اون لیستی بود از بازی هایی که قراره در آینده توسط UBI تولید بشه ! بازی شاهزاده پارس 4 هم یکی از بازی های این لیست بوده که گفتم بهتره برای شما اطلاعاتی درباره این بازی بدم.

    این داستان که داستان شماره ی 4 بازی پرطرفدار شاهزاده ی ایرانی هست توی خود فروم یوبی نوشته شده بود.اما عجیب اینه که خود یوبی هنوز خبر انتشار بازی POP 4 رو به هیچ وجه تایید نکرده.

    داستان پرینس به اونجا رسید که پرینس وزیر رو نابود کرد و خنجر زمان رو به روح ملکه ی زمان سپرد تا به جزیره ی زمان برگردونده بشه.نیمه ی تاریک پرینس هم نابود میشه و در واقع پرینس از تمامی رنج و عذاب هایی که به خاطر آن استباه بچه گانه دچارش شده بود رها میشه.
    در این نسخه هم همانند T2Tداستان با فرجام زندگی پرینس آغاز میشه.
    یعنی جایی که پرینس با فرح ازدواج می کنه و پس از متحد کردن پرشیا و هند بابیلون رو مرکز فرمانروایی خودش قرار میده و پیشگوی خودش رو هم به عنوان وزیرش انتخاب می کنه.
    داستان با خوبی و خوشی ادامه پیدا می کنه تا جایی که پرینس یه شب تو خواب میبینه که به کشورش حمله کردن و همه جا رو نابود کردن.
    پرینس به خیال اینکه این خواب از اثرات ماجرای شن های زمانه توجهی به خواب نمی کنه.اما مدتی بعد پرینس متوجه میشه که نمی تونه بچه دار بشه و در واقع نسلش منقرض خواهد شد!!!
    پرینس بعد از اینکه می بینه که حتی بزرگترین طبیب های بابیلون هم نمی تونن کاری براش بکنن متوجه میشه که خوابش بی ربط نبوده.به همین دلیل پیش وزیرش میره و خوابو براش تعریف می کنه.اما می بینه که وزیر یه هو آشفته و سرگردان به اینور و اونور می دود.وثتی تعبیر خوابشو از پیشگو می پرسه پیشگو بهش میگه که نفرین شن های زمان همچنان گریبانگیر کسی است که اونا رو آزاد کرده و این نفرین اینه که تو دیگه نمی تونی بچه دار بشی.
    پرینس هم با شنیدن این سخنان سخت آشفته و مضطرب میشه و بدون هیچ هدفی سپاهی رو جمع آوری می کنه و به کشور همسایه ی ایران(که اسمی ازش برده نشده) که دشمن اصلی پرشیا بوده هم حمله می کنه.اما طبق خوابی که دیده بود شکست سختی می خوره و تا مرز جنون هم پیش می ره.
    و پیشگو که می بینه هیچ راه دیگری برای کمک به پرینس نیست مجبور میشه راه حل اصلی رو به پرینس بگه.اون به پرینس میگه که باید شن های زمانو دوباره آزاد کنه تا طلسم از بین بره و اون قدرت باروریشو به دست بیاره.
    اما پرینس که نمی خواست دوباره خودشو درگیر ماجرای شن های زمان کنه قبول نمی کنه.اما در این بین فرح که نسل پرینسو در حال نابودی می بینه و از طرف دیگه اضطراب و ناامیدی پرینس رو می بینه بهش اصرار می کنه تا بالاخره پرینس دوباره راضی میشه که شن های زمانو آزاد کنه.
    پرینس و فرح با هم به سمت جزیره ی زمان حرکت می کنند تا خنجر زمانو که کلید آزاد کردن شن های زمانه رو به دست بیارن.اما بی خبر از اینکه اونا باید خنجرو از روح کایلینا که دوباره تحت تاثیر شن های زمان تبدیل به اون ملکه ی بدجنس شده بود بگیرند.
    پرینس با ارتش قدرتمندی به سمت جزیره ی زمان پیش می ره که در بین راه و در حین جنگ هایی که با سربازهای تاریکی داشته تعداد زیادی از سپاهیانش کشته می شن و پرینس و فرح تقریبا تنها به جزیره ی زمان می رسند.

    سربازان کایلینا هیچ آسیبی به پرینس نمی زنن و اونو راحت پیش خنجر زمان می برن...پرینس در اونجا مجبور میشه با روح کایلینا بجنگه که در این جنگ هم شکست می خوره و به ناچار مجبور میشه شرط کایلینا رو برای به دست آوردن خنجر قبول کنه.
    یعنی زنشو بکشه تا بتونه شن ها رو آزاد کنه که البته در آن صورت کایلینا دوباره به همان دختر زیبا تبدیل می شد و با پرین ازدواج می کرد.
    پرینس هم فریب می خوره و فرح رو به ته دره پرتاب می کنه و برای اینکه به چنگ کایلینا نیفته شبانه شن های زمان رو آزاد می کنه و به بابیلون بر می گرده...زمان به عقب بر میگرده و فرح زنده میشه و پرینس هم قدرت باروریشو به دست میاره.
    پس از یک سال پرینس و فرح صاحب اولین فرزندشون که یک پسره میشن.
    در شب تولد هفده سالگی پسر پرینس که مثل خودش قوی و انعطاف پذیره پرینس خواب می بینه که پسرش میمیره و پیشگو خوابشو اینجور تعبیر می کنه که یا پرینس یا پسرش تا یک سال بعد میمیرن.
    پرینس باز هم آشفته میشه و این بار کایلینا خودشو به شکل یه پیرزن در میاره و یه معجون به فرح میده و بهش میگه که اونو تو غذای پرینس بریزه تا از این آشفتگی نجات پیدا کنه.
    فرح هم این کارو می کنه و می بینه که پرینس در حالی که خون از همه جاش بیرون میاد به حال مرگ روی زمین افتاده.فرح هم که متوجه میشه که گول خورده شیشه ی سم رو سر میکشه و در کنار پرینس روی زمین می افته و هردو در کنار هم می میرند.... .
    پس از مدتی که عزاداری مردم برای پرینس و فرح تموم میشه پرینس کوچک(پسر پرینس) تصمیم می گیره که به جزیره ی زمان برسه و انتقام پدر و مادرشو از کایلینا بگیره...این در حالیه که با شکافی که توی خط زمان افتاده پرینس دوباره خطر حمله ی داهاکا رو دنبال خودش احساس می کنه... .
    پرینس کوچک در این داستان به یک باره با یک دختر که اتفاقا قصد انتقام گرفتن از پرینس بزرگو داشته(احتمالا دختر وزیر) آشنا میشه و بدون اینکه اسمشو به اون بگه تیروکمان مادرشو به اون میده و اونو با خودش همراه می کنه

    بازگشت شاهزاده فارس با موتور قدرتمندAssassin !!

    تقریبا تمام کسانی که Assassin`s Creed از شرکت UBIsoft را بازی کرده اند حداقل یکبار با خود فکر کرده اند که اگر از این تکنولوژی در بازی Prince Of Persia استفاده شود چه شاهکاری به وجود خواهد آمد.و این دقیقا تصمیمی است که UBIsoft گرفته است.POP برخواهد گشت درحالی که از موتور گرافیکی پیشرفت داده شده Assassin`s Creed بهره می برد و البته با داستانی کاملا متفاوت نسبت به قبل و دیگری خبری از Farah و شن های زمان نیست و به جای آن داستانی جدید و جذاب جایگزین شده است.
    در سری جدید تیم Montreal سعی کرده است شاهزاده را کاملا از قیود سه عنوان قبلی آزاد کنید می توانید شاهزاده را در حالتی تصور کنید که قدرت کنترل زمان خود را از دست داده ولی به جای آن از حرکات آکروباتیک اضافه تر در کنار سیستم مبارزه جدید استفاده می کند همه اینها در کنار این است که داستان بازی هم از حالت خطی بصورت به اصطلاح open-world درآمده است.فکر کنید POP در یک مد open-world و استفاده از موتور Assassin`s Creed !به نظر می رسد POP تمام ویژگی های یک شاهکار ماندگار را خواهد داشت.





    وقتی که بازی شروع می شود قهرمان مادیگر شاهزاده نیست بلکه به یک ولگرد تبدیل شده است.زمانی که در حال تعقیب الاق فراری اش است در طوفان شن گم می شود و زمانی که طوفان تمام شود خود را درون آبادی Garden of Eden پیدا می کند.درون یک باغ حصار کشیده درخت اسرار آمیزی با نام Tree of Life قرار گرفته است.
    هزاران سال پیش دو برادر به جنگ اهریمن می روند.اهریمن موجود پلیدی است که تاریکی و فساد را در سرتاسر سرزمین گسترانده است.یکی از برادران با نام Ormazd بالاخره اهریمن را شکست می دهد و اهریمن و نیروی تاریکیش را درون درخت Tree of Life محبوس می کند.برای 200 نسل اهریمن درون درخت زندانی می ماند.در طی سال ها سپاهی از جنگویان حافظ درخت بودند اما کم کم از تعداد جنگجویان کاسته می شود تا جایی که تقریبا دیگر جنگجویی باقی نمی ماند.مدتی بعد از ورود شاهزاده درخت نابود می شود و حالا اهریمن آزاد شده است.



    خبر خوب این است که دیوارهای Ormazd هنوز قادرند اهریمن را در خود نگه دارند.اما بزودی نیروی تاریکی درون دیوار روزنه ای پیدا خواهد و کم کم تمام دنیا را فرا خواهد گرفت.اگر اهریمن آزاد شود دنیا سقوط خواهد کرد مگر اینکه شاهزاده به همراه یار جدیدش Elika نیروی تاریکی و فساد را وادار کنند که به درون باغ برگردد.نیروی تاریکی تمام پلیدی ها و زشتی های موجود در این دنیاست.اینبار هیچ اره و یا تیغی در اطراف شما نخواهد بود بلکه تنها دشمن شما نیروی تاریکی است که بصورت یک غبار سیاه با شاهزاده مبارزه خواهد کرد.ممکن است این نیرو بصورت یک باتلاق در زیر پای شاهزاده ظاهر شود که اگر درون آن بیفتد همه چیز تمام خواهد شد و حتی ممکن است زمانی که از روی آن عبور می کنید سعی کند شاهزاده را بگیرد.تغییرات نیروی تاریکی چیزی است که تابه حال UBIsoft مخفی نگهداشته است اما می توان حدس زد که این نیرو قادر است با تغییر به شکل دامی برای شاهزاده درآید و یا بصورت یک جنگجو با شاهزاده روبرو شود.

    . Montreal team کاري کرد که قسمت جديدمتفاوت 3 قسمت قبلي اين مجموعه باشه .در اصل اگر چه پرنس قدرت زمان خودش رو از دست داده اما وي از لحاط حرکات اکروباتيک بسيار پيشرفت کرده است . سيستم کمبت و مبارزه بازي کاملا عوض شده و بازي کاملا open world هست و محدوديت بازي هاي قبلي رو نداره . اما شايد Prince of Persia به يک بازي open world تغيير پيدا کرده باشه و از موتور Assassin"s Creed استفاده کنه اما نه اين يک بازي شبيه سازي شده از روي AC و به قولي clone شده نيست . اين بازي يک Prince of Persia جديد براي نسل جديد هست که اين وطر که به نظر مياد داراي يک تحول بسيار زياد و عالي شده است .













    از امير 110 نظر فراموش نشه

    تقديم بهS.Y.K

  8. #288
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    To The Darkness
    پست ها
    921

    پيش فرض

    سلام sykمن تصميم دارم داستانامو اين جا بزارم اخه هر تاپي كي ميزارم قفل ميشه
    من تصميم دارم دوباره اين تاپيك را با كمك دوستاني همچون S.Y.Kوurc راه بندازم هر كي درخواستي چيزي داشت بزاره
    سلام امیر جان.خیلی کار خوبی می کنی.تا جایی که بتونم ازت حمایت می کنم و از زحماتت تشکر می کنم
    بابت god of war هم خیلی ممنونم خیلی عالی بود
    اگه resident_evil و god of war 2 رو هم بذاری ممنون می شم
    موفق باشی
    Last edited by S.Y.K; 28-03-2009 at 03:52.

  9. #289
    آخر فروم باز Sha7ab's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Airstrip One
    پست ها
    1,264

    پيش فرض

    این داستان که داستان شماره ی 4 بازی پرطرفدار شاهزاده ی ایرانی هست توی خود فروم یوبی نوشته شده بود.اما عجیب اینه که خود یوبی هنوز خبر انتشار بازی pop 4 رو به هیچ وجه تایید نکرده.
    سلام . میشه کمی توضیح بدین ؟

  10. #290
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    بار كرديم تو سايلنت هيل
    پست ها
    384

    12

    داستان کلی سری بازی های اویل:
    داستان این بازی را میتوان باز هم فضولی بشر بر روی گونه های موجودات دانست ،افرادی بسیار باهوش که می توانند زندگی را برای مردم بهتر کنند فقط به خاطر منافع شخصی خود دست به آزمایشات خطرناکی می زنند که برای تمام موجودات بشر بسیار خطرناک است.



    داستان از یکی از شهرهای آمریکا شروع می شه با نام راکون سیتی ،همه به خوبی و خوشی در این شهر زندگی می کردند تا گروهی با نام گروه آنبرلا ساختمانی را با نام خودشان بنا کرد ،ساختمان انبرلا در نگاه اول جایی عالی برای تحقیقات بشر دوستانه بود و مردم راکون سیتی نیز از وجود همچین ساختمانی در شهر خود راضی بودند ولی آیا کارهای این ساختمان بشر دوستانه است ؟ باید بگوییم خیر دانشمندان زبده این ساختمان به جای درست کردن موارد و داروهایی که به انسان ها کمک کند در حال ساخت داروهایی بسیار خطرناک شدند ولی سوالی که در اینجا مطرح می شود چرا دولت آمریکا جلوی کارآنها را نمی گیرد؟
    این معلوم است چون ساختمان به این بزرگی با این همه امکانات کله گنده های زیادی رو در خود داره که همه در دولت آمریکا دستی دارند و در بیشتر نهاد های سیاسی و نظامی نیز نفوذ دارند.پروژه اولی که شرکت آمبرلا روی اون کار کرد ساخت سلاح های بیولوژیک و بسیار خطرناک بود که دانشمندانی با نام های جیمز ماکوس و ادوارد اشفورد روی این پروژه خطرناک کار کردند ولی این پروژه به دلیل مرگ ادوارد اشفورد نیمه کاره ماند ولی پسر ادوارد به نام الکساندر کار او را ادامه داد و او روی پروژه قبلی کار کرد و توانست تا حدودی به ویروسی با نام ورونیکا نزدیک شود. آنبرلا روز به روز قوی تر می شد و دانشمندان برتر آمریکا رو به سوی خودش می کشوند . در 27 جولای 1981 آلکسی اشفورد و آلفرد اشفورد که فرزندان السکاندر اشفورد بودند به استخدام آمبرلا در آمدند و بر روی گونه های مختلف ویروس تحقیق کردند. 7 سال بعد یعنی در 1988 هنگامی که دکتر بر کین که بر روی ویروس T به تحقیقات مشغول بود آمبرلا پروژه تایرانت را دست ساخت داشت و طولی نیانجامید که پروژه بعدی آمبرلا که Nemesis نامیده میشد نیز آغازگشت. گروه آنبرلا دست بردار نبود و فقط در حال ساخت ویروس های خطر ناک بود ولی این کار برای آنها راضی کننده نبود آنها بلاخره باید این ویروس های رو تست کنند.

    و بلاخره دکتر برکین در 1989 بلاخره ویروس شماره g را ساخت این ویروس بگونه ای عمل میکرد که پس از ورود به سلول آنها را نسبت به تغذیه گوشت تحریک میکرد و جانور برای ادامه حیاط خود نیاز به خوردن گوشت بیش از انداره داشت خوب این ویروس یکی از واقعا عجیب ترین ویروس های شرکت آمبرلا بود از این رو تصمیماتی برای آزمایش بر روی حیوانات صورت گرفت اولین حیوانی که این ویروس به او تجویز شد سگ بود ،بعد زا تزریق این ویروس به سگ این حیوان به قدری وحشی می شد که در بعضی موارد اینقدر خود را به قفس می کوبید تا کاملا از بین برود در ضمن اصلا هر چی گوشت می خورد بیشتر می خواست و اگر در قفس باز می شد واقعا خیلی وحشتناک به سمت آدم هجوم می آورد. وقتی آنبرلا موفقیت خود را در ساخت این ویروس دید بسیار خوشحال شد ولی در 1993رئیس جدید پلیس شهر راکون آقای برایان ایرونس از کارهای غیر قانونی آمبرلا مطلع میگردد اما چشمان خود را نسبت به این تخلف ها ( بخاطره نفوذ اعضای آنها در مقام های دولتی) میپوشاند.



    کار ها و آزمایشات ساختمان راکون سیتی ادامه داشت ،مردم نیز داشتید به خوبی در کنار این ساختمان خطرناک زندگی می کردند تا اینکه...................



    تا اینکه در 12 می سال 1998 یکی از ماموران قسمت سگ های آمبرلا اعلام می کنه که از یکی از مخفیگاه های راکون سیتی در خارج شهر چند سگ ناپدید شده است ، در اول مسئولان راکون سیتی توجهی نکردند و گفتند حتما همون جا ها بیرون شهر مردند و باز کارخانجات رو که چند روزی به خاطر این کار تعطیل شده بود رو باز کردند ولی در 19 جولای 1998 واجعه ای عجیب درخارج راکون سیتی به وقوع پیوست پیداش دن 10 جنازه که به صورتی عجیب تکه پاره شده بودند از همین رو ماموران گروهی با نام S.T.A.R.S(اعضای آن مسئول حفظ جان و ناموس مردم در مقابل تخلف های اجتماعی از قبیل تروریسم، جنگ، و ... بود .اعضای این گروه را افرادی زبده و کاملا حرفه ای تشکیل میدادند و همگی از بهترین ها بودند.) دست به کار شدند.




    تیم براوو که ربکا چمپر عضو آن بود برای دانستن از اتفاقات خارج شهر راهی منطقه مورد نظر میشوند ولی بعد از مدتی خبری از آنها نمیشود( درمیان راه دچار سانحه میگردند) ! برای همین موضوع تیم آلفا خود را آماده میکند تا برای اطلاع یافتن از حال و روز تیم براوو اعزام گردد.کریس رد فیلد ،آلبرت وسکر،جیل ولینتاین و بری بیتون ( بیتون به تازگی از تیم S.W.A.T جدا شده و به تیم آلفا در گروه S.T.A.R.S ملحق شده بود) از عضو های اصلی تیم آلفا بودند. هنگامی که هلیکوپتر تیم آلفا در نزدیکی عمارت قدیمی ( محلی که آزمایشگاه مخفی آمبرلا در بخش زیزمینی آن قرار داشت) فرور آمد یکی از اعضای تیم آلفا یک دست جدا شده از بدن پیدا کرد که ناگهان یک سگ آلوده به ویروس ( زامبی) به او حمله میکند !!! سایر اعضای تیم آلفا با دیدن این صحنه به طرف هلیکوپتر میدوند ولی خلبان وحشت زده آن شروع به پرواز میکند و تیم آلفا را ترک میکند و فریاد های کریس هم فایده ای برای بازگشتش ندارد. تیم آلفا در حین فرار از دست سگ زامبی به یک عمارت قدیمی پا میگذارند که زیرزمین آن محلی برای آزمایشگاه مخفی آمبرلا بود و اتفاقات زیادی در آنجا برای تیم S.T.A.R.S افتاد. (پایان قسمت اول بازی)

    چندین وقت از ماجراها گذشته و خواهرکریس رد فیلدبه دنبال برادر خود به شهر راکون سیتی وارد می شود نام اوکلر ردفیلدبود و بسیار حرفه ای از ان رو یکی از اعضای زبده اعضای RPD با نام ---- کندی به سمت راکون سینی در حرکت است ( بی خبر از هیچ چیز) اما بریم تو شهر ببینیم چه خبره !!!! شهر راکون سیتی شهر زیبای گذتشه با اون ساختمان آنبرلا که بهش افتخار می کردند چی شده آره همه به ویروس تی گرفتار شدند . دکتر برکین رئیس شرکت آنبرلا وقتی که شکست خود رو می بینه و می بینه که همه مردم گرفتار این ویروس شدند ویروس جی (ویروس جی بیار خطرناک تر و محلک تر از تی است ) رو به خود تزریق می کند و خود را تبدیل به قولی بسیار قوی می کند. ---- و کلر در ابتدای بازی همدیگر رو در کافی می بینند و بعد راهشان جدا می شود و بلاخره در آخر بازی قول آخر بازی یعنی دکتر برکین را نابود می کنند .(پایان قسمت دوم)
    شماره سوم از این سری بنام Resident EvilNemesis در سال 1999 منتشر شد که به نوعی ادامه پروژه های مختلف و فرعی آمبرلا بود. (( در این قسمت جیل ماموریت داشت تا کارخانه و بیمارستان آلوده به ویروس G را که توسط دکتر برکین الوده شده بود منهدم کند که در این میان کارلوس از سربازان آمبرلا نیز به جیل کمک میکند.یکی از بزرگترین تفاوت های این شماره با شماره های قبلی در شکل غول بازی بود که Nemesis نام داشت در حالی که در 2 شماره گذشته غول بازی تایرانت بود.))

    در سال 2001 یک فسمت مجزا بنام ResidentEvil Survival 2: Veronica برای کنسول سونی و سگا ساخته شد که در آن کلر رد فیلد حضور داشت که از نظر داستانی کاملا با قسمت های قبلی مرتبط بود و ماجرا این بود که کریس رد فیلد برای یک ماموریت مهم راهی اروپا میشود و آلبرت وسکر نیز به دنبال ویروس جدیدتری است که کلردر نهایت با کمک برادرش مانع از این کار وسکر میگردد.

    شماره چهارم بعد از6 سال و در 2005 برای کنسول گیم کیوب منتشر شد که در آن ----.اس کندی نقش داشت.(( ---- در این قسمت ماموریت داشت تا دختر رییس جمهور ایالت متحده را که در یکی از روستاهای اسپانیایی گرفتار شده بود نجات دهد . در این روستا اتفاقات عجیب و غربی زیادی افتاده بود به نوعی که مردمان آنجا نه زامبی بودن و نه انسان ؟!؟ ولی خوی وحشی گری ( زامبی) را همچنان داشتند و همگی در پی کشتن ---- بودند.در این میان یک مامور پلیس شهر مادرید به ---- در انجام ماموریتش کمک میکند.))

    Resident Evil 4 یکی از بهترین و آخرین ساخته های Caocpm از سری معروف رزیدنت ایول بود.

    البته در سال 2001 کمپانی Capcom با کنسول نینتندو ( Game Cube) قراردای 5 ساله بست که بر مبنای آن شماره های اول را دقیقا بازسازی کرد بدون هیچ کم و کاستی که یک گرافیک عالی از این بازی را همگان در آن کنسول دیدند. بعد از مدتی Resident Evil 0 رو که ماجرای قبل از شماره اول بود را ساخت که مربوط به اتفاقاتی بود که برای تیم براوو افتاده بود و در آن ربکا چمپر نقش داشت.

    ولی کاپکام در این میان تعدادی بازی ینام رزیدنت ایول ساخت که از نظر داستانی هیچ یک به قهرمانان ما ربطی نداشت! و هر کدام داستان مجزا و زود گذری را دنبال میکرد.

    Resident evil Survival در 2000 که برای Ps ساخته شد که از هیچ نطر به خانواده رزیدنت ایول شباهت نداشت! چون بیشتر شبیه به یک اکشن –شوتر بود تا یک Horro Survival (( ماجرای آن این بود که یک شخصی که مدام دچار فراموشی حافظه میشد در شهر راکون سیتی از یک هلیکوپتر رها میشود و باید حافطه پاک شده خود رابدست آورد و همچنین جان خود را از این مهلکه نجات دهد.))

    Resident Evil Dead Aim در سال 2002 برای Ps2 ساخته شد .(( داستان این بازی در یک کشتی اتفاق میافتاد که باز هم زامبی های زیاد و تیر اندازی حرف اول را در آن میزد.))

    Resdent Evil Oute Break در سال 2003و Resdent Evil Oute Break File2 درسال 2004 برای Ps2 منتشر شد که در آن از شخصیت های متنوع و زیادی استفاده شده بود که بازی به پنج بخش کلی تقسیم شده بود که هر یخش داستان مجزایی داشت، همچنین امکان بازی آنلاین نیز در آن گنجانده شده بود.

    اویل 5 نیز برای کنسول های نسل بعد در دست ساخت است و بازی بسیار زیبایی را نوید می دهد . امید است این بازی نیز مثل قسمت چهارم برای پی سی نیز بیاد .

    تقديم بهS.Y.K

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •