من مست و تو دیوانه...ما را که برد خانه ؟
:|
من مست و تو دیوانه...ما را که برد خانه ؟
:|
خداحافظ رفیق نارفیق من!
تو هم رفتی!
تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی!
تو هم
با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی
تو هم رفتی!
تو رفتی و نفهمیدی
که من دیوانه ات بودم
چه شوری در من افکندی
چه سان دلداده ات بودم!
تو رفتی و دل من مرد
رفاقت سوخت
صداقت را نخستین باد پاییزی ز پیش ما به یغما برد!
امروز روز تلاقی نگاهمان بود
روز غرور چشمانمان
یه لحظه خیره
و
سرافکندگی سر هامان
در تلاش نگاهی دیگر
ولی
هر کدام پی راه خودمان
درگیر با خاطرات ..
هنوزم
حوای چشمای من در حسرت یک سیبه .....
بـــﮧ ســــ✘ـــرم مے زنـــَـــد / ..
بزنـــمـ زیر همــﮧ چیـــز
همــﮧ چیـــ✘ـــز / ..
امــــــا سر ڪـِـﮧ ڪــاره اـے نیستـــــ ــ
ایـטּ دل استــــ ڪـِـﮧ
فــــرمــــانروایے مے کنــــ✘ــد / ..
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
ساعت ها انتظار کدامین لحظه را می کشند.؟
چرا شب فرا نمی رسد؟شبی که چشم ها،آسوده گریه کنند..!بی آن که نگاهی به آن ها گره بخورد...
چند روز زندگی را تنها گاه پریدن می دانم.
شاید سخت باشد اینكه همیشه در این اندیشه باشیم : " پرواز سخت است ! "
باید آموخت كه انسان خلق شده است برای " حركت " و نه " ایستایی "
برای پریدن و اوج گرفتن.
كه اگر جز این بود آفرینش او را بی معنا می دانستم.
بایدرفت
باید شد،
نباید ماند
اینجا جای ماندن نیست
باور کن
به دنبال کسی می گردم
نه می دانم نامش چیست و نه می دانم چه می کند!
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم . .
رنگ موهایش را نمی دانم و
لبـــــــــخندش را ندیده ام
فقط می دانم که نیست . . .
به سراغ من اگر می آیی
دگر آسوده بیا چند وقتیست که فولاد شده
چینی نازک تنهایی من...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)