دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
شهریار
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
شهریار
آن رشتــه که قوت روانــست مـــــــرا / آرامش جــان نـــاتـــوانـست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن / پیوند چو با رشته ی جانست مرا
ابو سعید ابوالخیر
Last edited by Mr.Lover; 18-02-2010 at 22:23.
اي در بر رقيب چو جان مانده تا به کي///جان هزار دل شده در يک بدن بود
من سينهچاک و پيش تو بي درد در حساب///آن چاک هاي سينه که در پيرهن بود
محتشم کاشانی
داني كه درخت من در رقص چرا آيد * اي شاخ و درختم را پر برگ و ثمر كرده
..........................
از برگ نمي نازد وز ميوه نمي يازد * اي صبر درختم را تو زير و زبر كرده
مولانا
هر لقمه که بر خوان عوانست مخور / گر نفس ترا راحت جانست مخور
گــر نفس ترا عــسل نـمايـــد بمثـــل / آن خــون دل پيــــر زنانست مخور
ابوسعید ابوالخیر
روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنـج و غم//تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت
روی خود را زعـفرانی کـن به بیـداری شـب// تا به روز حـشـر روی ارغـوانـی باشدت
گـر به تــرک عـالـم فــانـی بـگویـی مـردوار// عـالـم بـاقـی و ذوق جـاودانـی باشدت
صبــحدم درهای دولتـخـانــهها بگشـادهاند// عرضه کن گر آن زمان راز نهانی باشدت
تا کـی از بی حـاصلی ای پیرمرد بچه طـبع// در هوای نفس مستی و گرانی باشدت
از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون// تا به صورت خانهٔ تن استخوانی باشدت
گر توانی کشت این سگ را به شمشیر ادب //زان پس ار تو دولتی جویی نشانی باشدت
گر بـمــیری در میان زنــدگی عــطـــاروار// چون درآید مـرگ عین زنـدگانــی باشدت
عــطـــار
تا چند حديث پنج و چار اي ساقي
مشکل چه يکي چه صد هزار اي ساقي
خاکيم همه چنگ بساز اي ساقي
باديم همه باده بيار اي ساقي
خیام
این دعاییست که رندی به من اموخته است
بار ما را نه بیافزا نه سبکتر گردان
فاضل نظری
با درود و سلام ....
نواساز فلک را دَف دریده
عطارد را ورق در کف دریده
-========-
شاعر : خواجوی کرمانی
هر که را اسرار حق اموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
....؟ (شاید حافظ)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)