بابا سوتي بديد. سوتي بازار از سكه افتاد! بكشيد بالا اين سوتي بازارو.
--
--
بابا سوتي بديد. سوتي بازار از سكه افتاد! بكشيد بالا اين سوتي بازارو.
چند روز پیش بعد از مدتها رفتیم یه سری گیم نت(آخه قبلا بدجور بهش معتاد شده بودم مجبور شدم ترک کنم)
یه پسره با چند تا از دوستاش اومدن گیم نت از دوستاش پرسید همه کانتر بازی میکنید اونا هم گفتن آره
بعد اومد به صاحب گیم نت گفت آقا شش تا کانتر بدین
صاحب گیم نت گفت نوشابه نمی خواین
ماه هم که همه![]()
معلم دینیمون داشت سر کلاس درباره ی یک آدمی تو 1400 پیش حرف میزد که اسمش فکر کنم ابوقریش بود
بعد میخاست بگه علاقه ی زیادی به بچه گربه ها داشتن اشتباهی میگه این آقا ب.. ب ا ز بوده
بعد کلاس شد![]()
Last edited by apollon; 05-06-2008 at 16:51.
همین لان خاله من اومد دم خونمون زنگ درمون رو زد منم حسابی شولیده پولیده و با یه زیر شلواری خیلی گشاد از این راه راها کش در رفته که با سنجاق نگهش داشته بودم رفتم دم در درا که وا کردم خالم انقد هواسش توی وضعیت من بود که گفت علو سلام خوبی مامانت خونه است...
با بچه ها داشتیم می رفتیم مشهد اونم با قطار ، 8 نفری توی یه کوپه بودیم تا زمان خواب باید همون جوری می موندیم ، کلی کرم ریختیم یکی رفت دو تا آب معدنی گرفت آورد بعد همه اِین این اوردکا می گفتن م . م . من من من من خلاصه یکیشونو رو هوا زدم گفتم من یه جوری می خورم که دهنی نشه ( لیوان نبود همه هم ازون افغانیا ! اب معدنی یه لیتری می دادی بهشون یه اب معدنی یک و نیم لیترذی خالص می دادن بهتون ) اقا معلمه هم جلوی من بود منم از روش ابشار کل دهنمو از فاصله ی 20 سانتی پر کردم تا اومدم بقورطمش این بقلیم یه چرتی گفت منم یهو خندم گرفت دهنرو بستم جلوشم دستمو گذراشتم ، دیگه نتونستم نگردارم این آب از درز بین انگشتم اِین شیلنگ آب پاشید تو صورت معلمه .... بقیش بماند ولی تا آخر سال هرذجا می خواستم آب بخورم تا شعاع 2 مترذ دورذمو خالی می کردن !
چند روز پیش تو مهمونی بعد از این که میوه پخشیدن و جمع کردن یه سری مهمون دیگه اومدن ، یه دختره نشست صندلی بقلی جوری که با هم هم میز بودیم ، منم هی کلاس میرفتم و اینا ! بعد آوردن میوه می ذاشتن منم حواسم نبود تا بخودم جنبیدم دیدم یه میوه رو میزه منه یعنی وسطش منم خرم بدون فکر یهو شروع کردم به طارق هی گفتم ... بابا نمی خواد دیگه نم تونم بخورم ، دستتون درد نکنه ، بابا این چه کاریه اونم هی با چشاش علامت میداد منم دوزاریم نمی افتاد بشقابو ورداشتم بردم گذاشتم روی اوپن بعد اومدم با کلی ادا نشتم تازه دوزاریم اقتاد می وه واسه من نبوده ! هزار و یک رنگ شدم اخرشم رفتم دست شویی هی خودمو زدم ...
دیشب دو تا از عموهام + خانوادشون اومدن خونمون چقدر سعی کردم سوتی ندم تا آخر شب موفق بووودم بد شانسی سر شام اومدم لییوانم و بردارم دوغ بخورم نمیدونم دستم چرا در رفت دوغ پاشبده شد رو صورتم و بینیم حالا همه دارن نگام میکنن و تعجب میکنن این جرا با بینیش داره دوغ میخوره اومدم تند بلند شم برم محکم از پشت خوردم زمین بقیه دوغ هم ریخت رو لباسم که مشکی بوووودحالا همه دیدن هیچی ضایع شدم هیچی یکی نیس بگه چرا من که خبر خودمو دارم جلوی اونی که نباید بشینم نشسته بوووودم
بنده خدای عالی هم اون موقع بچه تشریف داشتنیه بنده خدایی میگفت اون موقع که من میومدم p30 همه بچه + بودن خنده داره یعنی همچین چیزی امکان داره؟؟؟
گرسنه بودم و کسی خونه نبود. گفتم که برم کنسرو لوبیا رو بزارم بجوشه تا متناول بشوم. ابتدا که نگاهم به کنسرو لولبیا افتاد گمان بردم که این کنسرو لوبیا یا ابر کنسرو است یا کنسرو لوبیای خانواده! باری به هر جهت پس از گذر نیم 20 دقیقه و به روایتی دیگر 30 دقیقه که متواتر تر بوده لوبیا را از اندرون دیگ برداشته و درش را که به مانند نوشابه های غربت زده! مثل پپسی باز میشد باز کردم و از انچه که دیدم چشمانم گرد شد. اندرون کنسرو ، آناناس بود.
نتیجه اخلاقی: کنسرو لوبیا رو زیاد نجوشونید چون تبدیل به آناناس میشه.!!!
یه روزی یکی از دوستان رو که مدت مدیدی بود ندیده بودم دیدم! هنگام خداحافظی دوستم گفت از دیدن شما خوشحال شدم و من یهو گفتم: حتما!!!
یه روزی یکی از دوستان رو که مدت مدیدی بود ندیده بودم دیدم! هنگام خداحافظی دوستم گفت از دیدن شما خوشحال شدم و من یهو گفتم: حتما!!!![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)