آره داداش كلاً تا ميتوني بايد كلك بزني. اونجا ميري و ميبيني و انواع و اقسام روش براي كلك زدن مياد تو ذهنت.
ما خودمون اومديم خار و سوزن ميزديم تو دست و پامون و به خاطر اين يه پايان دوره ي مشتي بهمون دادن. (مريضي ِ گال) قبل از اينكه دوره به پايان برسه فرستادنمون پايان دوره.
يه عده هم از اول از اين كارا ميكردن و اون موقع هم اينا رو 7 روز فرستاده بودن خونه.
به جرأت ميتونم بگم يكي از سخت ترين آموزشيهاي اين چن سال رو ما داشتيم تو كشور.
چون قانون نبود اصلاً. يه پادگان كوچولو با يه گروهان بوديم و هر چي بلا دوس داشتن سرمون مياوردن.
حساب كنيد تا روز آخري كه اونجا بوديم از بعد از صبح گاه تا ساعت 12 بدو بايست و رژه و تنبيه و ... بود.
ظهر نماز و ناهار. (دير ميومد ناهار) . از ساعت 2/30 تا 3/30 الي 4 وقت استراحت داشتيم فقط.
از استرس اينكه الان ميان ميزنن تو اين در صاب مرده كه بيدارمون كنند و ببرنمون به خط كنند خوابمون نميبرد.
ساعت 4 هم تو اون گرما ميبردنمون توي آفتاب داغ تابستون و يه ساعت خبردار نگهمون ميداشتن.
يه تعدادي از بجه ها بيهوش ميشدن و يكي دو بار آمبولانس اومد.
بعد از خبردارم تا ساعت 8 كه كم كم داشت هوا تاريك ميشد بازم بدو بايست و تنبيه و رژه...
ما كلاس خيلي كم داشتيم و از شانس گندمون هم تو فصلي آموزش بوديم كه روزا خيلي بلند بود.
شانس گند ديگه هم دقيقاً بعد از اينكه تموم كرديم ماه رمضون شروع شد. يعني اگه ماه رمضون تو دوره بود خيلي راحت تر باهامون برخورد ميكردن و زياد فشار نمياوردن به ما.
سر ِ ميدون تير رفتن چقدر عذاب كشيديم. دقيقاً 2 ساعت از كوه بالا رفتيم كه برسيم.اونم با اون تن و بدن خسته.
از بلاهايي كه سر ِ ميدون تير سرمون آوردن اگه بگم نميدونم بخندم يا گريه كنم.
خلاصه ما رو كشتن تا اين دوره تموم شد ولي يه چيز ِ جالب اينكه الان دلم براي اون دوران تنگ شده.
خلاصه هميشه اينو در نظر داشته باشيد: چون ميگذرد غمي نيست!
دوست عزيز درباره ستاد پرسيده بود. ستاد همون فرماندهي انتظامي استان هستش. كارهاي اداري اونجا انجام ميشه.
البته فرماندهي انتظامي شهرستان هم همين شرايط رو داره.
اين دو محل درسته يه كم گير بازاره و بايد حواست باشه ولي خوب خيلي خدمت راحته.