كسي در باد مي خواند تو را تا اوج مي خواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را هرگز نمي رانم
كسي در باد مي خواند تو را تا اوج مي خواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را هرگز نمي رانم
قلب گره گره ام را
گذاشته ام توی جیب جلیقه ام و قدم زنان می روم
تا چارراه شلوغ
درست مقابل ساعت
( بی هیچ پرسشی از گروهی که
در حال تخمه شکستن اند )
گاهی فقط / پا سست می کنم
و از کیوسک های مطبوعاتی می پرسم
عکس تمام قد عشق را
روزنامه ها کی چاپ می کنند ؟
همیشه ی خدا
خواب حمام های قدیم می بینم
با خزینه هایی که در بیداری من نبودند
و دستی که یک جام آب گرم
روی سرمای خستگی ام می ریزد
و همیشه ی خدا
خیال می کنم که آن دست مال توست
همیشه ی خدا در خواب
بخار حمام های قدیمی
مثل پیله دور عریانی ام می پیچد
و من مثل یک پروانه ی نوزاد
از بخار و حمام و پیله و خواب
می پرم تا تو
که در بیداری ام هیچ وقت نبوده ای
این رویا
دست از سر من بر نمی دارد
تو
راهت در خیابانی گم می شود
که تمام درختان آن با من رفت و آمد دارند
و من این بار ...
عذابم یک گاری وجدان می کشد
از کتابی که تو بودی
نباید تنها عکس هایش را نگاه می کردم
مردم از بس امتحان دادم و باز
تجدید این خاطره شدم
بیست نمی خواهم
به من
ده هم که بدهی
فردا تمام روزنامه ها
عکسم را چاپ خواهند کرد !
دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود
دزد می شدم
می آمدم پاورچین پاورچین
کفش هایت را تمیز می کردم
اتاقت را رفت و روب
لباس هایت را جا به جا
صبحانه ات را آماده ...
بعد
دست هایت را غرق بوسه می کردم و
به جای همه ی دزد های مجنون
نشانی ام را می گذاشتم و
می رفتم
من اگر دزد بودم
آه
دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود
آن زمان که دلم پیش دلت بود گرو
دست من سخت فشردی که نرو
حالاکه دلت به دیگری شد مایل
کفش کج من راست نمودی که برو !
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟
ببین عزیزم تو قصه ی زندگی من و تو دو تا اسم نوشته شده ولی نه اسم منه نه اسم تو
احسان غیبی
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن
رد پای خیستو با یه غریبه دیدم
چطور شد از دلم گذاشتی ، من نفهمیدم
وقتی گفتی دارم میرم از پیشت من خندیدم
انگار رنگ جداییمونو تو چشات ندیدم
یادت میاد به من تو می گفتی از پیشم نمیری
دروغ میگی ، داری میری ،آخه باورش چه سخته
ولی میدونی اینو که مهر تو توی این دل نشسته
توی لحظه های جدایی بغضم یه وقتی نشکنه
وقتی تو نیستی انگار یه چیزی، یه چیزی کمه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن
بی باک
همه دخترا پستن
همشون دورو هستن
من خستم
بس من بازنده بودم و شکستم
احسان گوش کن این حرفای واقعی رو
باش یه کم تو واقع بین و توبه کن
بی خیال عاشقی شو
از این مشکلات واسه همه پیش میاد
اما بدون که اصلا دختر مهم نیست زیاد
پس بیا پس بزن پس بیا
دروغ میگی ، داری میری ،آخه باورش چه سخته
ولی میدونی اینو که مهر تو توی این دل نشسته
توی لحظه های جدایی بغضم یه وقتی نشکنه
وقتی تو نیستی انگار یه چیزی، یه چیزی کمه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
هزار دفعه گفتم خودتو واسش بگیر
نه اینکه واسش بمیر
بیاد بگیر بشین ببین من چی میگم از این قصه
غصه بسه
خستست دل من
نکن دست دست بده من
اون قاب قاب عکس رو
آره اون عکس رو باید پاره کنی
اون یه روز کرد قصد و
آوردش به دست و
ولی ول کرد یهو دست رو
چرا نمیگیری درس تو
پس تو
چرا نمیفهمی تنها نیستی
خدا با تو هست و منو داری
دنیا تموم نشده
فرض کن رویات حروم نشده
قرض کن یه دل دست نخورده از خدا
و بس کن اشک و
درک کن حرف و
ترک کن درد و
رابطتو با اون کم کن
قطع کن
حذف کن غم رو
من رو ببین و زندگیمو عبرتی واسه درس کن
بدون نمیشه آخه دیگه نمیتونم
بدون نمیشه بدونم نمیتونم
یه جوری گفتم زردی برگ خونه
بدون خاطراتش یادم می مونه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن....
نميتوانم
و نخواهم توانست
نه، نمیتوانم که تو را کمتر دوست بدارم
همانگونه که پروانه گل را
و آنگونه که جامه،شاخه گل زینتی را
او عشقام را چون غباری میانگارد
آرزوهایم ازدسترفته
و باورهایم آشفته: بهمانند یهودیانِ سرگردانم
کیست که این مسیر را رقم میزند- و چرا؟
اکنون بالهایم را برهممیزنم
-بی هیچ هدفی
هنوز چالاکند و سریع...........
آن سوی ستاره من انسانی را می خواهم
انسانی که مرا بگزیند
انسانی که من او را بگزینم
انسانی که به دست های من نگاه کند
انسانی که به دست هایش نگاه کنم
انسانی در کنار من
تا به دست های انسان ها نگاه کنیم
انسانی در کنارم ، آیینه ای در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم ...
هم اکنون 6 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 6 مهمان)