تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 284 از 397 اولاول ... 184234274280281282283284285286287288294334384 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,831 به 2,840 از 3966

نام تاپيک: مشکلات نصب و اجرا - Assassin's Creed II

  1. #2831
    داره خودمونی میشه Loaded_nigga's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    i.n.t.e.r.n.e.t
    پست ها
    122

    پيش فرض

    ادامه ی داستان Assassin's-Creed-II ( دوستان ببخشید که اینقدر دیر آپ کردم،مشکلات شخصی ! )

    قسمت پنجاه و نهم : {{ برادران اورسی }}

    Caterina که همراه با Niccolo Machiavelli منتظر رسیدن Ezio با " سیب بهشتی " بود از دیدن او خوشحال می شه و و میگه : " من سربازهای زیادی جمع کردم و هر کاری از دستم بر بیاد می کنم تا این " سیب بهشتی " به دست افراد دیگه ای نیفته ... " اتزیو و کاترینا و ماکیاولی به سمت شهر قدم می زدند که یکدفعه مردم شهر رو می بینند که دارن به بیرون از شهر فرار می کنند و کمک می خوان ... Caterina می پرسه که چی شده ؟ یکی از اونا میگه که : " بانوی من ! همین که شما شهر رو برای استقبال از Ezio ترک کردید ، برادران اورسی با سربازاشون از بالای برج ها وارد شهر شدند و به مردم حمله کردند ! " اتزیو می فهمه که باز دوباره Rodrigo Borgia با وعده ی پول و ثروت ، برادران اورسی رو خریده تا به شهر حمله کنند و سیب بهشتی رو بدزدند ! کاترینا هم که نگران بچه هاش بود ، به همراه ماکیاولی دنبال " اتزیو " میرن تا مردم رو نجات بدن !

    قسمت شصت ام : {{ سیب یا بچه ها ؟! }}

    Ezio با کمک سربازهای کاترینا و ماکیاولی ، سربازهای برادران اورسی رو شکست میده ولی برادران اورسی که دوتا از بچه های کاترینا رو گروگان گرفته بودند با خیال راحت پشت دروازه ی شهر ایستاده بودند و به کاترینا اخطار می دادن که : " اگه تا یک ساعت دیگه " سیب " رو به ما تحویل ندی ، بچه هاتو سر می بریم و برات می فرستیم !!! " کاترینا که از شدت عصبانیت و ناراحتی کنترل خودشو از دست داده بود میگه : " بچه های منو گروگان می گیری ! باشه ! اصلا اون بچه ها مال شما ! من می تونم صد تا دیگه بهتر از اونا بچه به دنیا بیارم ...! " اتزیو جلوی Caterina رو می گیره و میگه که : " این درست نیست ، ما نباید بچه های تو رو قربانی " سیب بهشتی " کنیم ، من قول می دم تا یک ساعت تموم نشده بچه هاتو سالم و صحیح برات بیارم ... تو فقط از این " سیب " مواظبت کن تا من برگردم ! "

    قسمت شصت و یکم : {{ همه اش یه تله بود !!! }}

    Ezio بی درنگ از شهر خارج می شه و یکی از بچه ها رو از دست سربازها نجات میده ، اون میگه که : " سربازها برادرم رو به بالای قلعه بردند ! " Ezio زود خودشو به بالای قلعه می رسونه و یکی از برادرهای اورسی رو که بالای قلعه بود ، به قتل می رسونه و صحنه سفید می شه ... اتزیو تازه می فهمه که همه ی این گروگان گیری ها فقط یک حیله بود تا او رو از شهر خارج کنند و بعد برادر دیگه ی اورسی به شهر حمله کنه و " سیب " رو بدزده .
    Ezio گروگان رو آزاد می کنه و برمی گرده به شهر ... کاترینا از دیدن بچه هاش خیلی خوشحال می شه اما ، Machiavelli به Ezio میگه : " این یه حقه ی کثیف بود ، اونا منتظر بودن تا تو از شهر خارج بشی و وقتی که خارج شدی مخفیانه به ما حمله کردند و " سیب " رو دزدیدند ، الان " سیب " دست اورسی هاست و ما نباید اجازه بدیم تا موفق بشن اونو به رودریگو بورجیا برگردونند . " Ezio خیلی عصبانی می شه و فوری از شهر خارج می شه و دنبال برادر زنده ی اورسی می گرده ... وقتی که پیداش می کنه می بینه که " سیب " دست اونه و داره حاضر می شه که با محافظ هاش فرار کنه .

    قسمت شصت و دوم : {{ یک سیب و دو برادر }}

    Ezio بدون معطلی با چاقوی مخفی حمله می کنه و برادر اورسی رو به هلاکت می رسونه ، وقتی صحنه سفید می شه اتزیو سیب رو برمی داره و به او میگه : " ارزش این لعنتی رو داشت که به خاطر یه مشت پول ، اول برادرتو و بعد خودتو به کشتن بدی ؟!!! " او جواب میده : " این سیب ارزشش خیلی بیشتر از اینهاست ... رودریگو بورجیا دیگه کیه ؟! من خودم باید صاحب اون سیب بهشتی باشم ... این سیب برای همیشه توی دستای تو نمی مونه ، تو میمیری اما این سیب تا وقتی که انسانی روی این زمین خاکی نفس می کشه باقی می مونه ! " Ezio به حرفاش توجهی نمی کنه و چاقوی مخفی رو تو گلوش فرو می کنه و براش آرزوی آرامش میکنه ... اما وقتی که می خواد بلند بشه میبینه که بدون اینکه متوجه شده باشه ، یک چاقو به شکمش فرو شده و داره خون زیادی از دست میده !!!

    قسمت شصت و سوم : {{ روحانی سیاه پوش ، بدون انگشت کوچک }}

    Ezio در حالی که سیب رو در دستاش داره ، دیگه نمی تونه روی پاهاش وایسه و با بی حالی به زمین میفته و " سیب " هم از دستش خارج می شه و روی زمین غلط می زنه ... Ezio که همینطور نگاهش به " سیب " بود ، مردی با لباس سیاه رو می بینه که " سیب " رو از زمین برداشته . اتزیو می بینه که انگشت کوچک دست چپ اون مرد قطع شده و به او هشدار میده که : " با اون سیب کاری نداشته باش ! ... بذارش زمین ... ! اون سیب خطرناکه ! برای هیچ کس فایده ای نداره ... " و اتزیو از حال میره و بی هوش میشه !
    وقتی که به هوش میاد ، Caterina رو می بینه که کنارش نشسته و بهش لبخند می زنه ... Caterina به Ezio میگه : {{ خیلی خوش شانسی که تونستیم تو رو پیدا کنیم و زخمت رو بند بیاریم و گرنه تا حالا مرده بودی ! " Ezio جواب میده : " من اورسی ها رو کشتم و سیب رو ازشون گرفتم ... اما ... یه مرد سیاه پوش اومد ... " سیب " رو برداشت ، شبیه یک روحانی بود و انگشت کوچک نداشت . خدای من ! باید تا دیر نشده پیداش کنم ، اگه اون سیب دست " رودریگو " بیفته فاجعه ی بزرگی اتفاق می افته ! " Caterina به Ezio میگه که بهتره از کلیساهای اطراف شروع به جستجو کنه !

    قسمت شصت و چهارم : {{ قدرت بزرگ ، بدست آمده در یک شب }}

    Ezio با پرس و جو از کلیساهای اطراف متوجه می شه که اسم اون مرد روحانی که انگشت کوچک دست چپش قطع شده " ساوانارولا " هست و چند هفته قبل با یک تصمیم ناگهانی به شهر " فلورانس " مسافرت کرده ... Ezio بیشتر از قبل نگران میشه و با عجله به طرف Florence حرکت می کنه . هنوز به شهر نرسیده ، دود غلیظ آسمان شهر و سر و صدای مردم ، Ezio رو خیلی نگران می کنه و از اینکه زادگاهش " فلورانس " به این وضع افتاده ناراحت می شه .
    Ezio وارد شهر میشه و سربازها رو می بینه که دارن با مردم و با خودشون می جنگند و مردم رو می بینه که دارن به اینور و اونور فرار می کنند ... گروهی رو می بینه که دارن وسط کوچه ها ، کتاب ها و نقاشی ها رو آتیش می زنن ... وقتی که Ezio داشت به طرف پل روی رودخونه ی شهر قدم می زد حرفها ی مردمی رو که کنار ایستاده بودند رو می شنوه که میگفتن : " از وقتی که اون روحانی سیاه پوش به شهر اومده همه چیز داره بدتر میشه ... بهتره دیگه از این شهر بریم چون اینجا برای بچه هامون خطرناکه ... اون روحانی سیاه پوش ( ساوانارولا ) چطور تونست در عرض یک شب ، توجه شهردار و قاضی و فرمانده شهر رو به خودش جلب کنه و اونا رو بازیچه ی دست خودش قرار بده ؟! انگار شهردار عقلش رو از دست داده ! اون روحانی سیاه پوش دستور داده همه ی کتاب ها و نقاشی ها و آلات موسیقی رو به بهانه ی بی فایدگی و دروغ پراکنی ، بسوزونند و نابود کنند تا بتونه نسل بعدی رو از کودکی با حرفها و نوشته های خودش بزرگ کنه و شستشوی مغزی بده و برای اهداف خودش ازشون استفاده کنه !!! ... همه میگن یک زمانی " اساسین " توی فلورانس بود و مردم رو از ظلم و ستم این افراد قدرت طلب و پول پرست نجات می داد اما مردم نتونستن قدر " اساسین " رو بدونن و این باعث شد که از فلورانس بره ، البته خیلی ها هم میگن که این فقط یه افسانه هست !!! "

    قسمت شصت و پنجم : {{ بازگشت افسانه ای که حقیقت داشت ، یا بازگشت حقیقتی که افسانه شده بود ! }}

    شهر فلورانس همچنان داشت زیر دود سیاه ناشی از آتش زدن کتاب ها و نقاشی ها و آلات موسیقی می سوخت و مردم و سربازها همه با هم درگیر شده بودند ... Ezio که به پل شهر رسید " Machiavelli " رو دید که اونجا منتظرش بود . به او گفت : " فکر کنم این سیب دست هر انسانی به جز ما " اساسین ها " بیفته ، حتی اگه روحانی و خداپرست هم باشه ، باعث میشه که کنترل خودش رو از دست بده و برای کسب قدرت و ثروت بیشتر ، آزادی و آرامش مردم رو قربانی افکار پلید خودش بکنه !!! " ماکیاولی میگه : " Ezio ، تو درست میگی ، ساوانارولا با کمک اون سیب بهشتی که از تو دزدید ، کنترل شهردار و قاضی و فرمانده شهر فلورانس رو به دست گرفته و هرچی که به اونها دستور میده بدون چون و چرا اطاعت می کنند ... اما مردم شهر هنوز عقلشون رو از دست ندادند و تو باید کمکشون کنی ! برو شهر رو بگرد و افرادی رو که به دستور " ساوانارولا " دارن به مردم دروغ میگن و مثل نوکر و برده باهاشون رفتار می کنن پیدا کن و نابودشون کن تا مردم متحد بشن ، من هم میرم " پائولا " و " لا وولپه " رو پیدا می کنم تا مردم رو آگاه کنند و متحدشون کنند ... در ضمن مواظب باش ! چون سربازهای " رودریگو بورجیا " هم توی شهر هستند و به دنبال سیب اومدن ! "

    قسمت شصت و ششم : {{ جهالت مردم ، سوء استفاده ی تازه واردها }}

    Ezio تمام نقاط شهر رو دنبال افرادی می گرده که مردم رو دور خودشون جمع کردن و از صداقت و پاکی رهبر جدید " ساوانارولا " براشون حرف می زدن و به مردم دستور می دادن که : " اگه می خواهید از گناهانتون پاک بشید ، ساوانارولا رو قبول کنید و از او اطاعت کنید ... هر چی کتاب و نقاشی تو خونتون دارید بیارید تحویل بدید تا نابود بشن ... ساوانارولا رهبر و پیامبر ماست و ما رو به روشنایی هدایت خواهد کرد ! " Ezio با تمام نفرتی که از این آدمای خود فروخته داشت ( مثل " اوبرتو آلبرتی " که پدر و برادرهاشو به دستور Rodrigo به دار آویخته بود ) در میان مردم مخفی می شد و سپس این کسانی رو که از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند ، به هلاکت می رسوند ... ولی هر بار که پس از به قتل رسوندن هر کدوم از اون آدمهای خود فروخته ، صحنه سفید می شد ، هیچ کدوم اظهار پشیمانی نمی کردند و همچنان به نفرتی که از این مردم داشتند و آرزوی انتقام گیری از مردم پافشاری می کردند ، طوری که انگار از بچگی با عقده ی بزرگی نسبت به مردم اطرافشون بزرگ شدن و حالا فرصت انتقام جویی پیدا کردند !!!

    قسمت شصت و هفتم : {{ مردم در مقابل رهبری که فقط " سیب " براش باقی مونده ! }}

    پس از سقوط این افراد خود فروخته ، با دعوت مردم به آرامش و آگاه سازی مردم توسط دوستان Ezio ، " پائولا " ، " لا وولپه " ، " ماکیاولی " و " عمو ماریو " ، ... مردم همراه با اتزیو و دوستانش به طرف میدان شهر راهی میشن ... " Savanarola " در میدان شهر عده ای از مردم رو دور خودش جمع کرده بود و به اونا دستور می داد که تسلیم رهبری " Savanarola " بشن و برای بخشودگی گناهانشون او رو قبول داشته باشن ... ولی مردم که این خشم و خشونت رو در گفتار " ساوانارولا " می دیدن ، مقاومت نشون می دادن و از جاشون تکون نمی خوردن ...
    " ساوانارولا " که لحظه به لحظه از مقاومت مردم بیشتر عصبانی می شد ، دست به جیب پیراهنش برد و " سیب بهشتی " رو در آورد و با فریاد از مردم خواست اطاعت کنند ... Ezio با دیدن این صحنه بدون لحظه ای درنگ ، چاقویی به سمت دست " Savanarola " پرتاب کرد و سیب ازدست او افتاد ... سپس مردم جلو اومدند و ساوانارولا رو گرفتند و به پائین سکو آوردند . یکی از سربازها که بالای سکو بود " سیب بهشتی " رو از روی زمین برمی داره و فرار می کنه ، Ezio هم بدون معطلی تعقیبش می کنه و کمی دورتر از میدان شهر جلوشو می گیره و با چاقوی مخفی کارشو تموم میکنه و " سیب " رو پس میگیره ...

    قسمت شصت و هشتم : {{ آتش خشم مردم و عدالت یک اساسین ! }}

    Ezio بعد از پس گرفتن " سیب " به میدان شهر برمی گرده و مردم رو می بینه که " ساوانارولا " رو به میله ی بالای سکو بستن و دارن زیرش آتش بزرگی روشن می کنند ... Ezio از این کار مردم ناراحت می شه و با خودش میگه : " هیچ انسانی سزاوار چنین مرگ پر درد و رنجی نیست !!! " به همین خاطر تا آتش شدت نگرفته ، خودشو به بالای سکو و کنار " ساوانارولا " می رسونه و چاقوی مخفی رو به گلوی او فرو می کنه ....

    صحنه سفید می شه و ساوانارولا میگه : " تو بلاخره کار خودت رو کردی ! اما این رو فراموش نکن ... این مردمی که از دست من نجاتشون دادی ، همون مردمی هستن که در روز اعدام پدر و برادرهات حاضر بودن و وقتی که تو با فریاد واعتراض خودت می خواستی جلوی اعدام پدر و برادرهات رو بگیری ، هیچکدومشون حتی از جاشون هم تکون نخوردند و لب به اعتراض باز نکردند ... "

    Ezio جواب میده که : " شاید این حرفت درست باشه ، ولی من نمی تونم مردم رو به خاطر اون اعدام مقصر بدونم و بذارم که تو هر کاری دلت می خواد باهاشون بکنی ... اون زمان هم افرادی مثل تو بودند که تشنه ی قدرت و ثروت بودند و از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند و الان همه ی اونا به جز تو و " رودریگو " توی قبرستون خوابیدن ... تو هم در آرامش و راحتی بخواب !!! "

    قسمت شصت و نهم : {{ اتزیو و مردم زادگاهش ! }}

    Ezio از آتش بیرون میاد و کنار سکو و مقابل مردم می ایسته و با صدای بلند ازشون می خواد تا به حرفاش گوش کنند :

    " مردم ! گوش کنید ! بیست و دو سال قبل دقیقا روی همین سکو ، من اعدام ظالمانه ی پدر و برادرهای بی گناهم رو شاهد شدم و شاید خیلی از شما ها هم به یاد دارید و اونجا حاضر بودید ! بعد از اون اتفاق ، برخلاف خیلی از شماها که با غروب آفتاب به راحتی و با آرامش می خوابید ... من آرامش نداشتم و صورت بی جان پدر و برادرام لحظه ای از جلوی چشمام دور نمی شد ... من با حس نفرت و انتقام پر شده بودم ... با کمک افرادی که همین الان در بین شما ها هستن ( عمو ماریو ، پائولا ، لا وولپه ، ماکیاولی ) تونستم راه درست رو برای خودم انتخاب کنم ، اونها به من راه درست رو نشون ندادند ! ، من رو نصیحت نکردند ، من رو سرزنش نکردند ، آزادی و حق انتخاب من رو نگرفتند ، بلکه فقط راهنمایی کردند تا راه خودم رو پیدا کنم ... همون کاری که شما مردم بهتره با یکدیگر بکنید ، همون کاری که بهتره با بچه هاتون بکنید ، به این ترتیب هنگامی که کسی با افکار پلید و شیطانی پیدا می شه و سعی می کنه بر شما حکومت کنه ، شما به این راحتی آزادی و حق انتخاب خودتون رو نمی فروشید ، بلکه در مقابل او مقاومت می کنید ! ... من امروز اینجا این انسان رو به خاطر انتقام جویی نکشتم ! جان او رو گرفتم فقط به خاطر اینکه شما مردم دوباره فرصتی برای فکر کردن پیدا کنید ... و ببینید که به چه قیمتی آزادی خودتون و حتی آزادی بچه های خودتون رو به این مرد فروختید !!! ... هیچ کتابی و هیچ معلمی و از همه مهمتر هیچ رهبری نمی تونه شما رو با خودش به راه درست ببره ... این فقط شما هستید که می تونید با آزادی راه خودتون رو پیدا کنید ، اگر هم قرار باشه نصیحتی یا درسی بهتون داده بشه ، زندگی خودش سر وقتش اون درس رو به شما میده ... مثل همین امشب که اینجا جمع شدید و فرصت پیدا کردید تا دوباره فکر کنید ....... من رهبر شما و یا قهرمان شما نیستم و از شما نمی خوام که از من پیروی کنید همونطور که بهتره از هیچکس دیگه ای پیروی نکنید و با آرامش و راحتی کامل کنار هم زندگی کنید . "

    ادامه ی داستان : http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4913328&postcount=2622
    Last edited by Loaded_nigga; 05-05-2010 at 02:03.


  2. #2832
    حـــــرفـه ای ELSIN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    پست ها
    4,498

    پيش فرض

    من ACII رو دان کردم اما کامل روسی هست کسی فایل های که EN میکنه رو داره اگه فقط متن های بازی همEN بشه کافیه

    ورژن Assassins Creed II Repack by R.G. Mechanics

    این

    کد:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    ممممممممننننننننننننننننن نننوووووووووووووووننننننن نننننننننن

  3. #2833
    پروفشنال hamidrezaj's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    زیر آسمون خدای مهربون
    پست ها
    852

    پيش فرض

    این تاپیک 260 صفحه داره من چطوری دنبال سیوی که به دردم میخوره بگردم؟ لطفا دوستان سیوهایی که از سال 1486 به بعد

    یعنی تقریبا اونجایی که جشن برگزاره ,

    بزارن ممنون میشم

  4. #2834
    آخر فروم باز titanium_zarin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    خوزستان / شوش دانيال
    پست ها
    2,285

    پيش فرض

    من ACII رو دان کردم اما کامل روسی هست کسی فایل های که EN میکنه رو داره اگه فقط متن های بازی همEN بشه کافیه

    ورژن Assassins Creed II Repack by R.G. Mechanics

    این

    کد:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    ممممممممننننننننننننننننن نننوووووووووووووووننننننن نننننننننن
    سلام...
    يه سر به
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    بزنيد ...احتمالا اونجا گيرتون مياد

  5. این کاربر از titanium_zarin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #2835
    آخر فروم باز AlexMercer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    2,368

    پيش فرض

    لینک دانلد پچ بلک ادیشن
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  7. 3 کاربر از AlexMercer بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #2836
    اگه نباشه جاش خالی می مونه alishahvali's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    پشت کوه
    پست ها
    296

    پيش فرض

    سلام
    ببخشید اگه سوالم تکراریه
    من برای نصب بازی دچار مشکل شدم
    توی اون مرحله ای که باید توی ران عبارت
    ipconfig /flushdns را بزنم صفحه میاد و بسته میشه
    من از توضیحاتی که داده شده بود چیزی نفهمیدم اگه میشه یه توضیحی در مورد این قسمت بدین

    ممنون

  9. #2837
    داره خودمونی میشه saxiass's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    دانشگاه ازاد اسلامی واحد X
    پست ها
    177

    پيش فرض

    دوست عزیز صفحه مورد نظر شما اینجاست:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    در ضمن یه سوال : این بازی باگ داره چون یکی از همون گورستان های اجدادش که یه لوح هایی رو برای به دست آوردن زره ALTAIR توی ونیزه باید از یه گوشه ی یه دیوار بگذری که یه مجسمه اونجاس و نمیزاره رد شی. توی راهنمای تصویری او مجسمه اونجا وجود نداره اما توی بازی هست. کسی میدونه باید چی کار کنم؟ لطفا کمک کنید آخه Checkpoint داده و نمیشه برگردم و بیخیالش شم. ترو خدا کمک کنید.

  10. #2838
    داره خودمونی میشه nima sohrabi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    ایران زمین
    پست ها
    181

    13

    سلام
    ببخشید اگه سوالم تکراریه
    من برای نصب بازی دچار مشکل شدم
    توی اون مرحله ای که باید توی ران عبارت
    ipconfig /flushdns را بزنم صفحه میاد و بسته میشه
    من از توضیحاتی که داده شده بود چیزی نفهمیدم اگه میشه یه توضیحی در مورد این قسمت بدین

    ممنون
    دوست عزیز از کرک داخل امضا استفاده کن، هیچ مشکلی نخواهد بود
    به توضیحات خوب دقت کن
    موفق باشی

  11. #2839
    اگه نباشه جاش خالی می مونه morrigan_neit's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    somewhere in the earth
    پست ها
    473

    پيش فرض

    این تاپیک 260 صفحه داره من چطوری دنبال سیوی که به دردم میخوره بگردم؟ لطفا دوستان سیوهایی که از سال 1486 به بعد

    یعنی تقریبا اونجایی که جشن برگزاره ,

    بزارن ممنون میشم

    lمنم تقریبا همینجا هستم توو بازی یکی بم بگه چجوری سیو رو آپ کنم لینکشو بذارم

    اصلا نمیدونم سیوام کجان

  12. #2840
    پروفشنال hamidrezaj's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    زیر آسمون خدای مهربون
    پست ها
    852

    پيش فرض

    lمنم تقریبا همینجا هستم توو بازی یکی بم بگه چجوری سیو رو آپ کنم لینکشو بذارم

    اصلا نمیدونم سیوام کجان
    آره دستتون درد نکنه حتما سیو رو بذارید رو یکی از سرورهای آپلود مثلا

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    آپلود کنید

    بعد از وارد شدن به سایت مورد نظر روی گزینه Browse کلیک کنید و فایل فشرده سیو رو انتخاب کنید و بعد

    از زدن تیک قبولی قوانین روی Upload کلیک کنید و وقتی تموم شد لینکی که توی اولین محل از چهار محل

    دیده میشه رو کپی و اینجا وارد کنید البته قبلش باید چندین فایل سیو رو فشرده کنید
    Last edited by hamidrezaj; 04-05-2010 at 06:27.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •