یاد تو
ای بهترین ستاره
در تاریکترین شب
هر چونان شهابی
از خاطرم می گذری
و ناگهان ذهنم را روشن می کند
وقتی تو آمدی
شب شکست
و تکه های سیاه آن
در رود نور ته نشین شد
یاد تو
ای بهترین ستاره
در تاریکترین شب
هر چونان شهابی
از خاطرم می گذری
و ناگهان ذهنم را روشن می کند
وقتی تو آمدی
شب شکست
و تکه های سیاه آن
در رود نور ته نشین شد
در جاده فراموشی
کنار بوته گل سرخ
در انتظار آمدن توام
تو که تمام کودکی هایم
با تو سپری شد
می ترسم
ترسی فراتر از همه ی ترسها
می ترسم که ابرهائی بین ما
دیوار غروب را بنشاند
از تن چو برفت جان پاك من و تو
خشتي دو نهند بر مغاك من و تو
وانگاه براي خشت گور دگران
در كالبي كشند خاك من و تو
آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بي برگي
ليك ديدم كه تو بر چهره اميدم
خنده مرگي
وه چه شيرينست
بر سر گور تو اي عشق نياز آلود
پاي كوبيدن !
وه چه شيرينست
از تو اي بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشيدن !
وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن... !
از كوي تو بي ناله و فرياد گذشتم
چون قافله عمر نواي جرسم نيست
افسرده ترم از نفس باد خزاني
كآن تو گل خندان نفسي هم نفسم نيست (رهی معیری)
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز اين خاطر پريشان را
ميكشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگين حجاب مژگان را
آه ... هرگز گمان مبر كه دلم
با زبانم رفيق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود دروغ
كي ترا گفتم آنچه دلخواهست
تو برايم ترانه ميخواني
سخنت جذبه اي نهان دارد
گويْيا خوابم و ترانه تو
از جهاني دگر نشان دارد
شايد اين را شنيده اي كه زنان
در دل ”آري و نه“ به لب دارند
ضعف خود را عيان نميسازند
راز دار و خموش و مكارند
آه من هم زنم ‚ زني كه دلش
در هواي تو ميزند پر و بال
دوستت دارم اي خيال لطيف
دوستت دارم اي اميد محال ...
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
تا لبي بر لب من مي لغزد
مي كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا مي بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
مي كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم كه ز دل بر دارم
بار سنگين غم عشقش را
شعر خود جلوه اي از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را
مادر اين شانه ز مويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چكار آيدم اين زيبايي
بشكن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست ز خودآرايي ؟
در ببنديد و بگوييد كه من
جز از او از همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست
فاش گوييد كه عاشق هستم
قاصدي آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست بگوييد آن زن
دير گاهيست در اين منزل نيست
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد ؟
چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد ؟
گر چشمه ي زمزمي و گر آب حيات
آخر به دل خاك فرو خواهي شد ...
--- د بده بياد ... ---
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان------------------نگاه ما به نگاهی ز دور خرسندست (صائب)
قرار بود با ( د ) شروع شه !نوشته شده توسط bithiah
حالا خيالي نيس ...
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه ؟
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
كين دم كه فرو برم ... بر آرم يا نه ؟
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)