آب نریختم که برگردی ...!!
آب ریختم تا پاک شود هر چه رد_پای توست از زندگیم
آب نریختم که برگردی ...!!
آب ریختم تا پاک شود هر چه رد_پای توست از زندگیم
تازه يه قسمتش رو نوشتم براي امضا :
دلنگ دلنگ شاد شديم ... از ستم آزاد شديم
خورشيد خانوم آفتاب كرد ... كلي برنج تو آب كرد
خورشيد خانوم بفرماييد ... از اون بالا بيايد پايين
از شادي سير نميشيم ... ديگه اسير نميشيم
شاملو
تنهایی یعنی
هیچکس نباشه که بهت بگه
دو دقیقه از پای اون کامپیوتر بلند شو
بیا بشین پیــــش مــــن !!!
احساس هستی میکنم چون حق پرستی میکنم....
گر لایق دیدن شوم بی باده مستی میکنم....
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
درد من این است در کنج دل آشفته ام
دیگر از درمان دردم ناامیدم ای دریغ
صد بار سر تو را شکستیم ای عشق
یکبار سر تو را نبستیم ای عشق
کشتیم تو را و بعد از آن ضجه زدیم
ما قبیله ای مرده پرستیم ای عشق
ذهـنــــ ـم ، درختــــ ِ خشکـــ / خشکـــیـــده ای ستـــــ / ...
پــُـــر از شـــاخــ ه هـــای ِ یـــاد / یـــادتــــ
بهـــــــــاری بــاید / هـَــرَســ ی بــاید / ...
شـــــایـــد / شــــایـــد ذهنـــــ ـم را رهـــا کنـــد ، یـــــاد َتـــــــــ / !!
این روزها …
یا به تو می اندیشم،
یا به این می اندیشم، که چرا !؟
به تو می اندیشم ...!!
سخن از ماندن نيست،
من و تو رهگذريم،
راه طولاني و پر پيچ و خم است،
همه بايد برويم تا افقهاي وسيع،
تا آنجا كه محبت پيداست
و شايد
اينجا سر آغاز بودن است
و من و تو
و هياهوئي در شهري سبز و آبي و خاكستري
ما مي گريزيم
شايد از بودن
شايد از ماندن
شايد از رفتن
جز هراس ما را چه بايد
من و تو رهگذريم
به فردا بيند يش
به طلوعي ديگر
و به آغازي دوباره
و ما گشايندهء راهيم
لغزش
صبر
مداومت
ولي بدان و باور كن
اينجا بي شك آغاز بودن ماست.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)