تير او مرغيست دست آموز و مرغ روح ما
چون دل طفلان به پرواز است از پرواز او
هر کرا بينم که دم گرمست ازو ايمن نيم
زان که ميترسم به تقريبي شود دمساز او
محتشم
تير او مرغيست دست آموز و مرغ روح ما
چون دل طفلان به پرواز است از پرواز او
هر کرا بينم که دم گرمست ازو ايمن نيم
زان که ميترسم به تقريبي شود دمساز او
محتشم
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فرو ریزد
دل به پروازهاي روحاني
گوش بر رازهاي پنهاني
زن مگوياش! که در کشاکش درد
يک سر موي او به از صد مرد!
مرد و زن مست نقش پيکر خاک
جان روشن بود از اينها پاک
جامی
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان دل فدا کردم
کافرم گر منی آلاله کارم
کافرم گر منی آبش بدارم
کافرم گر منی نامش برم نام
دو صد داغ دل از آلاله دارم
محتسب، مستي به ره ديد و گريبانش گرفت
مست گفت اي دوست، اين پيراهن است، افسار نيست
گفت: مستي، زان سبب افتان و خيزان ميروي
گفت: جرم راه رفتن نيست، ره هموار نيست
پروین
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدکان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
ماهيانيم و تو درياى حيات
زنده ايم از لطفت اى نيكو صفات
مثنوی معنوی
تو نيکو روش باش تا بد سگال
نيابد به نقص تو گفتن مجال
سعدی
لطفی فصیح شیرین قدی بلند چابک
روی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)