تا كه بوديم نبوديم كسي
كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه رفتيم همه يار شدند
خفته ايم و همه بيدار شدند
قدر آيينه بدانيم تا هست
نه در آن وقت كه اقبال شكست
تا كه بوديم نبوديم كسي
كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه رفتيم همه يار شدند
خفته ايم و همه بيدار شدند
قدر آيينه بدانيم تا هست
نه در آن وقت كه اقبال شكست
بياييد آنقدر تلاش كنيم كه وقتي به پايان راه رسيديم، حتي اگر تقدير و سرنوشت زندگي را در خلاف جهت موفقيت ما رقم زد، بتوانيم با صداي بلند بگوييم : من آنچه در توان داشتم انجام دادم
آدم را به جرم خوردن سيب از بهشت راندن،
اما چه باك،
حوا خود بهشت بود !
حسب حالی ننوشتی و شد ايامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پيغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عيش نگه دار و بزن جامی چند
قند آميخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآميز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عيب می جمله چو گفتی هنرش نيز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدايان خرابات خدا يار شماست
چشم انعام مداريد ز انعامی چند
پير ميخانه چه خوش گفت به دردی کش خويش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
اينجا دلي به جرم تپيدن اسير شد
پروانه اي به جرم پريدن اسير شد
در خانه اي كه حرف مرا كس نميشنيد
يك قاصدك به جرم شنيدن اسير شد
حتي ته همه بن بست هاي شهر
بيجاره باد كه به جرم وزيدن اسير شد
در كوچه هاي كرم زده ي شهر بي كسي
يك سيب كال به جرم رسيدن اسير شد
در شهر ما هميشه كسوف است آسمان
افسوس شب به جرم نديدن اسير شد
آنجا غمي به حكم سياهي رها شده
اينجا دلي به جرم تپيدن اسير شد
امير سنجري
دل آدما به اندازه حرفاشون بزرگ نيست،
اما اگه حرفاشون از دل باشه ميتونه بزرگترين آدما رو بسازه!
نمي دانم چگونه خوابيدي، وقتي دلي نگرانت بود. نمي دانم چگونه رفتي، درحالي كه دلي شكسته بود و تو را صدا مي زد.
اشکهایم را پاک نمی کنم. می خواهم برگردی تا ببینی دوستی ام را که از جنس اشک و باران است ...
همیشه غمگین ترین و رنج آورترین لحظات زندگی آدم توسط همون
کسی ساخته میشه که شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات را
برای آدم ساخته.....و این خیلی درد ناکه.........
برخي براي از قافله عقب نماندن ازدواج ميكنند، بعد كه ازدواج كردند متوجه ميشوند كه خيلي از غافله عقباند
يك رو تو جهنم همديگهرو ميبينيم، آخه هردومون جهنمي هستيم، تو به جرم اينكه قلبم رو دزديدي و من به خاطر اينكه جاي خدا تو رو ميپرستم!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)