این باغ محل مار و مور است مگر !
ابلیس خدا نکرده کور است مگر
بگذار که ما اهل جهنم باشیم
آدم بشو نیستیم زور است مگر؟؟؟
این باغ محل مار و مور است مگر !
ابلیس خدا نکرده کور است مگر
بگذار که ما اهل جهنم باشیم
آدم بشو نیستیم زور است مگر؟؟؟
مثل روزنامهها، اول همه را سر كار ميگذارند
بعد آگهي استخدام ميزنند
بچههاي وظيفه، يا شاعر شدهاند يا خواننده!
خدا را شكر در خانه ما، كسي بيكار نيست
يكي فرم پر ميكند، يكي احكام ميخواند
يكي به سرعت پير ميشود
و آن يكي مدام نق ميزند:
مردهشور ريختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتي؟!
حالا که آمده ای
چه لباس های مهربانی پوشیده اند
همه این کلماتی …
که از تو می گویند…
یقه ی آسمان را ول کن
خدا که کاره ای نبود
ما از ما بودن ترسیدیم
دزدی در تاریکی
به تابلوی نقاشی خیره مانده است .
می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم/نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجَم/یا در اندیشه خوب و بَدَش باشم./نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه./می خواهم بروم با آنکه دوستش می دارم./
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد، / مرواریدی صید نخواهد کرد./ من/پری گوچک غمگینی را /میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد/و دلش را در یک نیلبک چوبین/مینوازد آرام، آرام/پری کوچک غمگینی/که شب از یک بوسه میمیرد/و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد./
والا تا اونجایی که ما میدونیم شاعر این شعر به هیچ وجه گمنام نیست و فروغ فرخزاد از مشهورترین شاعرهای زن ایرانی است . خواهشا شعر شاعران مشهور رو در اینجا قرار ندهید .
این روزها خیلی نجیب شدهام
میگویند در نجابت به پدرم رفتهام
ناخنم چه زود بلند میشود
کمرم چه تند خمیده میشود
فارسی اول که یادتان هست
آن مرد با اسب آمد
آن اسب،
من بودم
دستهایم کـج است
آنقدر کـج، که هر وقت میخواهم به خورشید اشاره کنم
ماه را میبینم...
چشمهایم چـپ است
آنقدر چـپ، که هروقت مرا میزنند
گویی شب شعری برایم گرفتهاند
آه... شاعر دیوانه... شاعر دیوانه!... شاعر دیوانه؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)