دود آهست بنــائی که تو مي سازی / چــاه راهست کتـابـــی که تــو ميخوانی
ديده بگشای، نه اينست جهان بينی / کفر بس کن، نه چنين است مسلمانی
پروين اعتصامی
دود آهست بنــائی که تو مي سازی / چــاه راهست کتـابـــی که تــو ميخوانی
ديده بگشای، نه اينست جهان بينی / کفر بس کن، نه چنين است مسلمانی
پروين اعتصامی
یک شعله عشق در شب چشمم نفس کشید
یک آیــــــه از نگـــــــاه تــــــو را مستجاب کرد
چشمت همیشــه منتظر چیــــــز تازه ایست
چیزی شبیه آنچـــــــــه دلم را مجاب کــــــرد
سید محمدرضا هاشمی زتده
دلي كه غيب نمايست و جام جم دارد
ز خاتمي كه دمي گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدايان مده خزينه دل
به دست شاه وشي ده كه محترم دارد
==
حافظ
دگر زیر سر من بالشی از گریه بگذارید
چهل سال است راحت آرمیدن شد فراموشم
اگر گفتند نامت چیست در غوغای من ربک
بگو من هم ملک بودم، پریدن شد فراموشم
علیرضا قزوه
ما گشته ایم نیست ، تو هم جستجو مکن
ان روز ها گذشت دگر ارزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
فاضل نظری
ناگشـوده گل نقاب آهنـگ رحـلت ســاز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
از زبـان ســوســن آزادهام آمــد به گـوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظ
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتیست
در خودم اتش به پا کردم ولی نگریستم
فاضل نظری
ميخور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدي دارد بجان پاک من و تو
در سبزه نشين و مي روشن ميخور
کاين سبزه بسي دمد ز خاک من و تو
خیام
و من درباره ات از اب و باد و خاک پرسیدم
همه گفتند خوبی تو همه منهای بدگو ها
رضا جعفری
از شهیدان مانده تنها جامه ای
مانده تنها استخوانی و پلاك و نامه ای
گر وصیت نامه ها را خوانده ای
پس چرا بین دوراهی مانده ای
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)