--
--
اون قسمت بیرون رفتن از کتابخونه جالب بودمن امروز واسه اولین بار رفتم کتابخونه درس بخونم مثلا... اشتباهی رفتم تو اتاق خواهران ( همه شون بدون حجاب و بعضی هاشون با تی شرت بودن ) حدود 10 ثانیه نشستم دیدم همشون با دهن باز دارن منو نگاه میکنن اومدم پا شم برم بیرون پام خورد صندلی افتاد درستش کردم خواستم برم بیرون دم در که رسیدم همون لحظه یکی داشت میومد تو چون در به سمت داخل باز میشد اونم درو محکم هل داد من و در یکی شدیم بالاخره با هزار زحمت رفتم تو قسمت برادران نشستم رو صندلی که شروع کنم اما یهو یادم اومد کتابم رو اونجا جا گذاشتم. رفتم در زدم یکی از دخترها با عصبانیت درو باز کرد گفت چیه ؟ گفتم ببخشید میتونم بیام تو کتابم رو بگیرم. گفت نخیر . بعد اومد به مسئول کتابخونه گفت که این آقا واسه ما مزاحمت ایجاد میکنه و مسئول کتابخونه هم عذر منو خواست... این شد داستان درس خوندن ما در کتابخونه....
منم یه بار اشتباهب وارد سلف سرویس خواهران شدم کل سالن داشت جیغ میکشید اومدم برگردم برم پام پیچ خورد افتادم 500 نفر دختر داشتن بهم میخندیدن
خیلی عالی . . . .مهندس زیبتو بکش بالا
سوتی ما ..با رفیقم تو توبوس بودیم بعد ...یه دختره امار میداد بعد از کمی تلپاتی تل دادم..........خلاصه بگم... بعدش ما از اتوبوس اومدیم پیاده شدیم اوناهم پیاده شدن...بعدش ما فهمیدیم اشتباه پیاده شدیم برگشتیم بالا..
.این دفعه من پشتم سمت خانومها بود و رفیقم جلوم به سمت خانومها...................بعد شروع کردم به مسخره کردن دختره که اره فکرده الان چی میکنم براش من باسه خنده میخوامشو اینها..
...دیدم رفیقم داره بال بال میرنه.. کم مونده بود پرواز کنه..
. مشغول گفتن بودم ناخوداگاه برگشتم دیدم همینطوری تو چشام با عصبانیت نگاه میکنه....
........منم در کمال خونسردی ایسگاه بعدی پیاده شدم..........
![]()
سوتیت بد آموزی داره Lol
سلام به همه دوستان من 2 روز پیش این تاپیک رو برای اولین بار دیدم و کلی خندیدیم البته من خودو شدیدا صوتی میدیم در اکثر مواقع ولی اون موقع هر چی فکر کردم یادم نیمد تا اینکه امروز چند تا از سوتی های جالبم یادم اومد که می نویسم
فکر کنم 2 سال پیش بود تو خونه بودم که در زنگ زد رفتم باز کردم یک پسر حدود 17 ساله بود گفت ما داریم بالاتر جدولرو درست می کنیم حالا موقع ظهر بادمجان خریدیم یک مایتابه می خوایم سرخ کنیم منم یک مایتابه اوردم گفت کوچیکه که یک بزک براش بردم خلاصه گفت یک قابلمه هم بده منم چون چیزی دم دست نبود قابلمه زودپزو بهش دادم گفت تا 2 ساعت دیگه می یارم رفت که دیگه بیاره نکته جالب اینکه من اصلا دقت نکردم آخ تو کوچه جدول چیو می خوان بسازن مگه خیابونه تا مدت ها کل فامیل مارو دست می نداختن
چند روز پیش یک کاپ فامیلی زدیم و کلی پسر داشتیم Pes2008 بازی میکردیم.
بچه ی یکی از این آشناها 8 سالش بود کیلید شده بود که منم بازی کنم.
خلاصه گفتیم میاریمش نخودی باشه و شانس هرکی بیفته اون سعود کرده.
این بچه هم اینتر رو برداشت و شروع کرد.
من که بارسلونا بودم و یواشکی بازیکنام هم دستکاری شدند ازش فقط 2 تا خوردم.
بقیه هرکدوم چندتایی ازش گل خوردن و آخر هم با اقتدار کاپ رو گرفت.
مارو میگی مارس مونده بودیم. نامرد رفت واسه همه تعریف کرد و آبرومونو برد.
معلومه كه دست به سوتي توپي داري.سلام به همه دوستان من 2 روز پیش این تاپیک رو برای اولین بار دیدم و کلی خندیدیم البته من خودو شدیدا صوتی میدیم در اکثر مواقع ولی اون موقع هر چی فکر کردم یادم نیمد تا اینکه امروز چند تا از سوتی های جالبم یادم اومد که می نویسم
فکر کنم 2 سال پیش بود تو خونه بودم که در زنگ زد رفتم باز کردم یک پسر حدود 17 ساله بود گفت ما داریم بالاتر جدولرو درست می کنیم حالا موقع ظهر بادمجان خریدیم یک مایتابه می خوایم سرخ کنیم منم یک مایتابه اوردم گفت کوچیکه که یک بزک براش بردم خلاصه گفت یک قابلمه هم بده منم چون چیزی دم دست نبود قابلمه زودپزو بهش دادم گفت تا 2 ساعت دیگه می یارم رفت که دیگه بیاره نکته جالب اینکه من اصلا دقت نکردم آخ تو کوچه جدول چیو می خوان بسازن مگه خیابونه تا مدت ها کل فامیل مارو دست می نداختن
سال اول بود که رفتم دانشگاه اون موقع خیلی جوگیر بودم همیشه ردیف اول می شستم البته الانم همیشه جولوها می شینم کلا بچه مثبتم از بچه هام خیلی کم می شناختم خلاصه بعد از حدود یک ربعی که در انظار عموم قرار داشتیم یکی زد به شونم در گوشم گفت لباستو برعکس پوشیدی وقتی نگاه کردم کلی سرخ شدم یک پیرهن بافتنی یقه گرد بود که جولوش یک طرحی داشت ولی الان اون طرح پشت من بود خلاصه رفتیم سریع تودستشویی عوض کردیم
یکی بیاد تمام سوتی ها رو تو یک فایل pdf ذخیره کنه ، بفروشیم پولدار شیم بریم خارج!
به همین خیال باش
البته من میتونم بکنم چن میدی؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)