تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 282 از 469 اولاول ... 182232272278279280281282283284285286292332382 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,811 به 2,820 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2811
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Mishel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    240

    پيش فرض

    بابا سوتي بديد. سوتي بازار از سكه افتاد! بكشيد بالا اين سوتي بازارو.

  2. #2812
    داره خودمونی میشه apollon's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    سمنان
    پست ها
    164

    پيش فرض

    چند روز پیش بعد از مدتها رفتیم یه سری گیم نت(آخه قبلا بدجور بهش معتاد شده بودم مجبور شدم ترک کنم)
    یه پسره با چند تا از دوستاش اومدن گیم نت از دوستاش پرسید همه کانتر بازی میکنید اونا هم گفتن آره
    بعد اومد به صاحب گیم نت گفت آقا شش تا کانتر بدین
    صاحب گیم نت گفت نوشابه نمی خواین
    ماه هم که همه

  3. #2813
    داره خودمونی میشه apollon's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    سمنان
    پست ها
    164

    6

    معلم دینیمون داشت سر کلاس درباره ی یک آدمی تو 1400 پیش حرف میزد که اسمش فکر کنم ابوقریش بود
    بعد میخاست بگه علاقه ی زیادی به بچه گربه ها داشتن اشتباهی میگه این آقا ب.. ب ا ز بوده
    بعد کلاس شد
    Last edited by apollon; 05-06-2008 at 16:51.

  4. #2814
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    همین لان خاله من اومد دم خونمون زنگ درمون رو زد منم حسابی شولیده پولیده و با یه زیر شلواری خیلی گشاد از این راه راها کش در رفته که با سنجاق نگهش داشته بودم رفتم دم در درا که وا کردم خالم انقد هواسش توی وضعیت من بود که گفت علو سلام خوبی مامانت خونه است...

  5. #2815
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,458

    پيش فرض

    با بچه ها داشتیم می رفتیم مشهد اونم با قطار ، 8 نفری توی یه کوپه بودیم تا زمان خواب باید همون جوری می موندیم ، کلی کرم ریختیم یکی رفت دو تا آب معدنی گرفت آورد بعد همه اِین این اوردکا می گفتن م . م . من من من من خلاصه یکیشونو رو هوا زدم گفتم من یه جوری می خورم که دهنی نشه ( لیوان نبود همه هم ازون افغانیا ! اب معدنی یه لیتری می دادی بهشون یه اب معدنی یک و نیم لیترذی خالص می دادن بهتون ) اقا معلمه هم جلوی من بود منم از روش ابشار کل دهنمو از فاصله ی 20 سانتی پر کردم تا اومدم بقورطمش این بقلیم یه چرتی گفت منم یهو خندم گرفت دهنرو بستم جلوشم دستمو گذراشتم ، دیگه نتونستم نگردارم این آب از درز بین انگشتم اِین شیلنگ آب پاشید تو صورت معلمه .... بقیش بماند ولی تا آخر سال هرذجا می خواستم آب بخورم تا شعاع 2 مترذ دورذمو خالی می کردن !

  6. #2816
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,458

    پيش فرض

    چند روز پیش تو مهمونی بعد از این که میوه پخشیدن و جمع کردن یه سری مهمون دیگه اومدن ، یه دختره نشست صندلی بقلی جوری که با هم هم میز بودیم ، منم هی کلاس میرفتم و اینا ! بعد آوردن میوه می ذاشتن منم حواسم نبود تا بخودم جنبیدم دیدم یه میوه رو میزه منه یعنی وسطش منم خرم بدون فکر یهو شروع کردم به طارق هی گفتم ... بابا نمی خواد دیگه نم تونم بخورم ، دستتون درد نکنه ، بابا این چه کاریه اونم هی با چشاش علامت میداد منم دوزاریم نمی افتاد بشقابو ورداشتم بردم گذاشتم روی اوپن بعد اومدم با کلی ادا نشتم تازه دوزاریم اقتاد می وه واسه من نبوده ! هزار و یک رنگ شدم اخرشم رفتم دست شویی هی خودمو زدم ...

  7. #2817
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    دیشب دو تا از عموهام + خانوادشون اومدن خونمون چقدر سعی کردم سوتی ندم تا آخر شب موفق بووودم بد شانسی سر شام اومدم لییوانم و بردارم دوغ بخورم نمیدونم دستم چرا در رفت دوغ پاشبده شد رو صورتم و بینیم حالا همه دارن نگام میکنن و تعجب میکنن این جرا با بینیش داره دوغ میخوره اومدم تند بلند شم برم محکم از پشت خوردم زمین بقیه دوغ هم ریخت رو لباسم که مشکی بوووودحالا همه دیدن هیچی ضایع شدم هیچی یکی نیس بگه چرا من که خبر خودمو دارم جلوی اونی که نباید بشینم نشسته بوووودم

  8. #2818
    کـاربـر بـاسـابـقـه befermatooo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    4,188

    پيش فرض

    یه بنده خدایی میگفت اون موقع که من میومدم p30 همه بچه + بودن خنده داره یعنی همچین چیزی امکان داره؟؟؟
    بنده خدای عالی هم اون موقع بچه تشریف داشتن

  9. #2819
    آخر فروم باز reza3600's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    این دنیا
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    گرسنه بودم و کسی خونه نبود. گفتم که برم کنسرو لوبیا رو بزارم بجوشه تا متناول بشوم. ابتدا که نگاهم به کنسرو لولبیا افتاد گمان بردم که این کنسرو لوبیا یا ابر کنسرو است یا کنسرو لوبیای خانواده! باری به هر جهت پس از گذر نیم 20 دقیقه و به روایتی دیگر 30 دقیقه که متواتر تر بوده لوبیا را از اندرون دیگ برداشته و درش را که به مانند نوشابه های غربت زده! مثل پپسی باز میشد باز کردم و از انچه که دیدم چشمانم گرد شد. اندرون کنسرو ، آناناس بود.
    نتیجه اخلاقی: کنسرو لوبیا رو زیاد نجوشونید چون تبدیل به آناناس میشه.!!!

    یه روزی یکی از دوستان رو که مدت مدیدی بود ندیده بودم دیدم! هنگام خداحافظی دوستم گفت از دیدن شما خوشحال شدم و من یهو گفتم: حتما!!!

  10. #2820
    آخر فروم باز ehsssssan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    2,343

    پيش فرض

    یه روزی یکی از دوستان رو که مدت مدیدی بود ندیده بودم دیدم! هنگام خداحافظی دوستم گفت از دیدن شما خوشحال شدم و من یهو گفتم: حتما!!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •